دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.

مکالمه بین od.chan و ساناز فرهیدوش

48 پیغام بازدید کنندگان

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
  1. ديشب، لب رود، شيطان زمزمه داشت.
    شب بود و چراغك بود.
    شيطان ، تنها، تك بود.

    باد آمده بود، باران زده بود: شب تر ، گل ها پرپر.
    بويي نه براه.
    ناگاه
    آيينه رود، نقش غمي بنمود: شيطان لب آب.
    خاك سايه در خواب.
    زمزمه اي مي مرد.بادي مي رفت، رازي مي برد
    سهراب سپهری
  2. به امید قربانی شدن تمام لحظه های تلخ زندگیتان
    کامتان شیرین عیدتان مبارک
  3. وقتی تصمیم گیری در مورد آینده برات سخته، نمیخواد فکر آینده رو بکنی.
    فقط به فردا فکر کن، فکر کن فردا میخوای چیکار کنی؟
    اونوقت به یک جواب کاملا متفاوت میرسی

    امیدیوس ریایدیوس کیمبروس
  4. وقتي در شب راه مي‌رفتم
    و در جستجوي پناهگاه گرمي بودم
    از کنارم گذشت
    گفتم :
    هی نگاه کن ! روي مژه‌هايت دانه‌هاي برف ريخته است
    و او گفت :
    اين برف نيست
    پرهاي بالشي است که خدا در آسمان تکانده است
    و سپس لبهاي خندانش را گشود
    تا برفي را فوت کند
    و ما هر دو خنديديم
    بعد به چشمانش نگاه کردم
    و ديدم که چشمانش ، گرمترين پناهگاه جهان است

    شل سيلور استاين
  5. اگه این حساب کتاب سر انگشتی من درست باشه احتمال به یقین تا کمتر از یک ساعت دیگه سال جدید شمسی شروع میشه!
    خب جای ما رو هم اونجا خالی کنید ^_^ (البته من که تو رو میشناسم، جای منو حتما خالی میکنی فقط محض اطمینان که کسی پرش نکنه خودت پرش میکنی!!!)
    آقا عرض شود که اینجا خبری نیست جز اینکه بنده کماکان با آخرین سرعت به سمت هدف در حرکتم ^_^
    تعطیلاتی سر شار از لذت محبت و آزادگی داشته باشی و امیدوارم امسال برای تمامی خانم های ایرانی سال انقلاب آزادی شکوفایی پیشرفت و ترقی پر از کمالات برازنده و شایسته باشه.

    در پایان به عنوان آخرین جمله سال 1392

    به امید آینده روشن
  6. سلام خوبی ؟ خسته نباشی بابا buzy !!

    وبلاگت رو اگر مشاهد بفرمایی ما نظر هم گذاردیم بعله !!1
  7. عجب! یعنی تا الان دوست نبودیم!!!
    خب به هر حال ما که خوشحال شدیم از اینکه یه دوست پیدا کردیم.
    من امیدم دوستامم بهم میگن امید (بعضی هاشون که جدیدا دارن نجومی زیاد میشن بهم میگن OD )
    پسر تقریبا آروم متمایل به آشوب پر از هیجان و از اوناییش هستم که یه هدف قدیمی داره و اگر بگن تمام دنیا نمیخواد شما بری جلو بازم متوقف نمیشه یا راهی پیدا میکنه یا راهی میسازه!
    یه رفیق قدیمی هم دارم (Roksana65) که نمیدونم چرا اینقدر مشابه اسم شماست! آیه ازا زلزلت الارض زلزالها (خودم میدونم آیه رو اشتباه نوشتم ) فکر میکنم برای اون نازل شده خلاصه امیدوارم تورت به تورش نخوره.
    بقیش باشه برا بعد یا میتونی از رکسانا 65 بپرسی...
    آهان راستی یه وبلاگم دارم بعضی وقتا میتونی بهش سر بزنی http://odchan.persianblog.ir/ (حالا درسته 90 درصدش هویجیاته اما خب یه 10 درصدم بدرد بخور داره)
  8. سلام احوال شما خوبه ؟ عید شما هم مبارک . البته دو روز دیگه مانده بیده است !!!
  9. ای بابا دیدی چی شد! بابا سال نو شده مثلا من باید تبریک بگم و ایناااا (تازه باید اولین نفری میبودم که بهت تبریک میگم ) واقعا که عجب آدمی شدم !!!
    البته خب حق بدین اینجا اصن خبری از سال نو و اینا نیست برای همین اون هیجانی که سمت شما بپاست اینجا یک میلیونم هم نیست،
    پیشاپیش سال نو مبارک ^_^ امیدوارم تو سال جدید به هر چیزی که آرزوش رو داری برسی و هر روز این سال برات عید باشه.
    زیباترین ها و بهترین ها و بالاترین ها رو برات تو سال جدید آرزو دارم. مطــمئنم که میتونی و حتما بهشون میرسی
    اگر نرسی با من طــرفی گفته باشم
  10. حالا شد ^_^
    من الان یخورده درگیرم باید برم اما زودی بر میگردم
  11. پشت در یا ها شهری است
    که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
    بام ا ها جای کبوتر هایی است که به فواره هوش بشری می نگرند
    دست هر کودک ده ساله ی شهر شاخه ی معرفتی است
    مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
    که به یک شعله یک خواب لطیف
    خاک موسیقی احساس تور امی شنود
    و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد

    پشت دریا ها شهری است
    که در آن وسعت خخورشید به اندازه چشمان سحر خیزان است
    شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
    پشت دریا ها شهری است
    قایقی باید ساخت

    سهراب سپهری
  12. نمنه؟ شعری که گفتی خیلی از من بالاتر بود یخورده سطح گیراییش رو میاری پایینتر؟
  13. بر شاخ ایمد اگربری یافتمی
    هم رشته خویش را سری یافتمی

    تا چند زتنگنای زندان وجود
    ای کاش سوی عدم دری یافتمی

    حکیم عمر خیام
  14. سلام خوبی ؟ چه خبرا؟ چه می کنی ؟
  15. دمت گرم داداش کشته مرامتبم شما ثابت شده ایییی !!!!
  16. اول اون پیامی که به خودت نوشتی چیه هان؟ دیگه نمیگی دل شکسته و لت پتاااا پس من اینجا هویجم؟
    عکس بده جنازه تحویل بگیر
    هر وقت دوست داشتی با کسی صحبت کنی یادت باشه من هستماااا (امید همیشه باهاته

    پی نوشت: آخ گفتی چهار شنبه سوری و اینااا ... من بچه بودم یه بار یه ترقه گرفتم دستم اومدم پرتام کنم بعد همینکه دستم بردم عقب برای پرتابش یه دفعه تو دستم منفجر شد (اون روباهه بود دنبال میگ میگ یه بار یه بمب تو دستش منفجر شد، منم یه چیزی تو همون مایه ها شدم!!!) . البته آسیبی به دستم نزد اما تا نیم ساعت گوشم صدا میداد. یا یه فلش بک بزنم به قبلترش که تو خونه نشسته بودم با یه ترقه داشتم بازی میکردم (هی میبردمش نزدیک بخاری بعد یه ذره داغ که میشد برش میگردوندم، خلاصه یه بار بردم نزدیک بخاری یهو گرفت، دیدم جایی نیست که پرتابش کنم آخه میوفتاد تو خونه منفجر میشد بعد دیگه مامان و اینااا کلی دعوا پشتش داشت، نهایت اینکه سریع کردمش زیر بالشتم بعد روش نشستم که صدا بیرون نیاد (و صدایی هم بیرون نیامد اما بالشت یخورده سوختگی پیدا کرد که بازم لو رفتم خلاصه دعوام کردن و اینااا )
    خلاصه اینکه از اون زمانا به بعد دیگه ترقه بازی نمیکنم (الانا فقط نارنجک کمتر باشه به کلاس ما نمیخوره لامصب
  17. نزدیک چهارشنبه سوری ما هشدار می دیم ترقه بازی نکنید حتی به اون ایرانیای مقیم کشور . بشنوم شیطونی کردی می زنگم میگم بچه های اون ور اب بیان ها خخخخخخخ !!
  18. خیلی زیبا بود خیلی . اما سعه صدر . داشتن دل بزرگ و خوب بودن و خوب موندن خیلی سخته ... خیلی سخت ....
  19. روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت.
    در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد.
    یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد.
    وقتی همسایه صدای در زدن او راشنید خوشحال شد وپیش خود فکر کرداین بار دیگر برای دعوا آمده است.
    وقتی در را بازکرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت : " هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت میکند که از آن بیشتر دارد ....."


  20. سلام خوبی ؟ نظر گذاشتم بعله هزینه رو می تونی برام ارزی ریالی بفرستی به اضافه یه ویزا و پرواز رایگان ! البته نمی تونی خواننده شی چون از مادرت قهر نکردی بری خارج !! بعله خخخخخخ
نمایش پیغامهای بازدید کننده 1 از 20 تا 48
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین