PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اتوبوس



+O
11th October 2010, 05:33 PM
اتوبوس:

با اینکه ساعت هفت بود هواهنوزتاریک مثل دل شیطون بود.

شانس آوردم اوّل صفم.

اتوبوس آومد،سوارشدم روی یه صندلی نشستم.

اتوبوس پرشدوحرکت کرد،داشتم بیرون رونگاه میکردم مردم تو هم

می لولیدن هر کدوم با هزار گرفتاری و دقدقه مختلف(که یکیش به موقع

رسیدن بود) در تکاپو بودن خب اینهم از خواص زندگیه!یاد دوستی اوفتادم

که میگفت:اگه دنبال کسایی هستی که گرفتاری ندارن یه سری به قبرستون

بزن!

کلاُ اتوبوس هم جای خوبی واسه فکر کردنه و از این لحاظ به دستشویی شبیه

بگذریم.

بوی سیگار چندتا کارگرو پیرهن چرک شدشون به مشام می آد.

کارمندا هم یا خواب بودن یا خواب آلود که از چشمای یه من پف کردشون معلوم بود

البته خواب چک و سفته داده یا قسط عقب افتاده.

اتوبوس دیگه تا کله پرشده بود،جا واسه گرفتن میله هم نبود،البته کسایی که

دورو برم ایستاده بودن خیلی دوست داشتن به جای گرفتنه میله یقه منو

بگیرنو بلندم کننو وراحت بشینن، چندتا پیرمرد منو نگاه میکردن و با اون

چشای مظلوم با زبونه بی زبونی میگفتنِِ:کوری مگه نمی بینی بزرگتر

واستاده بلندشو کمرم گرفت،فقط مونده بودم به کدومیشون بگم:(حاج آقا

بفرما بشین)هر کاری هم کردم نتونستم خودم رو با منطقِ شیرینه پولش رو

دادم راضی کنم بلند شدم وجامو به یکیشون دادم البته این کارهم مثله

کارای خوبه دیگه اولش سخت وتلخه ولی با انجامش شیرینیشو هس

میکونی،که به نظرم تلخیش به شیرینیش می چربید!چون مجبور شدم تا پنج تا ایسگاهه

دیگه توی این تراکم ،سیخ وایسم.

هوا داشت به روشنی میرفت پشت ترافیک تو اتوبوس آدم واستاده باشه و

لای دست و پاها، حس خفگی بهش دست میده هم از کمبودهواو هم از

سکوت.

یه کلمه کافی بود(مثل:هوا چقدر کثیفه!)تا یه بحث راه بیوفته بعدهم بالا

بگیره و اتوبوس تبدیل به یه میزه گرد بشه و وقتی همی نظرشون رو در

بابهای مختلفه: اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی و سیاسی و... گفتن و عقده ها

رو خالی کردن دوباره سکوت برقرار بشه.

راننده یه حال اساسی داد رادیو رو روشن کرد و به بحث ها جهت گیری مشخص داد.

دیگه هوا روشن شده بودو ترافیکم روان،مردم اطرافم درو دیوار اتوبوس

رو البته بیشتر در ودیواره انتهای اتوبوس رونگا میکردن و بعد وقتی

چشمشون به هم می افتاد و چند لحظه به هم زول میزدن و وقتی متوجه بی

تربیتیشون میشدن که بعضی هاشون هم نمیشدن دوباره درو دیوارو نگاه

میکردن.البته در اتوبوس تفریحات دیگری هم هست و دربعضی هاشون

جایگاه کتاب وجود داره که کتاباش بیشتر به درد پیچوندن می خوره تا خوندن!

پس از طی شدن چند ایستگاه مردم کم کم پیاده شدن من هم باید پیاده بشم

ولی پول خرد ندارم،به زور یه 2تومنی پیدا کردم ولی بازم زیاد بود موندم

چیکار کنم خلاصه دلو زدم به دریا و از اون جمعیت کثیر به هر زحمتی

رد شدم و با توکل به خدا ،پول رو به راننده دادم راننده یه نگاهی بهم کرد

که از صدتا فش و سرزنش هم بدتر بود وبقیه پول رو طوری داد که انگار به گدا

پول میده وقتی پیاده شدم دیدم همه چند

متراون ورتر پیاده شدن آخه اتوبوس خراب شده بود!

هوا دوباره گرفت، میخواست بارون بیاد

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد