PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستاني زيبا از بهلول



ساسي
21st February 2011, 10:57 PM
داستانی زیبا از بهلول


آورده‌اندكه شيخ جنيد بغداد به عزم سير از شهر بغداد بيرون رفت و مريدان از عقب او شيخ احوالبهلول را پرسيد. گفتند او مردي ديوانه است. گفت او را طلب كنيد كه مرا با او كاراست. پس تفحص كردند و او را در صحرايي يافتند. شيخ پيش او رفت و در مقام حيرت ماندهسلام كرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسيد چه كسي (هستي)؟ عرض كرد منم شيخ جنيدبغدادي. فرمود تويي شيخ بغداد كه مردم را ارشاد مي‌كني؟ عرض كرد آري.. بهلول فرمودطعام چگونه ميخوري؟ عرض كرد اول «بسم‌الله» مي‌گويم و از پيش خود مي‌خورم و لقمهكوچك برمي‌دارم، به طرف راست دهان مي‌گذارم و آهسته مي‌جوم و به ديگران نظر نمي‌كنمو در موقع خوردن از ياد حق غافل نمي‌شوم و هر لقمه كه مي‌خورم «بسم‌الله» مي‌گويم ودر اول و آخر دست مي‌شويم..
بهلول برخاست و دامن بر شيخ فشاند و فرمود تومي‌خواهي كه مرشد خلق باشي در صورتي كه هنوز طعام خوردن خود را نمي‌داني و به راهخود رفت. مريدان شيخ را گفتند: يا شيخ اين مرد ديوانه است. خنديد و گفت سخن راست ازديوانه بايد شنيد و از عقب او روان شد تا به او رسيد. بهلول پرسيد چه كسي؟ جواب دادشيخ بغدادي كه طعام خوردن خود را نمي‌داند. بهلول فرمود آيا سخن گفتن خود رامي‌داني؟ عرض كرد آري. بهلول پرسيد چگونه سخن مي‌گويي؟ عرض كرد سخن به قدر مي‌گويمو بي‌حساب نمي‌گويم و به قدر فهم مستمعانمي‌گويم و خلق را به خدا و رسول دعوتمي‌كنم و چندان سخن نمي‌گويم كه مردم از من ملول شوند و دقايق علوم ظاهر و باطن رارعايت مي‌كنم. پس هر چه تعلق به آداب كلام داشت بيان كرد.
بهلول گفت گذشته ازطعام خوردن سخن گفتن را هم نمي‌داني.. پس برخاست و دامن بر شيخ افشاند و برفت. مريدان گفتند يا شيخ ديدي اين مرد ديوانه است؟ تو از ديوانه چه توقع داري؟ جنيد گفتمرا با او كار است، شما نمي‌دانيد. باز به دنبال او رفت تا به او رسيد. بهلول گفتاز من چه مي‌خواهي؟ تو كه آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمي‌داني، آيا آدابخوابيدن خود را مي‌داني؟ عرض كرد آري. بهلول فرمود چگونه مي‌خوابي؟ عرض كرد چون ازنماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب مي‌شوم، پس آنچه آداب خوابيدن كه از حضرت رسول (عليه‌السلام) رسيده بود بيان كرد.
بهلول گفت فهميدم كه آداب خوابيدن را همنمي‌داني. خواست برخيزد جنيد دامنش را بگرفت و گفت اي بهلول من هيچ نمي‌دانم، توقربه‌الي‌الله مرا بياموز.
بهلول گفت چون به ناداني خود معترف شدي تو رابياموزم.
بدانكه اينها كه تو گفتي همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است كهلقمه حلال بايد و اگر حرام را صد از اينگونه آداب به جا بياوري فايده ندارد و سببتاريكي دل شود. جنيد گفت جزاك الله خيراً ! و در سخن گفتن بايد دل پاك باشد و نيتدرست باشد و آن گفتن براي رضاي خداي باشد و اگر براي غرضي يا مطلب دنيا باشد يابيهوده و هرزه بود. هر عبارت كه بگويي آن وبال تو باشد. پس سكوت و خاموشي بهتر ونيكوتر باشد. و در خواب كردن اين‌ها كه گفتي همه فرع است؛ اصل اين است كه در وقتخوابيدن در دل تو بغض و كينه و حسد بشري نباشد.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد