AtIsHpArE
15th January 2011, 12:43 AM
از هجوم ماشین ها عصبانی شده بود
بد جور قرمز کرده بود.
کم کم داشت میترسید.
زرد کرد.
اما وقتی نگاهش به عابر افتاد دلش سوخت.
به رنگ خوشامد گوی سبز در امد
و
عابر رد شد.
بد جور قرمز کرده بود.
کم کم داشت میترسید.
زرد کرد.
اما وقتی نگاهش به عابر افتاد دلش سوخت.
به رنگ خوشامد گوی سبز در امد
و
عابر رد شد.