PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چه کسی از ویس و رامین می ترسد و چرا؟



تووت فرنگی
8th February 2011, 01:41 PM
شاه شاهان « شاه موبد» که قصد ازدواج با « شهرو» ملكه زیبای « ماه آباد» را داشته در مقابل مخالفت « شهرو» با اوعهد كرد كه اگر شهرو، دختری بزاید نامزد شاه باشد. شهرو، «ویس» را زایید. مادر عهد شكست و او را به «ویرو» برادر «ویس» داد. لیكن شاه موبد با ویرو به جنگ و نزاع برخاست و چون به زور بر او غالب نشد به حیله ویس را از دژ بیرون آورد و به خراسان برد. در راه «رامین» برادر جوان شاه موبد به ویس دل باخت، ویس نیز چندی بعد عاشق رامین شد و هردو از دست شاه موبد گریختند.
از اینجا به بعد پس از یك سلسله حوادث پیاپی بین شاه موبد و رامین درنهایت شاه موبد می میرد و رامین جانشین وی می شود و سالیان دراز با ویس زندگی می كند. چون ویس مرد، رامین پادشاهی را به پسرش داده و در آتشكده معتكف می‌شود.
این قسمتی از خلاصه داستان ویس و رامین نوشته فخرالدین گرگانی بود که دکتر دیویس در هفته گذشته دربرنامه سالانه میرهادی برای شرکت‌کنندگان خواند. فخرالدین اسعد گرگانی از داستان سرایان بزرگ زبان فارسی كه به سبب تبحرش در زبان و خط پهلوی، این افسانه كهن را از عهد باستان به نظم در آورده . این افسانه از زمان اشكانیان را كه تا قرن پنجم هجری قمری نزد مردم به جای مانده بود در افسانه ویس و رامین به شعر نوشت. مثنوی ویس و رامین در ۸۹۰۰ بیت و در بحر مسدس مقصور (یا محذوف) سروده شده است. سبك آن نظم بی تصنع فارسی دری و هم ماخذ فارسی میانه محسوب می شود. داستان ویس و رامین بیشتر وقایعش در شمال ایران از مرو تا همدان و نخجیرگاه گرگان اتفاق می‌افتد. همچنین از فتوحات طغرل در خوارزم، خراسان، طبرستان، ری، اصفهان و كرمان هم یاد شده است.
دکتر دیویس ، هفتمین مهمان برنامه سالانه میرهادی بود که به کوشش دانشگاه سایمون فریزر برگزار میشود. این گردهمایی هر ساله به موضوعی در مورد ایران می‌پردازد. ازشرکت‌کنندگان گذشته این گردهمایی میتوان به دکتر حمید دباشی، دکتر افسانه نجم آبادی ودکتر فرهاد دفتری نیز اشاره کرد. فریدون و کاترین میرهادی هردو از ایرانیان فعال ونکوور بوده‌اند که از سال 2001 این سخنرانی‌ها را در مورد ایران پی ریزی کرده‌اند. دکتر فریدون میرهادی در سال 2005 در ونکوور در گذشتند اما این برنامه‌ها پس از ایشان هم هر ساله با همکاری دانشکده تاریخ برگزار میشود و فرصتی برای یاد کردن از این دو بزرگوار به دست می‌دهد.
دیویس به مدت هشت سال (78-1970) در ایران زندگی کرده‌است. او استاد زبان فارسی در دانشگاه ایالتی اوهایو است و جوایز متعددی را در زمینه ادبیات از آن خود کرده است. ترجمه کتاب ویس و رامین از گرگانی تنها کتاب این استاد زبان فارسی در راستای معرفی ادبیات فارسی به مخاطبین انگلیسی زبان نیست. دکتر دیویس در کارنامه خود ترجمه داستان سیاووش از شاهنامه فردوسی، کتاب منطق الطیر از عطار و همچنین کتاب دایی جان ناپلئون از ایرج پزشکزاد به همراه کتاب‌های ارزشمند دیگری را به یادگار گذاشته است.
در قسمتی از این سخنرانی که موضوع آن "چه کسی از ویس و رامین میترسد و چرا؟" بود. دکتر دیویس در مورد نوشته‌های بعد از "ویس و رامین" و تاثیر این منظومه بر متون پس از خود صحبت کرد. اولین شاعری که دکتر دیویس به بررسی آن پرداخت نظامی بود. نظامی که حدود صد سال بعد از گرگانی زندگی میکرده شاید بی اغراق پرآوازه ترین نویسنده داستان‌های عاشقانه‌ای همچون خسرو و شیرین در زبان فارسی میباشد. دکتر دیویس در مورد تاثیرات فراوانی که نظامی از نوشته گرگانی گرفته است صحبت کرد ودلیل معروفیت وپذیرش بیشتر کار نظامی را به خاطرنگاه آسمانی عرفانی نظامی به این رابطه برشمرد . ولی در نوشته‌های گرگانی بیشتر بر رابطه‌ای زمینی توجه شده است. در این مورد که چرا کار گرگانی به شهرت منظومه خسرو و شیرین گنجوی نرسیده، دكتر اسدالله معطوفی پژوهشگر تاریخ گرگان نیز می گوید: "داستان ویس و رامین برگرفته از افسانه‌ای مربوط به ایران باستان است كه به سبب منسوخ بودن برخی سنن زمان باستان، نزد ایرانیان بعد از اسلام مورد اقبال قرار نگرفت و جایگاهی همچون سروده‌های شاعران دیگر نیافت." دکتر دیویس نیز جهت درک بیشتر این موضوع در ابتدای صحبت‌های خود توضیحاتی در مورد سنن ازدواج بین شاهان ایران باستان ارایه کرد.
دیویس با اشاره به افسانه‌ای بسیار مشابه به داستان ویس و رامین که در فرانسه پدید آمده، صحبت‌های خود را پایان داد. «تریستان و ایزوت» را بسیاری همچون دکتر دیویس مشابه با منظومه عاشقانه «ویس و رامین» كه آن هم در قرن ششم هجری به نظم درآمده است، دانسته‌اند. در منظومه «تریستان و ایزوت» شاهی سالخورده، با دلبری جوان به‌نام «ایزوت» پیوند زناشویی می‌بندد. اما عروس دل به عشق جوانی دلیر و پهلوان به‌نام «تریستان» كه خواهر زاده شاه است، می‌سپارد. داستان، بیان وصل‌های پنهانی، فراق‌های پیاپی و غیرت شاه و متاعی است كه این دو دلداده بر سر عشق تاب می‌آورند و سرانجام منظومه با مرگ این دو عاشق پایان می‌پذیرد. این داستان عاشقانه جز در پایان داستان كه با مرگ «تریستان» و «ایزوت» همراه است، در بسیاری از موارد، مشابهت‌هایی با «ویس و رامین» دارد و بسیاری از خاورشناسان و ادیبان نیز بر این نكته صحه گذاشته‌اند. چنانچه «هانری ماسه» خاورشناس مشهور فرانسوی، عنوان خطابه خود پیرامون «ویس و رامین» را كه در پاریس ایراد كرد، «تریستان و ایزوت در ایران» نام نهاد.
چو بر رامین بیدل كار شد سخت
به عشق اندر، مرو را خوار شد بخت
همیشه جای بی انبوه جُستی
كه بنشستی به تنهایی، گرستی
به شب پهلو سوی بستر نبردی
همه شب تا به روز اختر شمردی
به روز از هیچ گونه نارمیدی
چون گور و آهو از مردم رمیدی
زبس كاو قِدّ دلبر یاد كردی
كجا سروی بدیدی سجده بردی
به باغ اندر گلِ صد برگ جُستی
به یادِ روی او بر گُل گرستی
بنفشه بر چِدی هر بامدادی
به یادِ زلف او بر دل نهادی
زبیم ناشكیبی می نخوردی
كه یكباره قرارش می ببردی
همیشه مونسش طنبور بودی
ندیمش عاشقِ مهجور بودی
به هر راهی سرودی زار گفتی
سراسر بر فراق یار گفتی
چو باد حسرت از دل بركشیدی
به نیسان باد دی ماهی دمیدی
به ناله دل چنان از تن بكندی
كه بلبل را زشاخ اندر فگندی
به گونه اشكِ خون چندان براندی
كه از خون پای او در گِل بماندی
به چشمش روز روشن تار بودی
به زیرش خزّ و دیبا خاری بودی
بدین زاری و بیماری همی زیست
نگفتی كس كه بیماریت از چیست؟
چو شمعی بود سوزان و گدازان
سپرده دل به مهرِ دلنوازان
به چشمش خوار گشته زندگانی
دلش پدرود كرده شادمانی
زگریه جامه خون آلود گشته
زناله روی زراندود گشته
ز رنج عشق جان بر لب رسیده
امید از جان و از جانان بریده
خیالِ دوست در دیده بمانده
زچشمش خواب نوشین را برانده
به دریای جدایی غرقه گشته
جهان بر چشم او چون حلقه گشته
زبس اندیشه همچون مست بیهوش
جهان از یاد او گشته فراموش
گهی قرعه زدی بر نام یارش
كه با او چون بوَد فرجام كارش؟
گهی در باغ شاهنشاه رفتی
زهر سروی گوا بر خود گرفتی
همی گفتی گوا باشید بر من
ببینیدم چنین بر كامِ دشمن
چو ویس ایدر بوَد با وی بگویید
دلش را از ستمگاری بشویید
گهی با بلبلان پیگار كردی
بدیشان سرزنش بسیار كردی
همی گفتی چرا خوانید فریاد
شما را از جهان باری چه افتاد؟
شما با جفت خود بر شاخسارید
نه چون من مستمند و سوكوارید
شما را از هزاران گونه باغ است
مرا بر دل هزاران گونه داغ است
شما را بخت جفت و باغ دادست
مرا در عشق درد و داغ دادست
شما را ناله پیش یار باشد
چرا باید كه ناله زار باشد؟
مرا زیباست ناله گاه و بیگاه
كه یارم نیست از دردِ من آگاه
چنین گویان همی گشت اندران باغ
دو دیده پر زخون و دل پر از داغ

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد