با سلام خدمت تمام نخبگان
به دنبال اشعار ارغنون اعظم ما هم چشممون جوشید و ی چی گفتیم
هرکی دوس داره بیاد اشعارشو اینجا بگه استفاده کنیم!!
با تشکر فراوون:!:
نمایش نسخه قابل چاپ
با سلام خدمت تمام نخبگان
به دنبال اشعار ارغنون اعظم ما هم چشممون جوشید و ی چی گفتیم
هرکی دوس داره بیاد اشعارشو اینجا بگه استفاده کنیم!!
با تشکر فراوون:!:
سلام ای دوستان فوق نخبه
سلــام ای کاربران نو شکفته (منظور شکوفایی استعدادها)
بپاخیزید که کردم دعوت شما را
که خواهم کنم غو اینجا و آنجا
چرا هی میکنید بحث و جدل ها؟
چرا هی میزنید بر هم خدنگ هــا ؟
چرا هی میکنید قلب هم را ریش؟
چرا هی میزنید بر دوستان نیــــــــش!
نمیدانم چرا نقـــدم گرفته
که وانگه چرا من پندم گرفته !
بباشد بر شما پند ها بسیار
ولی افسوس که نَبوَد جنبده هشیار
بـــپــــــــــاشید عشق و مهر و دوستی را (آرایه تنصیق الصفات)
بگذارید اختلافات را آن کنارا
کمی با هم کنید شما مدارا !
که تا بلکه شوند آرام مدیرا
که شاید شود این جنگ پایان!
بباشد نیلو جـــان این جا و آن جا
که باید تا بَرَد پند را به اتمام
ببایـــد کند کامی را آفلاین!
رَوَد از این پـــیـــج و کند امید دیدار...
بی تو یک شب دلم آرام نداشت
چشمم از دوری تو خواب نداشت
اشک برگونه من جاری بود
روحم از بی وفاییت شاکی بود
ای کاش که بر من نظری می کردی
فکر جسم خسته ام می کردی
صدهابارهرشب گویم من
ای کاش به من تو یک نظر می کردی...
[narahat]
قفس داران کجایید این دلم تنگ است/درون این قفس جایم پرازسنگ است/قفس دارانبگوییدتابیاید یاردیرینم/بگوییدش دلم از بهر دیدارش پراز جنگ است
دودستم را که میگیریدوچشمم اشک میریزددلم لرزلن وقلبم میشود عاشق!دودستم را که میگیریتمام این تنم گرما میگیردتمام ذهن من در سوز این گرمامیمیرد!
من دراین تابوتم تابوتی تنک پراز تنهایی که درونش غوغاست نام ان هم دنیاست
دلم میگریدازفرط جدایی/بدل دارم غم وشوق رهایی/خداونداچرااینگونه تنهام/مگرنه این دل هم دارد خدایی؟
سلام من به تو که رفته ای ز شهر و دیار
سلام من به تو که بوده ای مرا بکنار
کنون که از گذر این زمان عبورت شد
ندانی و همه دانند که آمدم شب تار
دگر ستاره ی امّید من نمیبینم
بیا تو همره من ابر غصه ها تو ببار
به صاعقه تو بگو که تلاطمی فکند
زمین بلرزد و بادی برد مرا به شکار
شکار آن دل سنگی که رنج من را دید
خزان نموده مرا خود برفته سوی بهار
به کوه و دشت و دمن آتشی چنان فکنم
دگر بهار ننشیند به این زمین و دیار
تو رفته ای و مرا در غمم رها کردی
بدان کزین دم و لحظه گذارمت بکنار