دل که عاشق شه
دیگه هیچی جز مرگ جلو دارش نیست
نمایش نسخه قابل چاپ
دل که عاشق شه
دیگه هیچی جز مرگ جلو دارش نیست
گره می خورد بخت من با نگاهت
سیاهی
در آمیخته
با سیاهی
گفتی ز سرت فکر مرا بیرون کنجانا، سرم از فکر تو خالیست، دلم را چه کنم ؟
به نظرم سعدی موقع گفتن ِ
" مرا به هیچ بدادی ُ من هنوز بر آنم ،
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم "
ساعت ها یا حتی روز ها گریه کرده