ساناز فرهیدوش
یار همراه

سلام
انجمن نخبگان جوان فعال هست چرا سرکشی نمیکنید
لطفا ما را تنها نگذارید
روابط عمومی سایت
ابراهیمی سعید

http://www.njavan.com/forum/showthre...DB%8C%D8%AF%29

شهر الرمضان الذی انزلت فیه القرآن....
حلول ماه مبارک رمضان ، ماه پر خیر و برکت، ماه مغفرت ، و ماه میهمانی خدا
را به حضرت عالی و خانواده محترمتان تبریک عرض نموده ، امید وارم در این ایام
با خدا ، برای خدا ، و به خاطر خدا ....باشید.
خوش و خرم و موفق باشید

سلام.
ضمن عرض تبریک سالروز میلاد منجی عالم بشریت قطعه شعری راکه به همین مناسبت سروده ام تقدیم حضورتان میکنم.
قطعا نظرات سازنده شما چراغ هدایت ما خواهد بود.


انتظار

سالها و روزها در پیچ و تاب انتظار
ذورقی وامانده ام بر روی آب انتظار

بشکند امواج غیبت ساحل دیواره ام
بار الهی کی سر آید اضطراب انتظار

هر کسی حرف و حدیثی بار مردم میکند
بار هجران چون کنم ، یا بار تاب انتظار

همچو تشنه در سراغ جرعه آبی گشته ام
سوی هر بر که رسیدم ، شد سراب انتظار

گرچه میدانم رسیده وقت صبح وصل یار
صبح صادق باز آید آفتاب انتظار

می به دست مردمی مست و خمار افتاده اند
گوشه ای افتاده ام ، بی می خراب انتظار

ای دو دیده نور ما، در انتظارت مانده ام
روز و شب تا کی شمارم بر حساب انتظار

گفته بودی درس و مشق عشق را امحا کنم
چون کنم با درس عشقت در کتاب انتظار

من کجا باید نشینم تا ببینم روی تو
همچو نقشی مانده باشم روی قاب انتظار؟

مردمی کن بهر دل، در مردم چشمم نشین
جان به کف آید نیایی ، در رکاب انتظار

مانده ام در حسرت دیدار رویت ای صنم
جان« جبران» رخ نمایی از حجاب انتظار

فرهاد علی پور (جبران)

یازدهم خرداد سال 94

سلام
ازآشناییتون خوشوقتم .واز ارسال در خواست دوستی ممنون و متشکرم.
امیدوارم از تجربیات حضرت عالی در سایت استفاده کنیم.

سلام
http://www.njavan.com/forum/showthre...747#post632747

وقتی تو هستی طنز بغض و بغض طنز الود
وقتی توی یه گله ادم مردود
وقتی توی حس نفس کشیدن به این دنیای نامعلوم
...

hi
thanks

شب را
در می نوردم
و ز تاریکی گریزی ندارم
می دانم روشنایی در راه است
و فانوس عالم گونت
روشنی مهتاب
به تن دارد
نوروز مبارک


جهت مشاهده ی تصویر در ابعاد واقعی 560x376 پیکسل اینجا کلیک کنید.

با سلام

http://www.njavan.com/forum/showthre...A9%D9%87-2-0-0

سلام ساناز جون
خوبی عزیزم؟
گفتم بیام ی عرض ادبی بکنم و جویای احوالت باشم

باز شب شد

وآسمان به گونه ای صاف شده...

گویی خداوند

پشت پرده اسمان

مهتابی کم نوری روشن ...

و در اتاقش ریسه کشیده،

به خانه نمی روم،

به طبیعت... پناه میبرم

به چمنزار می روم،

سرم را ارام... بر دو دستم

که در هم حلقه شده،

فرود می اورم...

پاهایم را روی هم می اندازم

چشمانم را میبندم

ششهایم را از هوای دلچسب لبریز

و ارام تهی میکنم،

چشمانم را از هم برمیدارم

و با ان به خدا که به تماشای من نشسته

لبخند میزنم/.



"ناتانائیل"

آمده ام تا گلی پیشکشت کنم ، اما تو لایق همه باغ منی . باغ من از آن تو باد.

"رابیندرانات تاگور"