پاسخ : چه کسی مغزها را فراری میدهد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hossien
تب رفتن نه ، نمی توان این گونه گفت معمولا به چند طریق صورت می گیره رفتن.
1-نفرات برتر دانشگاه هایی مثل شریف ، امیرکبیر و ... یا جشنواره خوارزمی و .... هسنتد که خود خارجی ها میان می برند اینا عاقبت بخیر میشن .
وقتی در دسته اول نباشیم دوحالت پیش میاد
2-مهندس شدم نمی تونم این جا دکترا قبول شم یا می خوام برم دانشگاه ازاد و یا سراسری پول بدم بخونم می رم خارج درس بخونم و اونجا می مونم.
3-اینجا نمی تونم کاری کنم و از شان مهندسی نمی تونم پایین بیام کارهای غیر مهندسی یا مهندسی کوچک از دیدگاه خودم انجام بدم می رم خارخ اخرش یک کار درپیتی انجام می دم.
مشکل 90 درصد بالا برای اینکه کار را یا خیلی موارد را به ما یاد ندادن و آب دو خیاری همه چیز یاد گرفتیم و فقط و فقط می گیم همین که من می دونم هست
ااز طراحی 10 درصد فهمیدیم از ساخت 50 درصد تولید 50 درصد و پشتیبانی 20 درصد و از کارهای تحقیقاتی 30%
اما هیچ کدومم نرفتیم تا انتهای کار را یاد بگیریم یا خودمان خالق کاری باشیم سبکی داشته باشیم.
مثال بزنم تو ایران بگین طراحی مفهومی هزاران مدل و الگو بهتون می دن می گن این طراحی مفهومی هست و معمولا نهایتا 1 ماه وقت می زارن و میرن مرحله بعدی کار
پس این دسته هم فرار می کنه می ره خارج
البته بیشترشون هم موفق می شن البته اینو نمی تونم 100 درصد بگم نسبی هست چون شرایط و محیط در سرنوشت فرد تاثیر بسزایی داره چه ایرانه باشه چه خارج
در اینجا فک کنم فقط بند 1 مغز هستن که دارن می رن نه موارد دیگه با این اهداف برن
ممنون از پاسختون [golrooz]
یک فرد نخبه ، بااستعداد ، نوآور ، چرا شرایط رو خلق نمیکنه ؟ چرا وقتی با مشکلات مواجه میشن ، از راههای مقابله ای ، گریز رو انتخاب میکنن ؟
اینطور دور باطل ادامه پیدا میکنه و همینطور به صورت متوالی نسل به نسل بدتر از قبل میشه
مواردی که پررنگ شده رو در کنار سایر موارد کاملا قبول دارم ، ولی خب الان این مشکل به نظر شما متقابل نیست ؟ هم خود فرد و هم کشور
به نظر من این افراد تا زمانی که تغییر نگرش ندادن ، حتی اگر در دانشگاههای خارج از کشور هم برن ، این دید رو باخودشون میبرن
( سوای گزینه اول که مطرح کردین ) .
ممنون میشم نظر شما رو بدونم
ببینین یک زمانی هست مثلا من میدونم روانشناسی تو کشور ما دنباله روی تحقیقات خارجی هست ، میرم کشورهای آلمان ، آمریکا یا ... ، دوره میبینم میام و با فرهنگ خودم ادغام میکنم و
مسیرمو اینجا ادامه میدم >> این موارد با موارد مطروحه فرق داره .
پاسخ : چه کسی مغزها را فراری میدهد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
نارون1
سلام
من يك فرضيه اي تو ذهنم هست كه ازتون ميخام براي درستي و نادرستيش استدلال و دليل بيارين
من فكر ميكنم بعداز يك برهه , تب رفتن در بين افراد ايجاد مي شود .
چه بسا شرايط و روال براي يك فرد مهيا باشد , ديدگاه رفتن برايش دروني شده مي باشد.
منظورتان اين است که: چه بسا شرايط و روال براي يك فرد براي ماندن مهيا باشد، ولي با اين همه ديگر در يک برهه اي ديدگاه رفتن برايش دروني شده مي باشد؟
اگر اين طور است من هم موافقم. از نظر من متاسفانه يک تفکر مرغ همسايه غاز است و بيگانه پرستي از ديرباز در بين بعضي ها وجود دارد.
سوء تفاهم نشود، اصلا" بحثم سر اين نيست که مرغ همسايه غاز نيست ها! بحثم سر اين حس خودباختگي خيلي ها است.
يک شاهد بي طرف هم مياورم که نگوييد از روي تعصبات و .... دارم حرف مي زنم.
شاهدم هم نوار شهر قصه است که قبل از انقلاب اجرا شده و هم در رژيم سابق و هم الآن ممنوع است! (بنا براين نمي توانيد بگوييد در آن نوار تعصبات خاصي وجود داشته)
اگر آن را شنيده باشيد در قسمتي از آن يک نفر دنبال کلفت مي گردد، بعد يک خانمي به او مراجعه مي کند و او از وي مي پرسد مثلا": ديپلم خياطي داري، گواهي فلان داري؟ ديپلم بهمان داري؟
و آن خانم همه مدارک را دارد، دست آخر مي پرسد: انگليسي بلدي؟ خانم مي گويد: نه! بعد يارو ردش مي کند و استخدامش نمي کند! فقط چون انگليسي بلد نيست!
در اصل به صورت ظريفي اين تفکر از خود بيگانگي که آن موقع هم بوده است را به تمسخر گرفته است!
يک مثال ديگر بزنم، شايد يک مثلا" چيني را مثال بزنم بهتر باشد: اين درست است که غرب از لحاظ علمي (علوم مادي!) الآن پيشرفته است و يک چيني هم طبيعي است که براي ياد گرفتن اين علم به غرب سفر کند و يا به هر صورت توجه علمي اش را معطوف به غرب سازد براي ياد گيري. ولي اگر اين چيني بيايد و موهايش را رنگ بلوند کند چه احساسي به شما دست مي دهد؟ با اينکه اصلا" مملکت ما و چين به هم ربطي ندارد و .... با اين همه اين خود باختگي در آن چيني آنقدر انزجار انگيز است که حال ما را هم به هم مي زند.
خلاصه گذشته از اينکه نخبه ها بايد بروند يا بايد بمانند و يا اينجا شرايط خوب هست يا نه، کلا" اون چيزي که آزار دهنده است اين خود باختگي بعضي افراد است، و من اين خودباختگي را توهين به کشور عزيزمان تلقي مي کنم. آدم خوب است حداقل براي خودش شخصيت قائل باشد.
چرا راه دور برويم همين آلان هم در تبليغات تلويزيون متاسفانه اين از خود بيگانگي جاري است: "بستني پريما دبل ميکس بري (يا يک همچين چيزي)!!!!" اينقدر هم آدم .....
چي بگم والا! به قول معروف دست رو دلم نگذار که دلم خونه!
يک بار هم من يک جايي تو سايت اشاره کرده بودم ولي جزو اون دو ماه اطلاعاتي بود که بر اثر طوفان پاک شد!، در اونجا من شهيد چمران را مثال زده بودم، ايشان استعداد داشت، به آمريکا رفت، تحصيل کرد، و هيچ کس هم بر کارهاي ايشان خرده نمي گيرد، ولي براي خودش شخصيت قائل بود. خود باخته نبود.
ضمنا" عزيزان من اين روند تحول به سوي پيشرفت در کشور آهسته آهسته رخ خواهد داد تا مملکت به جاي درست خودش برسد، و از آنجايي که کشور روي منبع عظيم ثروت قرار دارد طبعا" در اين راه مشکلات خيلي بيشتر از جاهاي ديگر گريبان گيرمان خواهد بود!
شايد خيلي از شماها يادتان نباشد، همين استقلالي که الآن داريم الکي به دست نيامده است! بچه ها خونها برايش داده اند! شما ذلت تحقير را نچشيده ايد. مثلا" در همين تهران اسامي خيابانها اينچنين بود: کندي! روزولت! آيزنهاور! بلوار اليزابت! و بعد از انقلاب شد: توحيد، مفتح، آزادي و بلوار کشاورز! چرا بايد بلوار کشاورز ما به نام بلوار اليزابت دوم مي بود؟
کاش مي شد اون حس را براي برخي از اين نسل جديد تداعي کرد تا درک کنند که تحقير يعني چه و اينکه واقعا" تلاش شده تا اينجا رسيده ايم. مملکت با جانفشاني همين خواهر و برادراي خودمون دارد کم کم جلو مي رود (هرچند آهسته) اون وقت فکر کنم به اين راحتي زبان به شکوه باز نمي کردند که آي داد و آي هوار .... چرا کسي شرايط را براي ما فراهم نمي کند!
يکي از دوستان در چند پست قبل اشاره به کتابي با عنوان بيشعوري کرده بود، تشکر مي کنم، واقعا" جالب بود، عزيزان واقعا" ما يک عده آدم بيشعور زرنگ طرف هستيم، نون به نرخ روز خور هستند، نگاه مي کنند ببينند وضعيت چطوري است، خوب .... امروز شاهنشاهي است، کراوات مي زنيم، امروز يک طور ديگر است ... پيراهن سفيد بي يقه مي پوشيم! خلاصه خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو!
قصد سياه نمايي ندارم، اينها اصولا" عددي نيستند، ديديد سر باطري يک کم سولفاته مي کند ماشين استارت نمي زند؟ اينها همان سولفاته هستند، ناچيز ... ولي مزاحم. اين دليل نمي شود که بگوييم بابا اين ماشين روشن نمي شود پس اوراق است، نه خير .... فقط سولفاته کرده. واقع بين باشيم.
اتفاقا" اکثر اين بلاها که سرمان مي آيد به دليل همين افراط و تفريط هايي است که بعضي به نام دين و بعضي به نام علم و تجدد و تمدن انجام داده اند.
به قول مولانا: هر کسي را بهر کاري ساختند - ميل آن را در دلش انداختند.
من هم نخبه هستم و هم توانايي روحي مبارزه در کشور را در خود مي بينم پس مي مانم
اون دوستمون نخبه است ولي روحياطش لطيف است و بايد يک فضاي آرام برايش محيا باشد تا بتواند استعدادش را شکوفا و علم بياموزد، پس او را مي فرستيم خارج درس بخواند، تا بعد بتواند به ما کمک کند
اون يکي ...... اون ديگري .....
هيچکس نوکر ديگري نيست و هيچ کس منتي سر ديگري ندارد.
هرکسي توانايي دارد و هر کدام يک گوشه کار را مي گيريم و پيش مي رويم و بعد ..... در زمان جنگ يک اصطلاحي بود که مي گفتند يگان ها در فلان نقطه با هم دست مي دهند. يعني هر يگان از طرفي حمله مي کرد و يک نقطه به هم مي رسيدند.
وعده ما .... نقطه موعود.
پاسخ : چه کسی مغزها را فراری میدهد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
نارون1
ممنون از پاسختون [golrooz]
یک فرد نخبه ، بااستعداد ، نوآور ، چرا شرایط رو خلق نمیکنه ؟ چرا وقتی با مشکلات مواجه میشن ، از راههای مقابله ای ، گریز رو انتخاب میکنن ؟
اینطور دور باطل ادامه پیدا میکنه و همینطور به صورت متوالی نسل به نسل بدتر از قبل میشه
مواردی که پررنگ شده رو در کنار سایر موارد کاملا قبول دارم ، ولی خب الان این مشکل به نظر شما متقابل نیست ؟ هم خود فرد و هم کشور
به نظر من این افراد تا زمانی که تغییر نگرش ندادن ، حتی اگر در دانشگاههای خارج از کشور هم برن ، این دید رو باخودشون میبرن
( سوای گزینه اول که مطرح کردین ) .
ممنون میشم نظر شما رو بدونم
ببینین یک زمانی هست مثلا من میدونم روانشناسی تو کشور ما دنباله روی تحقیقات خارجی هست ، میرم کشورهای آلمان ، آمریکا یا ... ، دوره میبینم میام و با فرهنگ خودم ادغام میکنم و
مسیرمو اینجا ادامه میدم >> این موارد با موارد مطروحه فرق داره .
درسته با خودشون می برن این تفکرات را اما در آنجا محیط تغییرشان می ده یک مثال در رشته خودتان می زنم.
شخصی به یکروان شناس مراجعه می کند و می گوید به تازگی ، برای هفتمین بار در پنج سال گذشته از کار اخراج شده با همسر مشکل دارم و قبلا هم سه بار جدا شدم من از شما تقاضا کمک دارم بفهمم چرا در آن دنیای بیرون، این همه آدم نادان وجود داره؟
حالا فک کنید این شخص پیش شما می امد و شما هم بخواهید به او کمک کنید چه پاسخی به او می دهید؟
ممکن است برای ابراز همدردی بگویید بله تعداد زیادی رییس بد وجود دارد و من مطمئنم که برخی همسران غیر نرمال بیرون هستند . اما اگر بخواهید کار مفیدی در بلند مدت انجام داده باشید دیر یا زود به او باید نشان دهید که مشکلات او منظور دنیای بیرون ایجاد نشده است بلکه مشکلات او حداقل تا حدی ریشه در مفروضات و باورهای او درباره سایر مردم دارد تا راهی برای فهماندن این مطلب به او نیابید همه تلاش های شما برای کمک به او کوتاه مدت و احتمالا محکوم به شکست خواهد بود.
مدل های ذهنی به معنی باورها مفروضات و گفتگوهای درونی است که ما درباره هر جنبه ای از خودمان دیگران ، موقعیت ها و زندگی داریم.
حالا فردی میره خارج مجبوره مدل تفکر خوش را تغییر بده و رویکردهای آنها را انجام بده.
بله درسته ممکن هست فردی بره چند سال یک کشور و در پایان کسب تجربه برگردد به این فرار مغز نمی گن.
پاسخ : چه کسی مغزها را فراری میدهد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hossien
درسته با خودشون می برن این تفکرات را اما در آنجا محیط تغییرشان می ده یک مثال در رشته خودتان می زنم.
شخصی به یکروان شناس مراجعه می کند و می گوید به تازگی ، برای هفتمین بار در پنج سال گذشته از کار اخراج شده با همسر مشکل دارم و قبلا هم سه بار جدا شدم من از شما تقاضا کمک دارم بفهمم چرا در آن دنیای بیرون، این همه آدم نادان وجود داره؟
حالا فک کنید این شخص پیش شما می امد و شما هم بخواهید به او کمک کنید چه پاسخی به او می دهید؟
ممکن است برای ابراز همدردی بگویید بله تعداد زیادی رییس بد وجود دارد و من مطمئنم که برخی همسران غیر نرمال بیرون هستند . اما اگر بخواهید کار مفیدی در بلند مدت انجام داده باشید دیر یا زود به او باید نشان دهید که مشکلات او منظور دنیای بیرون ایجاد نشده است بلکه مشکلات او حداقل تا حدی ریشه در مفروضات و باورهای او درباره سایر مردم دارد تا راهی برای فهماندن این مطلب به او نیابید همه تلاش های شما برای کمک به او کوتاه مدت و احتمالا محکوم به شکست خواهد بود.
مدل های ذهنی به معنی باورها مفروضات و گفتگوهای درونی است که ما درباره هر جنبه ای از خودمان دیگران ، موقعیت ها و زندگی داریم.
حالا فردی میره خارج مجبوره مدل تفکر خوش را تغییر بده و رویکردهای آنها را انجام بده.
بله درسته ممکن هست فردی بره چند سال یک کشور و در پایان کسب تجربه برگردد به این فرار مغز نمی گن.
دقيقا منظور منم همينه ,ولي چرا اينجا به دنبال تغيير نباشه ?
فرد مثال شما , تا زماني كه به يك روانشناس مراجعه نكرده با اين تفكرات زندگي ميكنه
زمين و زمان رو مقصر ميدونه , بعد از مدتي ديگه تلاشي هم براي پيدا كردن كار نميكنه , چون معتقد ميشه همه روسا همينطورن
كاري مناسب او نيست , در زندگي مشترك ممكنه از خانمها بدش بياد
ولي وقتي به يك روانشناس مراجعه ميكنه ميبينه نه از طرفي بايد خودشم يه سري تغييرات در رفتار و افكارش ايجاد كنه , يك سري مهارتها ياد بگيره
حالا به نظر شما يك فرد نخبه در همينجا افكار و نگرشش رو تغيير بده و خالق شرايط باشه بهتره يا در كشور ديگر ?
اگر افراد نخبه همه بگن اينجا خوب نيست خداحافظ , ديگه نخبه اي نيست كه كمك كنه شرايط نخبه پروري ايده ال بشه و كشور
پيشرفت كنه
من خودم براي تحقيقم بنياد نخبگان استانمون رفتم , ميگفتن اكثرا رفتن خارج از كشور !!!!
ممنون [golrooz]
پاسخ : چه کسی مغزها را فراری میدهد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hossien
اون مسئول بی مغز و بیشعور را کی اونجا گذاشته به نظر شما؟
به نظر من کارهای خودمان این افراد را در این جایگاه ها گذاشتن.
انیشتن می گوید:
بدون تغییر در الگوهای تفکر خود، قادر نخواهیم بود مسایلی را حل کنیم که با سطح تفکر فعلی خود، ایجاد کرده ایم.
یا امام علی (ع) می فرماید:
نادانی انسان به عیب های خود، از بزرگترین گناهان اوست.
یا
دیوانگی آن است که بارها و بارها به یک شیوه عمل کنیم و انتظار کسب نتایج متفاوت داشته باشیم
اینا رو گفتم اگر بخواهیم مدیر یا مسئولی که درک کار درست داشته باشه یا تفکر اونو تغییر بدیم پدر خودمان در می آید و با فرهنگ سازی می توان انجام داد و اینجا هم مثل کشورهای پیشرفته میشه.
حرف شما درست ولی باید قدرت داشته باشی اون مسئول نفهم رو اصلاح کنی یا کنار بزاری ولی وقتی شده ملک شخصیشون و هر چی تلاش هم کنیم وقت تلف کردن و عمر نابود کردن هست .پس بهتر هست آدم جایی باشه که از عمرش استفاده کنه نه این صرف یک تلاش که معلوم نیست آخرش چی میشه بزاره.
پاسخ : چه کسی مغزها را فراری میدهد؟
دقت کنید که بعضی وقتها:
نخبه بودن یک زیر دست، درست همون چیزی است که مدیر بی شعور نمی خواهد!
دلیلش این است که در حضور یک انسان بسیار فهیم ، توانا، آگاه، تیز هوش و مدبر؛ صد البته بی کفایتی، بی سوادی و بی شعوری او برای همگان و مدیران رده های بالاتر، بیشتر هویدا و نمایان می شود و این دقیقا همان تهدیدی است که مدیر می خواهد از آن دوری کند. لذا تلاش می کند او را به لطایف الحیل دک کند و یا به هر قیمتی شده، زیر آب وی را بزند.
پاسخ : چه کسی مغزها را فراری میدهد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ریپورتر
حرف شما درست ولی باید قدرت داشته باشی اون مسئول نفهم رو اصلاح کنی یا کنار بزاری ولی وقتی شده ملک شخصیشون و هر چی تلاش هم کنیم وقت تلف کردن و عمر نابود کردن هست .پس بهتر هست آدم جایی باشه که از عمرش استفاده کنه نه این صرف یک تلاش که معلوم نیست آخرش چی میشه بزاره.
شما اگر بتونید کار اشتباهی که انجام می شده را درست کنید دیگر ان مسیر درست عمل می کند چون برای درست عمل کردن فرهنگ سازی آموزش و اجرا شده دیگه اون کار اشتباه جلو نمی ره و این کار بسیار بزرگی هست اما خیلی سخت برای فردی که مشکل را شناسایی کرده که می خواهد تغییر دهد.
پاسخ : چه کسی مغزها را فراری میدهد؟
به نظرم بهتره به جای انرژی صرف کردن برای اینکه دنبال مشکل و راه حلها بگردیم
که البته کار خوبیه ولی بسیار وقت گیره و مشکلات هم فراوان...لذا پیشنهادم اینه که این انرژی رو بذاریم برای جا انداختن یک تفکر ...
که خارجی ها خوب بهش رسیدن و دارن ازش بی سرو صدا بهره میبرن و اونم اینه که :
من متفکرم و تولید فکر میکنم پس منم که ارزش دارم و نه مدرک و نه فلان دانشگاه و نه فلان کشور و نه اعتبار اونها ...
من نباید دنبال این باشم که آقا توروخدا بیاید از من استفاده کنید چون حرف برای گفتن دارم...
بلکه دنیای بیرونه که به فکر من نیاز داره و باید دنبال من باشه...من نباید دنبال این باشم که دانشگاه شریف
و امثالهم تورو خدا منو راه بدید و اجازه بدید از اعتبار اسمی شما که منو امثال من بهش دادیم استفاده کنم...
دانشگاه شریف باید بگرده دنبال منو امثال من ...امتحان سنگین بده و گزینش رو هم قبول شو ..
تازه شاید اجازه بدن که من برم اونجا از اسمش استفاده کنم و البته مهمتر از اون از فکر خودم!!!!!
باید از دانشگاه فلان تقاضا کنم که اجازه بدید من از فکرم به اعتبار شما استفاده کنم ؟؟؟!!!
واقعا جای تامل داره...
تا یه جایی نیاز بود که فکرمو اثبات کنم یا خودمو معرفی بکنم که این کارو کردم...
از یه جایی به بعد این منم که به دنیای اطرافم ارزش و اعتبار میدم...
مالک این فکر منم و صاحب این ارزش و اعتبار هم منم...
من مدتهاست شروع کردم و از محیطهای اطراف خودمون هم باید شروع کنیم
پاسخ : چه کسی مغزها را فراری میدهد؟
دوستان بحث را پیچیده نکنید.
مسئله اصلاا فرار مغزها نیست.
خیلی از مردم دلشون میخواد فرار کنند.
فقط نخبه های علمی و تحصیل کرده ها فرصت پیدا میکنند
همین.
پاسخ : چه کسی مغزها را فراری میدهد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ریپورتر
حرف شما درست ولی باید قدرت داشته باشی اون مسئول نفهم رو اصلاح کنی یا کنار بزاری ولی وقتی شده ملک شخصیشون و هر چی تلاش هم کنیم وقت تلف کردن و عمر نابود کردن هست .پس بهتر هست آدم جایی باشه که از عمرش استفاده کنه نه این صرف یک تلاش که معلوم نیست آخرش چی میشه بزاره.
با حرف شما کاملا" موافقم، بسيار حرف درستي است، من خودم يک تجربه خوب در اين زمينه دارم که برايتان تعريف مي کنم:
روزي که جنگ شروع شد من در سوسنگرد زندگي مي کردم، اون موقع تازه انقلاب شده بود و ايران هيچ انسجام نظامي براي دفاع از خودش نداشت. دشمن حمله کرد و شهرمون را گرفت، قدرت نداشتيم اون متجاوز نفهم رو بيرون کنيم، شهر ما شده بود ملک شخصيشون! اگر هر چي هم تلاش مي کرديم وقت تلف کردن و عمر نابود کردن بود. پس خانواده ام را برداشتم و جايي رفتم که از عمرم استفاده کنم، تو سوسنگرد نموندم تا عمرم را صرف يک تلاش که معلوم نبود آخرش چي ميشه کنم!
الآن هم در کاليفرنيا مدير هستم![sootzadan]
----------------------------------------------------------------------
توضيح: شهر سوسنگرد عاقبت با مجاهدت دکتر چمران (دکتراي رشته پلاسماي فيزيک از دانشگاه برکلي کاليفرنيا) و يارانش آزاد شد و او در اين راه جان خود را گذاشت (روحش شاد)
در نوشته فوق البته منظور از "من" در اصل "من فرضي است" نه شخص علي پارسا