آدم ها با تمام بزرگى اسمشان کوچک اند، آنقدر کوچک که مى شکنند بدون آنکه ذره اى شکسته شوند، دروغ مى گويند بدون آنکه که چشم هايشان نشان دهد... گاهى بايد گذشت و گاهى بايد نبود تا شايد بدانند من نه عمر نوح را دارم و نه صبر ايوب!
نمایش نسخه قابل چاپ
آدم ها با تمام بزرگى اسمشان کوچک اند، آنقدر کوچک که مى شکنند بدون آنکه ذره اى شکسته شوند، دروغ مى گويند بدون آنکه که چشم هايشان نشان دهد... گاهى بايد گذشت و گاهى بايد نبود تا شايد بدانند من نه عمر نوح را دارم و نه صبر ايوب!
خدایا... قیمت آسمانت چند است؟
می خواهم تکه آسمانی کلنگی بخرم
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد...
- - - به روز رسانی شده - - -
http://www.njavan.com/forum/attachme...0&d=1412090513
- - - به روز رسانی شده - - -
http://www.njavan.com/forum/attachme...4&d=1412182151
Today I took a walk in the clouds
Today I took a walk in the clouds
Used to keep my eyes wide shut
But now I'm staring down
Today I felt a switch in my vein
Today I felt a switch in my vein
Used to be a shadow
Now a shadow scream my name
And in the daylight I could swear
We’re the same
But I’m just an ordinary human
(Ordinary ways)
I’m just an ordinary human
But I don’t feel so ordinary today
I’m just a picture perfect nothing
Sometimes I medicate
I’ll be a picture perfect human
Before the sun goes down today
Today I felt a switch in my vein
Today I made them all afraid
Used to be a shadow
Now a shadow scream my name
And in the daylight I could swear
We’re the same
But I’m just an ordinary human
(Ordinary ways)
I’m just an ordinary human
But I don’t feel so ordinary today
I’m just a picture perfect nothing
Sometimes I medicate
I’ll be a picture perfect human
Before the sun goes down today
Just an ordinary human
But I don't feel so typical today
There'll be peace in the city tonight
Peace in the city tonight
But when I'm gone
I hope they get it right
There'll be peace in the city tonight
Peace in the city tonight
For when I'm gone
I hope they get it right
Just an ordinary human
(Ordinary ways)
I'm ordinary human
I don't feel so ordinary today
But when I'm gone
I hope they get it right
-one republic-
زیاد خوب نباش
زیاد دم دست هم نباش
زیاد که خوب باشی ...
دل آدم ها را می زنی
آدم ها این روزها ...
عجیب به خوبی ... و به شیرینی ...
آلرژی پیدا کرده اند
زیاد که باشی ...
زیادی می شوی
خدای من
اگر تو دست مرا بگیری
هیچ کس مرا دست کم نمی گیرد
http://20patogh.com/image/pic/Romant...%20%281%29.jpgدل انگیز ترین جای دنیاست
حریم بازوانت
که امنیّت می بخشد
و نزدیک قلبت
که عشق می ورزد
خاطراتِ آغازُ ترس از پایان
در آغوشت فرو می ریزد
و دستهایت
که وعده خوشبختی ست
دلم را چون گلی صبحگاهی
به آب می دهند
و ابدیّتی که با خود می برد مرا
به چشمانت می نگرم
دلت می تابد تا افق های دور
زیبائی می درخشد
و مرا به سفره نوری می خواند
که تو با من عشق را
در بشقابی از گلُ لبخند
قسمت می کنی
و خوشبختی از آنِ من است
وقتی
به زیبائی رؤیاهایم ایمان دارم
و
چه کسی تنهاست ؟!
وقتی لحظه های من از تو
مدام بارانی ست
و در طراوت حوالی ِ تو
قدم می زند دلم
زیباگر من !
چه قدر کم است
که تنها بخواهم
دوستت بدارم !
مارمولک با چشمان وق زده اش نگاه میکرد
به تنها بازمانده مگسها
خنده های زورکی کلاغهای پیر
با صدای تبر به اخرین درخت
موریانه باز دردهایش را غژغژ کرد
افتخار اشنایی با هیچ روباهی نداشته ام
اخر گرگها دیگر جایی برای روباه نگذاشته اند
- - - به روز رسانی شده - - -
بلند نشو
روی هیچ پایی ننشین کمی که ترک بردارند
اول تو را میشکنند
تنها سوسکها مهمان نواز خوبی شده اند
وقتی دیگر موشی مهمان فاضلابها نیست
صبر را اخر هر قافیه بکار
شاید سبز شد میان خستگیهایم
در شهر من از ایفل بلندتر
برجهائی ست
که مثل پیزا قد خم نمیکنند
کاج را از نو بکار
حتی اگر سارها اجاره نشین شوند
که گنجشکها دلواپس سارها شده اند
مگر ابرها لال اند
که زمین را مسطح تماشا میکنیم
موهایم را بافتم تا دیگر باد را گم نکنند
بیا دو نفره برقصیم
بلند نشو
روی پاهایت به هیچ دیواری تکیه نکن
ترک که بردارد
تو را میشکنند
یکبار بگو بوسه
حتما پیشانیت
برای سیاوش جمله ای میسازد
در شعرهای که باید از نو بافت