دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.

مکالمه بین عرفان سلیم زاده و kamel.gholami

18 پیغام بازدید کنندگان



  1. خیلی بهتره میشه !:D

    ینی شما الآن در حال فراری ؟! / کوجا حالا ؟!
  2. آقا این استعداد برتری همش یه توطعه اس میخوان بی سوادا رو تصمیم گیران مملکت کنن تا فرار مخ ها بره بالا وااااااللللاااااااااا!!!!!!!!



  3. همینه دیگه ! / بیخودی نیست که شدی استعداد برتر


    در ضمن ، مشکی رنگ عشقه :)
  4. خب مشکیه مشکیه مشکیه خخخخخخ
  5. 3 تا شو بفرما !
  6. 63 تا دلیل دارم
  7. نـــَچ !

    بر چه منطقی میگی این حرف رو ؟!

    قبول ندارم !
  8. نچ کلاغ شیطانه
  9. کلاغ ها هم یه حیوون ان مثل همه حیوون ها / شیطان نیستن !

    اون که صد البته / توکلت علی الله :)

  10. کلاغ ها آدم نیستن شیاطین اند پس هیچ وقت از انسان ها نا امید نشو...
    به قول هرکول پوآرو "هیچ چیزی انقدر خراب نمیشه که حتی خدا هم نتونه درستش کنه!"
    به خدا توکل کنیم بهتره...
  11. سلام عرفان جان / خوبی ؟

    تولدت مبارک باشه / ایشاا... تو زندگی ات موفق باشی و به آرزوهات برسی
  12. گروگانه :

    یک شب در کوچه ای خلوت
    ( هشت) داشت سیگارش را میکشید و منتظر (نُه) به دیوار تکیه داده بود .
    بعد از چند ساعت ( نُه) با قدم هایی سرخوشانه پیدایش شد .
    ( هشت )وسط کوچه یقه اش را گرفت .
    بدون معطلی تفنگش را از جیب پالتو اش درآورد و توی کله ی بزرگ( نُه )چکاند . ددددووووووفــــــــــ .
    ( هشت) روی جنازه ی ( نه) ایستاده بود در حالی که داشت سیگار تازه ای ازجیب پالتو اش در میآورد فریاد زد :
    آی مردم از این به بعد هشت گروی نه نیست . اینو به همه بگید .


    یاسی .ش
  13. نشسته بود پسر، روی جعبه‌اش با واکس
    غریب بود ، کسی را نداشت الا واکس


    نشسته بـــود و سکوت از نگــاه او می‌ریخت
    و گاه بغض صدا می‌شکست : «آقا واکس؟»


    درست اول پائیــــز ، هفت سالش بـــود

    و روی جعبه‌ی مشقش نوشت :‌ بابا واکس...


    غـــروب بود ، و مرد از خدا نمی‌فهمید

    و می‌زد آن پسرک کفش سردِ او را واکس


    (سیاه مشقی از اسمِ خدا خدا بر کفش

    نماز محضـی از اعجاز فرچه‌ها با واکس)


    بـرای خنده لگد زد به زیـــر قوطــی ، بعد
    صدای خنده‌ی مرد و زنی که : «ها ها واکس-


    چقدر روی زمیــن خنده‌دار می‌چرخد!»

    (چه داستان عجیبی!)‌ بله،‌ در اینجا واکس-


    پرید تــوی ِخیــابان ، پسر بــــه دنبــالش

    صدای شیهه‌ی ماشین رسید، اما واکس-


    یواش قِل زد و رد شد ، کنــــــار جدول مان

    و خون سرخ و سیاهی کشیده شد تا واکس...


    غروب بود ، و دنیـــا هنــــوز مــی‌چرخید

    و کفش‌های همه خورده بود گویا واکس


    و کارخانه بـــه کارش ادامه می‌داد و

    هنوز طبق زمان هر دقیقه صدها واکس...


    کسـی میان خیابان سه بار "مادر!" گفت

    و هیچ چیز تکان هم نخورد، حتی واکس


    صدای باد ، خیابان ، و جعبــــه‌ای پاره

    نشسته بود ولی روی جعبه تنها واکس . . .

    "پوریا میر رکنی "

  14. نـتـرس از شـب یـلـدا بـهـار آمـدنـی اســت /

    یلدا پــــیشاپیش مبارک

    چرا شب یلدا انار و هندونه میخوریم؟

  15. آره / مرامش در حد تیم ملیه
  16. خیلی مرده این پسر خاله
نمایش پیغامهای بازدید کننده 1 از 18 تا 18