PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پنجره



تووت فرنگی
2nd February 2011, 02:14 PM
در بیمارستانی دو بیمار در یک اتاق بستری بودند.یکی از بیماران اجازه داشت که هر

روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند.ولی بیمار

دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد.آن

ها ساعت هابا هم صحبت میکردند،از همسر و خانواده،خانه ،سربازی یا تعطیلاتشان

با هم حرف می زدند و هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود برای هم

اتاقی اش توصیف میکرد:«پنجره رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت.مرغابی

ها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم
بودند.درختان کهن به منظره بیرون زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر

در افق دوردست دیده می شد.»همانطور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف

میکرد ،هم اتاقی اش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم

میکردو روحی تازه می گرفت.روز ها و هفته ها سپری شد تااین که روزی مرد کنار

پنجره از دنیا رفت و پرستاران جسد او را از اتاق بیرون بردند.مرد دیگر که بسیار ناراحت

بود تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند.پرستار این کار را با رضایت انجام

داد.مرد به آرامی و با درد بسیار ،خود را به سمت پنجره بیندازد.بالاخره می توانست

آن منظره زیبا را با چشمان خودش ببیند ولی در کمال تعجب ،با یک دیوار بلند مواجه

شد!مرد تعجب به پرستار گفت:«که هم اتاقی اش همیشه مناظر دل انگیزی را از

پشت پنجره برا ی او توصیف می کرده است.»پرستار پاسخ داد:«ولی آن مرد کاملا

نابینا بود....!»


[khejalat][golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد