* Elahe *
همکار مدیر سایت

سلام الهه خانم / ممنون بابت تبریک تولد [عذر بابت تاخیر]

سلام عزیزدلم مرسی

متشکرم که به یادم بودی عسیسم

مسابقه خوشنویسی نخبگان جوان (مرحله اول )

من میرم الهه...تا دیداری بعد بای بای!

باوشه..عوضش جانشین شما هست... در اختیار ایشون هستیمقیافشو!!!

بیخی...
ببخشید دیر شد...
تو راهتم دورها..یعنی میومدی!

یادته اون اولا...گفتی فقط منو تو موندیم چیز...
اره...معلوم نیست ولی هنوز...اگر کاری برم پیش نیاد...
تو چی؟نمیای؟چرا؟کجایی؟(خخخ چقدر پرسیدم)

سلامتی...
می به کی میگه...
نه دیگه همه سالمن...کسیم ازدواج نکرده...

خخخ..چه ربطی داشت..تو داری میگی باشگاه..خب...میرفتی به من چهیکی باید به تو بگم قیافتو اینجوری نکن یکی به ستایش..خندم میگره هروقت این شکلکرو میذارین

ئه!به من چه

سلام خانــــــــــــــــــم!چه عجب از این ورا!
خوبی طلا؟چه خبرا؟

سلام...

از روز نخست حيات...

ما هر سال يك بار به دنيا درود خواهيم گفت...

و ممكن است آن روز را سال به سال به جشن پاي بكوبند...

تا روز پايات حيات...

كه يك روز هر سال ما دنيا را بدرود خواهيم گفت...

و ممكن است آن روز را به سوگ بست بنشينند...

تداوم اين سلسله تا نسل اول يعني خوشبختي...

و بعد از آن سعادت ميشود...

با تشكر از لطف شما...

خوشبخت و سعادتمند باشيد...
ــــــــــــــــــــ
ساسا ام سي دو

باز کن پنجره ها را, که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه, کنار هر برگ
شمع روشن کرده است

همه ی چلچله ها بر گشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه ی جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده است

باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سینه ی گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه ی باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دل تنگ شدی؟
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن

دوست خوبم لحظات شادی رو توام با نشاط برای شما آرزو میکنم
امیدوارم پایان هفته خوبی رو سپری کنید

نوروز........................................ ........................

بهار در راه است...

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس، رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک ميرسد اينک بهار
خوش بحال روزگار …
خوش بحال چشمه ها و دشتها
خوش بحال دانه ها و سبزه ها
خوش بحال غنچه های نيمه باز
خوش بحال دختر ميخک که ميخندد به ناز
خوش بحال جان لبريز از شراب
خوش بحال آفتاب …
ای دل من، گرچه در اين روزگار
جامهء رنگين نمی‌پوشی به كام
بادهء رنگين نمی‌نوشی ز جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن می كه می‌بايد تهی است
ای دريغ از «تو» اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از «من» اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از «ما» اگر کامی نگيريم از بهار …
گر نکوبی شيشهء غم را به سنگ هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ …
فریدون مشیری