پاسخ : دل به خدا بسپار...!
خداجونم خودموبقیه روبه تومیسپارم.مواظبشون باش...
پاسخ : دل به خدا بسپار...!
خدا جونم .......................................
مرسی ستایش جونم.
پاسخ : دل به خدا بسپار...!
خدایا دوباره معجزه کن
می دانم که دوباره معجزه خواهی کرد. می دانم دوباره لبخندی واقعی هدیه ام خواهی داد. و این بار من چشم انتظارم. چشم انتظار لطفی دوباره ام . چشم انتظار معجزه ای دوباره . ای مهربانم برای برگشتنش معجزه کن تو ای عظمت هستی که زندگی ام سرشار از معجزات توست. برای او که مدتی است همدم کماست زندگی دوباره عطا کن. به او آسودگی ببخش تا به آرامی چشمانش را بگشاید تا دوباره لبخند پرمهر و نگاه معصومش را ببینم .
خدایا من به نیت گشودن چشمانش پارچه سبزی را بر میله های ضریح زیارتگاهی بستم و شب هنگام خواب دیدم در گذر از زمان ساده زندگیم راهی زیارتگاهی شدم و برگ سبزی از جنس پارچه را به تن تنومند ضریح گره کردم . دستان خالی و پر از سادگیم را بر میله های ضریح حلقه بستم. و ای خدای مهربان آنگاه از تو خواستم تا او را به حرمت پاکیش سلامتی کامل عطا کنی. تا او را به حرمت نگاه های معصومش زندگی دوباره ببخشی تا چشمانش را بگشایی.
همانگونه که آرام با تو راز و نیاز می کردم او آمد و با مهربانی گفت: چه حریم سبزی برافراشتی- چه شمع روشنی در دلت برافروختی. این پارچه سبز که در دلت گره خورده از برای کیست و بی آنکه منتظر پاسخی بماند گره را گشود و به دستم داد و با مهربانی گفت به زودی چشمانم را می گشایم و زیارتگاه امن دلم را که گره های سبزش مهربانانه به دست خدا گشوده شده است نشانت خواهم داد. که اوست بهترین گره گشا.
از خواب که بیدار شدم احساس کردم در دلم جای حاجتی خالیست. به گمانم ای خالق معجزه آفرینم یکی دیگر از گره های زندگیم به دست تو گشوده شد. و من امیدوارانه در انتظار سلامتی اش شمعی برافروختم تا راه آمدن را برایش روشن نگه دارم تا زودتر برگردد. و من از جانب تو ای مهربان برای تمام آنانکه برای سلامتی اش گره ای سبز در دلشان بسته بودند نوید خواهم داد که معجزه شد، همه گره ها گشوده شدند.
آنجا که دل حریم خداست گشودن گره ها میسر است
پاسخ : دل به خدا بسپار...!
خداوندابا نام تو پای پیش می نهم
و کار های روزانه ام را پی میگیرم
تویی آری تنها تویی که
بر همه آنچه می اندیشم میگویم و یا انجام میدهم آگاهی
خدایا!باشد تکلیفی را که حکمت تو تعیین کرده
با شادمانی به انجام رسانم
تو در تمام کار های من حضور داری
و نیکی و اراده ی کاملم را ثابت میکنی
چارلز وسلی
پاسخ : دل به خدا بسپار...!
ستایش خداوندی را سزاست
که احساس فراوانش برآفریده ها گسترده
و دست گرم او برای بخشش گشوده است.
او را بر همه کارهایش میستایم
و برای نگهداری حق الهی از او یاری می طلبم
و گواهی می دهیم جز او خدایی نیست.
پاسخ : دل به خدا بسپار...!
به سوی زیبایی های طربناک هستی
به سوی بالندگی و شکوفایی و آزادگی
تصادف نه شانس نه بد اقبالی نه
جملگی.ما را به سوی او.به سوی خود
اگر رنجور و بیمار شدی اگر در بستر بیماری نشستی
اگر در آغوش سرور و شادکامی جای گرفتی
به سوی خود به سوی آگاهی و روشنایی
و رها شدن از غفلت و روزمرگی
کارون مطلبی
پاسخ : دل به خدا بسپار...!
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
|
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!
|
- - - به روز رسانی شده - - -
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
|
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!
|
پاسخ : دل به خدا بسپار...!
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
|
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!
|
پاسخ : دل به خدا بسپار...!
عشق الهی...
الهی!عشق خویش را به ما هدیه کن
به ما ببخش عشق آنچه مایه ی توست
و توفیق انجام آنچه را که تو میپسندی به ما عطا کن
عشق خویش را در درون ما
از محبت به خویشتن مان خانواده مان ثروتمان وحتی
آبی خنک وگوارا فزون تر ساز!
حضرت محمد(ٌص)