PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مهر را پايان نيست



touraj atef
21st October 2010, 09:18 AM
دخترم از خواب بيدار شود و لبخند زنان سمت بازيچه جديدش رود و اوراق سپيدي را ورق زند كه حكايت حافظ را تداعي مي كند كه
بر لب جوي نشين و گذر عمر ببين / كين حكايت ز جهان گذران ما را بس
و مرا گويد
بابائي !مهر تمام شد ؟
ومن كنجكاو سمت او بر گردم و مي گويم
هنوز يك روز از ماه مهر مانده است
و او جواب مي دهد
- حيف شد مدرسه رفتن در مهر تمام شد آخه امروز پنجشنبه است
ومن از خود پرسم
- مهر تمام شد ؟
به ياد حكايت آن رفيق دور افتم كه در شامگاهي برايم پيامي فرستاد كه
“افسوس كه مهر را بي توقع دادم غافل از آن كه مهر ي نبود قصه روزگار ما پايان عشق است”
آري مهر تمام شد ؟ به همين سادگي
و من چنين پاسخش دادم
تا مهر در آسمان گردد پديد/ نباشد مهر را در اختفاي پليد
جوابم را دوست بداد كه
مهر تمام شد! ديگر هيچكس به نغمه عاشقانه ديگري گوش ندهد صداي پرندگان را آواي وحشت از غوغاي شهر دانند نسيمي كه صورت را نوازش دهد را تند بادي ز سر خوردگي از عبور از كوهساران پندارند صداي جوي آب را كه شنوند گويند
بين كه چگونه شتابان روم سوي عدم
در شهر نجواي شاعر را ز ريا دانند
جمع شوند و هم دل بار نفرتند !
سبزه كه از زمين رويد را سر خورده اي كه از ديار زيرين به اسارت ديدن ها فرستاده شده پندارند حكايت رنگارنگ پاييز را بازي مزور طبيعت پندارند آوازها را شوم و اميدها را واهي و ايمان را دروغ و
و قصه عشق را توهم پندارند و گويند
امروز قصه عشق تنها بايد ز ريا باشد و بهر هوس و ياد بردن دلواپسي زتنهائي كه حكم قطعي سرنوشت ما است
حكايت مهر امروز مزورانه اي ظاهري در صورت است و در عمق و سيرتش دروغ است و دروغ
مهر بي معني و دل شكستن هنر, كه پندارند آن رسام مهر كه نوشت
تا تواني دلي بدست آور / كه دل شكستن هنر نمي باشد
گزافه گوئي بيش نبوده است
رفيقم مرا گفت
-آري ناخدا !مهر برفت
به آسمان تاريك شب شهرم مي نگرم
مه همچنان تخيل معشوق را تواند كه آورد به ذهن
ستارگان چشمك زنان شيطنت جواني را ياد آور باشند
نسيم مي وزد و مرا در آغوش گيرد و من نغمه هاي ديرين را به ياد آورم و گويم
- تا مهر باشد مهر خواهد بود و گر مهر برفت ما رفتيم ما كه خود را نديديم و آن دگري را رسام نقش دروغ خوانديم كه
آري !آري چه ياوه گو است و من در ميان ياوه هاي او زيستم افسوس افسوس
رفيق را كه نا اميدي چون بوف نداي شوم مرگ مهر را خبرش بداد را پيام فرستم
مهر نمرده است
تا وقتي تو زنده اي
ياد دوست نمرده است
گر تو خود آن را ياوه مپنداري
دل نمرده است
گر ريا را حاكمش نكني
و عشق نمرده است كه
گر عشق همان عشق باشد زمان مقوله بي معني است
رفيق باور بكن
مهر نمرده است

و بعد سوي اميد و ايمان و باور عشقم نظاره كنم و چنين است كه دختركم كه مايه عشق و شور و شيدائي زيستنم هست و او را به هيچ چيز گزافه وريا كاري نخواهم داد به آغوش گيرم و گويم
دخترم!
مهر را پايان نيست
مهر را پايان نيست


www.lonelyseaman.wordpress.com/tourajatef@hotmail.com

http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/10/d985d986-d988-d8a2d98ad984d98a1.jpg?w=150&h=112 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/10/d985d986-d988-d8a2d98ad984d98a1.jpg)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد