تووت فرنگی
8th February 2011, 01:59 PM
یك پسر كوچك از مادرش پرسید : چرا گریه می كنی؟
مادرش به او گفت: زیرا من یك زن هستم...
پسر بچه گفت: من نمی فهمم!
مادرش او را در آغوش گرفت و گفت: تو هیچگاه نخواهی فهمید!
بعدها پسر كوچك از پدرش پرسید: چرا مادر بی دلیل گریه می كند؟
پدرش تنها توانست به او بگوید : تمام زنها برای هیچ و پوچ گریه می كنند!
پسر كوچك بزرگ شد و به یك مرد تبدیل گشت ولی هنوز نمی دانست چرا زن هابی دلیل گریه می كنند? بالاخره سوالش را برای یك فرشته مطرح كرد و مطمئن بود كه فرشته جواب را می داند.
او از فرشته پرسید: چرا زن ها به آسانی گریه می كنند؟
فرشته گفت خدا زمانی كه زن را خلق كرد می خواست كه او موجود به خصوصی باشد بنابراین شانه های او را آن قدر قوی آفرید تا بار همه دنیا را به دوش بكشد و همچنین شانه هایش آن قدر نرم باشد كه به بقیه آرامش بدهد ...
مادرش به او گفت: زیرا من یك زن هستم...
پسر بچه گفت: من نمی فهمم!
مادرش او را در آغوش گرفت و گفت: تو هیچگاه نخواهی فهمید!
بعدها پسر كوچك از پدرش پرسید: چرا مادر بی دلیل گریه می كند؟
پدرش تنها توانست به او بگوید : تمام زنها برای هیچ و پوچ گریه می كنند!
پسر كوچك بزرگ شد و به یك مرد تبدیل گشت ولی هنوز نمی دانست چرا زن هابی دلیل گریه می كنند? بالاخره سوالش را برای یك فرشته مطرح كرد و مطمئن بود كه فرشته جواب را می داند.
او از فرشته پرسید: چرا زن ها به آسانی گریه می كنند؟
فرشته گفت خدا زمانی كه زن را خلق كرد می خواست كه او موجود به خصوصی باشد بنابراین شانه های او را آن قدر قوی آفرید تا بار همه دنیا را به دوش بكشد و همچنین شانه هایش آن قدر نرم باشد كه به بقیه آرامش بدهد ...