PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نجيب زادگان محترم جنگل



تووت فرنگی
11th March 2011, 09:46 AM
روز ي و روزگاري يک فيل با يک مرد دوست ميشود...روزي باران شديدي در جنگل شروع به باريدن مي کند..فيل به کلبه کوچک مرد مي ايد و مي گويد ايا به من اجازه مي دهي خرطومم را در کلبه تو قرار دهم تا از اين باران سيل اسا در امان باشد؟))
مرد گفت فيل عزيز و خوب من! کلبه من کوچک است ولي با اينحال مي تواني خرطوم خود را به ارامي در کلبه من قرار دهي))
فيل گفت از لطف تو ممنونم..اميدوارم روزي اين لطف تو را جبران کنم))
اما بعد چه شد؟ فيل همراه با خرطوم سرش و بعد تمام بدنش را وارد خانه کرد و صاحبخانه را از خانه خودش بيرون انداخت
فيل به مرد گفت چون پوست تو کلفت تر از من است تو بايد زير باران باشي و من اينجا درون کلبه تا پوست لطيفم صدمه نبيند!!!))
مرد با فيل وارد مجادله و دعوا شد...ناگهان شير سلطان جنگل وارد شد و بعد از سخناني در مورد صلح و ارامش گفت کميسيوني در اين مورد تشکيلي خواهد داد تا به دعواي او وفيل برسد))
اعضاي کميسيون عاليجناب کرگدن...عاليجناب تمساح و عاليجناب بوفالو بودند...رئيس جلسه روباه و منشي جلسه پلنگ بود..

مرد پس از ورود به جلسه گفت ايا بهتر نبود کسي از طرف من نيز شرکت کند؟))
به او پاسخ داده شد:: هيچ يک از هم نژادان تو به قدر کافي سواد ندارند و اعضاي کميسيون نجيب زادگاني هستند که به وسيله خدا برگزيده شدند تا به دفاع از نژادهايي که مجهز به شاخ و دندان تيز و برنده نيستند بپردازند..
سپس بررسي پرونده ها اغاز شد..فيل رو به داوران دادگاه کرد و گفت عاليجنابان من ديروز که از کنار کلبه اين مرد عبور مي کردم ديدم که باران و طوفان مي خواهد کلبه اين مرد را ويران کند پس من به کمک اين مرد رفتم و سپس متوجه يک جاي خالي درون کلبه او شدم که بدون استفاده افتاده بود پس تصميم گرفتم که انرا به مرحله استفاده اقتصادي برسانم..من تنها مکانهاي ((توسعه نيافته)) را گرفتم...
دادگاه راي خود را به نفع فيل اعلام کرد و به مرد گفت فيل وظيفه مقدسي را انجام داده است چون خود شما قادر به توسعه اقتصادي کلبه خود نبوديد و تازه بايد براي اين کار از عاليجناب فيل هم تشکر کنيد..شما بايد براي خود کلبه ديگري بسازيد..
مرد از ترس شاخ و پنجه تيز دادگاه حکم را قبول کرد و کلبه ديگري ساخت و ناگهان اين بار تمساح به کلبه او امد...باز هم دادگاه و باز هم مثل قبل مرد کلبه خود را از دست داد..اين بازي انقدر ادامه پيدا کرد تا تمام کميسيون تحقيق صاحب خانه شدند...
مرد با خود اين ضر ب المثل افريقايي را تکرار کرد شايد بتوانيد مردم را چند بار فريب دهيد ولي براي هميشه نمي توانديد.....
مرد کلبه اي بزرگتر از قبل ساخت و به انتظار نشست ناگاهان تمساح درون کلبه امد و بعد از مدتي فيل و پلنگ نيز امدند و هر کدام مدعي مالکيت انجا شدند و دعوايي بين کميسيون تحقيق در گرفت...و جنگ شديدي ميان حيوانات نيرومند ايجاد شد..
مرد با ارامش به گوشه اي رفت و شروع به ساختن کلبه اي براي خود کرد

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد