PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مردی که فریاد میزد ترزا



تووت فرنگی
8th February 2011, 01:49 PM
تو پیاده رو قدم می زدم . چند گام به عقب برگشتم . وسط خیابان دست هایم را مثل بلندگو جلوی دهانم گرفتم و رو به طبقه بالای ساختمان داد زدم :« ترزا»
سایه ام به وحشت افتاد و در زیر نور ماه زیر پاهایم مخفی شد .
شخصی قدم زنان می گذشت . دوباره فریاد زدم :« ترزا»
مرد به من رسید وگفت :
ـ اگر بلند تر فریاد نزنی او صدای تو را نخواهد شنید. بیا باهم سعی کنیم ، تاسه می شماریم و بعد با هم فریاد می زنیم .
اوگفت :
ـ یک ، دو، سه
وما هر دو داد زدیم :
ـ ترزاااااا
گروه کوچکی از تئاتر یا کافه بر می گشتند ما را درحال فریاد زدن دیدند . گفتند :
ـ ما هم فریاد می زنیم .
آن ها هم در وسط خیابان به ما پیوستند و مرد اول گفت یک ، دو ، سه و بعد همه با هم فریاد زدیم :
ـ ترزااااا .
شخصی دیگری رسید و به ما ملحق شد ، یک ربع ساعت بعد دسته ای بیست نفره در آنجا درست شد . و هر ازچند گاه شخص جدیدی به ما اضافه می شد . در تمام این مدت سازماندهی برای یک فریاد خوب آسان نبود . همیشه یکی پیش از سه گفتن شروع به فریاد زدن می کرد و یا شخص دیگری همچنان به فریاد زدن ادامه می داد. اما در پایان هماهنگی نسبتاً مناسبی به دست آمد . موافقت کردیم ( ت) بایستی آهسته و کشیده ، (ر) بلند وکشیده و ( زا) آهسته و کوتاه گفته شود . صدا خوب بود. اما هنوز گاهی مشاجره ای در می گرفت کمی بعد از بین می رفت.
همه برای فریاد زدن آماده بودند. شخصی که صدایش می گفت باید صورت کک مکی داشته باشد، پرسید :
ـ آیا مطمئنی که او در خانه است ؟
گفتم : نه
یکی دیگر گفت : چه بد ! کلید را فراموش کرده ای . این طور نیست ؟
گفتم : در واقع من کلید دارم .
آنها گفتند : خب چرا بالا نمی روی ؟
جواب دادم : من اینجا زندگی نمی کنم . من در قسمت دیگری از شهر زندگی می کنم .
شخص کک مکی پرسید : فضولی مرا ببخشید ! پس چه کسی اینجا زندگی می کند ؟
گفتم : من واقعاً نمی دانم .
جمعیت یک لحظه از این موضوع تکان خورد . شخصی با صدای نوک زبانی پرسید :
ـ لطفاً توضیح بده ، پس چرا ایستاده ای و داد می زنی ترزا ؟
گفتم : چون نگران هستم . اگر شما دوست دارید ، می توانیم نام دیگری را صدا بزنیم و یا درجایی دیگر این کار را انجام دهیم .
آنها کمی رنجیدند . فرد کک مکی شکاکانه پرسید :
ـ امیدوارم ما را به بازی نگرفته باشی .
با دلخوری گفتم : برای چه !
برای تایید حسن نیتم ، به طرف بقیه برگشتم . آنها چیزی نگفتند . لحظه ای شرم کردند . یک نفر با مهربانی گفت :
ـ ببینید ، یک بار دیگر ترزا را صدا می زنیم و بعد به خانه هایمان می رویم .
بنابراین یک بار دیگر تکرار کردیم :
ـ یک ، دو ، سه ، ترزا !
اما چندان خوب نبود . جمعیت برگشتند به خانه ها شان ، عده ای از این سو و عده ای از سوی دیگر. تقریباً به داخل میدان رسیده بودم که احساس کردم هنوز صدایی را که فریاد می زند ( ت ـ ر ـ زا) ، می شنوم . کسی باید آنجا ایستاده باشد وفریادبزند . یک شخص سرسخت ولجوج .

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد