*تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان؛
در این تایپک قصد داریم به معرفی تجهیزات پزشکی و بیمارستانی بپردازیم
پیشاپیش از مساعدت شما دوستان عزیز سپاس گزارم[golrooz]
مانا باشید[golrooz]
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
گوشی پزشکی
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...thoscope-2.png
یک گوشی پزشکی امروزی.
گوشی پزشکی یا استتوسکوپ وسیلهای است که میتوان صداهای داخلی و ضعیف قسمتهای مختلف بدن را با آن تقویت کرد و بدون آنکه لازم باشد سر خود را روی شکم یا سینه بیمار بگذاریم معاینه را انجام داد. گوشی معمولاً برای سمع (در زبان عام معاینه) قلب، ریه و گاه شکم به کار میرود.
اجزای گوشی
گوشی پزشکی سه قسمت اصلی دارد. قسمت اول گوشی روی بدن فرد قرار میگیرد و پرده دیافراگم یا قسمت زنگولهای آن ارتعاشات بدن را تبدیل به ارتعاشات صوتی کرده و کمی تشدید مینماید. سپس صوت حاصل وارد لوله یا لولههای هدایت کننده صدا شده و در نهایت از طریق گوشیهای مخصوصی وارد گوش پزشک میگردد. گوشیهای پزشکی انواع گوناگونی دارند. قسمت دیافراگمی گوشی (که سطح بیشتری دارد) به صورت معمول برای گوش دادن صداهای مختلف بدن به کار میرود.
قسمت زنگولهای (به نام bell) که عملاً پردهای ندارد فقط در مواردی به کار میرود که صدای آن اندام از بمی خاصی برخوردار است و باید با استفاده از قسمت زنگولهای این کیفیت را تشدید کرد.
تاریخچه
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...eyers_1890.jpg
گوشیهای ابتدایی.
در سال ۱۸۱۶ میلادی، یک پزشک فرانسوی به نام رنه لانِک یک گوشی پزشکی (استتوسکوپ) چوبی را ساخت، این وسیله در آن زمان فقط یک دهانه برای قرار گرفتن روی گوش داشت و قسمتی از آن که روی سینه بیمارقرار میگرفت، ابعاد بزرگی داشت.
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
مونیتور علائم حیاتی
مونیتور علائم حیاتی دستگاهی است که برای نمایش علایم حیاتی بیماران استفاده میشود و می تواند مواردی مانند فعالیت الکتریکی قلب، دمای بدن، درصد اشباع اکسیژن در خون (spo2)، تعداد ضربان قلب، فشار خون، فشار درون شریانی را نمایش دهد. البته مونیتورینگ سیستم جدیدی به حساب نمیآید و مجموعه ایست از سیستمهایی که برای کنترل علائم حیاتی بیمار در یک جا جمع شده است
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
امآرآی
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...ern_3T_MRI.JPG http://bits.wikimedia.org/static-1.2...y-clip-rtl.png
یک دستگاه پویشگر امآرآی ۳ تسلا از نوع Philips Achieva
امآرآی (به انگلیسی: MRI) که مخفف عبارت (به انگلیسی: Magnetic Resonance Imaging) است و تصویرسازی تشدید مغناطیسی نامیده میشود، روشی پرتونگارانه در تصویربرداری تشخیصی پزشکی و دامپزشکی است که در دهههای اخیر بسیار فراگیر شدهاست و بر اساس رزنانس مغناطیسی هسته است.
تشریح
http://upload.wikimedia.org/wikipedi.../220px-Mr4.jpg http://bits.wikimedia.org/static-1.2...y-clip-rtl.png
چگونگی قرار گرفتن اسپینهای هستهای در میدان مغناطیسی و نوسان با فرکانس لارمور
با ام آر آی میتوان در جهات فوقانی-تحتانی (اگزیال)، چپراستی (ساژیتال) و پسوپیش (کورونال) و حتّا در جهات اُریب و مایل تصویرگیری نمود. یک سیستم ام آر آی از سه میدان مغناطیسی استفاده میکند:
- میدان خارجی ثابت و قوی (B0)
- میدان ضعیف گرادیانی متغیر
- میدان حاصل از پالس RF الکترومغناطیسی (B۱)
سیستمهای امروزی
سیستمهای ام آر آی امروزه غالباً دارای قدرت میدانهای 0.2، 1، 1.5، و 3 تسلا میباشند.
در ایالات متحده آمریکا بیمارستانها و مراکز خدمات بهداشتی اجازه استفاده از سیستمهای تا ۴ تسلا را نیز برای یک بیمار دارند. اما از چهار تسلا به بالا صرفاً جنبه و کاربردهای تحقیقاتی دارد.
بزرگترین تولید کنندههای سیستمهای ام آر آی امروزه شرکتهای زیمنس (آلمان)، جیای (آمریکا)، توشیبا (ژاپن)، و فیلیپس (هلند) میباشند.
تاریخ
http://upload.wikimedia.org/wikipedi..._invention.jpg http://bits.wikimedia.org/static-1.2...y-clip-rtl.png
تصویری از آرشیو اداره ثبت اختراعات آمریکا که متعلق به ریموند دامادیان، دانشمند آمریکایی ارمنی-تبار و یکی از مخترعین سیستمهای نوین ام آر آی است.
در سال ۱۹۵۰، حصول تصویر یک بعدی MRI، توسط هرمن کار (Herman Carr) گزارش گردید. پاول لاتربر، شیمیدان آمریکائی، با کار بر روی تحقیقات پیشین، موفق به ابداع روشهایی برای تولید تصاویر دو بعدی و سه بعدی MRI گردید[۱]. سرانجام وی در سال ۱۹۷۳ اولین تصویر گرفته شده بر اساس تشدید مغناطیس هستهای (NMR) خود را منتشر نمود[۲].اولین تصویر مقطع نگاری از یک موش زنده، در ژانویه ۱۹۷۴ منتشر گردید.
از سوی دیگر تحقیقات و پیشرفتهای مهمی در زمینهی تصویر برداری بر اساس تشدید مغناطیسی هسته، برای نخستین بار در دانشگاه ناتینگهام انگلستان صورت پذیرفت، جایی که پیتر منسفیلد، فیزیکدان برجسته آن موسسه با گسترش یک روش ریاضی موفق به کاهش زمان تصویربرداری و افزایش کیفت تصاویر، نسبت به روش بکارگرفته شده توسط لاتربر، گردید. در همان زمان در سال ۱۹۷۱ دانشمند آمریکایی ارمنی تبار ریموند دامادیان، استاد دانشگاه ایالتی نیویورک، در مقالهای که در مجله Science منتشر گردید، اعلام نمود که امکان تشخیص تومور از بافتهای عادی به کمک تصویر برداری NMR میسر میباشد.
سرانجام جایزه نوبل پزشکی سال ۲۰۰۳ به خاطر اختراع ام آر آی به پاول لاتربر از دانشگاه ایلینوی در اوربانا شامپاین[۳] و پیتر منزفیلد از انگلستان اعطا گردید.
طرز کار
چگونگی تولید تصویر ام آر آی فرایند بس پیچیده ایست. در این روش از خاصیت ویژه اسپینهای هستههای هیدرژنی در میدان مغناطیسی (B0) استفاده میشود. پس از انتخاب برش، اسپینها تحت تاثیر میدان مغناطیسی پالسهای الکترومغناطیسی (B۱) قرار گرفته و سپس از این حالت برانگیختگی به مرور به حالت اولیه خود بازمی گردند.[۴]* در هر بافتی این مدت زمان متفاوت است. بطور مثال در ۱٫۵ تسلا٫ ثابت T1 برای بافت چربی ۲۶۰ میلی ثانیه و برای بافت ماده خاکستری مغز ۹۲۰ میلی ثانیه میباشد.
بسته به اینکه چه نوع دنباله پالسیی انتخاب شود، و پارامترهای مثل TE و TR چگونه تعیین شوند، میتوان با T1 و T2 کنتراست دلخواه را به تصویر کشید و توانایی ام آر آی در همین خاصیت ویژه قرار دارد. بطور مثال در یکی چربی روشن و در دیگری تاریک میشود.
هر برش تصویری توسط فاز و بسامد امواج دریافت شده بترتیب در محورهای y و x کدگذاری میگردد. برای انجام کد گذاری احتیاج به میادین مغناطیسی متغیر میباشد که این امر بکمک آهن رباهای از نوع ابررسانا هر لحظه تولید میگردد. اطلاعات دریافتی در فضایی دادهای بنام فضای k واریز شده و نهایتاً بکمک تبدیلات فوریه ای به شکل تصویر در آورده میشوند.
کیفیت تصویری ام آر آی
معمولاً بهبود کیفیت تصویری در ام آر آی را با مقیاسهایی همانند قدرت تفکیک میسنجند. و معمولاً نیز بهبود قدرت تفکیک با خود عواقبی همانند کاهش سیگنال مفید (SNR) بهمراه دارد. اما میتوان این مشکلات را با راه حلهایی همانند استفاده از سیستمهای با قدرت میدان Bo بالاتر[۵]، ویا استفاده از ماده حاجب (contrast agents) مناسب[۶] تصحیح نمود.
مقایسه
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...ektion_pls.gif http://bits.wikimedia.org/static-1.2...y-clip-rtl.png
تصویر ام آر آی یک میوهٔ کیوی
ام آر آی از بعضی نقاط برتری و از بعضی جهات دیگر نسبت به ابزار دیگر در فیزیک پزشکی ضعف دارد. در قیاس با سی تی اسکن این موارد عبارتند از[۷]:
برتریهای امآرآی در مقایسه با سی تی اسکن
- تضاد تصویری (سایهروشن) بالاتر از سی تی اسکن.
- تهیه مقاطع تصویری از جهات مختلف (از جمله اریب).
- عدم استفاده از پرتوهای یونیزه کننده.
- مانند سیتیاسکن موجب سخت شدن باریکه پرتوها (آرتیفکت سخت، beam hardening) نمیشود.
نقاط ضعف ام آر آی در مقایسه با سیتیاسکن
- پر هزینه تر از سیتیاسکن، کمیابتر، و کار با آن مشکلتر است.
- تصویرگیری زمان بیشتری میبرد.
- وضوح تصویری کمتری دارد.
- بدلیل طولانی تر بودن اسکنها آرتیفکت حرکتی بیشتری دارد.
- موجب مشکلات برای بیماران دارای اجسام فلزی در بدن خود میباشد.
- بیمار باید در حین انجام اسکن(ام آر آی) بی حرکت باشد. حرکات غیرقابل پیشگیری مانند تنفس، ضربان قلب و پریستالسیسم اغلب تصویر را مخدوش میسازند.
- برای بیماران دارای مشکلات تنفسی و کسانی که از محیط های بسته می ترسند، عبور از تونل تنگ دستگاه MRI مشکل است.
fMRI
نوشتار اصلی: افامآرآی
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...220px-FMRI.jpg http://bits.wikimedia.org/static-1.2...y-clip-rtl.png
یک تصویر افامآرآی دید فوقانی-تحتانی.
این روش برای اولین بار دربهار سال ۱۹۹۱ در مرکز بیمارستان massachusetts در بوستون آمریکا به منظور نقشهبرداری از فعالیتهای مغزی مورد آزمایش قرار گرفت. در این روش غیر تهاجمی تصاویری بر اساس تغییرات محلی در جریان خون مغز گرفته میشود.
طیفنگاری
طیفنگاری با تشدید مغناطیسی (MR Spectroscopy) تکنیکی است که امروزه برای تصویرگیری از مغز کاربردهای فراوانی دارد. به ویژه از دنبالههای پالسی PRESS و STEAM در این روش استفاده میگردد.
آنژیوگرافی تشدید مغناطیسی (MRA)
اسکنهای پایه MRI
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...20px-TR_TE.jpg http://bits.wikimedia.org/static-1.2...y-clip-rtl.png
نمایش TE وTR یک سیگنال MR.
سیگنال های دریافتی توسط سیستم های MRI، حاوی اطلاعات بسیار زیادی بوده که می تواند در استخراج اطلاعات فیزیکی و شیمیایی جسم و یا بافت مورد نظر، به کار گرفته شود. با توجه به اطلاعات مطلوب، سیستم MRI برنامه ریزی می گردد و در نهایت تصویر سازی به یکی از روش های زیر و یا روش های ترکیبی نمایش داده می شود.
MRI با وزن دهی T1
اثر اصلی : زمان استراحت اسپین-لاتیس
این یک روش پایه در اسکن MRI میباشد، برای مثال، در این روش تصویر سازی، تفاوت دو بافت چربی و آب، به صورت تیره تر بودن آب نسبت به بافت چربی در عکس برداری به کمک دنباله اکو گردایان (GRE) با TE کوتاه و TR کوتاه میباشد.
MRI با وزن دهی T2
اثر اصلی : زمان استراحت اسپین-اسپین
این روش نیز یکی از روشهای اصلی تصویر سازی MRI میباشد.در این روش نیز مانند وزن دهی T1، چربی و آب قابل تفکیک بوده با این تفاوت که چربی تیره تر و آب روشن تر در تصویر ظاهر می گردد.برای مثال در مطالعه مغز و ستون فقرات، مایع مغزی نخاعی به صورت روشن تر در تصویر ظاهر می گردد. این روش برای شرایطی با TE و TR طولانی مناسب می باشد.
MRI با وزن دهی T2*
(خوانده شود T 2 star)
در این روش، از توالی اکو گرادیان (GRE) با TE و TR طولانی استفاده می گردد.
MRI با وزن دهی چگالی اسپین ها-چگالی پروتون
این روش به نام چگالی پروتون نیز شناخته می شود.کانترست در تصاویر حاصل از این روش تصویر سازی، حاصل از مقادیر T1 وT2 نبوده و تنها به اختلاف چگالی اسپین های اتم هیدروژن موجود در بافت ها وابسته می باشد. در این روش TE کوتاه و TR طولانی می باشد.[۸]
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
الکترومیوگرافی، یا ماهیچهنگاری برقی (به انگلیسی: Electromyography)
به صورت مخفف ایامجی (EMG) تکنیکی است برای محاسبه و ضبط حالات عضلات بدن در مواقع انقباض و انبساط که از دستگاهی به نام ماهیچهنگار برقی (electromyograph) که به نتایج آن ماهیچهنگاشت (Electromyogram) گفته میشود.
ماهیچهنگاشت پالسهای تولید شده از سلولهای ماهیچهای را در حالات انبساط و انقباض دریافت میکند.
اصول اساسی
الکترومایوگرافی ( EMG ) مطالعه عملکرد عضله از طریق تحلیل سیگنالهای الکتریکی تولید شده حین انقباضات عضلانی است. EMG اغلب به طور نادرستی بوسیله پزشکان و محققان به کار گرفته می شود. EMG اندازه گیری سیگنال الکتریکی همراه با تحریک عضله است که می تواند
شامل عضلات ارادی و غیر ارادی شود. وضعیت EMG انقباضات عضله ارادی به میزان کشش بستگی دارد. واحد عملکردی انقباض عضله یک واحد حرکتی ( motor unit ) است که متشکل است از یک نورون حرکتی آلفا منفرد و تمام فیبرهایی که از آن منشعب می شوند. وقتی پتانسیل عمل ( impulse ) عصب حرکتی که فیبر را تغذیه می کند به آستانه دپلاریزاسیون برسد فیبر عضله منقبض می شود. دپلاریزاسیون باعث ایجاد میدان الکترومغناطیسی می شود و این پتانسیل به عنوان ولتاژ اندازه گرفته می شود. دپلاریزاسیون که در طول غشا عضله منتشر می شود یک پتانسیل عمل عضله است. پتانسیل عمل واحد حرکتی ( m.u ) مجموع پتانسیل عملهای منفرد تمامی فیبرهای یک واحد حرکتی است. بنابراین سیگنال EMG جمع جبری تمام پتانسیل عملهای واحدهای حرکتی موجود در ناحیه ای است که الکترود در آنجا قرار گرفته است. ناحیه قرار گرفتن الکترود معمولاً شامل بیش از یک واحد حرکتی است زیرا فیبرهای عضلانی واحدهای حرکتی مختلف در تمام طول عضله در ترکیب با هم قرار دارند . هر بخش از عضله می تواند حاوی فیبرهای متعلق به حدود 20 تا 50 واحد حرکتی باشد. یک واحد حرکتی مستقل می تواند دارای 3 تا 2000 فیبر عضله باشد. عضلاتی که پنج حرکت را در کنترل دارند از تعداد فیبر عضلانی کمتری به ازای هر واحد حرکتی برخوردارند. ( معمولاً کمتر از 10 فیبر به ازای هر واحد حرکتی ). در مقابل عضلاتی که محدوده وسیعی از حرکات را در کنترل دارند دارای 100 تا 1000 فیبر در هر واحد حرکتی می باشند. در خلال انقباضات عضلانی ترتیب خاصی وجود دارد به این صورت که واحدهای حرکتی با فیبر عضلانی کمتر در ابتدا و سپس واحدهای حرکتی دارای فیبرهای عضلانی بیشتر منقبض می شوند. تعداد واحدهای حرکتی در عضلات در بدن متغیر است.
انواع
دو نوع اصلی EMG داریم : بالینی ( که گاهی مواقع EMG تشخیصی نامیده می شود ) و Kinesiological . EMG تشخیصی که معمولاً به وسیله پزشک یا متخصص اعصاب انجام می شود, مطالعه مشخصات پتانسیل عمل واحد حرکتی از نظر مدت و دامنه است و برای کمک به تشخیص آسیب شناسی اعصاب انجام می شود با این روش همچنین می توان دشارژهای خودبخودی عضله در حال استراحت را ارزیابی کرد و یا فعالیت یک واحد حرکتی منفرد را ایزوله نمود. Kine Siological EMG نوعی EMG است که با تحلیل حرکت مرتبط است . این نوع از EMG رابطه بین عملکرد عضله با حرکت بخشهای مختلف بدن را ارزیابی می کند و زمان بندی فعالیت عضله با حرکت را مورد بررسی قرار می دهد. به علاوه بسیاری از مطالعات در تلاشند تا قدرت عضله و نیروی تولید شده در عضله را بررسی کنند.
سایر متغیرها
رابطه ای بین EMG با بسیاری از متغیرهای بیومکانیکی وجود دارد. با در نظر گرفتن انقباضات ایزومتریک, رابطه ای مثبت در افزایش کشش عضله و دامنه سیگنال ثبت شده EMG وجود دارد. اگر چه یک زمان تاخیر وجود دارد و به این دلیل است که دامنه EMG به صورت مستقیم با build-up کشش ایزومتریک در تطابق نیست. برای تخمین قدرت تولید شده از روی سیگنال EMG می بایست دقت زیادی کرد چون اعتبار رابطه نیرو با دامنه وقتی تعداد زیادی عضله از یک مفصل منشعب شده اند یا یک عضله به مفاصل متعددی وصل است خیلی قطعی نیست. در بررسی فعالیت یک عضله با توجه به انقباضات Concentric و eccentric مشخص می شود که انقباضات eccentric نسبت به انقباضات concentric در مقابل نیروی وارده برابر فعالیت کمتری در عضله تولید می کنند. همراه با خستگی عضله, کاهش در میزان کشش عضله اغلب همراه با دامنه ثابت یا حتی بیشتر در فعالیت عضله مشاهده می شود. بخش پر فرکانس سیگنال همراه با خستگی فرد افت می کند و می تواند به صورت کاهش در فرکانس مرکزی سیگنال عضله دیده شود. در خلال حرکت رابطه ای تقریبی بین EMG و سرعت حرکت مشاهده می شود. رابطه ای معکوس بین قدرت انقباض تولید شده بوسیله انقباض Concentric و سرعت حرکت وجود دارد در حالیکه eccentric توانایی حمل وزنه بیشتر با سرعت بیشتری را دارد. به عنوان مثال اگر وزنه ای بزرگ و سنگین را به سرعت ولی با کنترل پائین ببرید آن وزنه را با استفاده از انقباض eccentric پائین برده اید. شما قادر نخواهید بود که وزنه را با همان سرعت پائین بردن, بالا ببرید ( انقباض Concentric ). نیروی تولید شده لزوماً بیشتر نخواهد بود اما شما توانستید وزنه بیشتری را حمل کنید و فعالیت EMG در عضلات مورد استفاده کمتر بوده است. بنابراین رابطه ای معکوس برای انقباضات Concentric و رابطه ای مثبت برای انقباضات eccentric از نظر سرعت حرکت وجود دارد. از نقطه نظر ثبت سیگنال EMG, دامنه پتانسیل عمل واحد حرکتی به عوامل مختلفی بستگی دارد نظیر : قطر فیبر عضله, فاصله بین فیبر عضله فعال و محل آشکار سازی ( ضخامت چربی بافت ) و خصوصیات فیلترینگ خود الکترود. هدف اصلی بدست آوردن سیگنالی بدون نویز است ( مثلا ً آرتی فکت حرکتی, آرتی فکت Hz 60 و ... ) بنابراین نوع الکترود و خصوصیات تقویت کننده نقش حیاتی در بدست آوردن سیگنال بدون نویز ایفا می کند.
الکترودها
برای Kine Siological EMG دو نوع اصلی الکترود وجود دارد: سطحی و سیستم باریک الکترودهای سطحی خود به دو گروه تقسیم می شوند. گروه اول الکترودهای فعال که در سطح آنها آمپلی فایر وجود دارد و امپدانس را بهبود می بخشد. ( برای این الکترودها نیازی به استفاده از ژل نیست و این الکترودها آرتی فکت حرکتی را کاهش و نسبت سیگنال به نویز را افزایش می دهند ). الکترود دیگر, الکترود غیر فعال ( Passive ) است که سیگنال EMG را بدون آمپلی فایر درونی آشکارسازی می کنند و لذا کاهش تمام مقاومتهای پوست تا حد ممکن برای آن اهمیت می یابد ( لذا نیاز به ژل هادی و آماده سازی پوست دارند ). با الکترود غیر فعال نسبت سیگنال به نویز کاهش یافته و بسیاری از آرتی فکتهای حرکتی با تقویت سیگنال اصلی, تقویت می شوند. مزیتهای الکترود سطحی این است که کاربرد آنها بدون درد است, قابلیت تکرار بیشتری دارند, کاربرد آنها ساده است و برای کاربردهای حرکتی مناسب است. عدم مزیت الکترودهای سطحی این است که ناحیه آشکارسازی آنها وسیع بوده و لذا پتانسیلهایی از عضلات کناری نیز ثبت می کنند. به علاوه این الکترودها تنها برای عضلات سطحی کاربرد دارند.
الکترودهای سیم باریک برای ورود به درون عضله به یک سوزن نیاز دارند. مزایای الکترودهای سوزنی ( سیم باریک Fine-wire ) عبارتند از : پهنای باند وسیع, ناحیه آشکارسازی اختصاصی تر, توانایی مطالعه عضلات عمقی, جداسازی بخشهای مشخص عضلات بزرگ و توانایی مطالعه عضلات کوچک که آشکارسازی آنها به دلیل اثر عضلات کناری ( cross-talk ) با الکترودهای سطحی غیر ممکن است. عدم مزیتهای این الکترود اینها می باشند که فرو کردن سوزن باعث ایجاد ناراحتی می شود, ناراحتی باعث افزایش گرفتگی و سفتی در عضله می گردد, برخی مواقع گرفتگی عضله رخ می دهد, الکترودها تکرارپذیری کمتری دارند چون قراردادن مجدد سوزن و سیم نازک در همان محل قبلی در عضله مشکل است. به علاوه ممکن است که فرد برای تعیین دقیق محل الکترود آن را تکان دهد و باعث افزایش ناراحتی بیمار شود. با این وجود برای برخی عضلات مشخص الکترودهای سوزنی تنها امکان برای بدست آوردن اطلاعات می باشند.
تفاوتهای موجود بین نتایج الکترودهای سطحی و سوزنی به دلیل تفاوت در پهنای باند آنهاست. الکترودهای سوزنی دارای فرکانس بالاتری هستند و فعالیت یک واحد حرکتی را نیز ثبت می کنند. پهنای باند آنها بین 2 تا Hz 1000 است در حالیکه پهنای باند الکترودها سطحی بین 10 تا Hz 600 می باشد.
طراحی های الکترودی
صرفنظر از نوع الکترود مورد استفاده, برخی از طراحی های الکترودی می توانند به افزایش نویز ناخواسته کمک کنند. طراحی تک قطبی ساده ترین شکل ممکن است که در آن تنها یک الکترود و یک زمین وجود دارد. با این وجود این طراحی سیگنالهای ناخواسته بیشتری نسبت به سایر روشها جمع آوری می کند. طراحی دو قطبی روشی است که در تحلیل حرکت به طور شایعی به کار می رود. در این طراحی دو الکترود و یک زمین وجود دارد . این روش به این صورت است که در آن سیگنالهای مشترک بین دو الکترود به عنوان نویز در نظر گرفته می شود و حذف می گردند و آنچه بین دو الکترود متفاوت است به عنوان سیگنال مورد نظر نگهداری می شود. این روش به عنوان سیستم تقویت اختصاصی نامیده می شود و کمتر تحت تاثیر تداخل عضلات کناری یا عمقی قرار دارد. طراحی سوم ترکیب از دو سیستم اختصاصی است. در این سیستم سه الکترود فعال و یک زمین وجود دارد. بنابراین در اینجا دو جفت سیگنال دو قطبی داریم که به صورت اختصاصی تقویت می شوند. این روش ناحیه آشکارسازی کوچک تری دارد و لذا نویز آن از روش دو قطبی کمتر است. این روشهای طراحی الکترودها بسته به سیستم تقویت کننده خریداری شده منحصر به فردند و حداقل یک سیستم دو قطبی مورد نیاز است.
تقویت کننده ها
بسیاری دیگر از خصوصیات تقویت کننده ها نیز می بایست مورد توجه قرار گیرند : اولین آنها نسبت سیگنال به نویز است. این نسبتی است بین سیگنالهای مفید به سیگنالهای ناخواسته و معیاری است بر کیفیت سیگنال تقویت شده هر چه این نسبت بیشتر باشد, کاهش نویز بیشتر بوده است. الکترودهایی که روی خود یک پیش تقویت کننده دارند دارای نسبت سیگنال به نویز بسیار بالایی می باشند. بهره تقویت کننده نیز مهم می باشد که عبارت است از مقدار تقویتی که به سیگنال اعمال می شود و می بایست آنقدر باشد که دامنه خروجی به یک ولت برسد . خصوصیت دیگر تقویت کننده پهنای باند است که به صورت محدوده فرکانسهای قابل جمع آوری تقویت کننده تعریف می شود. پهنای باند می بایست هم آنقدر زیاد باشد که فرکانسهای کم آرتی فکت حرکتی را حذف کند و هم آنقدر کم باشد که حداقل تضعیف سیگنال را داشته باشیم. به طور کلی به این معناست که باید در محدوده Hz 600- 0 برای الکترود سطحی و Hz 1000 – 0 برای الکترود سوزنی باشد. استفاده از Nyquest theorem بدین مناست که فرد باید نمونه گیری را در حداقل Hz 1200 برای الکترود سطحی و Hz 2000 برای الکترود سوزنی انجام دهد تا از جمع آوری تمام سیگنالها مطمئن شود. یکبار که سیگنالها ثبت شدند سپس می توان از یک فیلتر بالا گذر 10-15Hz ( High-Pass ) برای حذف آرتی فکت حرکتی استفاده کرد ( برخی ترجیح می دهند که از یک فیلتر آنالوگ در پایانه جلویی استفاده کنند ولی من ترجیح می دهم آرتی فکت حرکتی را پس از جمع آوری حذف کنم ). می بایست این اطمینان فراهم باشد که تمام فیلترهای مورد استفاده دارای انتقال فاز صفر می باشند. توانایی آمپلی فایر اختصاصی در حذف سیگنال حالت عادی, نسبت حذف حالت عادی نامیده می شود. نسبت حذف حالت عادی هر چه بالاتر باشد, حذف سیگنال عادی ( نویز ) بهتر صورت می گیرد. مقدار 10000 ( dB 80 ) مورد نظر و مطلوب است. ورودی و امپدانس سیستم می بایست بیشتر از 12+ 10 اهم و جریان بایاس ورودی کم در حدود 50 پیکوآمپر یا کمتر باشد. امپدانس ورودی بالا اجازه می دهد که سیگنالهای زیادی برای تقویت به تقویت کننده بروند. هر سیگنال ورودی کمتر از جریان بایاس ورودی تقویت نخواهد شد. با دانستن این مشخصات فرد قادر خواهد بود که تقویت کننده مناسب برای سیگنال EMG خریداری کند. همچنین امکان اشتباه ناشی از بورد آنالوگ به دیجیتال نیز وجود دارد. بیشتر بوردها تنها دارای 12-10 بیت بورد هستند و اگر سیستم امکان استفاده از تمام این محدود جمع آوری شده را ندهد مشکل به وجود می آید.این بدین معناست که اگر جمع آوری شما برای 10± ولت تنظیم شده و شما در حال انجام EMG هستید که محدوده آن بعد از تقویت 1± ولت است, سیستم شما در حالت بهینه عمل نمی کنند و شما دچار مشکل کمی سازی و نمونه گیری هستند. بنابراین فرد باید مطمئن باشد که نرم افزار و سخت افزار خریداری شده امکان بهینه بودن محدود ولتاژ جمع آوری با محدوده آنالوگ به دیجیتال (A-D) را فراهم می کند.
وظایف اپراتور
اپراتور EMG می بایست اطلاعات کاملی از آناتومی بدن انسان داشته باشد چون محل و درجاگذاری الکترود بسیار مهم است. در ابتدا این فرد می بایست پوست را به خوبی تمیز نماید تا مقاومت پوست کاهش یابد. همین کار ساده می تواند مقاومت پوست را تا 200% کاهش دهد. برای بسیاری از کاربردهای بالینی EMG, بدنه عضله به عنوان محل قرار دادن الکترود استفاده می شود. با این وجود برای اطمینان از تکرارپذیری نتایج محل خاص قرار گرفتن الکترود, استفاده از نشانه های استخوانی ( Land mark ) ضروری است. کتابهای بسیار زیادی وجود دارند که محلهای دقیق قرار دادن الکترود را توضیح داده اند. روش شایع و پذیرفته شده دیگر برای قرار دادن الکترودها استفاده از نقاط حرکت است ( motor point ). با قرار دادن الکترودها در بدنه عضلات, برخی از مقالات هستند که موقعیت نقاط حرکت معمول را به عنوان نقطه شروع آورده اند و لذا شما می توانید به راحتی با استفاده از یابنده نقطه حرکت, آن نقاط را پیدا کنید. بحث خاص دیگر می بایست در مورد فاصله داخلی الکترود صورت پذیرد. بسیاری از الکترودها دارای فاصله داخلی ثابت هستند. ولی برخی نیز دارای فاصله داخلی متغیر می باشند و لذا فرد می بایست از ثبوت این فاصله در تمامی مراحل کار اطمینان حاصل کند تا مطمئن شود که الکترود بر روی همان فیبر عضله قرار دارد. منابع زیادی برای نویز وجود دارد. ( نویز: هر سیگنال ناخواسته ای که به همراه سیگنال های مورد نظر جمع آوری می شود). برخی از این منابع عبارتند از : میدان الکترواستاتیک ( پوست ), میدان الکترومغناطیس ( سیمهای برق ), آرتی فکتهای حرکتی ناشی از نقص الکترود در سطح پوست یا نقص در سیم, واکنشهای غیر ارادی ( clonus ) و هرگونه وسیله الکتریکی دیگری که در هنگام انجام EMG در اتاق وجود دارد. بسیاری از این نویزها را می توان با چند روش ساده حذف کرد. یکی از این روشها تمیز کردن پوست است . اگر از الکترودهای بدون پیش تقویت کننده استفاده کنیم, کارمان مشکل تر می شود . استفاده از سیستم تقویت دو قطبی یا دوگانه به حل این مشکل کمک می کند. اگر سیستم شما دارای امکان استفاده از باتری نیز می باشد مزیت بسیار مهمی است. قبل از آغاز جمع آوری اطلاعات می بایست از موارد زیر اطمینان حاصل شود. تماس کامل الکترود, عدم وجود کشیدگی در سیمها و اینکه سیمها به خوبی به متصل کننده ها وصل هستند. وقتی الکترودها در محل خود قرار گرفتند می بایست یک قسمت دستی انجام پذیرد تا مطمئن شویم که الکترودها فعالیت عضله را به درستی ثبت می کنند. اگر مشخص شود که یکی از الکترودها درست کار نمی کند می توان لیدهای مختلف الکترودها را سوئیچ کرد البته در صورتیکه سیستم امکان چنین کاری داشته باشد و یا اینکه الکترود را بین کانالهای مختلف سوئیچ کند تا ببیند آیا این الکترود در کانال دیگر کار می کند یا خیر. اگر بعد از سوئیچ کردن همچنان سیگنال مشکل دارد باید الکترودها را سوئیچ کرد و دید آیا خود الکترودها مشکل دارند یا خیر. باید دانشت که نسبت معکوس بین سیگنال دریافتی و حجم بافت تحت بررسی وجود دارد. بنابراین داشتن سیگنالهای مفید در بررسی افراد چاق با استفاده از الکترودهای سطحی مشکل خواهد بود.
برخی مشکلات
یکی از عدم مزایای استفاده از سیستمهای جمع آوری کامپیوتری جدید این است که با این سیستمها فرد امکان دیدن یک سیگنال خام در همان لحظه به صورت real time ( نظیر یک اسیلوسکوپ ) را ندارد. دیدن سیگنال خام قبل از شروع کار ( بجز یک فیلتر ضد افزایش ) مهم است چون تشخیص بین سیگنال و نویز در سیگنال خام اغلب مشکل است و در صورتیکه هر گونه پردازش در EMG صورت گیرد این کار غیر ممکن می شود. یک بار محقق به سیگنال خام نگاه می کند می بایست تعیین کند که آیا فیلترینگ مورد نیاز است یا خیر. یک الکترومایوگرافر تازه کار ممکن است در تعیین مشکلات سیگنال خام دچار مشکل شود. خط پایه موج دار در اغلب موارد با آرتی فکتهای حرکتی کم فرکانس دیده می شود. به علاوه قله های تیز می تواند نشاندهنده حرکات ناگهانی الکترود باشد. برخی موارد دیگر ممکن است شامل سیگنالهای یکسان بین تمام کانالها و یا سیگنال Hz 60 که روی بقیه سیگنالها می افتد باشد. اگر سیگنال خیلی تمیز نباشد ممکن است محقق بخواهد که اطلاعات را فیلتر کند ( برخی محققین می گویند همیشه باید اطلاعات را فیلتر کرد ). سه نوع اصلی از فیلترها در EMG استفاده می شوند: بالاگذر, پائین گذر و میان گذر. البته فیلترهای مختلف دیگری نیز وجود دارند مثل butter worth , cheby shev و ... . در این آزمایشگاه استفاده از یک فیلتر دیجیتال بالاگذر butter worth با قطع در Hz 15-10 معمول است که البته به فعالیت تحت بررسی بستگی دارد ( Hz برای قدم زدن و Hz 15 برای حرکات سریع ). در سوی دیگر طیف, ما یک فیلتر آنالوگ پائین گذر با قطع Hz 600 برای EMG سطحی و Hz 1000 برای EMG با الکترود سوزنی به عنوان الکترود ضد افزایش استفاده می شود. اگر مشخص شود که سیگنالهای Hz 60 روی بقیه سیگنالها می افتند می توان از یک فیلتر میان گذر که همه سیگنالهای Hz 65-55 را حذف می کند استفاده کرد. حال که ما سیگنالی تمیز داریم می توان به آن نگاه کنیم و اطلاعاتی در مورد عضلات از آن بدست آوریم. اولین اطلاعاتی که به دست می آید زمان روشن و خاموش است. در بیشتر موقعیتهای تحلیل حرکت فقط از سیگنال خام استفاده می شود هیچ پردازشی برای تمیز کردن سیگنال ( فیلترهای بالا و پائین گذر ) استفاده نمی شود. با این وجود برخی از روشهای پردازش سیگنال EMG انجام می شود. معمول ترین آنها عبارتند از : یکسوسازی نیم موج ( حذف تمام بخشهای منفی سیگنال ), یکسوسازی تمام موج ( مقدار مطلق کل سیگنال ), envelope خطی ( فیلتر کردن پائین گذر سیگنال یکسو شده تمام موج ), ریشه مربع میانگین ( root meat square ) ( اساساً سیگنال را به توان 2 می رساند, میانگین یک پنجره زمانی مشخص در حدود ms 200-100 را می گیرد سپس ریشه دوم را حساب می کند ). انتگرال EMG ( ناحیه زیر منحنی یکسو شده را می توان به عنوان فعالیت کامل و یا زمان پیش تنظیم یا مقدار دامنه تعیین کرد ) و تحلیل فرکانس ( معمولاً از طریق آنالیز سریع و بررسی طیف پردانسیته تعیین می شود ). بسته به کاربرد شما هر کدام از این روشهای پردازش ممکن است لزوم پیدا کند ولی هر کدام عدم مزایای خاص خود را دارند, از جمله اینکه با انجام هر پردازش بخشهایی از اطلاعات مفید از بین می روند. برای مقایسه اطلاعات EMG میان افراد مختلف می بایست اطلاعات را در یک قالب کلی فراهم کرد. بنابراین روشهای مختلف نرمال سازی سیگنال از هر دو جنبه زمان و دامنه توسعه یافته اند. احتمالاً دو روش شایع تر نرمال سازی بر اساس زمان عبارتند از نرمال سازی به یک آزمون / سیکل یا به فازهایی در آزمون / سیکل . به عنوان مثال بیایید فرض کنیم که ما می خواهیم EMG عضلات پشت یک فرد را به صورت مداوم اشیایی را از روی زمین بر می دارد و در یک سبد قرار می دهد بررسی کنیم. ما می توانیم یک سیکل را به صورت زمان آغاز حرکت از زمانی که شی را از روی زمین بر می دارد تا وقتی که مجدداً می خواهد شی دیگر را بردارد در نظر بگیریم. حال می توان به سادگی بر اساس زمان تقسیم بندی کرد به این صورت که کل زمان لازم برای انجام این کار را به تعداد کار انجام شده تقسیم کرد و درصد سیکل را محاسبه نمود. این کار برای بسیاری از کارهایی سیکلی به خوبی عمل می کند ولی اگر کار دارای بیش از یک فاز باشد دارای عدم مزایایی است. برای کارهای چند فازی تقسیم کردن بر اساس زمان به درصد فاز به خوبی عمل می کند. مثلاً در همان مثال قبلی . حال بیایید فاز بلند کردن را به صورت از لحظه برداشتن جسم تا وقتی که فرد کاملاً ایستاده باشد در نظر بگیریم. فاز دوم از لحظه ایستادن کامل تا لحظه ای که جسم در سبد قرار بگیرد خواهد بود و فاز سوم از لحظه قرار گرفتن جسم در سبد تا لحظه ای که فرد می خواهد جسم دیگری را بردارد است. هر فاز به عنوان یک اتفاق مجزا صورت می گیرد. بنابراین زمانی که لازم است تا فرد جسم را برداشته و به حالت ایستاده در آید می تواند به عنوان یک تقسیم کننده حساب آید و یک درصد فاز ایجاد کند. همین طور برای فازهای بعدی. این نوع از استاندارد سازی بر اساس زمان برای کارهایی که فازهای مشخص دارند خیلی مناسب است. در این مثال بیایید بگوییم که بیشترین فعالیت عضلات قبل از قرار دادن جسم در سبد صورت می گیرد. بسیار معنی دارتر خواهد بود اگر بگوییم بیشترین فعالیت EMG در %95 فاز دوم صورت گرفته است تا اینکه بگوییم بیشترین فعالیت در 55% کل کار، صورت پذیرفته است. در نوع دوم شما باید برگردید و ببینید چه کاری در 55% کار صورت می پذیرفته است. لذا آزمایشگاه ترجیح می دهد در صورت امکان از روش درصد فاز استفاده کند.
استاندارد سازی
در بسیاری از موارد دامنه سیگنال نرمال سازی می شود. معمولترین روش استاندارد سازی حداکثر انقباض ایزومتریک ارادی ( MVIC ) در عضله خاص مورد استفاده است. براساس مراجع منتشر شده در آزمایش دستی عضله, معاینه کننده سپس بر قسمتی از عضله تحت بررسی نیرویی آنقدر زیاد وارد می کند که عضله نتواند خود را در موقعیت ثابت حفظ کند. اینکه آیا همیشه قادر خواهیم بود MVIC درست به دست آوریم قابل بحث است. لذا روشهای مختلف دیگری توسعه یافتند. یکی از آنها استفاده از حداکثر سطح سیگنال در کل کار است. در مثال بلند کردن اجسام که قبلاً گفته شد, این بدین معنی است که حداکثر سطح EMG از هر عضله مشخص در خلال کل کار را در نظر بگیریم سپس به این مقدار نرمال سازی کنیم. بسیاری از افراد ترجیح می دهند ه از پیکهای مختلف ( 5-4 ) استفاده کنند و میانگین آنها را به عنوان حداکثر در نظر می گیرند تا از امکان استفاده از یک قله بلند اشتباه به عنوان حداکثر جلوگیری کنند. روش دیگر نرمال سازی استفاده از مقدار متوسط سیگنال در کل آزمایش است. اگر چه این روش از حساسیت کمتری به قله های سریع که در طول آزمایش رخ می دهند دارد و اگر عضله در بیشتر زمان آزمون در حال فعالیت نباشد اطلاعات را به شدت نامتجانس می کند. مشکلی که در طول استفاده از مقادیر حداکثر یا متوسط کل آزمون رخ می دهد این است که سیگنال EMG بسته به سرعت مفاصل در طول انقباض تغییر خواهد کرد. بنابراین تا وقتی که سرعت کار را استاندارد نکنیم این روش امکان مقایسه بین کارهای مختلف را نخواهد داشت. روش دیگر که مشابه استفاده از MVIC است استفاده از یک سطح مشخص نیرو است ( مثلاً تقسیم به دامنه EMG وقتی 20 پوند را با سرعتی مشخص بلند می کنیم ). شکل دیگر این روش استفاده از دامنه EMG است وقتی نیروی مشخصی را در مقابل یک شی ثابت به کار می بریم لذا سرعت از معادلات حذف می شود. تمام این روشها دارای نکات مثبت و منفی هستند و همه روشهایی برای مقایسه دامنه بین عضلات و افراد مختلف می باشند. به علاوه اگر فرد مورد بررسی دارای شرایط پاتولوژیک باشد که عضله تحت بررسی را شامل شود، به صورت مجازی به دست آوردن MVIC صحیح غیر ممکن خواهد بود و لذا اینکه آیا سایر روشهای نرمال سازی ارزش دارند مورد سوال می باشد. صرفنظر از نوع نرمال سازی که براساس زمان است یا بر اساس دامنه, باید دانست که این کار باعث حذف اطلاعات می شود.
تفسیر سیگنال
حال که سیگنال را پاک کرده ایم و روشهای نرمال سازی را به کار بردیم, زمان بررسی سیگنال و تلاش برای تفسیر معنی آن است. اول از همه باید بدانیم که خود سیگنال EMG دارای متغیرهای بزرگی است.مثلاً در یک فرد انجام یک کار با کار دیگر یا انجام یک کار بین افراد مختلف نتایج مختلفی ایجاد خواهد کرد چون ترکیبهای مختلف عضلات می توانند یک حرکت خاص را ایجاد کنند و این از ویژگیهای سیستم عضلانی – عصبی است. EMG از کاری به کار دیگر متفاوت خواهد بود و این به دلیل تفاوت در سرعت, ریتم و یا حتی تفاوتهای کوچک در الگوی حرکت حتی وقتی که در ظاهر مشابهند می باشد. محدوده طبیعی برای فازهای EMG وجود دارد ولی فرد باید هوشیار باشد و نقاطی مجزا را برای شروع و پایان هر بخش کار تعریف کند. این موضوع را در هنگام انجام EMG باید به یاد داشت. فاکتورهای دیگری نیز بررسی و تفسیر نتایج EMG را مشکل می سازند. تغییر سرعت یا ریتم, بروز خستگی و وجود درد همگی بر الگوهای EMG اثر گذارند. عامل مزاحم دیگر در تفسیر EMG پدیده Cross talk است. Cross talk تداخل سیگنالهای EMG از عضلات کناری یا عمقی تر ناحیه آشکارسازی الکترود است. راه حل ثابتی برای این مشکل وجود ندارد و اندازه بیمار لید الکترود تاثیر زیادی بر کاهش و افزایش این اثر دارند. به عنوان مثال اگر سیستم شما دارای فاصله الکترود فعال ثابت و بزرگ است و شما بر روی جمعیت بچه ها در حال مطالعه هستید باید مطمئن باشید که اطلاعات شما حاوی مقادیر زیادی از اطلاعات عضلات کناری و عمقی است که برای شما مطلوب نیست. بسیاری از محققین الکترودهای سوزنی را بهینه کرده اند تا این مشکل را کاهش دهند.
اطلاعات واقعی EMG
زمان روشن و خاموش شدن عضله و افزایش و کاهش فعالیت آن دو پارامتر اصلی به دست آمده از EMG است. اطلاعات EMG نمی توانند به ما بگویند که عضله چقدر قوی است, یا یک عضله از عضله دیگر قوی تر است, یا انقباض از نوع Concentric است یا Eccentric یا حتی فعالیت عضله ارادی است یا غیر ارادی. قدرت عضله یا تعیین قوی تر بودن یک عضله نسبت به دیگری از مهمترین مواردی هستند که محقق به خاطرشان EMG انجام می دهد. نرمال سازی به MVIC, میانگین گیری یا استفاده از ماکزیمم همه تلاشهایی هستند برای ایجاد مکان مقایسه بین عضلات یک فرد یا عضلات افراد مختلف. این کار به صورت معمول انجام می پذیرد ولی فرد باید بداند که نتایج به دست آمده دارای مشکلاتی است که به صورت ذاتی در روشهای مورد استفاده وجود دارد و متغیرهای مختلفی در عضلات, افراد و کارهای مختلف وجود دارد. در کنار استفاده از EMG برای تعیین الگوهای EMG ( زمان فعال شدن و زمان استراحت ) بسیاری از محققین از آن برای تعیین تغییرات سیگنال در اثر خستگی استفاده می کنند. همه اینها استفاده های ارزشمند EMG در بیومکانیک شغلی هستند.
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
الکترودیاگنوزیس
الکترودیاگنوزیس یک روش کسب اطلاعات درباره وضعیت وسلامت اندامهای بدن بصورت غیر تهاجمی و با ثبت فعالیت الکتریکی آنها یا اندازه گیری پاسخ آنها به تحریکات الکتریکی خارجی است. مهمترین روش الکترودیاگنوزیس الکترومیوگرافی است و اصولاً در بیمارستانها وظیفه بخش الکترودیاگنوزیس انجام EMG و NCV است.
کاربردها
الکترومیوگرافی، یا ماهیچهنگاری برقی (به انگلیسی: Electromyography)یا (EMG) تکنیکی است برای محاسبه و ضبط حالات عضلات بدن در مواقع انقباض و انبساط که از دستگاهی به نام ماهیچهنگار برقی که به نتایج آن ماهیچهنگاشت (Electromyogram) گفته میشود. ماهیچهنگاشت پالسهای تولید شده از سلولهای ماهیچهای را در حالات انبساط و انقباض دریافت میکند.
الکتروکاردیوگرام (ECG) و الکتروانسفالوگرافی (EEG) را نیز میتوان موارد دیگری از الکترودیاگنوزیس محسوب کرد.
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
کولپوسکوپ
«کولپوسکوپي» يک روش تشخيصي است که در آن از کولپوسکوپ (يک ميکروسکوپ تشريحي با لنزهاي بزرگنمايي مختلف) براي ارايه يک ديد روشن و بزرگ از سرويکس، واژن و ولو استفاده ميشود. ارزيابي سرويکس و واژن با کولپوسکوپ بر پايه پيدا کردن مشخصات ماکروسکوپيک خاص اپيتليوم بدخيم و پيش بدخيم است که با خصوصيات عروقي، رنگ و نمود برجسته خاص خود، قابل تشخيص ميشوند.
تصوير بهبود يافته از سطوح اپيتليال، توانايي فرد انجام دهنده را براي تشخيص نواحي طبيعي و غيرطبيعي افزايش ميدهد و امکان گرفتن بيوپسيهاي مستقيم را از بافتهاي مشکوک فراهم مينمايد. هدف اصلي کولپوسکوپي، تشخيص ضايعات سرطاني و پيش سرطاني است تا بتوان آنها را زودتر درمان کرد و تحت درمان اوليه قرار داد.
موارد کاربرد
در سال 2006، انجمن کولپوسکوپي و پاتولوژي سرويکال آمريکا با تشکيل کنفرانسي، راهکارهايي را براي مديريت زناني که نتايج تستهاي غربالگري آنها معرف سرطان سرويکس يا نئوپلازي اينتراپيتليال سرويکس، بر پايه بهترين شواهد موجود است، معرفي نمود. در اين کنگره، کولپوسکوپي براي گروههاي زير در زنان بزرگسال توصيه شد (توصيهها براي نوجوانان با تغييراتي مورد موافقت قرار گرفت):
1) اختلالات سيتولوژي خاص،
2) ارزيابي زناني که در دوران جنيني در معرض خطر دياتيلاستيل بسترول بودهاند،
3) بررسي سرويکس، واژن يا ولو غيرطبيعي در لمس يا مشاهده،
4) همراهي با ليزر يا ديگر روشهاي درماني تا اطمينان حاصل شود که ضايعات شناخته شده به طور کامل برداشته شده يا درمان شدهاند و براي شناسايي هرگونه ضايعات ديگر در مناطق اطراف آن و براي نظارت و مراقبت پس از درمان،
5) بررسي يک آزمون غربالگري مثبت براي نئوپلازي سرويکس، همچون اسپکتروسکوپي، سرويکوگرافي يا اسپکولوسکوپي.
موارد منع استفاده
موارد عدم مصرف مطلقي براي کولپوسکوپي وجود ندارد. سرويسيت فعال بايد قبل از ارزيابي درمان شود، زيرا التهاب و عفونت مانع ارزيابي دقيق اختلات اپيتليال خواهد شد. تريکوموناس واژيناليس ميتواند باعث سرويسيت شود، اما عفونتهاي واژينال تاثيري بر کولپوسکوپي نخواهند داشت. به هر حال درمان عفونت قبل از کولپوسکوپي به بيمار اجازه ميدهد در هنگام بررسي، احساس راحتي بيشتري داشته باشد.
معرفي دستگاه
بايد قبل از شروع روش، فاصله داخل چشمي (Intraocular) کولپوسکوپ تنظيم شود تا از ديد درست دوچشمي اطمينان حاصل شده باشد. بيشتر کولپوسکوپها داراي فاصله کانوني 30 سانتيمتري هستند (فاصله کاري ميان لنز و بافت هدف). اگر اين فاصله بسيار کوتاه يا بلند باشد، فرد انجام دهنده فضاي کافي براي وسايل مانور نخواهد داشت.
کارخانههاي سازنده مختلف، کولپوسکوپهاي متفاوتي ميسازند که قدرت درشتنمايي آنها بين 5/7 تا 30 متفاوت است. با حرکت سر کولپوسکوپ در جهت نزديکتر يا دورتر شدن از بيمار، کانون عدسي و گاهي بزرگنمايي دستگاه تغيير ميکند که بستگي به نوع کولپوسکوپ دارد. به عنوان مثال، يکي از انواع کولپوسکوپي ويديويي، به طور خودکار، بزرگنمايي را تنظيم ميکند (البته به ميزان نزديکي اسکوپ به بيمار و کانون عدسي آن هم دارد). فوکوس مناسب ميتواند با چرخش يک دکمه انجام شود و تمرکز کردن ناهنجار با حرکت دستگاه به سمت يا دور از بيمار صورت ميگيرد.
عملکرد کولپوسکوپ به عنوان يک ميکروسکوپ دوچشمي داراي نور که از بافت موردنظر تصوير درشتنمايي شده ميدهد، به شناسايي ويژگيهاي مشخصه بافت غيرنرمال کمک شاياني مينمايد. اغلب از قدرت کم درشتنمايي (2 تا 6 برابر) براي به دست آوردن ديد کلي از ساختمان سطحي و ارزيابي ولو استفاده ميشود. قدرتهاي متوسط (8 تا 15 برابر) و بالا (15 تا 25 برابر) به منظور ارزيابي واژن و سرويکس به کار ميروند، خصوصا با قدرت بالا که به طور ويژه براي ارزيابي الگوهاي عروقي از نزديک استفاده ميشوند و ميتوانند بيماري مهاجم يا مرحله بالا را مشخص کنند.
روش انجام
کولپوسکوپي در بيماري که در وضعيت دورسال ليتوتومي قرار گرفته، انجام ميشود. پس از بررسيهاي مشاهدهاي از ولو و تعيين اينکه آيا هر گونه ضايعه مشکوکي وجود دارد يا خير، اسپکولوم داخل واژن قرار داده ميشود. بهتر است از بزرگترين اسپکولوم ممکن استفاده کرد؛ به طوري که تمامي سرويکس و فورنيسهاي واژن ديده شوند. اگر بيمار در طول 6 هفته گذشته سيتولوژي سرويکس نداشته، ارزيابي مجددي از آن انجام دهيد، زيرا 50 تا 60 درصد LSIL و 30 درصد HSIL در طول زمان رفع ميشوند. يک نتيجه سيتولوژي اخير به فرد انجام دهنده امکان ميدهد تا دقيقترين ارتباط را ميان يافتههاي سيتولوژي، کولپوسکوپي و هيستولوژي برقرار کند. انجام سيتولوژي سرويکس در کمتر از فاصله
6 هفتهاي، شايد نتايج منفي کاذب به بار آورد، زيرا اپيتليوم سرويکس پس از گرفتن نمونه، به حداکثر 6 هفته زمان نياز دارد تا دوباره تشکيل شود.
سرويکس و واژن با نور روشن و سپس با کولپوسکوپ ارزيابي ميشوند. پنبه خيس شده در سالين براي تميز کردن سرويکس که با موکوس، خون، ترشحات يا مواد اضافه پوشيده شده، مورد نياز است. ابتدا سرويکس بدون استفاده از حلالهاي اضافي ديده ميشود تا نواحي فرسايش يافته، پلاکهاي سفيد واقعي، ضايعات پيگمانته يا نواحي زخمي يا رشد اگزوفيتيک قابل مشاهده، ديده شوند. سپس از محلول استيک اسيد براي بهتر ديدن نواحي غيرطبيعي استفاده ميشود. استيک اسيد 3 تا 5 درصد با يک سوآپ پنبهاي به داخل سرويکس ماليده ميشود تا تشخيص خط انتقال اسکوامو کولومنار بهتر امکانپذير شود. پس از 30 تا 60 ثانيه، محلول اسيدي، سلولها را دهيدراته ميکند، به طوري که سلولهاي اسکواموس با هسته نسبتا بزرگ يا متراکم (به طور مثال سلولهاي متاستاتيک، ديسپلاستيک و سلولهاي آلوده شده با ويروس پاپيلوماي انساني)، نور را برگردانده، بنابراين سفيدرنگ ظاهر ميشوند. عروق خوني و سلولهاي ستوني، تحت تاثير قرار نميگيرند، اما در پسزمينه سفيد ايجاد شده، راحتتر ديده ميشوند. اگر لازم باشد، بايد استيک اسيد پس از 3 تا 5 دقيقه تکرار شود و اگر بيش از هر حد در واژن استفاده شد، بايد با سوآب خشک برداشته شود، زيرا ميتواند التهاب ايجاد کند.
فناوريهاي جديد
امروزه فناوريهاي ديجيتال يا ويديويي براي گرفتن عکس يا ويديو از سرويکس در زمان واقعي در دسترس هستند. خصوصا اين تکنولوژي در مراکز آموزشي بسيار مفيدند. يکي از عيوب آن، مسايل پزشکي قانوني است، زيرا با بررسيهاي گذشتهنگر تصاوير در آينده ممکن است نواحي غيرطبيعياي پيدا شوند که در ارزيابيهاي اوليه، ديده نشدهاند. يک مزيت آنها، امکان ذخيره الکترونيکي تصاوير است که به عنوان پرونده پزشکي بيمار حفظ شده و تغييرات در طول زمان قابل پيگيري خواهند بود.
عوارض شامل خونريزي، عفونت محل بيوپسي يا اندومتريوم و عدم شناسايي ضايعه هستند. اگرچه خونريزي و عفونت شديد نادر است. محلول monsel براي کنترل خونريزي محل گرفتن بيوپسي استفاده ميشود. اگر لازم باشد، فشار پايدار با يک سوآپ پنبهاي يا چسبهاي نيترات نقره نيز قابل کاربرد هستند. محلول monsel و نيترات نقره با تفسير نمونههاي بيوپسي تداخل پيدا ميکند، لذا اين مواد نبايد تا زماني که بيوپسي گرفته شود، استفاده شوند.
اگر در حين کولپوسکوپي بيوپسي از بافت مشکوک گرفته شد، از بيمار خواسته ميشود براي به حداقل رساندن تروما به سرويکس، تا چند روز از نزديکي اجتناب نمايد، زيرا ميتواند به خونريزي منجر شود. پزشک بايد نتايج سيتولوژي و هيستولوژي جديد بيمار را با نتايج کولپوسکوپي وي و با در نظر گرفتن سن بيمار، شرايط پزشکي گذشته و فعلي و نتايج سيتولوژي سرويکال قبلي وي مقايسه کند، سپس تشخيص و مديريت مناسبي را براي بيمار اتخاذ نمايد.
يک کولپوسکوپي تنها، شانس قابلتوجهي براي از دست دادن موارد غيرطبيعي با رتبه بالا (high grade) دارد، لذا زماني که بيمار نتايج غيرطبيعي مداوم شناخته شده در سيتولوژي يا با تست HPV دارند، بايد با کولپوسکوپي تحت پيگيري قرار گيرند.
کارايي
مهم است توجه داشته باشيد که کولپوسکوپي، يک تست تشخيصي براي زناني است که نتايج سيتولوژيک غيرطبيعي دارند، لذا يک وسيله غربالگري موثري محسوب نميشود. کارايي کولپوسکوپي به تجربه و آموزش فرد انجام دهنده آن بستگي دارد. دقت تشخيص نهايي هيستولوژيکال آن نيز به توانايي فرد انجام دهنده در تفسير يافتهها و به دست آوردن بيوپسيهاي درست وابسته است.
در يک فرابررسي (متاآناليز) انجام شده براي به دست آوردن حساسيت و اختصاصيت کولپوسکوپي در تشخيص هر درجهاي ازCIN که نسبت به هيستولوژي (استاندارد طلايي تشخيص) سنجيده شده، حساسيت آن حدود 96 درصد بود، اما اختصاصيت اين روش، نسبتا کم و حدود 48 درصد برآورده شد.
وقتي حد آستانه تشخيص پايين آورده شد تا سرطان يا HSIL ناديده گرفته نشوند، حساسيت به 85 درصد ميرسد، در صورتي که اختصاصيت آن به 69 درصد ارتقا مييابد. گرفتن تعداد 2 يا بيشتر بيوپسي، حساسيت تشخيصي را بالا ميبرد، بدين معنا که بهتر است بيوپسيهاي اضافي از ديگر قسمتهاي مناطقي که غيرطبيعي به نظر ميرسند نيز گرفته شود و يا به طور تصادفي از 4 گوشهاي که نرمال ديده ميشود نيز نمونهگيري انجام شود.
کولپوسکوپي واژينال
کولپوسکوپي واژن بسيار شبيه سرويکس است، اما چينخوردگيها و لبههاي طبيعي که در واژن هستند، باعث ميشوند انجام روش زمان بيشتري را ببرد و کار، مشکلتر شود. با يک رويکرد نظاممند که کولپوسکوپي از يک ربع شروع شود و به تدريج تمام 4 ربع را بررسي کند و به طور مرتب نيز از اسيد استيک استفاده نمايد تا مناطق غيرطبيعي رنگ شده نمايان شوند، به انجام بهتر کولپوسکوپي واژن کمک ميکند.
کولپوسکوپي ولووار
کولپوسکوپي ولووار در افرادي انجام ميشود که: 1) اختلالات قابل مشاهده در ولو داشته باشد، 2) اختلالي در سرويکس يا واژن که بتواند سيتولوژي غيرطبيعي سرويکس را توجيه نمايد، وجود نداشته باشد و 3) خارش موضعي ولووار که علت مشخصي نداشته باشد.
کولپوسکوپي ولو نيز با روش مشابه کولپوسکوپي واژن و سرويکس انجام ميشود. در اين مورد، از اسيد استيک 3 تا 5 درصد براي ناحيه ژينتال خارجي استفاده شده و حدود 3 تا 5 دقيقه طول ميکشد تا محلول به داخل سلولها نفوذ کرده و ضايعات به رنگ سفيد درآيند. بايد توجه خاص به نواحي پرياورترال و پريآنال را فراموش نکرد.
آموزش و جايگزينها
انجمنهاي مربوطه در آمريکا مانند «انجمن کولپوسکوپي و پاتولوژي سرويکال آمريکا» برنامه آموزشي خاصي براي آموزش افراد انجام دهنده کولپوسکوپي تهيه کردهاند. دراين برنامه، تخمينزده شده که تعداد کولپوسکوپيهايي که لازم است فرد انجام دهد تا صلاحيت لازم را به دست آورد، بين 25 تا 100 عدد است که بايد شامل حداقل 10 مورد ضايعات با درجه بالا باشد.
کولپوسکوپي، استاندارد طلايي ابراز تشخيصي در آمريکا است که به دنبال سيتولوژي غيرطبيعي، براي تشخيص ديسپلازي سرويکس انجام ميشود. با اين حال، منابع فشرده است و به عنوان ابزار غربالگري، هزينه اثربخش محسوب نميشود.
سرويکس ميتواند با روشهاي ديگري نيز بررسي شود که به 2 گروه زير تقسيم ميشوند:
1) تکنيکهاي تصويرسازي با استفاده از نور داراي پهناي باند زياد (مانند تجسمسازي مستقيم، اسپکولوسکوپي، سرويکوگرافي و کولپوسکوپي).
2) بهرهگيري از فناوريهاي تشخيصي الکترونيکي (همانند «پولار پروب» و اسپکتروسکوپي in-vivo).
گرفتن بيوپسي از نواحي 4 ربع در محل اتصال «اسکوآموکولومنار» (Squamocolumnar) نيز يک روش جايگزين قابل قبولي است، البته در جايي که وسايل و تجهيزات و پرسنل با تجربه در دسترس نباشد. جهت غربالگري اوليه سرطان سرويکس،«بررسي مستقيم تصويري» (DVT) و اسپکولوسکوپي، روشهاي ساده و ارزاني هستند؛ هر چند که اختصاصيت و ارزش اخباري مثبت پاييني دارند.
از ديگر کاستيهاي آنها ميتوان به ناتواني در تشخيص ضايعات کوچکتر و فرق قايل شدن موثر ميان ضايعات با درجه کم و بالا اشاره کرد. با اين حال، غربالگريهاي تصويري با DVT، جايگزين قابل قبولي براي غربالگري با سيتولوژي (در مواردي که هزينه بالا مشکلساز است) محسوب ميشود. در هر صورت بايد کنترل کيفيت، آموزش ويژه واختصاصيت پايين DVT را در نظر داشت.
فناوريهاي تشخيصي الکترونيکي نيز اميدوارکننده هستند. در بررسيهاي مقايسهاي ميان اسپکتروسکوپي فلورسانس و کولپوسکوپي و ديگر شيوههاي تشخيصي، اسپکتروسکوپي بهتر عمل کرده است. در واقع اسپکتروسکوپي، بر اصل انتشار افتراقي نور به وسيله انواع بافتهاي مختلف تکيه ميکند.
بافتي که هدف قرار داده ميشود، يک مشخصه نوري دارد که با مقدار نوري که جذب کرده و بعد منتشر ميکند، مشخص ميشود. تغييرات بيوشيميايي و ساختماني که زمينهساز ويژگيهاي انواع بافتهاي مختلف است، به پروب فلورسنت مخصوص و تخصصي اين امکان را ميدهند که تفاوت ميان بافت نرمال و غيرطبيعي سرويکس را مشخص کنند. با اين حال، اين روش هنوز تحت توسعه است و بايد کارآزماييهاي باليني بزرگي انجام شوند تا عملکرد واقعي آن تعيين شود، بنابراين نقش باليني کنوني اين وسايل الکترونيکي، هنوز معلوم نيست.
منبع: نشریه سپید شماره ۱۶۲ و ۱۶۳، دکتر شادی کلاهدوزان
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
لیزر در چشم پزشکی
ليزر اگزايمر دستگاهي است كه براي اصلاح عيوب انكساري چشم به كار رفته و مرحله اصلي اصلاح بينايي را انجام مي دهد . ليزر اگزايمر اشعه اي را توليد مي كند كه در طيف ماوراء بنفش بوده و طول موج آن كوتاه است . خاصيت اين ليزر به گونه اي است كه تراش ظريف و دقيقي را در سطح قرنيه انجام مي دهد به طوري كه به نسوج و سلول هاي اطراف آسيبي وارد نمي كند . مكانيزم ايجاد برش قرنيه را در اصطلاح علمي Ablation مي گويند .
http://www.iranbmemag.com/en/editor/...%20122%20j.jpg
يـكــي از مـراحـل مهـم در دستگـاه هـاي ليـزر كـالـيـبـراسـيـون هـاي قبل از شروع عمل است . بـرعـكـس ساير دستگاه ها كه كاليبراسيون تنها يــك مـرتـبـه و در شـروع روز انـجـام مـي شـود ، كاليبراسيون دستگاه براي هر بيمار قابل انجام است و ضمن دقت بالاي آن مي توان آن را به سادگي و در زمان كوتاهي انجام داد .
كمترين ميزان در برداشت از سطح قرنيه
يـكــي از اشـكــالات ايــن سـيستـم در گـذشتـه بـرداشـت نسبتا زياد از سطح قرنيه بوده ولي با نصب سخت افزار و نرم افزازهاي زايوپتيك بر روي دستگاه ، در حال حاضر اين دستگاه جزء دسـتـگـاه هايي است كه كمترين برداشت را از سطح قرنيه دارد .
امنيت
يكي از اصول كار با دستگاه هاي پزشكي ، امنيت به كار گيري آن ها است . اين مسئله به خصوص در دستگاه ليزر چشم بسيار پراهميت است . دستگاه ليزر تكنولاس ( زايوپتيك 100 ) از ضريب امنيت بسيار بالايي برخوردار است و به گـونـه اي طـراحـي شـده كـه هـم تـكـنسين و هم پــزشــك در تـمــام مـراحـل قـبـل و هـنـگـام عـمـل مـيتـواننـد كـاركرد صحصيح دستگاه را كنترل كنند . ميزان انرژي و هموژنيته ( يكنواختي ) اشعه ليزر براي هر عمل قابل بررسي و اندازه گيري است .
كيفيت
امروزه در انجام اعمال ليزر چشم نه تنها ميزان بينايي ، بلكه كيفيت بينايي نيز مدنظر بوده و يكي از اهداف اصلي ، افزايش كيفيت بينايي است . دستگاه تكنولاس - زايوپتيك با برنامه پيشرفته Customize كه بر اساس اصلاح wave front است قادر است علاوه بر شماره چشم ، ساير اختلالات و اعوجاجاتي را كه در سيستم اپتيكي چشم بيمار وجود دارند را نيز اصلاح كرده و كيفيت بينايي بيمار را به خصوص در ديد شب افزايش دهد .
دستگاه ليزر Femto second
از اين دستگاه جهت عمل فمتوليزيك استفاده مي شود . ليزر Femto second آخرين پديده ليزر در زمينه اصلاح عيوب انكساري چشم است . آميزش و به كارگيري همزمان ليزر " فمتوسكند " و ليزر " اگزايمر " باعث مي شود كه تمام مراحل ليزيك توسط ليزر انجام شود و در انجام عمل از هيچگونه تيغ جراحي يا وسيله مكانيكي استفاده نشود . درگذشته براي آماده سازي قرنيه جهت ليزر اگزايمر از وسيله اي به نام ميكروكراتوم استفاده ميشد. ميكروكراتوم مانند يك رنده عمل مي كرد و توسط تيغه اي كه داشت يك لايه از سطح قرنيه بر مي داشت. اگرچه ميكروكراتوم در اكثر موارد به خوبي عمل مي كرد ولي در بعضي بيماران ممكن بود عوارضي را ايجاد كند.
دستگاه توپوگرافي پنتاكمhttp://www.iranbmemag.com/en/editor/...%20122%20k.jpg
يكي از مراحل مهم تشخيصي قبل از اعمال ليزيك ، بررسي و ضعيت قرنيه توسط دستگاه توپوگرافي است. به طوري كه عمل ليزيك بدون انجام توپوگرافي مجاز نيست. توپوگرافي ، كميت و كيفيت سطح و عمق قرنيه را بررسي كرده و آن را به صورت نقشههاي رنگي جالبي در معرض ديد فرد قرار مي دهد و با بررسي اين نقشه ها جراح ميتواند قضاوت كند كه آيا عمل ليزيك براي چشم مناسب است و اگر چنين نيست درمان هاي جايگزين كدامند.
ليزر در چشم پزشكي
دايود ليزر
در عمل هاي بسيار مختلف به ويژه Cyclocoagulation، Transscleral coagulation، Endocoagulation و DCRمورد استفاده قرار مي گيرد. در چشم پزشكي ، معمول ترين طول موج كه براي عمل دايود ليزر به كار مي رود، 810 نانومتر است.
مشخصات فني
1-طول موج هاي 810 ، 940 ، 980 و 1064 نانومتر
2-قدرت 6 ، 8 و 9 وات
3-ابعاد 10*12*21سانتي متر
4-كار با باتري و مستقل از منبع تغذيه
5-فيبرهاي ارزان
6-كوپلينگ پيشرفته ، ساده و سريع
7-ارزان
8-جابجايي آسان
9-چند منظوره
10-جذب فوق العاده در ملانين و هموگلوبين
لنز داخل چشمي
لنز داخل چشمي اكريليك فولدبل است.
مشخصات فني
1-پايه هاي به شكل C براي داشتن لنزي كاملا ثابت
2- پايه هاي نرم و در نتيجه كنترل و جاگذاري آسان
3-قابليت استفاده آسان در چشم هايي با مردمك يا كپسول كوچك
4-فولدينگ سريع بدون نياز به لوازم ديگرhttp://www.iranbmemag.com/en/editor/...%20122%20l.jpg
5-لبه هاي تيز
ليزر جراحي
ايـن ليـزر جهـت جـراحـي قـرنيـه و براي درمان پيرچشمي، دوربيني، نزديك بيني، Astigmatism keratotomy، Lamellar keratoplasty، Penetrating keratoplasty و تشكيل فلپ به كار مي رود.
مشخصات فني
وزن: 700 كيلوگرم
انرژي هر پالس: 9/0 ميلي ژول
طول موج: 1030 تا 1060
قطر فلپ: قابل تعيين توسط جراح و متغير بين 6000 تا 9500 ميكرومتر
ضخامت فلپ: قابل تعيين توسط جراح و متغير بين 110 تا 200 ميكرومتر
زمان عمل: 20 ثانيه
نرخ تكرار: 80 كيلوهرتز
سطح تماس با قرنيه: به صورت خميده
همچنين براي برطرف كردن عيوب انكساري چشم با بهره گيري از تكنولوژي روز از ليزر اگزايمر استفاده مي شود. كه داراي مشخصات زير است.
داراي رديابي چشم چند بعدي در محورهاي X ، Y و Z است كه مشكل عدم فوكوس به دليل حركت چشم در محورهاي مختلف را برطرف مي كند.
پرتو به شكل Truncated-Gaussian است كه تركيبي از موج گوسي و صاف است. ايـن پـرتـو عـلاوه بـر اينكـه اثـر حـرارتـي روي قرنيه را به حداقل مي رساند، همواري فوقالعاده سطوح قرنيه را نيز موجب مي شود.
APT تكنولوژي پيشرفته personalized
محاسبه گر پيشرفته درماني
تشخيص خودكار قرنيه بيمار به منظور بالا بردن سرعت و اطمينان جراح از صحت چشم تحت عمل توموگرام پيشرفته
شبكه Trulink براي دسترسي به فايل هاي درمــــانــــي مـــوجـــود روي ZDW ، تـشـخـيـــص و سرويس از راه دور
امكان 3 نوع درمان با الگوريتم هاي Tissue Saving ، Aspheric و Personalized
الگوريتم بدون نياز به اتساع (dilation) براي بــســيـــاري از بـيـمــاران ( امـكــان انـجــام مــراحــل تشخيصي و عمل جراحي در يك روز )
ACE كنترل پيشرفته رديابي چشم
جبران شيفت مردمك
رديابي چشم voad ديناميك و استاتيك
سرعت جراحي مطمئن
Scanning Laser Polarimetry
دسـتگـاهـي اسـت كـه بـه كمـك نـور پـلاريـزه ضخامت RNFL )Retinal Nerve Fiber Layer( كه لايه فيبري عصبي شبكيه است را در ناحيه پري پـاپـيـلـري انـدازه گـيـري ميكند و با دستيابي به بالاترين استاندارد در تشخيص و مديريت گلوكوم، چشم را از هر دو بعد كاركرد و ساختار مورد ارزيابي قرار مي دهد. اين دستگاه اندازه گيري هاي مربوط به پارامترهاي را كه در ارتباط تنگاتنگ با اولين تغييرات در گلوكوم هستند را با دقت بالا انجام مي دهد. در حالي كه در حين معاينات چشمي تشخيص زود هنگام تغييرات RNFLبه سختي ميسر است، با كمك اين دستگاه مي توان اين تغييرات را در سريعترين مرحله ممكن كه اولين نشانه هاي آسيب ساختاري مربوط به گلوكوم ظاهر مي شود، به وضوح تشخيص داد.
خصوصيات فني آن عبارتند از :
منبع تابش ليزر GaAIAs Laser Diode، nm780-798، توان اوليه mW40
ليزر از نوع Class I laser system
زمان اكتساب داده <1 ثانيه
ناحيه تصويربرداري20*40
ابعاد 14 *10 *24
Ophthalmic Lasers
نسل جديد اين وسيله كه براي استفاده در مطب هاي چشم پزشكي، اتاق هاي عمل و كاربردهاي سيار طراحي شده است، سادگي استفاده، كارايي و ايمني را با هم در آميخته است تا چشم پزشكان را به وسيله اي مطابق با خواستههايشان مجهز كند. لازم به ذكر است كه كم حجم بودن، امكان نصب به صورت هاي مختلف و كنترل پنل با قابليت جدا شدن، اين دستگاه را در هنگام استفاده فوق العاده انعطافپذير مي كند.
خصوصيات فني آن عبارتند از :
ليزر حالت جامد از نوع frequency-doubled, diode-pumped, cw
طول موج nm532
قدرت 5/1وات در قرنيه
اتصال الكتريكي 60/50 هرتز، Watt 400 .max، 230 ولت
مدت زمان پالس 2500-10ميلي ثانيه
فاصله زماني بين پالس ها 6000-100 ميلي ثانيه
سرمايش ترموالكتريك
وزن 14 كيلوگرم
منابع
[1]E.-M. Meyer, Atlas of Slit Lamp Photography and Introduction to its Technical Problems, Stuttgart.
[2]K. Hruby, Spaltlampenmikroskopie des hinteren Augenabschnittes ohne Kontaktglas, Mitt. d. Sitzg. der Wiener Ophthalm. Gesellschaft.
[3]H. Goldmann, Fokale Beleuchtung, published in, "Die ophthalmologischen Untersuchungsmethoden",Vol.1,W. Straub, Stuttgart.
[4]R. STUART MACKAY and ELWIN MARG, Electronic Tonometer For Glaucoma Diagnosis.
[5]marestan.com,fajrshahed.com
[6]cheshmak-87.blogspot.com,iranoptometry.com
[7]persianeyeclinic.com, noorvision.com
[8]حمـود خـدايي، سمينار تجهيزات چشم پـــزشـكـــي، دانـشـگـــاه عـلـــوم پـــزشـكـــي تـبـــريــز، زمستان84.
منبع: نشریه مهندسی پزشکی شماره ۱۲۲
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
دستگاه افتالموسكوپ
مفاهيم پايه
افتالموسكوپ (ophthalmoscope) از دو كلمه (ophthalm (o به معني چشم و scope به معني نمايش تشكيل شده است و در كل به معني چشم بيني يا معاينه چشم است.
فيزيولوژيhttp://www.iranbmemag.com/en/editor/images/1_f-taz2.jpg
در بيماران مبتلا به سردرد، يافتن ديسكهاي بينايي متورم يا ادم پاپيلا، علامت كليدي بوده و نشانه افزايش فشار داخل جمجمه است كه به علل مختلفي مانند هيدروسفالي، افزايش فشار داخل جمجمهاي خوشخيم يا تومورهاي مغزي ايجاد ميشوند.
در بيماران مبتلا به ديابت قندي، معاينه مرتب چشم توسط افتالموسكوپ (هر 6 ماه تا يك سال، يك بار) براي غربالگري و تشخيص زودرس رتينوپاتي ديابتيك كه از علل مهم از دست دادن بينايي است، لازم است. اين عارضه در مراحل ابتدايي ميتواند توسط درمان رتين با ليزر، برطرف شود. در بيماري فشارخون، تغييرات حاصل از آن روي رتين، به طور بسيار نزديكي، همان تغييرات ايجاد شده روي مغز (كه ميتواند به حوادث عروقي مغز منتهي شود) را تكرار ميكند.
چگونه كار مي كند؟
از اين وسيله براي مشاهده داخل چشم استفاده مي شود. در هنگام استفاده از اين وسيله فرد مشاهده كننده مي توانند با شخص فاصله اي در حدود يك دست داشته باشد و تصوير معكوس شده توسط يك عدسي محدب مشاهده شود. مهمترين مزيت استفاده از آن، تعيين سلامت رتين و محفظه ويتروس است. با اين وسيله معاينه كننده از طريق سوراخ مردمك مي تواند سطح شبكيه چشم و اجزاي آن را شامل بررسي عروق خوني - ديسك اپتيك يا سر عصب بينايي و ماكولا يا لكه زرد چشم را بررسي كند. به عبارت ديگر با اين وسيله بيماريهاي سطح خلفي چشم بررسي مي شود.
انواع افتالموسكوپ
افتالموسكوپ داراي 3 نوع مستقيم، غيرمستقيم و Slit-lampاست.
افتالموسكوپ مستقيم از يك نور فلاش كوچك و منبع نور همراه با تعداد زيادي لنز چرخشي كه ميتواند تا 15 برابر بيشتر، بزرگنمايي داشته باشد تشكيل شده است. از اين نمونه، به طور معمول در معاينات رايج پزشكي استفاده ميشود. نور مستقيمي از افتالموسكوپ به درون چشم از طريق قرنيه براي ديدن پشت كره چشم، تابانده ميشود.
افتالموسكوپ غير مستقيم ، از يك چراغ كه به دور سر بسته ميشود و يك لنز كه توسط دست نگاه داشته ميشود، تشكيل شده است. اين نوع، ميدان ديد بيشتري از درون چشم، فراهم ميكند. هم چنين ديد بهتري از قسمت قدامي چشم (فوندوس)، حتي اگر لنز چشم توسط بيماري كاتاراكت كدر شده باشد، ارايه ميكند. نوع غيرمستقيم خود داراي دو زير مجموعه monocularو binocularاست.
در نوع غيرمستقيم، بيمار ميتواند در حالتهاي خوابيده يا نيمه نشسته قرار بگيرد. در اين نوع نور بسيار روشن به چشم تابانده ميشود كه البته ميتواند ناراحت كننده باشد اما دردناك نيست. اين نوع نياز به تبحر و زمان بيشتري دارد و پزشك ميتواند رتين داخلي را ببيند.
دستگاه Slit- lampدر جلوي چشم بيمار قرار ميگيرد. به علاوه لنزهاي آن در نزديكي چشم جاي ميگيرند و اين امكان را به پزشك ميدهد كه قسمت فوندوس را هم معاينه كند. اين مدل، مزاياي ديد سه بعدي، همراه با بزرگنمايي افتالموسكوپي مستقيم را دارد. ميدان ديدي را كه اين مدل تامين ميكند پهنتر از افتالموسكوپي مستقيم است اما به اندازه افتالموسكوپي غيرمستقيم نيست.
انواع افتالموسكوپي غيرمستقيم و Slit-lamp، پس از چكاندن قطره در چشم و باز شدن قرنيه، استفاده ميشود اما نوع مستقيم ميتواند در چشمهاي با قرنيه ديلاته يا غيرديلاته استفاده شود. اين قطرهها ميتواند براي ساعتها، اختلال ديد ايجاد كند كه رعايت احتياطات لازم را ميطلبد. قبل از استفاده از آن ها نيز بايد از بيمار در مورد آلرژي به اين داروها، استفاده از هر نوعي از دارو يا سابقه داشتن گلوكوم در بيمار يا خانواده وي، سوال كرد.
دقت دستگاه
از آنجا كه با اين تست ميتوان بسياري از بيماريهاي جدي را در مراحل اوليه تشخيص داد، افتالموسكوپي به عنوان يك تست با ارزش شناخته ميشود و دقت آن تا 95-90درصد تخمين زده ميشود. همچنين عوارض ديگر بيماريهاي خوني و قلب، بيماريهاي مغز و ديابت را نيز مشخص مي كند.
شركت هاي سازنده دستگاه
تعداد زيادي شركت، سازنده اين وسيله هستند كه ميتوان به Welch Allyn ، Heine ،Riester و keeler اشاره كرد. اولين كارخانهاي كه شروع به ساخت اين نوآوري بديع كرد، Welch Allyn است. افتالموسكوپها اغلب همراه اتوسكوپ و در قالب يك مجموعه، به فروش ميرسند
منبع: نشریه مهندسی پزشکی شماره ۱۱۷
پزشکی بالینی
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
بيوسنسور
مفاهيم پايه بيوسنسور از دو كلمه بيو (bio) به معني زيست و سنسور (sensor) به معني حسگر تشكيل شده است.
فيزيولوژي
بيوسنسور ها در تشخيص هاي پزشكي و علوم آزمايشگاهي مورد استفاده قرار مي گيرند. در حال حاضر بيوسنسورهاي گلوكز از موفق ترين بيوسنسورهاي موجود در بازار هستند كه به اندازهگيري غلظت گلوكز خون مي پردازند. در پانكراس بيماران ديابتي به ميزان كافي انسولين توليد نميشود. در اين گونه موارد براي تنظيم مصرف انسولين، سنجش مداوم ميزان گلوكز خون ضروري است. اين ابزار به بيماران مبتلا به ديابت كمك مي كند تا در طول روز به سنجش سطح گلوكز خون خود پرداخته و در زمان هاي مورد نياز انسولين تزريق كنند.
چگونه كار مي كند؟
در يك بيوسنسور، عنصر حسگر كه به ماده اي بيولوژيكــ پاسخ مي دهد ، داراي طبيعت بيولوژيك است. اين عنصر بايد به نوعي مبدل متصل شود تا يك پاسخ قابل مشاهده با چشم را توليد كند. بيوسنسور به طور كلي به احساس و اندازه گيري مواد شيميايي خاصي كه ممكن است فيزيولوژيك نيز باشد، مربوط مي شوند. معمولا اين مواد را ) substra زير لايه) مي نامند، در حالي كه واژه ي كليتر آن آناليت است. يك بيوسنسور را مي توان به عنوان ابزاري كه از تلفيق يك حسگر بيولوژيك متصل به يك مبدل حاصل مي شود، تعريف كرد. مبدل عمل شناسايي را انجام مي دهد،آنچه توسط مبدل شناسايي مي شود توسط قسمت رديابي بيولوژيك (بيو رسپتور) جذب مي شود و سپس با عبور مجدد از مبدل سيگنال توليد مي شود.
عملكرد بيوسنسورها كاملا انتخابي است،(به يك مولكول يا آناليت خاص پاسخ مي دهند و از واكنش با ساير مواد جلوگيري مي شود.(
قسمت هاي مختلف بيوسنسور
1- قسمت رديابي بيولوژيك (بيو رسپتور: ) اين قسمت يكي از مهمترين قسمت هاي يك بيوسنسور است.
2- مبدل (ترانسديوسر: ) جهت شناسايي از آن استفاده مي شود. مبدل،تغيير قابل مشاهده (فيزيكي يا شيميايي) را به يك پيغام قابل اندازه گيري، كه بزرگي آن متناسب با غلظت ماده يا گروهي از مواد مورد سنجش است، تبديل مي كند.
3- سيستم خروجي: به منظور توليد سيگنال از آن استفاده مي شود.
شكل1 بلوك دياگرام يك بيوسنسور را نشان ميدهد. كاتاليزورهاي حياتي (a)، زير لايه را به فراورده تبديل مي كنند. اين واكنش توسط مبدل (b) تعيين مي شود كه آن را به يك سيگنال الكتريكي تبديل مي كند. خروجي مبدل به وسيله تقويت كننده (c) تقويت مي شود و سپس پردازش شده (d) و در نهايت در خروجي (e) نمايش داده مي شود.
طبقه بندي بيوسنسورها
از نظر ماهيت عملكرد و ساختار بيوشيميايي و بيولوژيك مي توان بيوسنسورها را به سه دسته كلي تقسيم نمود.
1- بيوكاتاليتيك (مانند آنزيم ها(
2- ايمونولوژيك (مانند آنتي بادي ها(
3- اسيد نوكلئيك (مانند (DNA
از نظر نوع تبديلي كه انجام ميدهندنيز به چهار دسته تقسيم مي شوند.
1- مبدل هاي الكترو شيميايي
مبدل هاي الكتروشيميايي به سه دسته پتانسيومتري تقسيم مي شوند(اين روش مبتني بر اندازه گيري پتانسيل يك پيل در جريان صفر است.اين پتانسيل با لگاريتم غلظت ماده مورد سنجش متناسب است، (ولتامتري) يك پتانسيل به پيل اعمال مي شود تا اكسايش (يا كاهش) ماده مورد سنجش اتفاق افتد و يك افزايش يا كاهش در جريان پيل ايجاد شود.اين روش به آمپرمتري معروف است و رسانايي سنجي محلول هاي حاوي يون هادي الكترون هستند.بزرگي اين رسانايي در اثر واكنش شيميايي تغيير مي يابد.رابطه بين رسانايي و غلظت به طبيعت واكنش وابسته است.
2- نوري
روش هاي مورد استفاده در بيوسنسورهاي نوري شامل طيف سنجي جذب، طيف سنجي فلورسانس، طيف سنجي انعكاس داخلي، پراش نور است.
3- پيزوالكتريك
اين ابزارها مبتني بر توليد جريان در اثر ارتعاش در يك بلورند. فركانس ارتعاش توسط جرم جذب شده بر روي سطح تحت تاثير قرار مي گيرد.
4- گرمايي يا گرماسنجي
تمام فرايندهاي شيميايي با توليد يا جذب انرژي همراه هستند. اين حرارت را مي توان با يك ترميستور حساس اندازه گيري كرد و آن را به ميزان واكنش نسبت داد
پزشکی بالینی
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
سل كانتر
مفاهيم پايه
سل كانتر (Cell Counter) از دو كلمه Cell به معني سلول و به معني Counter شمارنده است و در كل به معني شمارنده سلول هاي خوني است.
http://www.iranbmemag.com/en/editor/...rame%20140.jpg
فيزيولوژي
شمارش كامل سلول هاي خون، آزمايشي كلي و ساده است كه از بسياري حـالات سلامت و بيماريها تأثير ميپذيرد و به همين دليل، نمايانگر نسبتا خوبي از وضع كلي سلامت بدن است. در اين آزمايش تعداد سلول هاي مختلف خوني شمارش ميشوند.سلول هاي قرمز خون كه كمبود آن ها نشانه كمخوني (شايعترين بيماري خون) است، سلول هاي سفيد خون كه قسمتي از دستگاه ايمني و دفاعي بدن هستند و پلاكتها كه جزئي از سيستم انعقاد خون را تشكيل ميدهند.
چگونه كار مي كند؟
دستگاه سل كانتر سلول هاي خوني را به تنهايي شمارش و بر اساس اندازه دسته بندي مي نمايد. حجم مشخصي از نمونه رقيق شده آماده قرائت از روزنه 70 ميكرومتري سلول هاي قرمز خون (RBC) و نيز از روزنه 100 ميكرومتري سلول هاي سفيد خون (WBC) عبور كرده و شمارش انجام مي گيرد. همچنين يك سيستم نوري براي قرائت هموگلوبين در دستگاه سل كانتر طراحي شده است. اين سيستم داراي دو سنسور نوري است. وقتي محلول آماده شمارش از سنسور بالايي عبور مي كند ، سيكل شمارش آغاز مي شود و با عبور از مقابل سنسور پاييني اين سيكل خاتمه مي يابد ، لذا در كليه سيكل هاي شمارش حجم ثابت و مشخصي از محلول آماده شمارش مي شود. بنابراين اگر يك حباب و يا يك لخته خون در محلول آماده وجود داشته باشد ، سيستم به سرعت اخطار ميدهد و اپراتور متوجه خطا در شمارش مي شود.
در چه مواردي به كار مي رود؟
سل كانترها، دستگاه هاي تمام خودكاري هستند كه براي اندازه گيري كمي پارامترهاي خون در آزمايشگاه هاي پزشكي مورد استفاده قرار مي گيرند. وظيفه اصلي اين دستگاه ها تهيه گزارش سريع و دقيق به روشي ساده از پارامترهاي اصلي خون است ، به نحوي كه نمونه هاي غير طبيعي از نمونه هاي طبيعي تفكيك شده و جهت انجام بررسي هاي بيشتر آن ها از روش هاي متداول ديگر كمك گرفته مي شود.
اجزاي اصلي سل كانتر
سل كانترها معمولا از سه بخش اصلي هيدروليك ، پنوماتيك و الكترونيكي تشكيل مي شوند.
سيستم هيدروليك شامل برداشت محصول هاي مورد نياز دستگاه و نمونه خـون يـا Aspirating، تخليه محلول ها يا خون برداشت شده يا Diapensing، رقـيـقسازي نمونه يا Diluting، مخلوط كردن نمونه و محلول ها يا Mixingو افزايش محلول ليز كننده يا Lysingاست. سيستم پنوماتيك توليد خلاء يا فشار ثابت جهت كنترل دريچه ها و همچنين كنترل حركت محلول ها و نمونه در داخـل سيستم هيدوليك است. سيستم الكترونيكي توسط يك ريز پردازنده (ميكروپروسسور) كنترل مي شود و وظايف زير را به عهده دارد:
1- اندازه گيري و پردازش سيگنال هاي حاصل از تغيير امپدانس
2- محاسبه و انتقال نتايج به چاپگر يا هر خروجي دلخواه در سيستم
3- ترسيم گراف پارامترهاي اصلي
4- كنترل زمان اندازه گيري و توالي تست ها
5- اجراي برنامه Q.Cو كاليبراسيون سيستم
6- ذخيره و بازيابي (Save Load) نتايج
http://vietducjsc.com.vn/images/stor...-Screen-13.jpg
http://static.niazerooz.com/Im/O/90/...5187596301.jpg
پزشکی بالینی
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
فـلـوسـيـتـومـتـر
فلوسيتومتري يك تكنولوژي بيوفيزيك براساس ليزر است كه براي جدا سازي، شمارش سلول، تشخيص بيوماركر و مهندسي پروتئين با عبوردادن سلول ها به صورت تكتك از مقابل ليزر، استفاده ميشود. اين دستگاه، امكان آناليز چندپارامتري همزمان مشخصههاي شيميايي و يا فيزيكي را تا هزاران ذره در هر ثانيه فراهم ميكند.
هدف
فـلـوسـيـتـومـتـري بـه سرعت، چندين جزء از سـلــول را بــه صــورت هـمــزمــان كـمــي كـرده و سلولها و اجزاي آنها را در حالت محلول (به عـنـــوان مـثــال در خــون، شـسـتـشــوي مـثــانــه، يــا ديگـر مايعات بدن) ميشمارد - يا در برخي از مـوارد از هـم جـدا مـيكند-. كاربردهاي باليني فـلــوسـيـتــومتـرهـا، شـامـل تشخيـص و شمـارش زيـرمـجـمـوعـههاي لنفوسيت T انسان و انجام شـمـارشهاي افتراقي سلولهاي سفيد خون، مـطـالـعـات اتوآنتي بادي پلاكت، آناليز نشانگر سـطــح سـلــول، آنـالـيـز رتـيـكـولـوسـيـت و آنـالـيـز بــاكـتــريــايــي اســت. فـلــوسـيـتــومـتـرهـا همچنيـن آنيوپلوئيدي (هر گونه انحرافي از مضرب دقيقي از تعداد هاپلوئيد كروموزوم ها، چه كمتر و چه بيشتر) را با اندازه گيري داخل سلولي و آناليز DNA، تشخيص ميدهند.
پزشكان ميتوانند از نتايج اين مطالعات در كنار دادههاي باليني ديگر براي تشخيص و پيش بـيـنـي لـوسـمـي، لـنـفوم، اختلالات نقص ايمني مـانـنـد عـفـونت HIV، بيماريهاي خودايمني و نــاهـنـجــاريهــاي جـنـيـنـي و نـيـز بـراي ارزيـابـي مــوفـقـيــت فــرايـنــدهــاي پـيــونــد اسـتـفــاده كـننـد. دادههاي فلوسيتومتري همچنين در تحقيقات ســـرطـــانـــي بــراي انــدازهگـيــري تـكـثـيــر، انـجــام ســنــجــــشهــــاي انــكــــوپــــروتــئــيـ ـــن و ارزيـــابـــي مـقـــاومـــتهـــاي داروئـــي اسـتـفــاده مــيشــونــد. فلوسيتومتري به صورت معمول در تشخيص اخـتـــلالات، بـــه ويــژه ســرطــان خــون اسـتـفــاده مـــيشـــود؛ امـــا كـــاربـــردهـــاي زيــاد ديـگــري در تحقيقـات پايه، عمل باليني و آزمايشات باليني هم دارد. يك كاربرد معمول آن مرتب كردن فيزيكي ذرات بر اساس خواص آنها است به نحوي كه جمعيت موردنظر خالصسازي شود.
تاريخچه
مختـرع اولين نمونههاي فلوسيتومترهاي امروزه به ويژه جدا كنندههاي سلول، Mack Fulwyler بود. وي مقاله مرتبط با اين موضوع را در 1965 منتشر كرد. اولين دستگاه فلوسيتومتر بر اساس فلورسنس در 1968 توسط Wolfgang Gohde از دانشگاه مونستر توسعه يافت. در آن زمان، دانشمندان روشهاي جذبي را به روشهاي فلورسنس ترجيح ميدادند. خيلي طول نكشيد كه دستگاههاي فلوسيتومتر شامل سيتوفلوگراف توسعه يافتند.
عنوان فناوري
اسم اصلي فناوري فلوسيتومتر، "سيتوفتومتري پالس" بود. در پنجمين كنفرانس بنياد مهندسي امريكا روي سيتولوژي اتوماتيك در فلوريدا در 1976 توافق شد كه همه از اسم فلوسيتومتر استفاده كنند و اين نام به سرعت مرسوم شد.
اصول عملكردhttp://www.iranbmemag.com/en/editor/...20139%201a.jpg
فلوسيتومتري شامل سه سيستم پايه است: جزء مايع كه سلولها را به محفظه آناليز منتقل ميكند، سيستم نوري با وسايل تشخيص و آناليز داده و اجزاي نمايشگر (شكل 1.) يك پرتو نوري تك طول موج (معمولا نور ليزر)، به سمت يك جريان مايع متمركز شده به صورت هيدروديناميك هدايت ميشود. تعدادي آشكارساز پس از نقطه برخورد جريان مايع با ليزر قرار دارند: يكي در امتداد شعاع نوري (پراكنده كننده فروارد forward scatter يا FSC) و چند تا عمود بر آن( پراكنده كننده جانبي side scatter يا SSC )و يك يا چند آشكارساز فلورسنس. هر ذره معلق با اندازه 2/0 تا 150 ميكرومتر كه از شعاع نور عبور ميكند نور ليزر را پراكنده ميكند . مواد شيميايي فلورسنت موجود در ذره يا متصل شده به آن، ميتوانند تحريك شده و نوري با طول موج بيشتر از منبع نوري ساطع كنند. اين تركيب از نور فلورسنت و نور پراكنده شده، توسط آشكارسازها و با تحليل نوسانات (يكي براي هر پيك انتشار فلورسنت) تشخيص داده ميشود و سپس ميتوان انواع مختلفي از اطلاعات در مورد ساختار فيزيكي و شيميايي هر ذره مجزا را استخراج كرد. FSC با حجم سلول همبسته است و SSC وابسته به پيچيدگي داخلي ذره (يعني شكل هسته، مقدار و نوع دانه ها در سيتوپلاسم يا زبري غشا) است. چرا كه نور در اثر برخورد با اجزاي داخلي سلول پراكنده ميشود. برخي از فلوسيتومترهاي موجود در بازار، نياز به فلورسنس ندارند و تنها از پراكنده كنندههاي نور براي اندازه گيري استفاده ميكنند. بيشتر فلوسيتومترها، تصاويري از فلورسنس هر سلول، نور پراكنده شده و نور منتقل شده تشكيل ميدهند.
ايمنوفلورسنس پايه اغلب سنجشهاي سيتومتريك فلو است. اين تكنيك متكي بر اسـتـفــاده از رنـگهـا و فلئـوروكـرومهـا (flurochromes) بـراي نشـانـه گـذاري كـردن ساختارهاي خاص بر روي سلول است. فلئوروكروم به اجزاي خاصي در سلول مانند DNA، RNA يا پروتئينها (آنزيمهاي سلولي، نشانگرهاي سطح غشا، ديگر آنتي ژن ها) متصل ميشود. زماني كه در معرض نوري با طول موج خاص قرار ميگيرند، اين فلئوروكرومها، فلورسنت ميشوند و نور را با طول موج بيشتر از نور تابشي كه جذب ميكنند ساطع خواهند كرد.
دو يـا چـند فلئوروكروم ميتوانند به صورت همزمان براي برچسب گذاري دو تركيب سلولي (به عنوان مثال يكي براي برچسب گذاري DNA هسته و ديگري براي برچسب گذاري آنزيمهاي سيتوپلاسمي) استفاده شوند. به علاوه چند فلئوروكروم ميتوانند براي برچسب گذاري ماده سلولي مشابهي استفاده شوند. اجزاي سلولي ميتوانند هم چنين با رنگ ametachromatic برچسب گذاري شوند.
سلولهايي كه قرار است آناليز شوند با معرفهاي خاصي تركيب شده و سپس به صورت اتوماتيك در يك جريان مايع معلق ميشوند. اين جريان در يك محيط مايع تـحـت فـشـار بـه مـحـفـظـه آنـالـيـز مـنـتـقـل ميشود. قبل از ورود به محفظه، به صورت هـيـدروديـنـامـيك متمركز شده و يك جريان لايه اي و آرام ايجاد ميكند. اين باعث ميشود كه سلولها به يك مسير دقيقا تكسلولي از ناحيه سنجش نوري عبور كنند. در اين ناحيه، سيستم تشخيص، هر سلول را با نرخ شمارش تا 10 هزار سلول در ثانيه آناليز ميكند.
همين طور كه سلولها از محفظه آناليز(فلوسل) عبور مي كنند، يك پرتو نوري تك رنگ با چگالي بالا از يك ليزر به آنها تابانده ميشوند. طول موج تابيده شده توسط ليزر بايد در بازه انرژي تحريكي رنگ/ فلئوروكرومهاي انتخابي قرار بگيرد تا فلورسنت رخ دهد. مرسوم ترين ليزرها، ليزرهاي آرگون هستند كه يك تابش قوي در طول موج nm 488 ميكنند. هليم-نئون nm( 633)، هليم-كاديم nm( 325) و ديود قرمز nm( 635) انواع ديگري از ليزرها هستند كه معمولا در فلوسيتومتري استفاده ميشوند. http://www.iranbmemag.com/en/editor/...%20jad%201.jpg
علاوه بر انطباق انرژي، مهم است كه طول موج تابيده شده توسط ليزر از طول موج انـرژي فـلـورسـانـس قـابل تميز باشد. (جدول 1 را براي مشاهده ليستي از رنگها و fluorochromهاي مرسوم ببينيد.)
هـمـيـن طـور كـه نـور از داخـل جـريـان سـلـولهـا ميگذرد، دستگاه، فلورسنس و پراكندگي نوري را كه تابيده ميشود اندازه گيري ميكند. پراكندگي نور معياري از مقدار نور ليزر منعكس شده و شكسته شده از طريق سلول در مقايسه با نور منتشر شده از رنگهاي فلورسنت است. شدت پراكندگي نور در جهت مقابل (fSc) معمولا متناسب با سايز سلول است؛ در حالي كه پراكندگي نور در زاويه عمود به نور تابيده شده، معمولا با ساختارهاي داخلي سلول (به عنوان مثال نسبت هسته به سيتوپلاسم، دانه دانه بودن سيتوپلاسم) مرتبط است. پراكندگي نور ميتواند براي تفكيك سلولهاي زنده از مرده در يك جمعيت همگن از لنفوسيتها استفاده شود.
مجموعه نور فلورسنت ساطع شده از رشته نمونه معمولا در زاويه 90 درجه نسبت به باريكه نور تابيده شده قرار دارد. تشخيص فلورسانس بر اساس اختصاصي بودن يك رنـگ فـلوورسنت به قسمت منحصربه فردي از سلول است. اين تعامل به تحليل و جـداسـازي زيـرجـمـعـيـتهـاي لـنـفـوسـيـت، انـدازه گـيـري زيـرمجموعه اي از جمعيت لنفوسيتهاي T، ارزيابي كينتيك سلولي در جمعيتهاي سلولي نئوپلاستيك و طبيعي، انـــدازه گـيـــري آنـتـــيژنهـــاي سـطـحـــي سـلــول (نشـانگـرهاي تومور، گيرنده ها)، و جداسازي سلـولهـا بر اساس مشخصههاي غشاي آنها كمك ميكند.
فـلــوسـيـتــومـتــرهــاي چـنــد لـيـزري در آنـاليـز سيگنالهاي فلورسانسي كه از لحاظ طول موج تحريك جدا از هم هستند استفاده مي شوند. در اين حالت، ميتوان سيگنالهاي جداگانه را با استفاده از نيمه آينهها در جهات مختلف هدايت و ارسال كرد به نحوي كه هيچ تداخل سيگنالي رخ ندهد. با اين حال در برخي دستگاهها زماني كـه نور سلول را ترك ميكند، تمام سيگنالها تركيب ميشوند. اين متكي بهچيدمان آينههاي دورنگ نما (dichroic) و فيلترهاي جداسازي و اصلاح سيگنالها است. آينههاي دورنگنما بـراي منعكس كردن نور بالاي يك طول موج خــاص و در عـيــن حــال ردكــردن نـور بـا طـول موجهاي پايين تر از آن حد، طراحي شدهاند. مــيتـوان هميـن طـور كـه نـور وارد لامـپهـاي تقويتكننده نوري(pmt) ميشود، فيلتر كردن بيشتري را هم اعمال كرد. اين آشكارسازهاي pmt نــور ســاطــع شـده تـوسـط سـلـولهـا را بـه پالسهاي الكترونيكي تبديل ميكنند و سپس اين پالسها براي ديجيتال شدن و تحليلهاي كامپيوتري، تقويت ميشوند.http://www.iranbmemag.com/en/editor/...20139%202b.jpg
بـرخـي از فلوسيتومترها، قابليت جداسازي سلول(Sorting) را دارند و ميتوانند انواع خاصي از سلولها در نمونه را جداسازي و تحليل كنند. هــمزمــان بــا خــروج رشـتــه نـمــونــه از مـحـفظـه تــشــخــيـــص، يـــك كـــريــســتــال پـيــزوالـكـتــريــك (كريستالي كه در آن، نيروي مكانيكي متناسب با ولتاژ اعمال شده توليد ميشود)، ارتعاش كرده و جـريـان يـكـنواخت نمونه را به يك سري قطره تبديل مي كند كه از بين دو صفحه انحراف قطبي شـده عـبور ميكنند. بر اساس انتخاب از پيش تعيين شده، سلولهاي مجزا كه بار خالص مثبت يا بار خالص منفي دارند به سمت مخزن جمع آوري مــربــوطــه مـنـحــرف شـده و بـقـيـه مـايـع و سلولها دور ريخته ميشوند.
يك نوع ديگر فلوسيتومتر جدا كننده سلول يك مكانيزم مكانيكي براي جدا كردن دارد كه در آن لوله گيرنده سلول هايي كه خارج مي شوند، بـــه سـمـــت چـــپ و راســـت حـــركـــت كــرده و سلولهاي موردنظر را مي گيرد. اين نوع تكنولوژي مرتب سازي وابسته به تشكيل قطره نيست و در يك محيط بسته اتفاق ميافتد و بنابراين تشكيل بخارات و ريسك آلودگي ناشي از نمونههاي خطرناك بيو را كم ميكند.
فلوسيتومترهاي مدرن ميتوانند چند هزار ذره را در هر ثانيه به صورت زمان حقيقي تحليـل كننـد و ميتوانند به صورت فعال، ذرات با ويژگيهاي خاص را جدا كنند. فلـوسيتومتر مشابه ميكروسكوپ است، با اين تفاوت كه به جاي توليد تصويري از سلول، به صورت اتوماتيك پارامترهاي مجموعه با خروجي بالا (براي تعداد زيادي سلول) را كمي ميكند. براي آناليز بافتهاي جامد، بايد آنها را ابتدا در حالت محلول تك سلولي آماده كرد.
فلوسيتومتر پنج جزء اصلي دارد:
فلوسل: كه سلولها را در مايع هم راستا ميكند به نحوي كه به صورت تك به تك پشت سر هم از مسير پرتو نوري عبور كنند.
سيستم اپتيكي و ليزر : كه معمولا از سيستمهاي نوري و اندازه گيري امپدانس (يا هدايت- )لامپها (جيوه، زنون)؛ ليزرهاي با توان بالا و خنك شونده با آب (آرگون، كريپتون، ليزر رنگي)؛ ليزرهاي توان پائين خنك شونده با هوا (آرگون nm 488، هليم-نئون قرمز nm 633، هليم نئون سبز، (HeCd)UV)؛ ليزرهاي ديودي (سبز، قرمز، بنفش و آبي) كه سيگنالهاي نوري ميدهند.
آشكارساز و سيستم تبديل آنالوگ به ديجيتال: كه FSC و SSC و نيز سيگنالهاي فلـورسنـس نـور را بـه سيگنالهاي الكتريكي (قابل پردازش توسط كامپيوتر) تبديل ميكنند.
يك سيستم تقويت الكترونيكي: خطي يا لگاريتمي
يك كامپيوتر براي آناليز سيگنال ها
دريافت سيگنال سلولهاhttp://www.iranbmemag.com/en/editor/...20139%203c.jpg
جمع آوري سيگنال از نمونهها با استفاده از فلوسيتومتر، دريافت يا Acquisitionناميده ميشود. دريافت، به واسطه ي كامپيوتري كه به صورت فيزيكي به فلوسيتومتر متصل شده است و نرم افزاري كه واسطه ديجيتال با سيتومتر است انجام ميشود. نرمافزار ميتواند پارامترها (مانند ولتاژ، جبرانسازي و غيره) را براي نمونه در حال تست تنظيم كند و همچنين براي اطمينان از اين كه پارامترها به صورت صحيح تنظيم شده اند، ميتواند در نمايش اطلاعات اوليه سلول همزمان با اخذ دادههاي سلول كمك كند. كلا فلوسيتومترهاي اوليه، دستگاههاي تجربي بودند؛ اما پيشرفتهاي تكنولوژيك امكان اسـتفـاده وسيـع از آنهـا بـراي اهـداف بـالينـي و تحقيقاتي را فراهم كرده اند. به خاطر اين توسعه، بازار قابل توجهي مربوط به ابزار دقيق، نرم افزار آناليز و نيز معرفهاي مورد استفـاده در مـرحلـه دريـافـت مـاننـد آنتي باديهاي برچسب گذاري شده به صورت فلورسنت ايجاد شده است.
دسـتـگـــاههـــاي مــدرن مـعـمــولا چـنــد لـيـزر و آشكارساز فلورسنس دارند. ركورد فعلي براي يك دستگاه تجاري چهار ليزر و 18 آشكارساز فـلــورسـنــس اســت. افــزايــش تـعــداد لـيــزرهــا و آشـكــارســازهــا، امكـان بـرچسـب گـذاري چنـد آنتيبادي به صورت همزمان را فراهم ميكند و مـيتـوانـد با دقت بيشتري جمعيت هدف را با مـــاركــرهــاي فـنـــوتـيـــپ آنهـــا شـنـــاســـايـــي كـنـــد. دســتــگــــاههــــاي خــــاصــــي حــتــــي مـــيتــوانـنــد از سلولهاي مجزا هم تصاوير ديجيتال تهيه كنند و بــه ايــن وسـيـلــه امـكــان آنــالـيــز مـكــان سـيـگـنـال فـلــورسـنــت داخــل يــا روي سطـح سلـولهـا را ميدهد.
آناليز داده
داده توليدشده با فلوسيتومترها را ميتوان با رسم يك هيستوگرام يك بعدي نمايش داد يا اين كه به صورت دو يا حتي سه بعدي رسم كـرد. نـواحـي روي اين نمودارها را ميتوان بر اساس شــــدت فــلــــورســنــــس، بــــا ايــجــــاد يـــك ســـري زيرمجموعه به نام gate به صورت متوالي جــدا كـــرد. پــروتكـلهـاي خـاصـي بـراي ايجـاد gateها براي اهداف باليني و تشخيصي به ويژه در رابطه با هماتولوژي وجود دارند.
نمـودارهـا اغلـب بـا مقيـاس لگـاريتمـي رسـم ميشوند. از آنجا كه طيفهاي تابشي نورهاي فـلـورسـنـت مـخـتـلـف بـا هـم هـمـپـوشـاني دارند سـيـگـنـالهـا در آشـكـارسـازهـا بـايـد بـه صورت الكترونيكي و نيز محاسباتي جبرانسازي شوند. داده جمع آوري شده با استفاده از فلوسيتومتر را مـــيتـــوان بـــا نـــرم افــزارهــايــي مــانـنــد WinMDI(يـك نرمافزار رايگان)، Flowjo، FCS Express، VenturiOne، CellQuest Pro يا Cytospec تحليل كرد. بعد از جمع آوري داده، نيازي نيست كه اتـصال به فلوسيتومتر باقي بماند. به اين دليل، آناليز معمولا روي يك كامپيوتر جداگانه انجام ميشود.
آناليز محاسباتي
پيشـرفـتهـاي اخيـر در شنـاسـايي اتوماتيك جـمـعـيـــت سـلـــولـــي مـــورد نـظــر بــا اسـتـفــاده از روشهاي محاسباتي، روش ديگري به عنوان جـايگـزيـن براي استراتژي سنتي gate پيشنهـاد مـــيكـنـنــد. سيستــمهـاي شنـاسـايـي اتـومـاتيـك، ميتوانند به يافتن جمعيتهاي پنهان و كمياب كمك كنند.
برچسبهاhttp://www.iranbmemag.com/en/editor/...20139%204d.jpg
بـرچسـبهـاي فلـورسنـت: بـازه وسيعـي از فلئـوروفـورهـا ميتوانند به عنوان برچسب در فلوسيتومتري استفاده شوند. فلئوروفورها يا به صورت ساده "فلئورها"، معمولا به يك آنتي بادي متصل ميشوند كه يك ويژگي هدف را داخل يا روي سلول شناسايي ميكند. همچنين ميتوانند به يك ذره شيميايي كه ميل تركيبي با غشاي سلول يا ساختار ديگري در سلول دارد، متصل شوند. هر فلئوروفور، يك طول موج تابش و پيك تحريك خاص دارد و طيفهاي انتشار اغلب با هم همپوشاني دارند. در نتيجه تركيب برچسبهايي كه ميتوانند استفاده شوند وابسته به طول موج لامپ (ها) يا لـيــزر(هــا)ي مــورد اسـتـفــاده بــراي بــرانـگـيـخـتــن فـلـئــوروكــورومهــا و نـيــز وابـستـه بـه آشكارسازهاي موجود است. ماكزيمم تعداد برچسبهاي فلورسنت قابل تفكيك حـدود 17 تـا 18 عـدد است و اين سطـح پيچيـدگـي بـاعـث مـيشـود نيـاز بـه بهينـه سـازي پـرزحـمتي براي محدودكردن اغـتـشــاشــات و نـيــز نـيــاز بــه الـگـوريتـمهـاي deconvolution پيچيـده بـراي جـداسـازي طيفهايي كه با هم تداخل دارند، باشد.
نقاط كوانتومي: نقاط كوانتومي به خاطر پيكهاي انتشار باريك تر، گاهي به جاي فلئوروفورهاي سنتي استفاده ميشوند.
َبرچسب گذاري ايزوتوپ: يك روش براي غلبه بر محدوديت برچسب گذاري فلورسنت، متصل كردن ايزوتوپهاي لانتانيدها (lanthanide) به آنتي باديها است. اين روش از نظر تئوري ميتواند امكان استفاده از 40 تا 60 برچسب قابل تمايز را فراهم كند و عملا كاربري آن، براي 30 برچسب نشان داده شده است. سلولها وارد پلاسما شـده، يـونـيـزه ميشوند و اسپكترومتري جرمي براي شناسايي ايزوتوپهاي مرتبط استفاده ميشوند. گرچه اين روش امكان استفاده از تعداد بيشتري برچسب را فراهم ميكند در حال حاضر ظرفيت عبوردهي كمتري نسبت به فلوسيتومتري سنتي دارد. همچنين سلولهاي آناليزشده را از بين ميبرد و لذا امكان ريكاور كردن آنها با جدا سازي وجود ندارد.
پارامترهاي اندازه گيري
در ادامه ليستي از اين پارامترها نوشته شده است كه البته دائما اين ليست در حال توسعه است:
تاييد تشخيص لوسمي لنفوسيتي مزمن
پيچيدگي مورفولوژيك و حجم سلول ها
رنگدانههاي سلول مانند كلروفيل يا phycoerythrin
محتواي كلي DNA سيكل سلولي، كينتيك سلولي، تكثير، پلوئيدي، آنيوپلوئيدي و غيره)
محتواي كلي RNA
تغييرات تعداد كپي DNA(با تكنولوژي BACs-on-Beads يا Flow-FISH)
مرتب سازي و آناليز كروموزوم (ايجاد كتابخانه، رنگ كردن كروموزوم)
بخش بندي و بيان پروتئين
تغييرات پروتئين، فسفوپروتئين ها
مـحـصــولات تــراريـختـه (transgenic) در داخل بدن، به ويژه پروتئين فلئورسنت سبز يا ديگر پروتئينهاي فلئورسنت مرتبط
آنتـي ژنهـاي سطح سلول (خوشه اي از نشانگرهاي افتراق (CD))
آنــتـــــي ژنهـــــاي درون ســلــــولــــي (انــــواع cytokines، واسطههاي ثانويه، غيره.)
آنتي ژنهاي هسته اي
فعاليت آنزيمي
PH، كـلـسـيـم يـونيـزه شـده داخـل سلـولـي، منيزيم، پتانسيل غشا
سياليت غشا
آپوپتوز (كمي سازي، اندازه گيري تخريب DNA، پـتـانـسـيـل غـشـاي مـيـتـوكندري، تغييرات نفوذپذيري،فعاليت (caspase)
زيست پذيري سلول
مــانـيـتــور كــردن نـفــوذپـذيـري الـكـتـريـكـي سلولها
بـــــررســـــي مـــشــخــصــــههــــاي مــقــــاومــــت چنددارويي (MDR) در سلولهاي سرطاني
Glutathione
!تــــركــيــبــــات ويــــروســــي (آنــتــــي ژنهـــاي سطحDNA/، غيره.)
"چــســبــنــــدگـــي سـلـــول (بـــه عـنـــوان مـثـــال چسبندگي سلول پاتوژن-ميزبان)
كاربردها
ايـن تـكـنـولـوژي كـاربـردهـايـي در زمينههاي مـخـتـلـف شامل بيولوژي مولكولي، پاتولوژي، ايـمـنـولـوژي، زيـسـت شـنـاسي گياهي و زيست شـنـاسـي دريـايـي دارد. كـاربـردهـاي وسيعي در پـــزشــكـــي (بــه ويــژه در پـيــونــد، هـمــاتــولــوژي، ايـــمـــنـــــولــــوژي تــــومــــور و شــيــمــــي درمــــانــــي، تـشـخـيـصهـاي پـيـش از تولد، ژنتيك و مرتب سازي اسپرم براي انتخاب جنسيت از قبل) دارد. در زيـسـت شـنـاسـي دريـايـي، مـيتـوان خواص اتوفلورسنت پلانكتون فتوسنتز را با فلوسيتومتر به منظور توصيف ساختار اجتماعي و فراواني اســتــخــــراج كــــرد. در مــهــنــــدســــي پـــروتــئــيـــن، فلوسيتومتر در تركيب با نمايشگر باكتريائي و نـمــايـشـگــر مـخـمــر بـراي شنـاسـايـي گـونـههـاي پـــروتـئـيـنــي cell surface-displayed بــا خــواص موردنظر استفاده ميشود.
مشكلات گزارش شده
تحليل با استفاده از فلوسيتومتري نيازمند اين اسـت كـه سـلـولهـا به صورت مجزا در حالت محلول قرار داشته باشند (يعني هر سلول به وسيله يك ماتريس مايع احاطه شده باشد، بدون اين كه سلولهاي همسايه در كنار آن جمع شده باشند.) خون، مغز استخوان و كشتهاي سلولي به راحتي، محلولهاي تك سلولي تشكيل ميدهند. اما بافت جامد غيرلنفوئيد نياز به پردازش با استفاده از آنزيم يا عوامل )chelating( براي از بين بردن پيوندهاي بين سلولها دارد. متاسفانه اين پردازش، باقيماندههاي سلولي (استروماي سلولي، سيتو پلاسم و نوكلئوپلاسم آزاد) هم توليد ميكند كه در طول تحليل، اغتشاش ايجاد ميكنند. با اين وجود ميتوان با استفاده از تمايز و جبران الكترونيكي داده ها، تاثير اين باقيماندهها روي نتايج نهائي را از بين برد.
براي اين كه فلوسيتومتر بتواند به صورت موثري كار كند، نقطه تقاطع پرتو ليزر و جبران سلولي بايد در رابطه با مسير تشخيص، دقيقا حفظ شود. اين پيكربندي خاص نياز دارد كه عملكرد به صورت روزانه بررسي شود تا از عملكرد مناسب دستگاه، اطمينان حاصل شود.
ملاحظات ديگر
از آنجا كه عملكرد فلوسيتومتر نياز به آموزش خــاص دارد، تـوليـدكننـدگـان معمـولا آمـــوزش رايگـان ارائـه مـيدهنـد. بـا ايـن وجـود اپـــراتـــورهـــا بـــراي حـــرفـــه اي شـــدن، نــيـــاز بـــه آمـوزشهـاي اضـافـي و تجـربـه طـولانـي كار با دستگاه را دارند. بـــــــه هــــمــــيــــــن دلـــيــــــل در بــــــرخــــــي مــــــراكــــــز، تـكـنـــولـــوژيـســـته ــاي خـــاصـــي بـــراي كــار بــا فــلــــوســيـتـــومـتـــ ر در نـظـــر گـــرفـتـــه مـــيشـــونـــد. بيمارستانها همچنين بايد در اين زمينه كه نتايج چگونه مورد استفاده قرار خواهند گرفت و اين كـه چـه تستهايي بايد انجام شود، با پزشكان ارتـبــاط داشـتــه بــاشـنــد. در هـنـگــام خــريـد يـك فلـوسيتـومتـر، بـايد نيازمنديهاي پرسنل را نيز مدنظر قرار داد (به عنوان مثال آيا نياز به استخدام يك پزشك يا تكنولوژيست باتجربه هست؟.)
قيمت دستگاه بسته به سخت افزار و نرم افزار كــامـپـيــوتــر، بـرنـامـههـاي مـوجـود در دستگـاه و موجود بودن واحدهاي آماده سازي اتوماتيك نمونه و ديگر لوازم جانبي متفاوت است. از آنجا كـه مـدلهـاي بـا قـابـلـيـت جـدا سازي سلول و بدونآن، موجود هستند آزمايشگاهها بايد تعيين كنند كه آيا به اين قابليت در حال حاضر نياز دارند يا ممكن است درآينده به آن نياز پيدا كنند. قيمت ايـن دسـتـگـاههـا بـسـتـه بـه گزينهها و پيكربندي دستگاه متغير است.
از آنـجــا كــه فـلـوسـيـتـومـتـرهـا، دسـتـگـاههـاي open-platform اي هستند، معرفها را ميتوان از تــولـيــدكـنـنــدگــان مـتـنــوعــي خــريــداري كــرد معيارهاي ديگري كه در خريد بايد در نظر گرفته شوند گزينههاي مربوط به چاپگر و كامپيوتر، گزينههاي نرم افزار DNA و ايمنوفلورسانس و ويژگي هايي مانند محدودكردن خطرات بيو و سردسازي هستند.
در ادامه يك آناليز PV/LCC نمونه در آمريكا براي محاسبه هزيئه تهيه يك فلوسيتومتر نوشته شده است:
فرضيات
هزينههاي عملكردي براي سالهاي يك تا پنج در نظر گرفته ميشوند.
ضريب كاهش دلار %5/3 است.
نرخ تورم براي هزينههاي پشتيباني 3% و براي مواد مصرفي 3% است.
هزينههاي Capital
سيستم= 140 هزار دلار
كل هزينههاي Capital = 140 هزار دلار
هزينههاي عملكردي
قرارداد سرويس، دو تا پنج سال = 14 هزار دلار در سال
دستمزد و هزينهها براي يك FTE = 40 هزار دلار در سال
معرفها = 105 هزار دلار در سال
كل هزينههاي عملكردي = 145 هزار دلار براي سال اول؛ 159 هزار دلار براي سال دوم تا پنجم.
$127‚805PV=
هزينههاي ديگري كه در آناليز بالا وارد نشده اند و بايد براي برنامه ريزي بودجه در نظر گرفته شوند شامل موارد مرتبط با گزينههاي زير ميشوند:
ارتقاء نرم افزار كه در گارانتي يا در قرارداد سرويس در نظر گرفته نشده اند.
Utilities
Contributions to overhead
همان طور كه در مثال بالا از آناليز PV/LCC نشان داده شد، هزينه خريد اوليه فقط كـســري از هـزينـه كلـي عملكـرد در طـول پنـج سـال اسـت. بنـابـرايـن بـه جـاي ايـن كـه تصميمگيري در مورد خريد تنها بر اساس هزينه اوليه يك سيستم فلوسيتومتر گرفته شود، خريداران بايد هزينههاي عملكردي در طول عمر آن را نيز در نظر گرفته و بررسي كنند.
مراحل توسعه
كـاربـردهـاي بـالـيـنـي فـلـوسـيـتـومـتـر در اواسـط دهـه 1970 شـروع شـد. پيشرفت در سيستمهاي الكترونيكي و افزوده شدن ميكروپروسسورها به فلوسيتومترهاي فعلي امكان ارزيابي حداقل هشت تا نه پارامتر سلولي را ميدهد؛ دو پارامتر پراكندگي نور، سه يا چهار پارامتر chromogenic و سه پارامتر ايمنوفلورسانس.
به علاوه امروزه بسياري از فلوسيتومترها، مجهز به دو يا چند ليزر هستند كه ميتوانند بـراي بـرانـگـيـختن يك بازه از رنگها و فلئوروكرومها استفاده شوند. اين پيشرفت تكنولوژي براي اپراتورها امكان استفاده همزمان از 11 رنگ ايمنوفلورسانس را فراهم ميكند.
به منظور بهبود دادن كلاس بندي، دريافت و آناليز داده، نرم افزار آناليز داده به طور دائم به روز شده و توسعه داده ميشود. به علاوه استفاده از سيستمهاي آماده سازي اتـومـاتيك نمونه، موجب استانداردسازي آماده سازي و فراهم كردن كنترل كيفيت خوب ميشود و زمان آماده سازي را از يك تا دو ساعت به 10دقيقه يا كمتر كاهش مـيدهـد. محققـان نشان دادهاند كه تكنولوژي فلوسيتومتر با استفاده از منابع نوري ارزان قيمت هــلــيــــم-نــئـــون و تـكـنـيـــكهـــاي رنـــگ آمـيـــزي فـلـورسـانـس ميتوانند ابزاري حساس، از نظر هزينه مقرون به صرفه و سريع براي تشخيص، توصيف و شناسايي باكتريها باشند. امروزه، يــكـــي از مـــرســوم تــريــن كــاربــردهــاي بــالـيـنــي فلوسيتومتر انجام شمارش لنفوسيت 8/CD4CD در خــون محيطـي از بيمـاران بـا HIV مثبت براي سـطــح بـنــدي و بـراي نـظـارت دوره اي اســت. تـحـقيقـاتـي بـا هـدف مطـالعـه پلاكتها به ويـژه بــــراي تــشــخــيـــص آنــتـــي بـــادي ضـــدپـــلاكــتــي مـــرتــبـــط بــا بـيـمــاريهــاي خــود ايـمـنــي انـجــام مـيشـونـد. يـكـي ديـگـر از زمينههاي تحقيقاتي مورد علاقه، فعال سازي پلاكت است كه زماني كه خون با پروتز رگ يا سطح يك وسيله پزشكي مـانـنـد واحـد هـمودياليز يا باي پس شش-قلب تـمـاس پـيدا ميكند، اتفاق ميافتد. آناليز DNA سـلــول تــومـور و نـيـز بـسـيـاري از كـاربـردهـاي ميكروبيولوژي باليني ديگر براي فلوسيتومتر با افزايش مداوم استفاده از اين دستگاه، در حال بررسي است.
محققـان شـروع به بررسي امكان استفاده از فلوسيتومترها به عنوان آشكارسازهاي ويروس كـــرده انـــد. ويـــروسهــا بـسـيــار كــوچــكتــر از بـاكتريها يا سلولهاي سرطاني با قطر 100 تا 250 نــانــومـتــر هـسـتـنــد. انـدازه كـوچـك آن هـا، تفكيك كردن سيگنالهاي نور پراكنده شده از آنهـا از نـويـز پـس زمـيـنـه را مـشـكـل مـيسازد. هـــمزمـــان بـــا تـــلاش مــحـقـقــان بــراي افــزايــش حساسيت فلوسيتومترها، نقش اين دستگاهها به عنوان آشكارساز ويروس پررنگ تر ميشود.
http://bmeng.ir/wp-content/uploads/1026.jpg
منبع:نشریه مهندسی پزشکی شماره ۱۳۹وپزشکیی بالینی
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
چاقوی گاما
مفاهيم پايه
نام اختصاري:(Gamma knife(GK
در چه مواردي به كار مي رود؟
چاقوي گاما دستگاهي است كه با استفاده از پرتو گاما در جراحي مغز و اعصاب از آن استفاده مي شود.
فيزيولوژي
بـا تـوجـه بـه رشد روز افزون ناهنجاري هاي مغزي مانند تومورها و ارتباط غير طبيعي شريان و وريـــــــــــــــــد (Arteriovenous Malformations) روشهـايي براي از بين بردن اين ناهنجاري ها بدون نياز به تيغ جراحي و عدم درد ابداع شده اند كــه مــي تــوانـنــد درمــان را بــا كـمـتــريـن اثـر روي بــافــتهــاي طـبـيـعــي و جــانـبـي اطـراف و بـدون ريـسك هاي معمول در جراحي ها ، يا بريدگي انجام دهند.
چگونه كار مي كند
اين دستگاه بافتهاي دچار ضايعه را با تابش 201 باريكه اشعه گاماي كبالت 60 راديو اكتيو از بين مي برد. 201 منبع كبالت 60 روي سطح يك كره قرار دارند،دستگاه از طريق يك كلاه ايمني سنگين و محافظت شده كه قطر سوراخ هاي آن از 4 تا 18 ميلي متر متغير است اشعه گاما را به بافت هــاي بــدن رســانـده ،تـابـش آن هـا در مـركـز كـره متمركز مي شود. لذا اين كلاه نقش تمركز دهنده باريكه هاي اشعه يونيزه كننده را بر عهده دارد. در اين ميان هدف درمان ضايعات غير قابل جراحي يا دور از دسترس جراح است.
اين يك روش براي بيماران سرپايي است كه هيچ زخم يا احتمال عفونت درطي دسترسي به زخـم را ايـجـاد نـمـي كـنـد. سلول هاي هدف در زمـان عـمـل كـشـتـه مـي شـونـد و سپس به وسيله سيستم ايمني پاكسازي مي شوند.
كاربردهاي چاقوي گاما
تومورها : چاقوي گاما روي انواع تومورها ي مغزي (متاستاز، مننژيوما و ...) موثر است. سرعت درمان بستگي به نوع تومور و رشد آن دارد مثلا متاستازها خيلي سريع از بين مي روند .چاقوي گاما موجب محدوديت رشد تومور و انقباض و چروكيدگي آن در حدود 90 در صد موارد مي شود.http://www.iranbmemag.com/en/editor/images/1_frame2.jpg
ارتباط غير طبيعي شريان و وريد(Arteriovenous Malformations (AVM
نخستين گزينه براي درمان AVM ، چاقوي گاما است و نتايج خوبي در درمان مشاهده شده است. درمان AVM با Radiosurgery منجر به تكثير سلول ها درديواره عروق مي شود و به مرور زمان عروق تنگ شده و ترومبوز اتفاق مي افتد. نتايج اين كار 6 ماه تا 3 سال بعد مشاهده مي شود، پس از 2 سال، 80 تا 90 درصد AVM كاملا محو مي شوند.
مزاياي چاقوي گاما
عدم نياز به تراشيدن موي سر يا جراحي و بخيه، بدون زخم و درد بودن، عدم نياز به بيهوشي به طوري كه پس از اين درمان مريض مي تواند به كارهاي روزانه اش بپردازد، خطر و هزينه كم، مصون بودن مريض از خطرات عفونت و خونريزي و واكنش هاي منفي بدن به بيهوشي، نداشتن دوره نقاهت، موثر تر از عمل هاي جراحي مرسوم بوده و براي بيماران سالخورده بسيار مناسب است.http://www.neurosurgery.pitt.edu/sit...cyberknife.jpg
مشخصات دستگاه
اين دستگاه مانند يك كلاه ايمني سنگين و محافظت شده است كه داراي 201 سوراخ بـراي عـبـور اشعه گاما بوده و قطر سوراخ هاي آن از 4 تا 18 ميلي متر متغير است.اين دستگاه از 201 منبع كبالت براي هدف گيري استفاده مي كند، مجراي اشعه ثابت است، دقـت آن حـدود 3/0 مـيـلـي مـتـر اسـت، دز تابشي به بافت هاي خارج تومور كم است، منحصرا براي مغز قابل استفاده است، داراي خطاي كم به دليل ثابت و بي تحرك بودن سر به وسيله كلاه چاقوي گاما است و همچنين هدف در هر 10 ثانيه مورد تابش قرار ميگيرد.
پزشکی بالینی
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
توراکوسکوپ
مفاهيم پايه
توراكوسكوپ (thoracoscope) از دو كلمه توراك ((thorac(o) به معني سينه و اسكوپ (oscope) به معني نمايش تشكيل شده است و در كل به معني مشاهده حفره از طريق يكي از فضاهاي بين دندهاي است.
فيزيولوژي
افيوژن پلورال، پنوموتوراكس و ضخيم شدگي پلور، مواردي هستند كه بيمار در بخش ريه به طور زيــاد بــا آنهــا روبــهرو اســت. اگــر چــه تـشخيـص نـاهـنـجـاريهـاي پلور به وسيله راديوگرافي امري بديهي است، تعيين تشخيص دقيق ميتواند بحث بـرانـگـيـز بـاشـد. دسـتـرسـي بـه فضاي پلورال از راه پوست از نظر تشخيصي مفيد و نسبتا ساده است، اما در حـدود 25 درصـد نـاهـنـجـاريهـاي پـلـور بدون تشخيص باقي ميماند. سيتياسكن قفسه سينه و برونكوسكوپي موارد انتخابيكمككننده هستند، امــا محـدوده تشخيصـي آن در مـورد بيمـاريهـاي پلورال به طور مأيوسكنندهاي پايين است.
در توراكوسكوپي يا پلوروسكوپي، آندوسكوپ از راه ديواره قفسه سينه عبور ميكند و به پزشك امكان مشاهده مستقيم ضايعه و جمعآوري نمونه را از پــلـــور مـــيدهـــد. تـــوراكـــوســكــوپــي يــك روش تشخيصي ارزشمند است و در بعضي موارد فرصتي را براي درمان نيز فراهم مينمايد.
http://www.iranbmemag.com/en/editor/...%20jad%201.jpg
چگونه كار ميكند؟
تــوراكــوسـكــوپ مـعـمــولا شــامــل يـك پـوشـش خـارجـي سخـت، سيستـم نـوردهـي و كانال كاري بــراي كــاتـتــرهــا و ابــزار عـمـلـيــاتــي هـستنـد. اغلـب توراكوسكوپها داراي يك دوربين تلويزيوني بر روي نـوك خـود بـوده كـه سـيـگـنـال ويدئويي را از آنـدوسكـوپ بـه يـك نمـايشگـر ويـدئـويي خارجي ميفرستد.
در چه مواردي به كار ميرود؟
آنـدوسكـوپهـاي طـراحـي شده براي عبور دادن سوزني (percutaneous) از بين دندهها به درون حفره بـدن، واقـع شـده بيـن گـردن و ديـافـراگـم بـراي معـاينه چشمي، نمونه برداري و درمان آسيبهاي غشاء ريه، حفره غشايي يا فضاي بين غشاء و ريه (mediastinum) استفاده ميشوند. از اين وسيله همچنين براي مكش مايعات از حفره غشاءاستفاده ميشود.
پزشکی بالینی
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
تردمیل
كاربرد
تردميل يك صفحه متحرك با اعمال نيروي موتور است كه امكان تنظيم نمودن سرعت و همچنين ارتفاع صفحه در يك جهت (شيب) آن نيز وجود دارد.
فيزيولوژي
كاربرد اصلي تردميلها، تست ورزش است كه در آن بيمار فعاليتي محدود را متناسب با وضعيت پايش سيستم قلبي- عروقي خود انجام ميدهد. هدف از انجام اين تست، آشكار شدن اختلالات احتمالي عملكرد قلبي تحت فشار و استرس است.
تردميلها همچنين در فيزيوتراپي به عنوان فعاليتي در جهت توانبخشي اعضاي آسيبديده و يابهبود سريعتر پس ازجراحي به كار ميرود.
اصول عملكردhttp://iranbmemag.com/en/editor/images/1_treadmill.jpg
تردميل داراي يك كمربند پهن بوده كه امكان كنترل سرعتهاي مختلف آن توسط يك موتور الكتريكي وجود دارد.
شيب (زاويه) صفحه متحرك نيز توسط يك موتور بالابرنده قابل تنظيم است تا حركت بيمار بر يك مسير رو به بالا (تپه مانند) شبيهساي شود.
صفحه كنترل مقابل بيمار امكان كنترل سرعت، شيب و همچنين محاسبه باز زماني مصرف انرژي بيمار حين حركت بر روي صفحه متحرك را فراهم ميآورد. در اين حالت ممكن است نرخ ضربان قلب نيز مانيتور شود.
اگر تردميل براي انجام تست استرس به همراه مانيتورينگ به كار رود (همانند ثبت سيگنالهاي ECG) امنيت بيمار و همچنين صحت دادههاي ثبت شده از بيمار به حداكثر خواهد رسيد.
مقادير نوعي (متداول)
سرعت: 5/1 تا 6 كيلومتر بر ساعت (km/h)
شيب (انحراف از افق): 0 تا 10%
پزشکی بالینی
پاسخ : *تجهیزات پزشکی و بیمارستانی*
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
solinaz
چاقوی گاما
مفاهيم پايه
نام اختصاري:(Gamma knife(GK
در چه مواردي به كار مي رود؟
چاقوي گاما دستگاهي است كه با استفاده از پرتو گاما در جراحي مغز و اعصاب از آن استفاده مي شود.
فيزيولوژي
بـا تـوجـه بـه رشد روز افزون ناهنجاري هاي مغزي مانند تومورها و ارتباط غير طبيعي شريان و وريـــــــــــــــــد (Arteriovenous Malformations) روشهـايي براي از بين بردن اين ناهنجاري ها بدون نياز به تيغ جراحي و عدم درد ابداع شده اند كــه مــي تــوانـنــد درمــان را بــا كـمـتــريـن اثـر روي بــافــتهــاي طـبـيـعــي و جــانـبـي اطـراف و بـدون ريـسك هاي معمول در جراحي ها ، يا بريدگي انجام دهند.
چگونه كار مي كند
اين دستگاه بافتهاي دچار ضايعه را با تابش 201 باريكه اشعه گاماي كبالت 60 راديو اكتيو از بين مي برد. 201 منبع كبالت 60 روي سطح يك كره قرار دارند،دستگاه از طريق يك كلاه ايمني سنگين و محافظت شده كه قطر سوراخ هاي آن از 4 تا 18 ميلي متر متغير است اشعه گاما را به بافت هــاي بــدن رســانـده ،تـابـش آن هـا در مـركـز كـره متمركز مي شود. لذا اين كلاه نقش تمركز دهنده باريكه هاي اشعه يونيزه كننده را بر عهده دارد. در اين ميان هدف درمان ضايعات غير قابل جراحي يا دور از دسترس جراح است.
اين يك روش براي بيماران سرپايي است كه هيچ زخم يا احتمال عفونت درطي دسترسي به زخـم را ايـجـاد نـمـي كـنـد. سلول هاي هدف در زمـان عـمـل كـشـتـه مـي شـونـد و سپس به وسيله سيستم ايمني پاكسازي مي شوند.
كاربردهاي چاقوي گاما
تومورها : چاقوي گاما روي انواع تومورها ي مغزي (متاستاز، مننژيوما و ...) موثر است. سرعت درمان بستگي به نوع تومور و رشد آن دارد مثلا متاستازها خيلي سريع از بين مي روند .چاقوي گاما موجب محدوديت رشد تومور و انقباض و چروكيدگي آن در حدود 90 در صد موارد مي شود.
http://www.iranbmemag.com/en/editor/images/1_frame2.jpg
ارتباط غير طبيعي شريان و وريد(Arteriovenous Malformations (AVM
نخستين گزينه براي درمان AVM ، چاقوي گاما است و نتايج خوبي در درمان مشاهده شده است. درمان AVM با Radiosurgery منجر به تكثير سلول ها درديواره عروق مي شود و به مرور زمان عروق تنگ شده و ترومبوز اتفاق مي افتد. نتايج اين كار 6 ماه تا 3 سال بعد مشاهده مي شود، پس از 2 سال، 80 تا 90 درصد AVM كاملا محو مي شوند.
مزاياي چاقوي گاما
عدم نياز به تراشيدن موي سر يا جراحي و بخيه، بدون زخم و درد بودن، عدم نياز به بيهوشي به طوري كه پس از اين درمان مريض مي تواند به كارهاي روزانه اش بپردازد، خطر و هزينه كم، مصون بودن مريض از خطرات عفونت و خونريزي و واكنش هاي منفي بدن به بيهوشي، نداشتن دوره نقاهت، موثر تر از عمل هاي جراحي مرسوم بوده و براي بيماران سالخورده بسيار مناسب است.
http://www.neurosurgery.pitt.edu/sit...cyberknife.jpg
مشخصات دستگاه
اين دستگاه مانند يك كلاه ايمني سنگين و محافظت شده است كه داراي 201 سوراخ بـراي عـبـور اشعه گاما بوده و قطر سوراخ هاي آن از 4 تا 18 ميلي متر متغير است.اين دستگاه از 201 منبع كبالت براي هدف گيري استفاده مي كند، مجراي اشعه ثابت است، دقـت آن حـدود 3/0 مـيـلـي مـتـر اسـت، دز تابشي به بافت هاي خارج تومور كم است، منحصرا براي مغز قابل استفاده است، داراي خطاي كم به دليل ثابت و بي تحرك بودن سر به وسيله كلاه چاقوي گاما است و همچنين هدف در هر 10 ثانيه مورد تابش قرار ميگيرد.
پزشکی بالینی
این عکس گاما نایف نیست بلکه تصویر دستگاه سایبرنایفCyberKnife)) هست.
تصاویر گاما نایف رو براتون میذارم و بعد تفاوتهاشون رو.
http://local.ans.org/virginia/meetin...ientSmall.jpeg
http://www.columbianeurosurgery.org/...8/pic_gks2.jpg
http://www.columbianeurosurgery.org/.../pic_gks_3.jpg
ولی در ابتدا توضیح مختصری در مورد CyberKnife :سایبرنایف نام ثبت شدۀ یکی از انواع پرتو درمانی های استرئوتاکسیک (یا جراحی غیر تهاجمی بوسیله تشعشع) است. که دستگاه آن دارای سه قسمت اصلی است:1- شتاب دهدنده خطی سبک پیشرفته 2- روبات برای دستیابی به زوایای مختلف بازو 3- دوربینهای متعدد اشعهX برای عکسبرداری و مجهز به نرم افزار های محاسباتی.
مدت زمان درمان بوسیله این روش بین 30 تا 90 دقیقه است.
این روش بسیار شبیه روش IMRT است با این تفاوت که در اینجا بوسیلۀ بازوی متحرک نقاط مختلف بدن هدفگیری می شود.
مقایسه با چاقوی گاما:
CyberKnife |
Gamma Knife |
تنها از یک منبع شتابدهنده خطی استفاده می شود. |
از 201 منبع کبالت برای هدف گیری استفاده می شود |
مجرای اشعه، متحرک است |
مجرای اشعه، ثابت است |
دقت آن حدود 1mm است |
دقت آن حدود 0.3mm است |
دوز تابشی به بافتهای خارج تومور 2 تا 6 برابر روش چاقوی گاماست |
دوز تابشی به بافتهای خارج تومور کم است |
برای تمام بدن می توان از این روش استفاده کرد |
منحصرا برای مغز قابل استفاده است |
بدلیل امکان تحرک سر و بدن امکان خطا وجود دارد |
چون سر بوسیله کلاه چاقوی گاما ثابت و بی تحرک نگه داشته می شود امکان خطا کمتر است |
برای مریض راحت تر است چون بدن او بسته نیست |
ممکن است برای مریض خوشایند نباشد چون سر مریض بی تحرک نگه داشته می شود |
یک یا چند بار درمان در دورۀ روزانه می تواند اعمال شود |
در یک بار می توان به درمان نایل شد |
هدف هر 10 ثانیه یک بار مورد اصابت قرار می گیرد |
هدف در هر ثانیه 10 بار مورد تابش قرار می گیرد |