PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نثر آن روز که دیدم ...



سارا58
4th April 2011, 06:39 PM
آن روز كه در گوشه پياده رو پسر بچه ده ، دوازده سالۀ ترازو به دست را گوشه پياده رو ديدم كه با لبخند ملتمسانه اي از عابران بي اعتنا مي خواست سنگيني وزنشان را بر اين كره خاكي با آنها حساب كند، دلم گرفت . اما نه از آن پسر بچه و نه از آن محاسبه ، از آن جواناني دلم گرفت كهنهايت تفريحشان مسخره كردن و شكستن ترازوي پسركي كه شايد نان آور خانه اي بود،آن هم با آن پاشنه هايي كه انگار تمام جهالت جواني شان را در آن ذخيره كرده بودند. و ازآن عابراني دلم گرفت كهنگاهشان را خالي از ديگران وسرشار از خود كرده بودند و با چشمانشان اندام زيباروييكه از آن سمت خيابان دنيا را دنبال خود ميكشيد ، تعقيب مي كردند. و حتي ازخودم كه چه آسان يك سال را از ميانه ده و دوازه بيرون كشيدم واز سالهاي نوجوانيپسرك پاك كردم .آنروز شنبه بود و من دلم مي خواست آن جوانان هيچ وقت بزرگ نمي شدند. شايد اگر بچه بودند با شادي كودكانه اي دست پدر ومادرشان رامي كشيدند كه يينند چه قدر مقدار از دنيا را پر كرده اند و يك "مرسي" شيرين را به همان خنده هاي معصومانه شان اضافه مي كردند و اين پايان خوب قصه مي شد .


***
آن روز كه مادر گفت« مهمان خدا »مي خواهد در خانه مان را بزند ، دلم گرفت . اما نه ازمهمان خدا ، كه از ترسهايم ، دلواپسي هايم ، نگراني هايم و... و از نداشته هايم دلم گرفت ، نداشته هايم . از اينكه خانه مان كوچكتر از "متر" مهمان خدا بود .از اينكهكيسه خوشبختي ما زر نداشت . از اينكه دويدنها و خستگي هاي پدر با سهمش برابر نبود . از اينكه سفيد برفي ، سفيدي داشت اما مهمان خدا نمي ديد . از اينكه .. از اينكه ... از اينكه اومهمان بود، اما مهمان خدانبود. آن روز يكشنبه بود كه دلم خواست هيچ وقت بزرگ نمي شدم . روزهاي بچگي خبر «مهمان داريم » زيباترين خبربود. آن روزهابي قرار مهمانبودم ، بي تاب مهمان ، كه بيايد تابا دختر مهمان خاله بازي كنم ، عروسك بازي كنم ، با او بگويم و بخندم . آن روزها قايم شدن هامان تنها از بازي قايم باشك بود نه از كوچك شدن، نه از سرخ شدن نه از ترس گم شدن !


***
آن روز كه ديدم مرديبيگانه مزاحم دختر همسايه شدو زن آن يكي همسايه به "رابطه " تعبير كردو آينده اشرا فراري دادو بر دورهم جمع شدنهاي يك وعده شان « تيتر» ساخت ، دلم گرفت نه از مزاحم ، نه از زن همسايه ، از اينزمانه دلم گرفت . از گستاخي زمانه .، از بي اجازه گذشتن زمانه . آن روز دوشنبه بود كه دلمخواست در گذشته مي ماندم گذشتهاي كه از جنس كودكي بود . آن روزها بود كه همه مردها عمو و همه زن ها خاله بودند!


***
آن روز كه« درصد بيكاري كاهش يافت » بلندترين صداي ايران شد، دلم گرفت. اما نه از كاهش در صد بيكاري از اين كه من، و ما، و خيلي ها ، هنوز بيكار بوديم و هستيم .دلم گرفت از اين دلداريها ، از اين اميدها وشايد دروغها و آن روز سه شنبهبود .


***
آن روزي كه شنيدم مي شود با " مهر " مسكن ساخت و با عشق زندگي كرد ، دلم نگرفت . اماامروز كه زندگيه نساخته ام ، به نسيمي مي لرزد ومرا از فروريختن مي ترساند دلم گرفت . از اين همه سياستي كه صداقتندارند از اين همه مديراني كه مديريت ندارند واز اين همه ‌حرفهايي كه عملندارنددلم گرفت. وآن روز چهار شنبه بود .


***
آن روز كه در آن پردۀ راست و دروغ } تلویزیون { پيرمرد و پيرزني را ديدم كه در آن سوز زمستان تمام گرماي خانه شان تنها از گرماي وجود خودشان بود دلم گرفت . امانه از آن همه صميميت كه از آن سرهاي رفته به زير برف و از چشم هاي باز نابينا و از دلهاي يخ زده تا ابد . و دلم گرفت از اينكه اسم آن روستا و آن روستاها آنقدركوچك اند كه درنقشه ايران به چشم نمي آيند ،شايد هم پاك شده اند . و آن روزكه زني در دامن سفيدي برف با تولد بچه اش ضجه مي زد اما صدايش نمي توانست بر كيلومترها مسافت غالب باشد و در آن سوز زمستان برف خاك قبرش شد و ناله ، فاتحه اش ، آن روز پنج شنبه بود .


***
آن روز كه «همه »مردان وطن شيرمردان غيور و « همه »زنانش پاكدامن ترين زنان و «همه»جوانانش آينده سازان مملكت بودند و با ارزش ترين قشر ايران ، دلم گرفت اما نه از اين همه يكي شدن ، نه از اين همه اعتبار ، از فرداي آن روز دلم گرفت كه باز بي هيچ نگاهي به دست « خدا كريم است » سپرد مي شويم آن هم بي هيچ حركتي ! و آن روز جمعه بود ، روز انتخابات!



***
آن روز كه چند ساعت جلوي آينه ايستادم با هزار رنگ طبيعي و مصنوعي در صورتم نقاشي مينياتوري كشيدم دلم گرفت . نه از آينه كه امرزوم را نشان ميداد از آنهايي كه دنبال چشمي زيبا بودندو از نگاه زيبا چشم گرفتند. از آنهاييكه مرا از " نه سالگي ام " و از آن چادر سفيد و از آن نجابتم دوركردند و آن روزهر روز بود .


***
آن روز كه ديدم مادری دست بچه چند ساله اش را بيرحمانه ميكشدو صداي گريه بي امانش رانمي شنود و روي سرخ از سيلي روزگار را با روسري چروك شده مي گيرددلم گرفت . نه از آن مادر كهانگار تمامي ظلم ها ونامرديها يروزگار را با بچه اش تقسيم مي كرد ونه از گريه سوزناك بچه كه خيلي زيباتر از دختركان بالا نشين بود کهاز اينبناي روزگار دلم گرفت و از اين فاصله اي كه از اولين تا آخرين طبقهاست از اينكه هيچپل و پله اي نساختند كه اين فاصله كوتاه شود. و آن روز هر روز بود .


***

و آن روز كه ديدم زني تكههاي افسرده خود را از لاي صبر و تحمل هايش بيرون مي كشيد وغبار خانه هاي ، شايد از ما بهترانرا مي زدود كه عصاره ي زندگي اش از مه سياه اعتياد نخشكد و آن روز كه چشم برتمام نگاههاي هيزمردان پست و اميد از لبخند دستهاي گرم اين جامعۀ گريز از« معتاد » بست ، دلم گرفت اما نه از آن همه صبر ونه از آن همه عفت كه از آن سنگدلي كه از آن گرگ صفتي كهاز آن دشمنيكه از آن ‌بيرحمي و دستهاي آلوده ودل هاي سياه و آن روز هرروزبود.



***
آن روز كه لبخندهاي خدا } دختران{ را ديدم كه كنار خيابان ايستادند كه همه ملاحت وطراوت خودشان را به كف دست گذاشته و به شاهزاده هاي قلابي وكالسكه هاي پوشالي آنها تعارف كنند ، دلم گرفت . اما نه از آن لبخندها و نه از آن شاهزاده ها ، از آن « هست » هاي ايران اسلامي كه نرم نرمك « خواهد بود» مي شد. و آن روز امروزبود.


***
آن روز استاد گفت مقاله بنويسيد از هر چه مي خواهيد . و ما هم نوشتيم كمي از آنچه را كه مي ديديم . واستاد خواند و ديد كه از دردها و زخم ها نوشتيم . از بي عدالتي ها و نابرابريها حرف زديم . و بي اعتقادي ها و بي اخلاقي ها را نشان داديم و از پرواز فاصله ها گفتيم . و استاد مشق ديده هامان را خط زد ، دلم گرفت . ودلتنگ شدم به روزهاي خوش مدرسه كه انشاهايمان « علم بهتر است يا ثروت » ، « تعطيلات تابستان را چگونه گذرانديد» ،« بهار راتوصيف كيند » و چیزهای قشنگ تر دیگر بود .و آن روز هر روز بود .



***
و آن روز که نهایت عدالت زمین را در این خاک پاک ایران دیدم دلم گرفت !!!
81 تومن به غنی ترین و 81 تومن به فقیر ترین !!! شاید این عدالت خاک شدۀ با علی (ع) بود} عدالت با علی (ع) مُرد {که به پا خواسته ، شاید . اگر پایدار بماند! و آن روز امروز بود و شاید فردا هم.

ssoal
12th April 2011, 11:41 AM
و امروز دل من از چه گرفت ؟
تو می دانی ؟

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد