پاسخ : ::منطق کودکی ام!!::
ممنون دوست خوبم
عالی بود ....
این دنیا میگه :
احترام به کسانی که معنای احترام را نمیدانند ، وظیفه محسوب میشه و
نباید انتظار احترام را از چنین افرادی داشت....
منطق کودکی را باید نهادینه کرد ، در درونت رشد داد ،
من از این منطق به اصطلاح شما ، کودکی استفاده کردم ، ولی گاهی نتیجه منطق این دنیایی دریافت کردم .
پاسخ : ::منطق کودکی ام!!::
فکر میکنم تفاوت انسانها رو همین منطق کودکی ایجاد میکند...
و چه زیباست زندگی با
[golrooz]منطق کودکی[golrooz]
پاسخ : ::منطق کودکی ام!!::
خواجه عبد الله انصاری هم تعبیر شیرینی دارد، می گوید بدی را بدی کردن سگساری است ( کار سگها هم چنین است. یک سگ، سگ دیگر را گاز می گیرد، او هم گاز می گیرد. اگر کسی به انسان بدی کرد و او هم بدی را با بدی جواب داد، هنری که کرده، کار سگها را انجام داده است. اگر انسان سگی را بزند فورا بر می گردد و پای او را می گیرد). خوبی را خوبی کردن، خرخاری است ( یعنی اگر کسی به آدم خوبی کند و در مقابل خوبی او خوبی کند خیلی هنر نکرده است. یک الاغی می آید شانه الاغ دیگر را با دندانش می خاراند، او هم فورا شانه این را می خاراند. این مقدار را که خوبی را باید با خوبی جواب داد و در مقابل خوبی باید خوبی کرد الاغ هم می فهمد)، اما بدی را نیکی کردن ( در مقابل بدی خوبی کردن ) کار خواجه عبد الله انصاری است.
پاسخ : ::منطق کودکی ام!!::
فقط صداقت در منطق کودکی قابل تامل وگرنه حسادت خودخواهی لجاجت خودرایی شرارتهای کودکانه و... اگر منطق زندگی امروزی بشه بیداد می کنه. پس بهتره که حسرت( صداقت کودکی) رو بخوریم تا منطق کودکی. صداقت صداقت صداقت مگر اینکه .....؟
هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.
وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟
هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"
هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.
نکته اخلاقی:
هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده
!!!!!!!!!!!
|
پاسخ : ::منطق کودکی ام!!::
فقط صداقت در منطق کودکی قابل تامل وگرنه حسادت خودخواهی لجاجت خودرایی شرارتهای کودکانه و... اگر منطق زندگی امروزی بشه بیداد می کنه. پس بهتره که حسرت( صداقت کودکی) رو بخوریم تا منطق کودکی. صداقت صداقت صداقت مگر اینکه .....؟
هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.
وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟
هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"
هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.
نکته اخلاقی:
هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده
!!!!!!!!!!!
|
پاسخ : ::منطق کودکی ام!!::
فقط صداقت در منطق کودکی قابل تامل وگرنه حسادت خودخواهی لجاجت خودرایی شرارتهای کودکانه و... اگر منطق زندگی امروزی بشه بیداد می کنه. پس بهتره که حسرت( صداقت کودکی) رو بخوریم تا منطق کودکی. صداقت صداقت صداقت مگر اینکه .....؟ هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.
وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"
هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.
نکته اخلاقی:
هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده
!!!!!!!!!!! |
پاسخ : ::منطق کودکی ام!!::
منطق کودکی توام با احساس است که چنین حکم میراند :
پاداش بخشش ، بخشش است ...
پاداش مهربانی ، مهربانی است ...
پاداش گذشت ، گذشت است ...
بزرگ که میشویم منطق قرار است امیخته با عقل شود:
برای همین :
پاداش هرنوع بخششی ، بخشش نیست
پاداش هرنوع مهربانی ، مهربانی متقابل نیست
و پاداش هر گذشتی ، چشم پوشی و گذشت نیست
استارتر گرامی دگمه تنکس خراب بود، گل
پاسخ : ::منطق کودکی ام!!::
نقل قول:
منطق کودکی ام به من می گفت دوست بدار هر آنکه تو را دوست ندارد ،
عشق بورز بدون در نظر گرفتن احساس طرفت،
گرامی بدار هرآنکس باکمالات تر باشد،
بدون چشم داشت نیکی کن،
همیشه آماده ی کمک به دیگران باش ...
.
.
.
پس با این حساب ، فکر کنم من ،هنوز بزرگ نشدم و تو اون دوران سیر می کنم . ( تازه داشتم افه میومدم که دارم وارد دنیای جنجالیه جوانان میشم ، اما مثه اینکه نمیشه [khande][khande][khande][khande][khande] )
پاسخ : ::منطق کودکی ام!!::
ممنون از نارون1 بله حق با شماست ، مقاله رو هم روی این موضوع تاکید داشت ...[shaad]
چون مقاله رو کوتاه نوشتم حق میدم که سوء برداشت بشه اما
این مقاله کودک رو با نوجوان یا دوره ی کودکی رو با دوره ی بزرگسالی مقایسه نمی کرد ...
تنها یک مقایسه ای بود از منطقی که(من اسمش رو میزارم کودکی وگرنه اسم های دیگری هم داره) و منطقی که با زندگی دچارش میشم ، که نارون1 کاملا متوجه شدند که من منظورم از منطق کودکی چی بوده!
این منطق(کودکی) سرلوحه ی کار همه اولیا و آدم های بزرگ بوده@
اقای سکوت اشتباه ما همین جاست که با عوض کردن منطق مون می خواهیم برای کم ، مهربانی و... دلیل داشته باشیم.
ممنون از همه ی دوستانی که نظر دادند[golrooz]