قرزندان ایران
ما گل های خندانیم
فرزندان ایرانیم
ایران پاک خود را
مانند جان میدانیم
ما باید دانا باشیم
هشیار و بینا باشبم
از بهر حفظ ایران
باید توانا باشیم
آباد باشی ای ایران
آزاد باشی ای ایران
از ما فرزندان خود
دلشاد باشی ای ایران
نمایش نسخه قابل چاپ
قرزندان ایران
ما گل های خندانیم
فرزندان ایرانیم
ایران پاک خود را
مانند جان میدانیم
ما باید دانا باشیم
هشیار و بینا باشبم
از بهر حفظ ایران
باید توانا باشیم
آباد باشی ای ایران
آزاد باشی ای ایران
از ما فرزندان خود
دلشاد باشی ای ایران
کتاب خوب
من یار مهربانم
دانا و خوش بیانم
گویم سخن فراوان
با آنکه بی زبانم
پندت دهم فراوان
من یار پنددانم
من دوستی هنرمند
با سود و بی زیانم
از من مباش غافل
من یار مهربانم
درخت می کارم
به دست خود درختی می نشانم
به پایش جی آبی میکشانم
کمی تخم چمن بر روی خاکش
برای یادگاری می فشانم
درختم کم کم آرد برگ و باری
بسازد با سر خود شاخساری
چمن روید در آنجا سبز و خرم
شود زیر درختم سبزه زاری
به تابستان که گرما رو نماید
درختم چتر خود را میگشاید
خنک میسازد آنجا را ز سایه
دل هر رهگذر را می رباید
به پایش خسته ای بی حال و بی تاب
میان روز گرمی میرود خواب
شود بیدار و گوید : ای که اینجا
درختی کاشتی روح تو شاداب
آواز سوسک
سوسکه میگه جیر جیر
کرده گلوم گیر گیر
موسیقی خوب میدانم
هرجا باشم میخوانم
آوازه خوان خوشنام
منم میان حمام
دو شاخکم ظریفه
پوست تنم لطیفه
دو بال من فشنگه
زرد و حنایی رنگه
پاهای من بلوره
موهای زیبام بوره
راستی که من قشنگم
ببین چه شکل و رنگم
افتادم زمین
از بالا پایین
افتادم زمین
شد صورتم
خونین و مالین
خندیدم فقط
همین و همین
گفت مادرم
بچه شیرین
گریه نکردی
به به ، آفرین
خروس جنگی
من که به این قشنگی ام
با پر و بال رنگی ام
یکه خروس جنگی ام
قوقولی قوقو
ببین ببین تاج سرم
ببین ببین بال و پرم
این قد و بالا و برم
قوقولی قوقو
منم خروس خوش صدا
همیشه بانگ من به پا
ببین مرا ببین مرا
قوقولی قوقو
دهم همیشه آب و دان
به مرغ و جوجه ها نشان
منم خروس مهربان
قوقولی قوقو
مرغ خانه
قد قد قدا ، قد قد قدا
آی بچه ها آی بچه ها
این تخم را من کرده ام
با آن سفیده ، زرده ام
شد آب و دان ها تخم مرغ
شد خرده نان ها تخم مرغ
بازم اگه یاری کنید
خوبم نگهداری کنید
هر روز یک نخم قشنگ
تخمی سفید و پنبه رنگ
اینجا براتان میکنم
کردم صداتان میکنم
باران تگرگ برف
باران میاد
شر شر شر
جوی ها شده
پر پر پر
آب میکنه
گر گر گر
سیل میکنه
غر غر غر
تگرگ میاد
دام دام دام
به پشت بام
بام بام بام
به پنجره
تام تام تام
سرم سرم
پام پام پام
برف میباره
ریز ریز ریز
زمین شده
لیز لیز لیز
آب چکه شد
چیز چیز چیز
نیزه های
تیز تیز تیز
گریه نکن
گریه نکن جان دلم
بچه خوب خوشگلم
گریه کنی چشم های تو
پف میکنه می یاد جلو
قرمز و بدنما میشه
نم نمی تا به تا میشه
بجای گریه خنده کن
صورت خود تابنده کن
مهینه و مهینه
مهینه و مهینه
مهین نازنینه
بالای چشمش ابروست
اما نگو چنینه
سر به هوا گرفته
پاهاش روی زمینه
آن دختری که هر چیز
جای خودش میچینه
پاک و تمیز و خوبه
همینه و همینه
من دخترم
بچه ها من دخترم
در خانه داری ماهرم
شریک کار مادرم
دختر خوب پدرم
پاکیزه از پا تا سرم
شیرین به مثل شکرم
من پسرم
من که از گل بهترم
من پسرم من پسرم
یار کار پدرم
در کمک با مادرم
مهربان با خواهرم
بچه ای باهنرم
بابا بزرگم
بابابزرگ پیرم
دستشو من میگیرم
چه خوب و مهربانه
چه شاد و خوش زبانه
موهای مثل برفش
بامزه کرده حرفش
چین و چروک رویش
با موهای ابرویش
چه خوبه و چه زیبا
همیشه شاده با ما
هرجا او را میبینم
رو زانوش میشینم
قصه میگه برایم
میاد تو بازی هایم
پهلوی من میمینه
کتاب برام می خوانه
او خیلی خوب و داناست
خیلی مواظب ماست
دنگ دنگ ساعت
دنگ ، دنگ ، دنگ میزنم
به سینه ام سنگ میزنم
زنگ ، زنگ ، زنگ میزنم
زنگ خوش آهنگ میزنم
دو عقربه روی منه
گاهی دو ابروی منه
گاه به دو پهلوی منه
گاهی به یک سوی منه
خوراک من پیچاندنه
کارم زمان فهماندنه
ساعت به ساعت خواندنه
از خواب خوش پراندنه
من از برنج و آهنم
شیشه شده پیراهنم
با چرخ و دنده در تنم
همیشه تیک و تاک زنم
دختران هنرمند
چه دختران ماهی
پاکیزه تا بخواهی
سوزن و نخ گرفتند
به دوخت و دوز نشستند
قیچی و انگشتانه
آمده در میانه
یکی برش میدانه
به اوساها میمانه
دیگری درز گیره
ماهر و بی نظیره
این یکی روز تا روزه
سوراخ دگمه دوزه
آی یکی ریزه میزه
اطوکشی تمیزه
صبح شد
شد صبح و خورشید
تابید و خندید
بر هر چه خندید
شد شاد و تابید
شد باز گل ها
خوشرنگ و زیبا
سرها گرفتند
با ناز بالا
پروانه ها باز
با هم به پرواز
بر گل نشینند
چون گل شود باز
گنجشک دلشاد
جیک جیک سرداد
پر زد هوا رفت
با پر پر باد
شد شهر بیدار
با سشور بسیار
رفتند مردم
شاد از پی کار
گنجشک ها و آلبالو
امان ازین گنجشگکان
مثل بلا امان امان
این ناقلاها پر دارند
از همه جا خبر دارند
شاخه به شاخه میپرند
آلبالوها رو می خورند
ما بچه ها هم دل داریم
آلبالو تا کی بشماریم
ای آلبالوهای قشنگ
رسیده و سیاهرنگ
آرام بگیرید آن بالا
در لابه لای شاخه ها
باید بماند از شما
چیزی برای بچه ها
آنها که خیلی حق دارند
درختتان را میکارند .
کودکان کتابخوان
ما کودکانیم
شیرین زبانیم
تنها و با هم
کتاب میخوانیم
ما در دبستان
شادیم و خندان
چون گل که دارد
جا در گلستان
گفتار ما خوب
هر کار ما خوب
با هر کسی هست
رفتار ما خوب
ما کار میکنیم
ما بچه ها آهنگریم
چکش زن باهنریم
چه پسریم چه دختریم
کار که داریم خوشحال تریم
ما کوچولوها مسگریم
از مسگرها پرکارتریم
چه پسریم چه دختریم
کار که داریم خوشحال تریم
ما بچه ها قایق رانیم
پاروزنی خوب میدانیم
چه پسریم چه دختریم
کار که داریم خوشحال تریم
ما کوچولوها نجاریم
با اره تیشه کار داریم
چه پسریم چه دختریم
کار که داریم خوشحال تریم
ما کوچولوها نانواییم
پرکارتر از نانواهاییم
چه پسریم چه دختریم
کار که داریم خوشحال تریم
ما کوچولوها پرکاریم
با هر چیزی ما کار داریم
چه دختریم چه پسریم
کار که داریم خوشحال تریم
لپ گوجه فرنگی
در آفتاب پاییز
گرم و خوب و دل انگیز
مرغان یک جا خوابیدند
سر زیر پر کشیدند
پاپیش کرده خاشاک
لم داده اند در خاک
گاهی خود را می جویند
همدیگر را می بویند
بر بوته های درهم
پر قطره های شبنم
میگردد گرم و رنگی
لپ گوجه فرنگی
چشمک بزن ستاره
شد ابر پاره پاره
چشمک بزن ستاره
کردی دل مرا شاد
تابان شدی دوباره
دیدی که دارمت دوست
کردی به من اشاره
چشمک بزن ستاره
شد ابر پاره پاره
در روز ناپدیدی
شب روشن سپیدی
در ابرهای تیره
چون نقطه امیدی
پنهان شوی اگر باز
دیدی مرا ندیدی
چشمک بزن ستاره
شد ابر پاره پاره
با هر مسافری یار
با دوستان وفادار
شبهای سرد و خاموش
من خوابم و تو بیدار
با نور آسمانی
بر ما شوی پدیدار
چشمک بزن ستاره
شد ابر پاره پاره
بارکش همه
این خرک بسته زبان
به زیر طاق آسمان
دائم ازو بار میکشند
هرجا ازو کار میکشند
هرچه کند این بی گناه
باشد خوراکش آب و کاه
گاهی که یاد جو کند
هوای عر و دو کند
بنا که میکند به عر
شود خری پر شور و شر
خوشی زند زیر دلش
به غیظ گوید ای ولش
خری به یکباره کند
افسار خود پاره کند
این سو کشد آن سو رود
اینجا جهد آنجا دود
سیخ بخورد چوب بخورد
عرعر او نمی برد
چون خرکی بی خبر است
همیشه در دردسر است
از پی هم چوب میچشد
به پشت خود بار میکشد
گل شناس
من گل شناسی ماهرم
در باغ ها گل پرورم
دانش به باغ اندوختم
بسیار چیز اموختم
اگنون من از دانش پرم
در گل شناسی دکترم
روز از پی گل ها روم
هرجا گل است آنجا روم
هر گل که باشد دل پسند
خوشرنگ و بو پر شهد و قند
پر می گشایم سوی آن
پا میگذارم روی آن
لب بر لبانش میکشم
شهد از زبانش میکشم
زان پس به کندو می روم
با شهد خوشبو میروم
می آورم آن را عمل
هم موم سازم هم عسل
با کوشش و با کار من
آسان شود دشوار من
یکدم اگر بازی کنم
یکدم عسل سازی کنم
گربه من
گربه من مثل شیره
موش می گیره ، ماهی گیره
غر میزنه مثل پلنگ
فیف میکنه ، میزنه چنگ
دم پس و پیش میجنبانه
گوش و سبیل میلرزانه
جست میزنه خیز میکنه
دندان خود تیز میکنه
باریک میشه دراز میشه
هی خمیده هی باز میشه
تا بزنه به چنگ خود
شکار نازرنگ خود
اتفاق افتاده زیاد
که زحمتش رفته به باد
با زیرکی شکار او
در رفته از کنار او
با دست و پای بی هنر
ول کرده کار بی ثمر
بی حال و خسته از کمین
لم داده صاف روی زمین
من و ماه
ای ماه آسمانی
امشب شدی کمانی
می آورد به دلها
نور تو شادمانی
شب ها مکن فراموش
ما را ز پاسبانی
روز از تمام چشمان
خود را کنی تو پنهان
خواهی تو را نبینند
شب میشوی نمایان
پنهان چگونه ماند
روی سفید تابان
آن دور دور از ما
بی همنشین و تنها
در آسمان گرفتی
آن بالا بالاها جا
تا انکه از بلندی
ما را کنی تماشا ؟
ای ماه شب پرستم
من در پی تو هستم
شب ها به روی زیبات
چشمان خود نبستم
امشب کبوتری شو
بنشین به روی دستم
تا کم کمت کنم ناز
با من بخوانی آواز
بازی کنیم و شادی
با هم کنیم پرواز
صبح سحر به جایت
برگردی از زمین باز
نه نه ، در آسمان باش
بین ستارگان باش
آنها چو کودکان اند
مادر برایشان باش
با هر کدام از آنها
غمخوار و مهربان باش .
درد دل حیوانات
عر عر الاغه
یک و دو ، یک و دو
قیمت جان شده جو
نه جوی نه کاهی
هی برو هی برو
چه راهی چه راهی !
چشمم میره سیاهی
حرف های قاطره
هفت و هشت ، هفت و هشت
رفتم رشت رفتم رشت
روز تا شب ، شب تا روز
یا در کوه یا در دشت
مظلومی بار بکش
دیر بجنب چوب بچش
شیهه اسبه
چهار چهار چهار چهار
شدم ز تاخت بی قرار
دندان من شمرده اند
سرم شدند خوب سوار
تا میروی برو برو
تا میدوی بدو بدو
مورچه های پرکار
مورم و دانه میبرم
دانه به لانه میبرم
به هر طرف رو میکنم
روی زمین بو میکنم
این ور و آن ور میدوم
این سر و آن سر می روم
کوشش و دست و پا کنم
تا خورددنی پیدا کنم
کارم پر از دردسر است
بار از خودم سنگین تر است
هرجا که با یاران رویم
خط سیاهی میشویم
با کوشش و کار خود
پر میکنیم انبار خود
تا چون زمستان می رسد
با برف و بوران می رسد
مشکل نباشد زندگی
در سختی بارندگی
سوت ترن
مسافری بدو بدو
زود زود زود بیا جلو
سوار من که میشوی
هرجا که بخواهی می روی
گاهی میان تونلی
گاهی روان روی پلی
آسوده میکنی سفر
از رنج و سختی بی خبر
اما بدان در هر کجا
من می شناسم وقت را
من سر ساعت می روم
منتظرت نمی شوم
وقتی شدم مشغول دو
نیا جلو نیا جلو
بر روی خط من نایست
اینجا که جای بازی نیست
خطر داره خطر داره
هزار تا دردسر داره
نشانی باد
که دیده باد را ؟ از آن
به بچه ها دهد نشان
ندیده باد را کسی
به چشم خویش در جهان
ولی اگر کنی نظر
به دشت و باغ و بوستان
چو میخورند برگها
به شاخه ها تکان تکان
درخت ها به پیش و پس
شوند خم سرود خوان
خورند شاخه ها به هم
چو دست های مردان
تمام این نشانه ها
خبر دهد در آن زمان
که باد گشته بی گمان
به دشت و باغ ها وزان
کشتی می سازم
من یک کشتی می سازم
در آبش می اندازم
من ناخدای آنم
خوشحال و سرافرازم
افتد به راه از اینجا
بر موج های دریا
با باد میشود دور
تا دورهای دنیا
از باد بادبانش
چنبد در آن میانش
سرخ و سفید و سبز است
بالای آن نشانش
وقتی رسد به بندر
مردم کنند باور
یک ناخدا در اینجاست
کشتیش رفته آن ور
اسب چموش
ای نعل بند ماهر
کن نعل و میخ حاضر
این اسب ناقلا را
نعلش کن اما بپا
این اسب بازی گوشیست
جفتک زن چموشیست
با جفتک خطرناک
سازد حساب تو پاک
گازت اگر بگیرد
خون زیر آن بمیرد
محکم بگیر افسارش
محکم نگه بدارش
بپا ندی آزارش
این خیلی خوبه کارش
کاه و جو و آب خورده
دست شما سپرده
روز مادر
فرزند ، گل امید مادر
آن مادر از فرشته بهتر
از هر نگهش درست پیداست
از من به دلش چه آرزوهاست
خواهد همه چیز خوب عالم
باشد همه بهر من فراهم
خواهد که بیفتم از همه پیش
بهتر شوم از غریبه و خویش
خواهد که تمام روز هر سال
باشم سرحال و شاد و خوشحال
مردم همه کار من پسندند
با مهر به من زنند لبخند
این آرزوی همیشه اوست
هرجا همه کس بداردم دوست
امسال که روز مادر آمد
خورشید به شوق او درآمد
کاری کنم از برای مادر
چیزی ببرم برایش از در
رویش بوسم به او بگویم
هرجا هستم به یاد اویم
استاد آهنگر
ای استاد آهنگر
تو هستی از من خوشتر
چکش داری پنج شش تا
هی میکوبی با آنها
ته ته تک ته ته تک تک تک تک
دو و سه دو و سه یک یک یک
اما من که پرکارم
تنها یک چکش دارم
هی می کوبم دام دام دام
روی دستم روی پام
آخ شستم آخ انگشتام
آخ آخ اینجام آخ آنجام
یک کوره آتش داری
آهن توش می گذاری
شاگردت می دمد هی
با آن دمش پیاپی
پوف دم پوف دم پوف دم دم
پیف پم پیف پم پیف پم پم
من ، آتش ! هرگز ! وای وای
مادر گوید : آی آی آی
کبریت که گیر بیارم
تا دستش میگذارم
سوخت پیرهنم وای موهام
آی مامانم آی بابام
با روی اخم آلوده
چرک و سیاه از دوده
موهات همه کز خورده
ابروت را آتش برده
مامان نگفتت آه آه
چرک و کثیفی واه واه ؟
اما اگر نشویم
من هر روز دست و رویم
بدش میاد مامانم
داد میزنه به جانم
آه کثیفی آه آنور
زودتر برو انورتر
گفتگوی گلها
بنفشه
منم پیک بهاران
پس از فصل زمستان
بنفشه مژده آرد
برای باغ و بستان
منم شایسته آن
که باشم در گلستان
ز من بهتر ندانن
گلی را باغبانان
نرگس
منم نرگس گلزار
بسی دارم خریدار
شدم مشهور عالم
که دارم چشم بیدار
منم شایسته آن
که باشم در گلستان
ز من بهتر ندانند
گلی را باغبانان
سنبل
منم سنبل خوشبو
نشان دارم ز گیسو
منم گیشوی گلزار
که مو پیچیده در مو
منم شایسته آن
که باشم در گلستان
ز من بهتر ندانند
گلی را باغبانان
لاله
گل لاله باغم
گلستان را چراغم
شدم روشن به گلزار
به دل سوزان و داغم
منم شایسته آن
که باشم در گلستان
ز من بهتر ندانند
گلی را باغبانان
گل سرخ
گل سرخم و زیبا
عروس همه گل ها
گلستان را همیشه
کنم جای تماشا
منم شایسته آن
که باشم در گلستان
ز من بهتر ندادننن
گلی را باغبانان
سبزه
منم سبزه خندان
منم زیور بستان
همیشه زیر پایم
شدم فرش گلستان
شما گل های گلزار
چه با خار و چه بی خار
همه خوبید و هستید
گلستان را سزاوار
دوازده ماه
فروردین ، ماه گُل ها
دنیا دارد تماشا
اردیبهشت از سبزه
زیبا میگردد صحرا
تیر آرد با خود گرما
گرمک میگردد پیدا
مرداد از هندوانه
پر میشود همه جا
شهریور آید انگور
با خوشه های زیبا
مهر آرد برگ ریزان
کم کم میبارد باران
آبان انار رنگین
آویزد از درختان
آذر به و خرمالو
پیدا شود فراوان
دی پرتقال و لیمو
آید خوشرنگ و خوشبو
بهمن برف و یخبندان
آید با سوز از هر سو
اسفند آید بوی عید
شادی ها میکند رو
برف
بین زمین و آسمان
مثل پر کبوتران
برف میاد ریز و درشت
دانه به دانه مشت مشت
باد به هر طرف وزد
پنبه زنی به پا شود
به پشت بام و بر زمین
بر سر و روی آن و این
از آسمان برف می باره
دنیا به زیر چلواره
برف نشسته بر چنار
بسته به شاخه ها نوار
کاج تنش سفید شد
ز برف ناپدید شد
سرو کشیده تا کمر
تور عروس روی سر
یک شبه کوه پیر شد
سرش به رنگ شیر شد
ببین ببین که دیدنی ست
روی هوا پنبه زنی ست
سایه من
سایه ای دارم سیاه
هست با من گاه گاه
از سر و روی و بدن
هست عیناً مثل من
بس که ما مثل همیم
هر دومان یک آدمیم
از تمام کارها
هست ماهر در ادا
میروم من ، میرود
میدوم من ف میدود
گاه به چپ گاهی به راست
بر زمین و در هواست
میکشد قد ناگهان
از زمین تا آسمان
میشود مانند تیر
قد درازی بی نظیر
گاه گاهی بی سبب
نیست حتی یک وجب
دیده ام من چند بار
شد یکی ، دو ، سه ، چهار
گاه دیدم بود بیست
گاه دیدم هیچ نیست
من ندیدم در جهان
هیچ چیزی آنچنان
درخت سرشکسته
بهاری در کنار جویباری
درختی کاشت مرد کشتکاری
گرفت و سبز شد و رویید کم کم
خودی آراست بعد از روزگاری
بلند و راست بالا ، شاخ در شاخ
بر او گردید پیدا برگ و باری
به روزی کودکی بر آن گذر کرد
شرور و خودسر و بی اختیاری
شکست و ساخت ان را چوبدستی
به سویی شد روان با اختیاری
درخت سر شکسته گفت با او
به وقت رفتنش با حال زاری
که ای کودک چه کردی با من امروز
نمی کرد این چنین جز زشتکاری
مرا مانند تو جان و تنی بود
مرا بود آرزوی بیشماری
امید و ارزوی روزگاری
که سازم در بهاری شاخساری
به تابستان به زیر سایه من
بیاساید ز گرا زهگذاری
شوم در هر بهاری سبز و خرم
بسازم در هوا نقش و نگاری
نسیم افتد میان شاخ و برگم
بجنباند مرا چون بی قراری
کشید دست محبت بر سر من
نسیم صبحدم چون غمگساری
تو تنها یک هوس کردی و با ان
ز خود نومید شود امیدواری
صبح ده
رمه ها روی به صحرا کردند
توی ده همهمه برپا کردند
از زمین خوردن دست و پاها
گرد برپا شده بر روی هوا
میرود بره شتابان پی میش
شیر میخواهد از مادر خویش
سر به دنبال بزی بزغاله
شیر مادر طلبد با ناله
چوب در دست گرفته چوپان
رمه می راند با جنبش آن
رمه از پیش رود او از پی
میکند هوهوهو ، هی هی هی
اهل ده نیز پی کوشش و کار
همه رفتند به شوق بسیار
ده و آرامش ده ماند بجا
جنبش افتاد به کوه و صحرا
در ده آرامش و کار ، شادیست
در ده آسودگی و آزادیست
کار و آزادی و شادی هرجاست
جای خوش زیستن انسان هاست
غروب ده
آفتاب از سر کهسار پرید
در پس کوه نهان شد خورشید
از بیابان رمه ها برگشتند
سیر از گشت و چرا برگشتند
ده پر آوازه شد و پر آهنگ
از شبان و رمه و ناله زنگ
بره زانو زده زیر مادر
میزند بر شکم مادر سر
میکند از پی هم بع بع میش
به سخن آمده با صاحب خویش
گوید ای صاحب خوب غمخوار
هستم از مهر تو من شکرگزار
چون شدم از علف و آبت سیر
رفتم از بهر تو آوردم شیر
بره ام سیر که شد شیر به دوش
کره و ماست بساز و بفروش
تا نگهدار تن و جان منی
صاحب شیر فراوان منی