یاد باد دلبر خوش روی به ما اخم نکرد
غم دل خورد وبه رخسار خودش رحم نکرد
نمایش نسخه قابل چاپ
یاد باد دلبر خوش روی به ما اخم نکرد
غم دل خورد وبه رخسار خودش رحم نکرد
درخت فصل خزان هم درخت مي ماند
تو پيشفصل بهاري نه اينكه پاييزي
یاد ایامی که بودی یار من
ای کمان ابرو وای دلدار من
نه او به خاطر من مي تواند اين باشد
نه من به خاطر او مي توانم آن باشم
من ترک عشق بازی و ساغر نمی کنم/صدبار توبه کردم و دیگر نمی کنم
مال دنيا نشود سد ره مرگ کسي/ گيرم که کل جهان باشد از آن من و تو....
و آن کس که اسیر حرص چون ایشان نیست
او را ز گروه مـــــردمان نشمارند
ایـــن جــمع اکــابر کــه مــناصــب دارنـــد
از غصه و غم ز جان خود بیزارند
در چشم دیگران منشین، در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن
نه لایق مسجدم نه در خورد کِنِشت
دانــــد ایـــزد گـــل مرا از چه سرشت
نــــه دین و نه دنیا و نه امید بهشت
چون کافر درویشم و چون گدی زشت
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداري کن ای زاهد مسلمانی بس است