پاسخ : "براي عشق ،ساده اما بي ريا"
تو نيستي،و تپيدن گردابي است.
تو نيستي،و غريو رودها گويا نيست،و دره ها ناخواناست.
مي آيي:شب از چهره ها برميخيزد،راز از هستي ميپرد.
ميروي:چمن تاريک ميشون،جوشش چشمه ميشکند.
چشمانت را ميبندي:ابهام به علف مي پيچد.
سيماي تو مي وزد،و آب بيدار ميشود.
ميگذري،و آيينه نفس ميکشد.
جاده تهي است.تو باز نخواهي گشت،و چششم به راه تو نيست.
پگاه،دروگران از جاده روبرو سر ميرسند :رسيدگي خوشه هايم را به رويا ديده اند.
[esteghbal]
فقط براي تو . . .
پاسخ : "براي عشق ،ساده اما بي ريا"
ما جدا افتاده ايم،و ستاره همدردي از شب هستي سر ميزند
ما ميرويم ،و آيا در پي ما،يادي از درها خواهد گذشت؟
ما ميگذريم،و آيا غمي بر جاي ما،در سايه ها خواهس نشست؟
برويم از سايه ني،شايد جايي ،ساقه آخرين،گل برتر را در سبد ما افکند
[esteghbal]
فقط براي تو . . .
پاسخ : "براي عشق ،ساده اما بي ريا"
چرا گرفته دلت،مثل آنکه تنهايي،
چقدر هم تنها!
خيال ميکنم
دچإ: آن رگ پنهان رنگ ها هستي.
دچار يعني
*عاشق*
و عشق صداي فاصله هاست
صداي فاصله هايي که غرق ابهامند
نه،
صداي فاصله هايي که مثل نقره تميزند
و باشنيدن يک هيچ ميشوند کدر.
هميشه عاشق تنهاست!!
[esteghbal]
فقط براي تو . . .
پاسخ : "براي عشق ،ساده اما بي ريا"
به سر تپه معراج شقايق رفتند.
پشت هيچستان،چتر خواهش باز است:
تانسيم عطشي در بن برگي بدود،
زنگ باران به صدا مي آيد.
آدم اينجا تنهاست
و دراين تنهايي،سايه ناروني تا ابديت جاري است!
[esteghbal]
فقط براي تو . .
پاسخ : "براي عشق ،ساده اما بي ريا"
خاک تپيد.
هوا موجي زد
علف ها ريزش رويا را در چشمانم شنيدند:
ميان دو دست تمنايم روييد
در من تراويدي
آهنگ تاريک اندامت را شنيدم:
نه صدايم
و نه روشني
طنين تنهايي تو هستم
طنين تاريکي تو.
سکوتم را شنيدي:
بسان نسيمي از روي خودم برخواهم خاست،
درها را خواهم گشود،
در شب جاويدان خواهم وزيد.
چشمانت را گشودي:
شب در من فرود آمد.
[esteghbal]
فقط براي تو . . .
پاسخ : "براي عشق ،ساده اما بي ريا"
بندي گسسته است
خوابي شکسته است
روياي سرزمين
افسانه شکفتن گل هاي رنگ را
از ياد برده است
بي حرف بايد از خم اين ره عبور کرد:
رنگي کنار اين شب بي مرز بوده است!
[esteghbal]
فقط براي تو . . ..
پاسخ : "براي عشق ،ساده اما بي ريا"
شب ايستاده است.
خيره نگاه او
بر چارچوب پنجره من
با جنبش است پيکر او گرم يک جدال
بسته است نقش بر تن لب هايش
تصوير يک سوال
[esteghbal]
فقط براي تو . . .
پاسخ : "براي عشق ،ساده اما بي ريا"
مثل اين است که شب نمناک است
ديگران را هم غم هست به دل،
غم من،ليک،غمي غمناک است.
[esteghbal]
فقط براي تو. . .
پاسخ : "براي عشق ،ساده اما بي ريا"
خواهم آمد سر هر ديواري،ميخکي خواهم کاشت
پاي هر پنجره اي،شعري خواهم خواند
هر کلاغي را،کاجي خواهم داد
مار را خواهم گفت :چه شکوهي دارد غوک!
آشتي خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت!
[esteghbal]
فقط براي تو . . .
پاسخ : "براي عشق ،ساده اما بي ريا"
بهتر آن است که برخيزم
رنگ را بردارم
روي تنهايي خود نقشه مرغي بکشم!
[esteghbal]
فقط براي تو . . .