پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان
خوبی هرگز بد به نظر نمیرسد: نقدی بر پسر جهنمی ۲ - 18-07-2008
کارگردان: Guillermo del Toro/بازیگران: Ron Perlman و Luke Goss منتقدین: راجر ایبرت و پیتر تراورز
صلح موقتی بر پا می شود. انسانها شهرهایشان را پس می گیرند و غول ها هم جنگل هایشان را. اما انسانها با درست کردن پارکینگ های زیاد و بازارهایی فروش در معامله تقلب می کنند، و حال شاهزاده نوادا (لوک گراس)، پدرش (شاه) را به مبارزه می طلبد و امیدوار است که جنگی بین آن دو درگیرد. این شامل هشیاری ارتش طلایی با میلیون ها جنگجو هم می شود که علیه تصمیم شاهزاده نوالا (آنا ویلسون) قد علم کرده اند.
و بقیه ماجرا… من خیلی درگیر نقشه های فیلم نشدم، فقط این را بگویم که پسر جهنمی (ران پرلمن) و دور و بری هایش طرف انسانها را گرفته اند و برای آنها می جنگند. همراهش شامل ایب ساپین (داگ چونز) که مانند ماهیگیر هاست، و بسیاری دیگر که همه در فیلم جذاب ظاهر شده اند و بیننده را به هیجان می آورند.
من آن صحنه های ابتکارانه را که به بازار غول ها ختم شد را تحسین می کنم. فکر کنم که در اینجا دل تو رو به واقع از صحنه Tatooine saloon از فیلم جنگ ستارگان الهام گرفته است.
من آن صحنه های ابتکارانه را که به بازار غول ها ختم شد را تحسین می کنم. فکر کنم که در اینجا دل تو رو به واقع از صحنه Tatooine saloon از فیلم جنگ ستارگان الهام گرفته است. و با در کنار نهادن مخلوقات عجیب و غریب، سایه ها و چیزهای دیگر نماهای بسیار جذابی را درست کرده است که بیننده را روی صندلی میخکوب می کند. فیلم به طور فوق العاده ای یک مکان جدید را برای دیدن به ما عرضه می دارد که در آینده این به یک کلاسیک تبدیل خواهد شد.
دیگر چی؟ در فیلم دو داستان عاشقانه هم وجود دارد که آن ها را بر عهده خودتتان می گذارم که از آنها سر در بیاورید. همچنین آهنگ خوانده شده در فیلم هم بسیار غیر منتظره است. دوباره اشاره کنم که بازی ران پرلمن در نقش پسر جهنمی بسیار قوی و تاثیر گذار است. بله، او در بیشتر مواقع یک CGI است اما صدا، چهره و حرکاتش بر روی پرده بر جای می ماند و او را به یکی از بزرگترین قهرمانان فیلم های کمیک تبدیل کرده است. دل تورو که فیلم ها هزار توی پن، دوگانه پسر جهنمی و تیغ را در کارنامه دارد، تصمیم بر این دارد که “دکتر عجیب” و “هابیت” را بسازد. او یک تصور خلاقانه بی پایانی دارد و می فهمد که افسانه چطور درست می شود و چطور می ماند. چرا آنها ما را سرگرم می کنند و در بعضی اوقات در مقابل چیزی می ایستند. برای مثال شاید برای عشق.
پسر جهنی ۲ به طور تکرار پذیری ادامه یافته است اما هیچ وقت خسته کننده نیست. شما از دیدن فیلمی به کارگردانی دل تورو که قرار است هابیت را هم درست کند، خسته نمی شوید.
قسمت دوم و ادامه فیلم پسر جهنمی (۲۰۰۴) که توسط گیلرمو دل تورو کارگردانی شده است، همانند فیلم هنری و شاهکار او، هزار توی پن، نیست. اما کار او بر سری کمیک بوک هایی خانه تاریک توسط مایک میگنولا، به طور حتم یک بسته سرگرم کننده، اکشن و تصویری بسیار جذاب است. اگر شما به دنبال یک چهره خلاقانه می گردید، از قبل نیروانا (nirvana) را پیدا کرده اید، چیزهایی که در شب له می شوند؟ دل تورو یک میلیون از آنها را جمع آوری کرده است، و من در این شک ندارم. صحنه ای در بازار ماهیگیران وجود دارد که تقریبا با بازار مشروب فروشی فیلم جنگ ستارگان مساوی است، برای اولین باری که جورج لوکاس هنوز می دانست که چطور آن را انجام دهد. “من یه بچه نیستم، من یه تومورم”. پسر جهنمی خودش باز توسط، ران پرلمن با چهره ای قرمز ایفا شده است و هنوز هم برای سازمان دفاع و تحقیق بر ضد اهریمن پلید می جنگد. نتیجه یک فیلم جذاب و به طور غریبی تاثیر گذار است. فیلم می توانست بیشتر از آن صحنه های انسانی استفاده کند. اما در اینجا اژدها هایی برای کشتن وجود دارند، نه برای یادآوری شاهزاده نوادا (لوک گاس، خونسرد ترین آدم شریر) که ارتش طلایی رباتها را به زندگی بازگرداند که زمین را نابود کنند. پسر جهنی ۲ به طور تکرار پذیری ادامه یافته است اما هیچ وقت خسته کننده نیست. شما از دیدن فیلمی به کارگردانی دل تورو که قرار است هابیت را هم درست کند، خسته نمی شوید.
پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان
سفر به مرکز زمین - 18-07-2008
نام فیلم: سفر به مرکز زمین (Journey to the Center of the Earth)
کارگردان: اریک برهویگ
نویسندگان: مارک لوین، جنیفر فلاکت، مایکل ویس - بر اساس رمانی از ژول ورن
تاریخ اکران: ۱۱ جولای ۲۰۰۸
ژانر: اکشن/ماجرایی/خانوادگی/فانتزی/تخیلی
جمله تبلیغاتی: همین سیاره. دنیایی متفاوت.
درجه فیلم: PG برای شدت اکشن های ماجرایی و بعضی صحنه های ترسناک
زمان فیلم: ۹۲ دقیقه
بازیگران: برندان فریز، جاش هاتچرسون، آنیتا بریم
“سفر به مرکز زمین” فیلمی سه بعدی به کارگردانی اریک برهویگ که اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته نویسنده مشهور فرانسوی، ژول ورن است. اریک برهویگ، کارگردان این فیلم پیش از این مسئولیت جلوه های ویژه فیلم هایی چون “مردان سیاه پوش”، “پیترپن” و “روزی پس از فردا” را بر عهده داشته است و “سفر به مرکز زمین” اولین تجربه کارگردانی او در سینماست.
خلاصه داستان:
دانشمندی نظری، به نام ترهور اندرسون به همراه برادرزادهاش شان و راهنمای محلی زیبایشان، هانا، طی یک سفر علمی، به طور غیرمنتظره ای در یک غار به دام می افتند و تنها راه نجاتشان این است که هر چه بیشتر به طرف اعماق زمین حرکت کنند. این سه نفر با سفر به دنیاهایی ناشناخته با موجوداتی افسانه ای و خارق العاده مواجه می شوند… از جمله گیاهان آدم خوار، ماهی های بزرگ گوشت خوار پرنده، پرندگان مشتعل و دایناسورهایی هولناک از دوران گذشته. این سه ماجراجو، به زودی درمییابند که با افزایش فعالیت های آتشفشانی در اطرافشان، باید قبل از این که دیر شود راهی برای بازگشت به سطح زمین پیدا کنند.
حاشیه ها:
در ابتدا پاول چارت که فیلم سازی مستقل است، برای نویسندگی فیلمنامه و کارگردانی این فیلم با وارنر براز قرارداد امضا کرد و فیلمنامه اولیه را نوشت. اما پس از این که تصمیم گرفته شد فیلم به صورت سه بعدی فیلمبرداری شود، چارت عنوان کرد که در این صورت فیلم به جای یک فیلم حماسی اکشن-ماجرایی، بیشتر شبیه یک “گردش سواره در یک پارک تفریحی” خواهد شد و از این پروژه کناره گیری کرد. به نظر می رسید این رمان ژول ورن یکی از کتاب های مورد علاقه او بوده است. سرانجام اریک برهویگ که یک متخصص جلوههای ویژه است جایگزین چارت شد و برای تأکید بر سه بعدی شدن فیلم فیلمنامه به صورت گسترده ای مورد بازنگری قرار گرفت.
دیالوگ بیاد ماندنی:
شان: (در حال فرار از دست دایناسور) قبلاً دایناسور دیده بودی؟
ترهور: نه با پوست و گوشت!
مووی لند
پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان
این پادشاهی واقعا ممنوعه است: تحلیلی بر کار مشترک چان و لی - 18-07-2008
پادشاهی ممنوعه (Forbidden Kingdom) اولین فیلم مشترک جکی چان و جت لی بود که در آوریل ۲۰۰۸ در آمریکا اکران شد. این فیلم هنوز در کشور های اروپایی اکران نشده و در ماه جولای در اروپا پخش خواهد شد به همین بهانه نگاهی به نقد هایی که در باره این فیلم نوشته شده است داریم.
این فیلم در مجموع آرای منتقدان از ۱۰۰ نمره ۵۷ گرفت که نمره ای متوسط رو به پایین محسوب می شود. وقتی به محتوای این نقد ها نگاه می کنیم خیلی زود متوجه می شویم که منتقدان روی خوشی به این فیلم نشان نداده اند و زیاد از آن راضی نبوده اند.
http://www.picestoon.com/out.php/i25357_forbidden.jpg
Adam Markovitzمنتقد اینترتینمنت ویکلی در نقدی می نویسد:
بدترین قسمت این فیلم داستان کهنه و نخ نمایی است که دو شخصیت اصلی فیلم یعنی استاد کونگ فو (Jackie Chan) و مونک (Jet Li) تلاش می کنند تا نوجوانی را به قدرتی که در واقع به او تعلق دارد برسانند. این پادشاهی واقعا ممنوعه است.
این منتقد از ۱۰۰ امتیاز ممکن فقط ۲۵ امتیاز برای پادشاهی ممنوعه در نظر گرفته است.
منتقد سایت راهنمای تلویزیون هم درباره این فیلم میگوید: بسیار با شکوه هست که دو بازیگر صاحب سبک در فیلمهای رزمی را با هم و بر یک صفحه ببینی.
James Berardinelli درباره این فیلم مینویسد که این اثر برای طرفداران سبک اکشن یک فانتزی رویایی با داستانی عالی است. می توان بعد از “ببر خفته، اژدهای پنهان” این فیلم را ماندگار ترین فیلم رزمی دانست.
در نقد “واشنگتن پست” به این مسئله اشارعه شده است که فیلمی که در بین دو زمان مختلف جهش داشته باشد می توان یک تجربه قوی و قدرتمند باشد. از نمونه های این فیلم ها می توان به”جادوگر شهر از”، “ترمیناتورها” و سفر به آینده اشاره کرد. اما در پادشاهی ممنوعه این حالت بیشتر شبیه یک جشن مصنوعی و غیر واقعی است.
http://www.picestoon.com/out.php/i25358_forbiden1.jpg
این اثر برای طرفداران سبک اکشن یک فانتزی رویایی با داستانی عالی است. می توان بعد از “ببر خفته، اژدهای پنهان” این فیلم را ماندگار ترین فیلم رزمی دانست.
درجه تعیین شده برای این فیلم PG-13 هست که برای صحنه های رزمی و خشونت موجود در نظر گرفته شده است.
داستان فیلم درباره نوجوان آمریکایی است (Michael Angarano) که در زمان سفر می کند و به چین باستان میرود جاییکه به جنگجویانی میپیوندد که برای پادشاهی آزاد میجنگند
پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان
http://www.picestoon.com/out.php/i25...es4poster2.jpg
منتقد: راجر ایبرت
کارگردان : استیون اسپیلبرگ / نویسنده : دیوید کویپ و جورج لوکاس / بازیگران : هریسون فورد ، کیت بلانشت ، کارن آلن ، شیا لابوف ، ری وینستون و جان هارت / مدت زمان : ۱۲۴ دقیقه / کمپانی : پارامونت / درجه بندی : PG-13
“ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه کریستال”. با صدای بلند بگو. اگر شما هم مثل من عاشق قصه های عامه پسند هستید ، عنوان فعلی کافی است تا ضربان قلبتان را بالا ببرد. چیزی که من میخواهم، اکشن مضحک است، اکشن زیاد. من مورچه های آدم خوار میخوام، شمشیر بازی دو نفر در پشت یک جیب که با سرعت در حال حرکت است، گودالهای زیرزمینی طلا، انسانهای شریر و بد سگال، سقوط از آبشارهای بلند و شرحی از بشقابهای پرنده. و در میان اینها تعداد زیادی میمون.
چیزی که من میخواهم، اکشن مضحک است، اکشن زیاد. من مورچه های آدم خوار میخوام، شمشیر بازی دو نفر در پشت یک جیب که با سرعت در حال حرکت است، گودالهای زیرزمینی طلا، انسانهای شریر و بد سگال، سقوط از آبشارهای بلند و شرحی از بشقابهای پرنده. و در میان اینها تعداد زیادی میمون.
فیلم های ایندیانا جونز توسط استیون اسپیلبرگ کارگردانی شده اند و جورج لوکاس و گروه کوچک فیلم نامه نویس آنها را نوشته اند. اما آنها در جهان خودشان سیر می کنند، جهنمی که خودشان به وجود آورده اند. تمام چیزی که می توانی انجام بدهی این است که این یکی را به سه تای دیگر مقایسه کنی ، و بعد از آن ، چه چیزی شما را مجذوب می کند؟ اگر شما چهار پوند سوسیس را بخورید ، چطور شما انتخاب می کنید که کدام یک مزه بهتری داشتند؟ خوب، اولی، البته و بعد یک علاقه مرده به آن وجود دارد . بخاط همین است که هیچ یک از حوادث نمی تواند با “مهاجمین کشتی گمشده”(۱۹۸۱) برابری کند. اما اگر “جمجمه کریستال” (یا “معبد سرنوشت” در سال ۱۹۸۴ و یا “آخرین جنگ صلیبی” در سال ۱۹۸۹) در ابتدای این سری فیلم ها آمده بود، چه کسی می داند که چقدر تازه تر ممکن بود به نظر برسد؟ حقیقت، “مهاجمین کشتی گمشده” به عنوان یک شاهکار اکشن جلوتر از چهارتای دیگر قرار دارد.
“جمجمه کریستال” حتی از روس ها هم زهر چشم میگیرد، و شدیدا از آنها به عنوان آدمهای بد نام برده شده، چیزی که در چند سال اخیر بسیار شاهدش بوده ایم. به غیر از اینها، یک بار دیگر شاهد بازی هریسون فورد در نقش ایندیانا جونز هستیم که الان ۶۵ سال سن دارد ولی بیشتر به ۵۵ یا ۴۶ ساله میخورد که این زمانی بود که “معبد سرنوشت” را ساخت. او یکی از آن چهره های رابرت میچم مانند را دارد که پیر به نظر نمی رسد ولی فقط اخموتر به نظر
“جمجمه کریستال” حتی از روس ها هم زهر چشم میگیرد، و شدیدا از آنها به عنوان آدمهای بد نام برده شده، چیزی که در چند سال اخیر بسیار شاهدش بوده ایم. به غیر از اینها، یک بار دیگر شاهد بازی هریسون فورد در نقش ایندیانا جونز هستیم که الان ۶۵ سال سن دارد ولی بیشتر به ۵۵ یا ۴۶ ساله میخورد.
او و یار همراهش مک مکهال (ری وینستون) به آرامی برده می شوند، ایرنا اسپالکو ( کیت بلانشت) که آدم پستی است با اهانت و تند خویی آنها را به انباری غار مانند می برد برای جستجوی صندوقی که ایندیانا جونز سه سال پیش آن را دیده است. محتوی این قسمت از فیلم فوق العاده جذاب هستند (من عاشق این صحنه ها هستم) و خودشان را تسلیم آنها می کنند.
این قسمت ها بسیار تو در تو است برای اینکه بخواهم آنها را توضیح دهم. صندوقچه ایرنا، مک و روس ها به آمازون می روند. در سر راه آنها ماریون راون وود (کارن آلن) که دوست دختر ایندیانا از فیلم اول است و یک موتور سوار جوان به نام مت ویلیامز (شیا لابوف) که همیشه مشغول شانه کردن موهایش است را، با خود می برند. آنها همچنین پروفسو اکسلی (جان هارت) را که معلم بازسالخورده دانشگاه شیکاگو است و وظیفه اش خواندن تمام زبانهای ضروری است و دانستن تمام پیش زمینه های مورد نیاز و شرح دادن تقریبا همه چیز است را، پیدا می کنند و با خود می برند.
چیزی که در جنوب آمریکا اتفاق می افتد توسط احتیاجات فیلم تشریح داده شده است. ۱- سکانسهای بسیار مهیج تعقیب و گریز. ۲- مناظر حیرت انگیز و پر هیبت فیلم. ما صحنه هایی از دو جیپ را می بینیم که در سرازیری یک کوه در حال مسابقه و تعقیب و گریز هستند و به قدری جالب هستند که آدم را تا سر حد جنون پیش می برند. بسیاری از کاراکتر های اصلی فیلم سرانجام خودشان را در هر دو جیپ می بینند و با جست و خیزهایی سریع این ور و آن ور می کنند و جیپ ها هم گهگاه به هم میخورند. بیشتر پشتیبانان روسی ایرنا اتمسفر هستند، مفید و لوله تفنگهایشان را به طرف ایندیانا نشانه رفته اند، اما خودش می تواند رانندگی کند، شمشیربازی کند، شلیک کند و همین طور تمام شب را ادامه دهد.
تمام اینها دست به دست هم می دهند تا آنها بتوانند آن صندوقچه را در حفره های زیرزمینی اهرام عهد باستان پیدا کنند. جایی که آنها شهری باستانی و ساخته شده از طلا و … اما صبر کنید، فراموش کردم که آنها جمجمه کریستال را در یک گودال پیدا کردند. خوب جناب، این فقط یکی از ۱۳ جمجمه کریستال است و ۱۲ تای باقیمانده آن هنوز در آن حفره است . وقتی که اوضاع روبه را ه شد، ماجراهای شگفت انگیزی اتفاق می افتد . پروفسور الکسی در بیشتر اوقات جمجمه سیزدهم را حمل می کند و می فهمد که این جمجمه مانع پیدا شدن سروکله مورچه های آدم خوار میشود. این همچنین نمایانگر یک سیزدهم بصیرت درباره همه چیز است.
اما وظیفه حفره (chamber) چیست؟ “دروازه ای است به بعد دیگر” . الکسی می گوید : ایندیانا درست می گوید “من فکر نکنم که بخواهیم از آن راه برویم” این حیرت انگیز است که بازیگر اصلی فیلم برای بیشتر از ۲۰ یا ۳۰ بار کشته نمی شود ، هرچند که ایریانا به زنی تبدیل می شود که همه چیز را می داند. در سن بالای او، پروفسو الکسی با خستگی ناپذیری میان دو جیپ این ور و آن ور می پرد، از آتش و سیل و سقوط از بلندیها نجات پیدا می کند و تمایل دارد که جایزه “گلادیاتو آمریکایی” را هم به او بدهند. ارتباط بین کاراکتر اصلی با بقیه کاراکتر ها حاوی علاقه است یعنی اینکه هر وقت همدیگر را گم کنند، فوری همدیگر را پیدا می کنند و در به در نمی شوند.
دیگه چه چیزی مانده که به شما بگویم ، فارغ از چشمک زدن معکوس چراغ قرمز دیجیتال و بقیه ماجراهای آن این را بگویم که اگر شما از دیگر فیلم های ایندیانا جونز خوشتان آمده، از این یکی هم خوشتان می آید و اگر از قبلیها خوشتان نیامده، احتیاجی به حرف زدن با شما نیست. و این را هم بگویم که یک منتقد سعی می کند که فیلم را در مکانی هم خط با دیگر منتقدا قرار دهد و شاید بعضی ها همچنان تمایل به دومین پوند از سوسیس ها* داشته باشند
*. منظور راجر ایبرت قسمت دوم ایندیانا جونز میباشد.
پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان
Get Smart - 18-07-2008
http://www.picestoon.com/out.php/i25...martposter.jpg
نام فیلم: Get Smart
کارگردان: Peter Segal
نویسنده: Tom J. Astle و Matt Ember
تاریخ اکران: ۲۰ ژوئن ۲۰۰۸
ژانر: اکشن، کمدی، جنایی
جمله تبلیغاتی: نجات دنیا و عشق ورزیدن به آن…
درجه فیلم: PG-13 به خاطر صحنه های اکشن و زبان
زمان فیلم: ۱۱۰ دقیقه
بازیگران: Steve Carell و Anne Hathaway و Dwayne Johnson و Alan Arkin
Get Smart یک اقتباس از نوشته های مل بروکس و باک هنری است آنها در دهه شصت سریالی جاسوسی کمدی برای تلویزیون نوشته بودند که بسیار پر طرفدار هم بود و حالا نسخه سینمایی آن در سال ۲۰۰۸ ساخته شده است.
ستاره های این فیلم استیو کارل در نقش مکسول اسمارت و Anne Hathaway در نقش مامور ۹۹ هستند. آلن آرکین هم نقش رییس را بر عهده دارد.
داستان:
مکسول اسمارت ماموریت می یابد تا عملیات خرابکاران بزرگ را که قصد بر هم زدن دنیا را دارند بی نتیجه بگذارد. این عملیات را گروهی موسوم به KAOS انجام میدهد. مکسول در پی بدست آوردن ارتقا است اما رییس او بیشتر تمایل دارد تا او در شغل فعلی باشد زیرا اعتقاد دارد که او در این سمت بیشتر به درد میخورد. اما همزمان با این اتفاقات امنیت گروه امنیتی و هویت آنها در معرض خطر قرار میگیرد. بنابر این مکسول همراه با مامور ۹۹ در پی حفاظت از گروه بر می آیند.
مکسول و مامور ۹۹ به روسیه سفر می کنند تا متوجه بشوند که KAOS چگونه به سلاح های اتمی دسترسی پیدا کرده اند. در این سفر مکسول سعی می کند تا به مامور ۹۹ ثابت کند که گرچه او را به عنوان یک مامور ناشی و خام میشناسند اما او در واقع یک حرفه ای است.
حاشیه ها:
- Jennifer Love Hewitt و Rachel McAdams نامزدهای دیگر نقش مامور ۹۹ بودند که عاقبت این نقش به Anne Hathaway رسید.
- وقتی پروژه ساخت این فیلم در سال ۱۹۹۸ آغاز شد جیم کری به عنوان بازیگر در نقش اصلی در نظر گرفته شده بود.
- منتقدان در سایت یاهو امتیاز متوسط -B را برای این فیلم در نظر گرفته اند و البته بینندگان هم تقریبا با آنها هم نظر بوده اند و امتیاز +B را برای فیلم پسندیده اند.
- این فیلم در هفته اول اکران در آمریکا و کانادا در ۳۹۱۱ سالن سینما به نمایش در آمد که ۳۸,۶۸۳,۴۸۰ دلار نیز فروش داشت و در همان هفته هم صدر فروش هفتگی را به خود اختصاص داد.
- کارگردان جوان این فیلم پیش از این هم فیلمهای موفقی را در کارنامه خود داشته که از میان آنها می توان به “مدیریت خشم” (Anger Management) و The Longest Yard اشاره کرد.
پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان
http://www.picestoon.com/out.php/i25370_kungfupanda.jpg
کارگردانان: Mark Osborne و John Stevenson
تاریخ اکران: ۶ ژوئن ۲۰۰۸
ژانر:انیمیشن/اکشن
درجه فیلم: PG
زمان فیلم: ۸۸ دقیقه
صدا پیشگان: جک بلک، داستین هافمن، آنجلینا جولی، جکی چان
درباره داستان:
در چین باستان جایی که حیوانات صحبت می کنند. جایی که بدترین و شرور ترین موجود تای لونگ پلنگ است. تای لونگ از زندان فرار می کند. داستان درباره یک بی ادب و بی مسئولیت است. اسم این پاندا “پو” است. او بزرگترین علاقه مند کونگ فو در آن حوالی است. او در مغازه خانواده اش کاملا به درد نخور و بی مصرف است. ناگهان پو از طرف یک ستاره شناس معروف برای تکمیل کاری باستانی انتخاب می شود. رویاهای او به واقعیت تبدیل می شوند زمانی که می بیند میتواند به دنبال علاقه اش یعنی آموختن کونگ فو برود و زیر نظر استاد ارشد به تمرین بپردازد. اما قبل از اینکه او متوجه بشود. پلنگ کینه توز و خائن کارشکنی می کند. آیا او می تواند با این شرایط به رویاهایش وفادار بماند؟
دلایلی برای دیدن فیلم:
مهمترین مسئله در باره این فیلم لیست درخشان کسانی است که صدایشان را در اختیار کارکتر های فیلم گذاشتند. این اتفاق به نظر من از زمان اولین شرک و داستان کوسه ای رایج شد. یعنی زمانی که بازیگران بزرگ دست به کار شده و در انیمیشن ها هم شرکت کردند. در باره این انیمیشن هم چنین اتفاقی افتاد کافی است اسامی آنها را مرور کنید.
این فیلم یک اثر خانوادگی است که در خلال نمایش مطالب خوبی را به بیننده مخصوصا کودکان می آموزد. پیام فیلم در واقع خود باوری و یافتن خویش و مسئولیت پذیری است.
مطمئن باشید جذابیت های ویژه ای در این مسئله نهفته است که حیوانات با فنون رزمی با یکدیگر مبارزه کنند.
پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان
ترسناک حقیقی: تحلیلی بر ۱۴۰۸ - 19-07-2008
http://www.picestoon.com/out.php/i25371_1408poster2.jpg
منتقد: دسون تامسون
کارگردان: میکائیل هافستروم / نویسندگان: مت گرینبرگ، اسکات الکساندر و لری کاراسزفسکی / بازیگران: جان کیوزاک، ساموئل ال.جکسون، مری مک کورمک، جاسمین جسیکا آنتونی، کریستوفر کری / مدت زمان: ۱۰۴ دقیقه / درجه بندی: PG-13
تولیدکنندگان فیلمهای ترسناک خونی مثل “هتل”ها و “اره”ها، گوش کنید! شلاقهایتان را پایین بگذارید، اره برقی و چاقوهای تیزتان را زمین بگذارید و یک فیلم ترسناک حقیقی ببینید. شاید چیزی یاد بگیرید. مسلماً اگر به طور فنی صحبت کنیم فیلمهای شما در حوزه سینمای وحشت قرار می گیرند، در حالی که “۱۴۰۸″ با بازی جان کیوسَک، یک داستان روح است. ولی هر دو ژانر در یک جادوی سیاه مشترک هستند: دست کاری اعماق ترس بیننده. پس، ماسک های چرمیتان را بردارید و روی صندلیتان بنشینید… البته کسانی که شلاق ندارند. این فیلم، که بر اساس داستان کوتاهی از استیفن کینگ است، حاوی چند درس کاربردی است.
درس اول: تنها چیزی که نیاز دارید یک اتاق هتل ساده و مقدار زیادی تخیل برای گرفتن گلوی تماشاگران است. وقتی یک نویسندهی کتابهای راهنمای خانههای شبح زده به نام مایک انسلین (کیوسک) اتاق ۱۴۰۸ هتل دلفین را بررسی می کند، متوجه می شود که چیزهای آشنایی مثل رادیو، انجیل، تلفن و یک نسخه تقلبی از نقاشی “شکار” نیز می توانند ابزاری برای ایجاد تهدید و ارعاب باشند.
درس دوم: اگر کاری کنید که تماشاگران نگران کاراکترها شوند، به آنها رسیدهاید. ممکن است در فیلم “۱۴۰۸″ مایک مثل یک اسب پیر و خسته به نظر آید که تا به حال به یک اتاق ارواح یا یک خانه شبح زده - حتی دارای شر - قدم نگذاشته باشد. اما او مردی با حساسیت بالاست که حساسیت هایش را پوشانده و پشت این فضای مجزا خانوادهای رنجور نهفته است. ما فوراً این رو احساس می کنیم، برای همین نگرانیم که این امتحان بی گناهیش را زنده سپری کند.
درس سوم: شما به یک هدف مخفی و والاتر احتیاج دارید. سینمای خونی شما صرفاً دعوت به مشاهدهی شکنجه و عذاب است. مایک باید وارد گذشتهی عذاب آوری شود که سعی دارد فراموشش کند. هر چه بیشتر وارد عمق فیلم می شویم، بیشتر وارد روح مایک، و از جهتی روح خودمان می شویم.
درس چهارم: اگر یک بار اصول را در نظر بگیرید، بقیه مانند هدایت خودکار هواپیما و پذیرایی است. کارگردان سوئدی این فیلم، میکائیل هافستروم هدایتی اجباری برای فیلم خلق کرده است. تک تک ضربانهای فیلم از نظر اهمیت سنجش شده اند و ترس در حال افزایش ما تقریباً به بی نهایت میرسد.
پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان
سفرِ روزِ طولاني به دلِ شب٭ (نقد فیلم پيش از آنكه شيطان بفهمد مُردهاي) - 22-07-2008
http://wildaboutmovies.com/images_5/...sYoureDead.jpg
سینمای ما - «هيچ چيز مثل يك سرقتِ خوب...اعضاي يك خانواده را دور هم جمع نميكند»
اين جمله تبليغاتيِ «حرفه خانوادگي» (1989)، كمديِ سياه و جناييِ كمتر ديده شده به كارگرداني سيدني لومت و نوشته وينسنت پاتريك (بر اساس نوول خودش) است. آنجا، جسيمك مولن (شان كانري)، سارقي حرفهاي، سرسخت و بازنشسته است كه به گذشته تاريك و پر از جنايت و شرارتاش ميبالد. مكمولنِ سارق، صاحب دو پسر به نامهاي ويتو (داستين هافمن) و آدام (متيو برودريك) است كه از هيچ نظر به هم شباهتي ندارند. ويتو طي داستان تلاش ميكند كه پيشينه تاريكِ خانواده، روي اخلاق تنها پسرش، تأثيري نگذارد و از طرف ديگر هواي برادرِ جوانتر و خوش پوشترش، آدام، را هم دارد. بيخبر از آنكه آدام و پدر، طرح يك سرقتِ بزرگ و وسوسهكننده- حتي براي ويتو- را ريختهاند. حالا، بعد از گذشتن چيزي حدود دو دهه، سيدني لومت با «پيش از آنكه شيطان بفهمد مردهاي» دوباره به مضمونها و دغدغههاي آشنا و مورد علاقهاش سري زده، اما اينبار با ملودرامي نكبتبار و بيرحمانه كه غلظت سياهياش بارها بيشتر از ساختههاي قبلي و مشابه اين كارگردان 84 ساله است.
عنوانِ تازهترين فيلمِ لومت با اين جمله كامل ميشود:«ميتواني نيم ساعت توي بهشت باشي...پيش از آنكه شيطان بفهمد مردهاي» كه از يك مثلِ ايرلندي گرفته شده:«ميتواني غذا و پوشاك داشته باشي، و يك بالش نرم زير سرت، ميتواني چهل سال را توي بهشت سپري كني، پيش از آنكه شيطان بفهمد مردهاي». قرار گرفتن اين عبارات، ميانِ تصاويرِ ابتدايي و فصل سرقتِ زودهنگام و غافلگير كننده داستان، به سرعت متوجهمان ميكند كه با يك داستان كاملا اخلاقي مواجهايم. اينجا هم درست شبيه «بعد از ظهر نحس» (1975)، از درخشانترين و موفقترين آثار لومت، بدون معطلي به سكانس سرقت ميرسيم. باز هم با شخصيتهايي طرف هستيم كه اين اولين بارشان است ميروند دزدي و اتفاقا هميشه هم به كاهدان دستبرد ميزنند. در «بعد از ظهر نحس»، سال (جان كازال)، دلِ قرص و محكمتري در سرقت نسبت به ساني (آل پاچينو) احساساتي (كه حتي اسلحه توي دستاش در مقايسه با قد و قامت كوتاهاش توي ذوق ميزند) دارد اما جايي كه بايد شش دانگ حواساش جمع باشد، يك تير، بدون آنكه بفهمد، وسط پيشانياش قرار ميگيرد. حالا در «پيش از آن...» كمدي موقعيتي كه سارقان در آن قرار گرفتهاند بيشتر از آب درآمده و درست از لحظه شليك دور از انتظار پيرزنِ داخل جواهرفروشي (رزمري هريس)، كه به سرعت ميفهميم مادر يكي از سارقان است، به بابي (برايان اف. اُ. برن)- همراه مثلا نترسِ هنك (ايتان هاوك)- شكل ميگيرد. وضعيتِ اسفبار اما خندهآوري كه با ديدن سر و شكلِ ظاهري هنك (يه خاطر اينكه شناسايي نشود يك كلاه گيس ابلهانه و سبيلِ مسخرهاي گذاشته!) موقع فرار از مهلكه، كامل ميشود.
داستان با شيوهاي كه روايت ميشود، بعد از فصل سرقت، به سه روز پيش از دزديِ هنك برميگردد. هنك از آن شخصيتهايي است كه لومت در پروراندنشان استاد است؛ مصيبت و ذلت در سراسر زندگيِ شخصيِ هنك ديده ميشود. خانواده او كاملا از هم پاشيده و هيچ پولي در بساط ندارد. هنك حتي در مخارجِ تنها فرزند خود كه پيشِ همسر سابقاش زندگي ميكند مانده اما از آن طرف سودايِ رابطه پايداري با جينا (ماريسا تامي)، همسرِ خيانتكارِ برادرش، اندي (فيليپ سيمور هافمن) را در سر ميپروراند. درست برعكسِ داستان «حرفه خانوادگي» كه داستين هافمن به عنوان برادر بزرگتر، خيال داشت لكههاي ننگِ جنايتهاي پيشينِ پدر و پدربزرگِ خانواده را پاك كند و اما بالاخره هم به وسيله آدام، برادر كوچكترش وسوسه شد، در «پيش از آن كه...» اين اندي، پسر ارشد خانواده است كه تجسمي است از تباهي مطلق. شروري آرام و صبور كه از همان ابتدا نطفه شرارت را در دلِ اين ملودرامِ سياه مياندازد. اين اندي است كه با خونسردي ترسناكي پيشنهادِ سرقت از جواهر فروشيِ پدرشان (يا به قول خودش عمليات مامان و بابايي!) را به برادر كوچكتر ميدهد. نكتهاي كه رابطه نامشروعِ جينا، همسرِ اندي با هنك را از حد و اندازه يك خيانت در زندگي زناشويي صرف فراتر ميبرد و به داستان بعدي اخلاقي/ مذهبي ميدهد.
البته روايت با تمهيدي كه از همان شروع ماجرا انتخاب كرده، ما را به زندگيِ خصوصي و شخصيتِ اندي بسيار نزديك ميكند. به همين خاطر تا آخر ماجرا با شيطان هم دردي ميكنيم! اندي، تصويري است از يك فرزندِ ارشدِ سرتق و ناخلف كه همواره سودايِ دنياي بهتري را در سر ميپروراند يا به عبارت ديگر دقيقا معلوم نيست كه چه مرگاش است. كاراكتري كه به لطفِ اجراي قدرتمند و باوقارِ فيليپ سيمور هافمن، انقدر تلخ و رذيلانه از آب درآمده است. اندي از يك سو مقابل اعضاي خانواده كوچكترين نقطه ضعفي از خود بروز نميدهد و دائما با خندههاي آرام و گاهي مخوفاش عكسالعمل نشان ميدهد اما از سوي ديگر تنها سنگ صبور او، يك دوجنسيِ صاحبِ شيرهكشخانه است. فقط پيش او نميخندد و از دردهاي مبهماش ميگويد. شايد به همين دليل مأواي نهايي اندي، البته براي به دست آوردن مقداري پول، دستِ آخر همان شيرهكشخانه مي شود. به اين ترتيب، شليكِ اندي به آن مشترياي كه به سبك و سياقِ خماريهاي آشناي خودش روي تخت دراز كشيده، جلوهاي عميقتر مييابد. اندي در آن فصل، در واقع آشكارا به چهره گنديدهاش شليك ميكند.
٭ ٭ ٭
تنها سكانسهاي آرام و بدون تنش در سرتاسرِ اين ملودرامِ آشفته و غمگنانه لومت، همان فصلهايي است كه اندي به خلوتكده غريباش توي آن برج عظيم و بلند ميرود. او جايي در ميانِ سكوتِ مرگبارِ خمارياش پيشِ سنگ صبورِ بيرگ و مخنثاش اعتراف ميكند:« هميشه وقتي به صورت حساب ملكها و داراييهام فكر ميكنم، ميبينم كه هر چقدر توي اونها بالا و پايين ميكنم و صفحههاشون رو ورق ميزنم، همه چي تميز و حساب شده ست. جمع كلاش هميشه با مجموع قسمتهاي مختلف برابره. روشن و شفاف. ولي توي زندگيم هيچ جمعي وجود نداره. هيچچي به هم ربط نداره. جمع من با مجموع قسمتهام برابر نيست. مجموع همه قسمتهام با خودم برابر نيست...»
...با همه اين حرفها و اداي احترام برايِ اين ملودرامِ تازه و باشكوهِ سيدني لومت 84 ساله (سن استاد را داريد كه؟) و سياهه بلندِ آثارِ ماندگارش، و از همه مهمتر بازيهاي قدرتمندي كه اگر «پيش از آنكه شيطان بفهمد مردهاي» در روايت داستاناش تا حدودي موفق شده، آن را بيشتر مديونِ همانها و بخصوص هافمن و تامي است، فيلم در جمعبندي و پايان خود، به نظر نگارنده، تا اندازهاي ضعيف و الكن ظاهر ميشود. طوري كه ديالوگهاي سحرانگيزِ هافمن در فصلي كه ذكر شد، توصيف مناسبي براي كليتِ فيلم به نظر ميرسد؛ مجموع همه قسمتهاي آن با «خود»ش برابر نيست.
٭عنوانِ فيلمي به كارگرداني سيدني لومت، نوشته يوجين اونيل.
پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان
معرفی فیلم جدید بتمن به نام The Dark Knight "new Batman - 24-07-2008
http://www.picestoon.com/out.php/i25...ningposter.jpg
The Dark Knight
"new Batman"
شوالیه سیاه (بتمن جديد)
گیشه سينماهاي خارجي را تصرف كرد !!!
کارگردان: کریستوفر نولان
فیلمنامه نویس: کریستوفر نولان و جاناتان نولان
بازیگران: کریستین بیل، هث لجر، آرون اکهارت . . .
معرفي فيلم : قسمت جدید از فیلم "بتمن" با نام "شوالیه سیاه" تا بحال با ۱۵۵ میلیون و ۳۴۰ هزار دلار در صدر گیشه هالیوود قرار گرفت.
به نقل از خبرگزاری رویترز، "شوالیه سیاه" در اولین تعطیلات آخر هفته اكران خود با ۱۵۵ میلیون و ۳۴۰ هزار دلار فروش، نه تنها در صدر گیشه هالیوود قرار گرفته است، بلكه توانسته ركورد ۱۵۱ میلیون و یكصد هزار دلاری فیلم "مرد عنكبوتی ۳" در می ۲۰۰۷ را شكسته و نام خود را به عنوان پرفروشترین فیلم اكران شده طی تعطیلات آخر هفته به ثبت رساند.
به گزارش رویترز، فیلم "شوالیه سیاه" به كارگردانی "كریستفر نولان" و بازی "كریستین بل" هماكنون در ۲۰ كشور جهان از جمله استرالیا، مكزیك و برزیل در حال اكران است و تاكنون بیش از ۴۰ میلیون دلار فروش كرده است.
بنا براین گزارش، فیلمهای "ماما میا" با ۲۷ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار فروش، "هانكوك" با ۱۴ میلیون دلار فروش، "سفر به مركز زمین" با ۱۱ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار فروش، "پسر جهنمی ۲: ارتش طلایی" با ۱۰ میلیون دلار فروش، "وال ای" با ۹ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار فروش، "شمپانزه فضایی" با ۷ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار فروش، "تحت تعقیب" با ۵ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار فروش، "باهوش باش" با چهار میلیون و ۱۰۰ هزار دلار فروش و "پاندا كونگفو باز" با یك میلیون و ۸۰۰ هزار دلار فروش به ترتیب در جایگاه دوم تا دهم این جدول را به خود اختصاص دادهاند.
ديدگاه : اين فيلم يكي از بهترين و موثرترين رقابت ها را در اينترنت داشت و تعجبي هم ندارد كه سينماها اينقدر دارند درباره اش تبلیغ مي كنند. حتي بعيد نيست كه آنها سانس 3 و 6 صبح را به سانس هايشان اضافه كنند. فيلم قبلي نولان ( بتمن ) كلي فروخت و حالا اين فيلم با استفاده از تصاوير فوق واضح رنگي و آهنگهاي جذاب و كريستين بيل ، كه تازگي ها چاق شده ديدني است. يكي ديگر از نكات فيلم اين است كه هث لجر يكي از آخرين بازي هايش را در اين فيلم ارائه داد. تعداد وب سايت هايي هم كه به اين فيلم پرداختند آنقدر زياد بود كه حسابش از دستمان در رفت. با عرض پوزش از مرد آهني، هانكوك و غول باورنكردني بايد بگوييم كه احتمالا شواليه سياه قهرمان فيلمهاي تابستانانه خواهد بود.
خلاصه داستان : جنگجوي شنل پوش ( بيل ) به همراهي ستوان گوتام ( گوتام نام شهر است ) ، جيم گوردون ( الدمن ) و وكيل ناحيه ، هاروي دنت ( اكهارت ) تصميم به دستگيري خرابكارتازه شهر، جوكر ( لجر ) مي گيرند . . .
پاسخ : نقد و بررسي فيلم هاي سينمايي و مستند روز جهان
نام فیلم: شوالیه تاریکی (Dark Knight)
کارگردان: کریستوفر نولان
بازیگران: کریستین بیل، هیث لجر، مگی جنیلهال، گری اولدمن و مورگان فریمن
ژانر: اکشن، ماجرایی، جنایی، گانگستری، دنباله و اقتباس
درجه فیلم: PG-13 برای بر خی صحنه های خشن
شعار تبلیغاتی فیلم: چرا اینقدر جدی؟
شوالیه تاریکی یکی از فیلمهای ابر قهرمانی در سال ۲۰۰۸ است این فیلم را کریستوفر نولان کارگردانی کرده و در نوشتن فیلمنامه آن نیز سهیم بوده است. فیلم مانند قسمت های قبلی آن بر اساس داستان های مصور بتمن محصول کمپانی DC Comics ساخته شده است. این فیلم ادامه و دنباله ای است بر فیلم” بتمن آغاز می کند” در سال ۲۰۰۵/ این فیلم ها یعنی آغاز بتمن و شوالیه تاریکی را می توان از جهتی از سر گیری بتمن در سینما نامید. چرا که این فیلمها بعد از وقفه ای هشت ساله دوباره درباره این سوپر قهرمان ساخته شدند. در شوالیه تاریکی کریستین بیل مجددا نقش اصلی را بر عهده دارد. در این قسمت دشمن اصلی بتمن و هدف اصلی مبارزاتش جوکر (هیث لجر) خواهد بود.
