پاسخ : داستانهای پند آموز کوتاه از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام
درخواست شیر از امام برای کاهش درد وضع حمل همسرش!
خرايج- ص 234- بطائنى گفت:
روزى حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام از مدينه خارج شد بقصد باغى كه در خارج مدينه داشت من در خدمت آن جناب بودم امام سوار قاطر بود و من سوار الاغ، در بين راه شيرى سر راه بر ما گرفت ترس مرا فرا گرفت ايستادم، ولى موسى بن جعفر عليه السّلام بىاعتنا پيش رفت ديدم شير اظهار كوچكى ميكند و صدائى كه حاكى از التماس است مىنمايد، امام نيز ايستاد مثل كسى كه گوش بصداى او ميدهد شير دستش را روى ران قاطر امام گذاشت، من خيلى ترسيدم.
شير از راه كناره گرفت امام عليه السّلام رو بقبله ايستاد و شروع بدعا كرد، من
دعاى آن جناب را نمىفهميدم. در اين موقع اشاره بشير نمود كه برو غرش مخصوصى نمود، موسى بن جعفر ميفرمود: آمين، آمين، بالاخره رفت تا از نظر ناپديد گرديد امام راه خود ادامه داد من نيز در خدمتش بودم.
وقتى از آن محل دور شديم من خود را بامام رسانده عرضكردم: آقا اين شير چه كارى داشت من خيلى ترسيدم كه بشما زيانى نرساند، ولى در شگفت شدم از برخوردى كه با او داشتيد. فرمود: او شكايت ميكرد كه زايمان بر همسر من دشوار شده تقاضا ميكرد برايش دعا كنم كه خلاص شود و من نيز دعا كردم بدلم افتاد كه بچهاش نر است باو اطلاع دادم شير گفت: برو در امان خدا هرگز بر تو و خانواده و شيعيانت خداوند درندهاى را مسلط نكند من گفتم: آمين.
______________________________
(1) محلى است اطراف مدينه.
پیش بینی و توصیه بجای امام علی السلام برای نجات یار خود
پیش بینی و توصیه بجای امام علی السلام برای نجات یار خود
خرايج- على بن ابى حمزه گفت:
يكى از دوستان ائمه عليهم السّلام با من رفيق بود گفتم: روزى از خانه خارج شدم ناگهان چشمم بزنى زيبا افتاد كه بهمراه زن ديگرى است. از پى او رفتم، گفتم ممكن است بتوانم از تو بهره بگيرم؟
گفت: اگر زن دارى نه، ولى در صورتى كه زن نداشته باشى مىتوانى مرا ببرى،
گفتم: نه زن ندارم. بهمراه من آمد تا رسيدم بدرب منزل وارد شدم همين كه يك كفش خود را بيرون آوردم هنوز كفش ديگر در پايم بود كه درب منزل را كوبيدند.
در را كه باز كردم ديدم موفق غلام موسى بن جعفر است. گفتم: چه چيز است، گفت: امام عليه السّلام ميفرمايد: اين زنى را كه بردهاى بخانه فورى بيرونش كن مبادا با او نزديكى كنى.
داخل خانه شده باو گفتم: كفشهاى خود را بپوش و برو. زن كفش پوشيد و خارج شد، ديدم موفق در خانه ايستاده گفت در را ببند در را بستم، بخدا قسم طولى نكشيد و من پشت در گوش ميدادم و نگاه مىكردم مردى نابكار و شرور آمد باو گفت: چرا اين قدر زود آمدى مگر من نگفتم بيرون نيائى.
گفت: پيكى از طرف آن جادوگر آمد باو دستور داد مرا بيرون كند او مرا بيرون كرد گفت: خوب نجات داد او را فهميدم آنها تصميم داشتند مقدار مالى كه دارم از من بگيرند.
شب خدمت موسى بن جعفر رسيدم فرمود: مبادا چنين كارى بكنى آن زن از خانواده بنى اميه لعنتى بود آنها اين زن را فرستاده بودند تا بيايند از منزل تو خارجش كنند خدا را شكر كن كه اين شرّ را از سر تو رفع كرد.
فرمود: با دختر فلانى ازدواج كن كه پدرش غلام ابو ايوب بخارى است
آن زن بنفع دنيا و آخرت تو است با او ازدواج كردم همان طور بود.
جذب مخالفین با رفتار اسلامی بجای رفتار خشن
جذب مخالفین با رفتار اسلامی بجای رفتار خشن
ارشاد و اعلام الورى:
يكى از بازماندگان عمر بن خطاب در مدينه موسى بن جعفر عليه السّلام را اذيت ميكرد هر وقت ايشان را ميديد دشنام ميداد و ناسزا به على عليه السّلام ميگفت. روزى يكى از اطرافيان امام عليه السّلام عرضكرد: اجازه ميدهى اين تبهكار را بكشم. امام عليه السّلام او را بشدّت از اين كار بازداشت.
از كار آن مرد جويا شد گفتند: در اطراف مدينه زراعت ميكند بجانب او رفت و او را در مزرعهاش يافت با الاغ خود وارد زراعت او شد، مرد عمرى فرياد زد زراعت مرا لگد مال مكن ولى امام همان طور سواره روى زراعت ميرفت تا باو رسيد از مركب پياده شده نشست با صورتى گشاده و خنده باو فرمود: چقدر خرج اين زراعت كردهاى؟ گفت: صد دينار.
فرمود: چقدر اميد دارى حاصل بردارى. گفت: خبر از غيب ندارم.
فرمود: از تو پرسيدم چقدر اميدوارى حاصل بدهد. گفت: اميدوارم دويست دينار حاصل بردارم. امام عليه السّلام كيسهاى كه محتوى سيصد دينار طلا بود در اختيار او گذاشت. فرمود: زراعت تو نيز بجاى خود هست خداوند آنچه اميدوارى حاصل بتو خواهد داد.
عمرى از جاى حركت كرده سر امام را بوسيد خواهش كرد از خطايش چشم بپوشد. امام عليه السّلام لبخندى زده برگشت.
وقتى امام بمسجد رهسپار شد در آنجا ديد عمرى نشسته همين كه چشم او بموسى بن جعفر عليه السّلام افتاد گفت: خدا ميداند مقام امامت را بكه بسپارد. اصحاب امام دور او جمع شده گفتند: تو قبلا بر خلاف اين رفتار ميكردى. گفت اكنون شنيديد چه گفتم، شروع بدعا براى موسى بن جعفر نمود با او دعوا كردند او نيز
با آنها نزاع كرد.
وقتى موسى بن جعفر عليه السّلام بمنزل برگشت باطرافيان خود فرمود: كدام كار بهتر بود آنچه شما تصميم داشتيد يا آنچه من انجام دادم؟ من او را براه آوردم با همان مبلغى كه ميدانيد و جلو شرّ او را گرفتم (شما ميخواستيد او را بكشيد).
گروهى از اهل علم گفتهاند كه موسى بن جعفر از دويست تا سيصد دينار بمردم كمك ميكرد كيسههاى دينار موسى بن جعفر مثل زده ميشد.
پاسخ : داستانهای پند آموز کوتاه از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام
پاسخ : داستانهای پند آموز کوتاه از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام