دیگه یاد گرفتم نباشم اینجوری میخندم به فراموش شدنم
نمایش نسخه قابل چاپ
دیگه یاد گرفتم نباشم اینجوری میخندم به فراموش شدنم
خیلی ها خیلی وقت است...
که رویاهای خود را در ایستگاهی دور جا گذاشته اند
به عمد آمده اند زندگی کنند
می گویند بی خیال هرچه که بود و بی خیال هرچه که هست.
شیرین بهانه بود!
فرهاد تیشه می زد تا نشنود،
صدای مردمانی را که
در گوشش می خواندند: دوستت ندارد!
اعتراف میکنم از خدامیترسم
از عذاب خدا میترسم
اعتراف میکنم خدایا کمکم کن کاری نکنم حرفی نزنم که توراضی نباشی
خدایا کمکم کن نمیخوام گناه کنم
درسته تنهایی داره اذیتم میکنه اما تحمل میکنم بخاطر همسر ایندم که تمام قلبمو واحساسموبراش کنار بگذارم وهمسرخوبی ومادر خوبی باشم
آنکه عطش عشق دارد
جام وجودت را ذره ذره
سر می کشد
مراقب بلور جانت ست
از تو پر می شود و
لبریزت می کند
آنکه تشنه تمناست
می بلعد و
می شکند و
می رود
| لیلا هژیر |
بر آنچه گذشت ،
آنچه شکست ،
آنچه نشد ...
حسرت نخور ؛
زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...
زندگی را نفسی ارزش غم خورن نیست
و دلم بس تنگ است
بی خیالی سپر هر درد است ...
فرهاد علی پور (جبران)(آغاز دیگر )
شکستم ساز دل ، چون ساز دیگر
که بیخود می شود همساز دیگر
مرا روز و شب اش آه و فغان است
زبهردیگری ،دمساز دیگر
چنان ماتم بگیرد نوحه گوید
هزاران دلشود همراز دیگر
اگر در شاخه ی دیگرنشیند
چوبلبل می کندآواز دیگر
شدم من خسته از دست تو ای دل
ندارم غیراز این ، ابراز دیگر
فلک گوش تورا چنان بگیرد
چونیش عقربی وگاز دیگر
عزیزم چون کبوتر بی پناهی
گرفتارت کند ، وان باز دیگر
ندارم چاره ای دیگر برایت
بودبین من وتو ،راز دیگر
نشاندم درقفس دیگر نخواهی
هوای دیگر و پرواز دیگر
به دست خود بریزم آب و دانه
سرورویت کنم من ناز دیگر
فراموشش کنی جور زمان را
چو خواهی زندگی ، آغاز دیگر
نداند غیر از این «جبران » طریقی
مگر باشد رهی ، اعجاز دیگر
بیست و یکم خرداد 94
دیگه یاد گرفتم سرد بودن میدونی من ولی ترجیح میدم بجای اینکه مثل تو دل بشکنم لبخند بزنم تا ادمی به زندگیش ادامه بده نه اینکه از ترس تنهایی یه دل بشکنم