شعریا یک متن ادبی یا عکس که خوندین ویا دیدین وازش خوشتون اومده ؟
سلام دوستان اگه تاحالا یک شعر یا متن ادبی در هر مورد باشه که خوندین ویا هر وقت که بخونین وازش خوشتون بیاد خوشحال میشم ماروهم بی نصیب نذارین یا اگه عکسی دیدین که جالب بود این تجربه رو هم در اختیار دوستان سایت بذارین ممنونم ...[IMG]]http://img.parscloob.com/data/media/...wallcoocom.jpg
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
وقتی سر خط می نویسیم:
زندگی،
نیم نگاهی هم به آخر خط داشته باشیم که کج نرویم!
زیرا زندگی یک بوم نقاشی است که در آن از پاککن خبری نیست!
باید هوشیار باشیم
که از هر تجربه فقط حکمتی را که در آن نهفته است کسب کنیم...
تا به کلاس های روحانی بالاتر برویم
و درک کنیم که تقدیر یعنی
مجموعه از حوادث برای نوعی یادگیری....
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
باران باشد
تو باشی
یک خیابان بی انتهاباشد
به دنیا می گویم
خداحافظ....
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقام بود.
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...
من درد مشترکام
مرا فریاد کن.
درخت با جنگل سخنمیگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخنمیگویم
نامات را به من بگو
دستات را به من بده
حرفات را به من بگو
قلبات را به من بده
من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانات برای همه لبها سخن گفتهام
و دستهایات با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گریستهام
برای خاطر زندهگان،
و در گورستان تاریک با تو خواندهام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردهگان این سال
عاشقترین زندهگان بودهاند.
دستات را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخنمیگویم
بهسان ابر که با توفان
بهسان علف که با صحرا
بهسان باران که با دریا
بهسان پرنده که با بهار
بهسان درخت که با جنگل سخنمیگوید
زیرا که من
ریشههای تو را دریافتهام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
این روزها چیزی کم است انگار
همه چیز خوب است
ولی....
چیزی کم است
چیزی مثل یک حس
مثل شوق بیدار شدن یک صبح بهاری
مثل دلتنگی مثل یک دلهره ی ناب
این روزها انگار چیزی درونم گم شده
همه چیز خوب است
اما....
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
نگاه کن
تمام آسمان من پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاج ها ز ابرها بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو می دمی و آفتاب می شود ...
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
گذشته ی من گذشت ...!
حتی میتوانم بگویم در گذشت...
و من برایش ماه ها و روزها سوگواری وسکوت کردم...
خاطراتم را زیر و رو کردم و ای کاش های فراوان گفتم...
ولی دیگر بس است!
من به شروعی دیگر می اندیشم
به شروع یک زندگی دیگر...
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
خوشبختی مثل یه پروانه اس وقتی دنبالش میدوی پرواز میکنه اما وقتی وایسی میاد رو سرت میشینه ...دوستان لطفا به تاپیک رونق ببخشین میدونم خیلی با احساسین وتا حالا هم از دوستانی که شرکت کردن تشکر ویژه دارم...
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من ؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل ، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج ، رها ، رها ، رها من
ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک ، ازو جدا ، جدا من !
نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من ؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من