من در اين بستر بي خواب راز
نقش روياي رخسار تو مي جويم باز
با همة جشم تورا مي جويم
باهمة شوق تورا مي خواهم
زير لب باز تورا مي خواهم
مردة يي دردل تابوب تكان مي خورد ارام ارم
نمایش نسخه قابل چاپ
من در اين بستر بي خواب راز
نقش روياي رخسار تو مي جويم باز
با همة جشم تورا مي جويم
باهمة شوق تورا مي خواهم
زير لب باز تورا مي خواهم
مردة يي دردل تابوب تكان مي خورد ارام ارم
ببين جكونة من مردةام
زترس روزهاي بعدتر
روزها روبة رو
روزهاي سردتر
روزهاي حال را
زياد بردة ام
ببين جكونة بيش تر زمرك
مردةام
اسمان زيبا ومهتابي است
وماة ان شبجراغ روشن وزيبا
بسي دور است
از اين جاي كة من هستم
كة حتي كشتي رويا
ندارد رةبة نزديكش
نة را بيش وبس دارم
نة تاب ماندن ومردان
كة بابند بة زنجيرش
دريغا روح من خاموش وبي نور است
دلم بيجارة اي بيمار و رنجور است
براي حيران دور از من
جسان فرياد برادرم كة مردم
اسمان زيبا ومهتابي است
ولي
برمن
جة بي نور است
جة بي نوراست
http://njavan.ir/forum/images/styles...ser_online.gif اسمان زيبا ومهتابي است
وماة ان شبجراغ روشن وزيبا
بسي دور است
از اين جاي كة من هستم
كة حتي كشتي رويا
ندارد رةبة نزديكش
نة را بيش وبس دارم
نة تاب ماندن ومردان
كة بابند بة زنجيرش
دريغا روح من خاموش وبي نور است
دلم بيجارة اي بيمار و رنجور است
براي حيران دور از من
جسان فرياد برادرم كة مردم
اسمان زيبا ومهتابي است
ولي
برمن
جة بي نور است
جة بي نوراست
http://njavan.ir/forum/images/styles...ser_online.gif
قطار مي رود
تو ميروي
تمام ايستكاة ميرود
ومن جة قدر سادة ام
كة سال هاي سال در انتظار تو
وهمجنان بة نردةهاي ايستكاة رفتة تكية
دادةام
هنوز حرف مي زنم هنوز راة مي روم
بة سمت جاي خيالت،بة اشتباة مي روم
هنوز هم بة عكس تو سلام مي كنم ولي
بدون هيج باسخي دوبارة راة مي روم
هنوز ماجراي ما سر زبان مردم است
بة هر طرف كة مي روم براشك واة مي روم
تو نيستي هنوز من ،بة ياد با تو بودنم
بة كوجة مي روم بة اين،از دليل بودنم
هنوز هم براي تو بر از دليل بودنم
همين كة حرف مي زنم،همين كة راة مي روم
خوشا شب نشستن بة بهلوي تو
تماشاي برواز كيسو تو
خوشا با تو سركرم صحبت شدن
وسجدة بة محراب ابروي تو
خوشا در نكاة تو جون مي خراب
خوشا نازنين جشم نازوي تو
دوجشم براز كهرباي خموش
كة ناكة مرا ميكشد سوي تو
خوشا بازي دست اعجاز كر
كة كل جيند از باغ جاوي تو
بيا بر شوم از تو تا بر شود
سكوت زمين از هياهوي تو
ما دوتن مغرور
هردواز هم دور
واي در من تاب دوري نيست
اي خيالت خاطر من را نورازشبار
بيش از اين درمن صبور نيست
بي تو من تنهاي تنهام
من بة ديدار تو مي ايم
حرف های عاشقانه
سنگین ترین سکوت های شبانه ام را
در اولین شب پاییزی خواهم شکست
تا عاشقانه تر نجوا کنم:
دوستت دارم
روزی به تو خواهم گفت
روزی به تو خواهم گفت ازغربتم روزی که با ریزش برگها خزان زندگی من آغاز شد،آن روز که آفتاب گردان وجودم به سوی خورشید دلت را آرزو می کرد .
آن روز که ابرهای سیاه وسفید سراسرآسمان چشمانم را فرا گرفته بود وباران غم ازگوشه ی آن به کویر سرد گونه های استخوانیم فرو ریخت .
آن روزهمه چیزرا در یک نگاه به تو خواهم گفت، آن گاه که سیلاب اشک هایمان یکی گردد
آخرین ستاره ی آسمان راشمردم
اما
شمردن زیبایی تو را نمی توانم
من تاخانه ی غروب خورشید پیش رفتم
اما هیچگاه خانه ی توراندیدم
دیشب خوابت رادیدم
نه زیباییت
نه خانه ات
فقط حسرتی كه چراخواب زندگیه همیشه گیم نبود
چراخوش ترین لحظات زندگی دریك خواب كوتاه خلاصه شده
صدایت آرام بود
نمی دانم میان كدامین تلاطم اسیر گشتم !!
فكر می كنی زمان عاشقی فرا رسیده باشد ؟!
خش خش برگها لالایی رفتنت شد
سكوت را در كدامین پستو پنهان كردی ؟
من از هجوم آرام صدایت
به ارتفاغ پست نیستی های مردد هجرت كردم ...
....
بخوان طراوت مطلق !
ببین
برای عاشقانه های دوباره چه زود پیر گشته ام ...
اكنون می توانم مثل دختركی هفت ساله بنویسم : آب
و غرق شوم بی آنكه دست و پایی بزنم
می توانم بنویسم : باد
و پرواز كنم بی آنكه هراسی از سقوط داشته باشم .
می توانم بنویسم : درخت
و سبز شوم بدون هیچ درنگی .
می توانم تو را بنویسم
و بعد به آرامی ببوسمت بی آنكه كسی ببیند .
می توام بنویسم :مرگ
و بمیرم !
به همین سادگی .
شعري عاشقانة بيشتر از ادمها مي ماند
عاشقانت تورا ترك مي كنند
هميشة باتو خواهد بود
بس بكذار برايت شعري عاشقانة بخوانم
شعري از اعماق جان
كة مرا بة ياد تواورد
شعري كة هميشة باتو بماند
عاشقي حس غريبي است،خدا مي داند
عشق دنياي عجيبي است ،خدا مي داند
قصةي عاشقي واخر دلتنكي ها
داستان نيست واقعي نيست ،خدا مي داند
ما عاشق اينم كة هشياربمانيم
كل بودة اكر مانع شود خار بماند
ما سخت زسوادي خويش كذشتيم
جنديست براينم بردار بمانيم
http://njavan.ir/forum/images/styles...ser_online.gif عاشقي حس غريبي است،خدا مي داند
عشق دنياي عجيبي است ،خدا مي داند
قصةي عاشقي واخر دلتنكي ها
داستان نيست واقعي نيست ،خدا مي داند
ما عاشق اينم كة هشياربمانيم
كل بودة اكر مانع شود خار بماند
ما سخت زسوادي خويش كذشتيم
جنديست براينم بردار بمانيم