شوالیه تاریکی برای ساخته شدن از لوکیشن های مختلفی بهره برد که مهمترین آنها شیکاگو بود که بتمن آغاز می کند هم در آنجا ساخته شد البته در این قسمت از مکان های دیگر در ایالت های مختلف آمریکا استفاده شده است و همچنین بخش هایی از فیلم از انگلستان و قسمت هایی هم در هنگ کونگ ساخته شده است.
نولان برای ساخت این فیلم از دوربین های I MAXنیز استفاده کرده و بر روی صحنه های پر زد خورد نیز کار ویژه ای شده است. از تفاوت های مهم این قسمت می توان به تغییر کردن لباس بتمن اشاره کرد و اینکه در این فیلم این لباس مجددا طراحی شده است. در لباس قبلی محدودیت هایی بود که در این لباس جدید سعی شده تا آن محدودیت ها بر طرف شود. وسیله ی نقلیه جدید بتمن هم در این فیلم عرضه می شود. موتور بتمن که در فیلم قبلی اثری از آن نبود اما این بار صحنه های زیادی وجود دارد که بتمن را سوار بر آن ببینیم.
از نکات مهم در باره این فیلم مرگ بازیگر جوکر، هیث لجر در ژانویه ۲۰۰۸ بود که باعث شد که کمپانی وارنر بسیاری از تریلر های خود را تغییر دهد و نقش این بازیگر در پیش نمایش ها را پر رنگ تر کند. به هر حال این فیلم در ۱۶ جولای در استرالیا در ۱۸ جولای در آمریکای شمالی و ۲۵ همین ماه در انگلستان به نمایش در خواهد آمد.
داستان:
بتمن در همکاری با گروهبان گردون است. او در برابر جنایت های شهر گاتهام مبارزه می کند اما به تازگی در این شهر اتفاقاتی می افتد که رد پای جوکر، خلافکار معروف در آن به چشم میخورد. بتمن باید بر علیه او مبارزه کند و او نیز می خواهد تا بتمن را برای همیشه از سر راه خود بر دارد. البته در بین این عملیات اصلی ماجراهای دیگری هم برای بتمن بوجود می آید و آن روابط عاشقانه است که پیش می آید…
درباره فیلم:
وقتی که قرار شد که نولان قسمت بعد از “بتمن آغاز می کند” را کارگردانی کند تصمیم گرفت تا تفسیر دوباره ای از شخصیت جوکر ارائه دهد. بنا بر همین موضوع در ۳۱ جولای ۲۰۰۶ وارنر اعلام کرد که فیلم جدید عنوان “شوالیه تاریکی” را یدک می کشد و دنباله ای بر همان داستان است. این نخستین بار است که فیلمی درباره بتمن ساخته می شود و در نام اصلی کلمه بتمن وجود ندارد. نام اصلی این فیلم تنها شوالیه تاریکی است. کریستین بیل در این باره توضیح میدهد که بتمن در درون من است و کار کریس با دیگران کاملا تفاوت دارد.
بعد از تحقیقات بسیار جاناتان برادر و دستیار نویسنده ی کریستوفر، درباره ظاهر جوکر پیشنهاداتی کرد. Jerry Robinson یکی از طراحان شخصیت جوکر درباره تجسم این شخصیت با دیگران همفکری بسیار کرد. نولان تصمیم گرفت که از بازگشت به شخصیت جوکر جلوگیری شود و او را در حال به قدرت رسیدن به نمایش در آورند. او در این باره توضیح می دهد که شخصیت جوکر واضح است. او به هیچ وجه خاکستری نیست هرچند شاید بنفش باشد! او به شکل باورنکردنی سیاه و تاریک است. نولان ادامه میدهد که ما هرگز نمیخواهیم جوکری را به تصویر بکشیم که در داستان های اصلی کمیک حاضر بود. جوکر عامل اصلی هیجان و تحرک در این فیلم است و ما درباره بر خواستن و به قدرت رسیدن جوکر صحبت می کنیم نه درباره جوکر در داستان ها. نولان اشاره می کند به این مسئله کهBatman: The Killing Joke تاثیر زیادی بر عقاید جوکر داشته. او می تواند هر کسی را تا این مرحله پایین بکشد.
نولان اشاره ای هم به فیلم Heat ساخته مایکل مان با بازی رابرت دونیرو و آل پاچینو دارد و آن را یکی از منابع الهام خود ذکر می کند. او این الهام را صرف ساختن گاتهام کرد.
زمانی که برای لوکشین فیلم گروه به دنبال مکانی مناسب بود. مدیر یافتن مکان مناسب، رابین هیگز از لیورپول دیدن کرد زیرا تمرکز اصلی بر روی شهرهایی بود که در کنار دریا قرار دارند. نامزد های دیگر برای فیلمبرداری شهرهای یورکشایر، گلاسکو و بخشهایی از لندن بودند.
در آگوست ۲۰۰۶ با توضیحات و صحبت های یکی از تهیه کنندگان فیلم، چارلز روون، قرار شد تا نسخه آی ماکس این فیلم هم برای اکران آماده شود.
نهایتا وارنر شیکاگو را برای شروع کار انتخاب کرد. دلیلشان هم این بود که نولان پیش از این یک تجربه صادقانه و به یادماندنی را برای فیلم بتمن آغاز می کند در آن شهر داشت. فیلمبرداری بتمن برای سیزده هفته در شیکاگو آغاز شد و این مسئله ۴۵ میلیون دلار به اقتصاد شیکاگو کمک کرد و هزاران موقعیت شغلی فراهم آورد.
در سپتامبر ۲۰۰۷ وقتی که تیم سازنده در حال ساخت صحنه های فیلم با اتومبیل بتمن بود تصادفی رخ داد که باعث شد Wickliffe مسئول تکنیکی فیلم کشته شود. بنابر این شوالیه تاریکی اختصاص داده شده است به Wickliffe و لجر…