PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نگاهی به قیام زیدی در قرن 2 ه



SaNbOy
1st December 2008, 04:21 PM
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ ☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ ☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
نگاهی به چند قیام زیدی در قرن 2 ه.ققيام بى نظير سرور شهيدان امام حسين (ع) وياران نمونه اش و به وجود آمدن فاجعه عاشورا و قتل و كشتار و اسارت بهترين فرزندان آدم ، و بازداشت و ظلمها نسبت به امام سجاد (ع)زمینه ساز حرکتهای در جامعه اسلامی گردید؛که همگی در صدد از بین بردن ظلم و ستم از جامعه اسلامی ونیز بازگرداندن حق به صاحبان اصلی آن بود.
مقدمه:
تاريخ ، مجموعه رخدادهاى زنده و حوادث گويايى است كه در بستر زمان جريان دارد و زندگى انسانها را به يكديگر پيوند مى دهد.هـر مـلتـى بگونه اى وابسته و نيازمند تاريخ پيشينيان خود مى باشد. اين وابستگى و ارتباط در ما مسلمانان به دو جهت ، بيشتر و محسوستر است .نـخـسـت از آن جـهـت كـه چـارچـوب اعـتـقـادى و عـمـلى مـا را دسـتـورهـا و احـكـامـى تـشـكـيـل مـى دهد كه حدود هزارو چهار صد سال پيش از سوى فرستاده خدا تشريع و تدوين شده اسست و بسيارى از آنها بگونه اى با حوادث تاريخى كه همزمان با صدور آن اتفاق مى افتاد مرتبط است .آگاهى و دستيابى به شرايط دقيق سياسى ـ اجتماعى وقوع اين گونه حوادث ، ما را در شناخت دقـيـقـتـرايـن دسـتورها و رفع ابهام و احياناً اختلاف و تضّاد صورى كه بين بعضى از آنها به چشم مى خورد كمك خواهد كرد.و ديـگـر ، از ايـن نـظـر كه پايه گذار تاريخ اسلام و جانشينان بحقّ او، برگزيدگان خدا و بـرتـريـن و كـامـلتـريـن آفـريـده هـاى الهـى هـسـتـنـد كـه در پـرتـو مـقـام ويـژه عـصـمـت در طـول حيات خود، از هرگونه اشتباه و انحرافى به دور مى باشند؛ از اين رو،شناختى چگونگى رفتار و برخورد آنان در صحنه هاى گوناگون زندگى ، نه تنها براى امت اسلامى كه براى هر انسان كمالجو و خواستار رشد وتعالى ، الگو و راهگشا خواهد بود.تاريخ ، ساخته وپديده اى است كه پديد آورنده آن در حقيقت انسانها هستند؛ و چه بهتر كه انسان سراغ تا ريخسازانى برود كه اين پديده را در خدمت سعادت و تعالى بشريت در كار گرفته انـد و تـك تـك حـوادث آن كـه بـه دسـت تـوانمند آنان انجام گرفته به عنوان سلسله درسهاى آموزنده و تجربياتى مفيد و سازنده براى آيندگان به يادگار مانده است .
تـاريـخ اسـلام از آغـاز، هـمـواره بـا دو جـريـان مواجه بوده است : نخست جريان حق طلب ، عدالت گـسـتـر و ظـلم سـتـيز كه رسول خدا و جانشينان الهى او در راس آن بوده اند. و ديگر ، جريان قدرت طلب و سلطه جو، سمتگر و مفسدى كه جز به قدرت و منافع مادّى و فردى خود به چيزى نمى انديشیدند.در راس اين جريان ، غاصبان حق اهل بيت و حكمرانان اموى و عباسى قرار داشتند كه در سايه قدرت مادى و نظامى ، بيشترين ضربه را به اسلام و امت مسلمان زده اند.پـيـشـوايـان مـعـصـوم عـليهم السّلام ، حاكمان اموى و عباسى را همواره به عنوان سرسخت ترين دشمنان اسلام و خطّ امامت در درون جامعه اسلامى مطرح مى كردند و مسلمانان را از نزديك شدن به دستگاه آنان و تقويت ايشان به هر شكل برحذر مى داشتند.
مـوضـع گـيـرى و سازش ناپذيرى امامان عليهم السّلام در برابر حاكمان ستمگر موجب مى شد كـه آنـان نـيـز رهبران الهى را دشمنان سرسخت حكومت خود بشمار آورده ،سعى در از ميان برداشتن آنـان بـنـمايند.
پس از رسول اکرم (ص)جامعه اسلامی با مشکلات مختلفی مواجه گردید ؛که مهمترین آن به قدرت رسیدن کسانی بود،که سابقه چندانی در اسلام و مسلمانی نداشتندوهمچنین مخالفت آنها با اسلام کاملا آشکار بود.آری امویانی که تا دیروز جنگهای مختلفی چون بدر ،احد،خندق و... را بر مسلمانان تحمیل کرده بودند ،پس از پیامبر ،دم از اسلامیت و دفاع از آن می زدند.
در چنین جامعه ای که حق را باطل و باطل را حق می پنداشتند،ائمه با شیوه های مختلف به مبارزه با بدعتهایی که گریبا نگیر جامعه شده بود ؛پرداختند. این نایسامانی و رشد بی توجهی به دین در زمان امام حسین (ع)به نهایت خود رسید و آن زمانی بود که یزید فاسق،فاجر،دائم الخمر به نا حق به خلافت رسید.امام حسین(ع)به همراه یاران اندکش در سال 61 هجری قمری به مقابله با حکومت یزید رفت و در این راه از جان خویش گذشت ؛تا بدین وسیله بتوانند بار دیگر اسلام را احیا کنند.چنانکه خود ایشان در وصیت نامه خود به برادرش محمد حنفیه به آن اشاره می کند.
قيام بى نظير سرور شهيدان امام حسين (ع) وياران نمونه اش و به وجود آمدن فاجعه عاشورا و قتل و كشتار و اسارت بهترين فرزندان آدم ، و بازداشت و ظلمها نسبت به امام سجاد (ع)زمینه ساز حرکتهای در جامعه اسلامی گردید؛که همگی در صدد از بین بردن ظلم و ستم از جامعه اسلامی ونیز بازگرداندن حق به صاحبان اصلی آن بود.پس از شهادت امام حسین و فاجعه کربلا،کوفه در مقابل حاکمیت شام شکست خورد،شکستی که در آن نه تنها قدرت که ،شرافت خویش را بیش از گذشته از دست داد.سران قبایل کوفه و افراد مطیع آن،خود موجبات خفت و ذلت خویش را فراهم ساختند.اما شیعیان مخلص امام که بر برخی از سران پیمان شکن کوفه اعتمادکرده؛به دعوت امام پرداخته بودند،از کرده خویش پشیمان شدند و جبران آن را جز با قیام در برابر خلافت اموی و انتقام گرفتن یا شهادت نمی دیدند. ، که جدا از مسائل دیگر ،به شکست انجامید و رهبران این قیام همگی کشته و یا شهید گردیدند.از مهمترین این قیامها می توان به قیام توابین و مختار اشاره کرد.گر چه پس از حادثه عاشورا فرزندان امام حسین(ع)و نیز ائمه معصوم هرگز دست به تحرک و فعالیت مسلحانه نزدندوهمچنین در صدد دوری از این گونه فعالیتها بودند.به هر حال شکل گیری این قیامها سبب شد تا ما شاهد قیامهای دیگری بر علیه حکومتهای ظالم اموی و عباسی باشیم.در این مقاله کوشش گردیده،به بررسی چند قیام مشهور که در روزگار حضور ائمه صورت گرفته است،پرداخته شود؛و نیز سیاست ائمه را در برابر این قیامها بررسی کنیم .قیامهایی نظیر زید بن علی بن الحسین(ع) و فرزندش یحیی که در دوران حکومت اموی شکل گرفت و نیز قیام محمد نفس زکیه ونیز برادرش ابراهیم معروف به قتیل باخمری .
قیام زید بن علی بن الحسین(ع):
زيد فرزند على بن الحسین (امام چهارم شيعيان) از بزرگان و رجال با فضيلت و عالى قدرخاندان نبوت ومردى دانشمند، زاهد و دلير بود. چنان كه از جهت علمى به او لقب عالم آل محمد وفقيه اهل بيت داده اند. همچنين به خاطر كثرت انس او با قرآن به حليف القرآن مشهور شد.(1) و چون اوقات زيادى را در مسجد به عبادت و راز و نياز مى پرداخت از او به عنوان ستونى از ستون هاى مسجد ياد مى كردند.کنیه زید ،ابو الحسن و مادرش کنیزی بود که مختار بن ابی عبیده او را به حضرت علی بن الحسین (ع)بخشیده بود و خداوند از آن کنیز زید و عمر و علی و خدیجه را به امام سجاد عطا فرمود(2).در باره زید و فضائل وی روایات زیادی نقل شده که به گوشه ای از آن اشاره می شود:
علی بن عباس به سندش از جابر از امام باقر(ع)روایت کند که رسول خدا به حسین(ع)فرمود:«از صلب تو مردی به دنیا خواهد آمد که نامش زید است و در روز قیامت اوویارانش در حالیکه دست و صورتشان نورانی است ،به سر و گردن مردم پا نهند و بی حساب وارد بهشت گردند.»(3) و در جاى ديگر پيامبر اسلام شهادت زيد و به دار آويختن حضرتش را خبر مى دهد و سپس مى فرمايد: چشمى كه به عورت او نگاه كند بهشت را نبيند.(4)
زيد در زمانى سخت ودوره اى وحشت چشم به جهان گشود، در زمانى كه بنى اميه در اوج قدرت و عمالشان يكه تاز ميدان كشور وسيع اسلامى آن روز بودند.در آن زمان ، آزاديخواهان و انقلابيون علوى به خصوص بزرگ آنان و تنها يادگار امام حسين (عليه السلام ) يعنى امام على بن الحسين (ع ) در فشار سخت سياسى بودند و تمام حركات و سكنات حضرتش در كنترل عمال كثيف حكومت بود، نه تنها او از بيان احكام الهى ممنوع بود، بلكه تماس هاى او با افراد هم در كنترل آنان بود. او در زمانى متولد شد كه كوچكترين قيام مسلحانه علنى توسط ائمه دين (ع) سبب از هم پاشيدن تمام آمال شيعيان و انقلابيون و در نتيجه محروم ماندن مردم از وجود ائمه معصوم (ع) و بى نظير خويش مى شد، هشام ، از ديپلمات ترين و با سياست ترين رجال (البته تواءم با شيطنت ) بنى اميه بود او مردى بخيل و حسود و تندخو و قسى القلب و بى رحم و زبان درازبود.(5)وی خلیفه اموی معاصر زید بود.چگونگی شروع قیام وی را اصفهانی در مقاتل الطالبیین و یعقوبی در تاریخ یعقوبی اینگونه آورده است:گویا خالد بن عبدالله قسری به نزد یوسف بن عمر ثقفی رفته و مدعی شده بود که 600000درهم امانت در نزد زید دارد،ولی زید این مطلب را قبول نداشت.یوسف ثقفی نامه ای به هشام فرستاد،و هشام زید را خواسته و موضوع نامه یوسف را به وی اعلام کرد.زید ابراز کرد که هیچ پولی در اختیار وی نیست.هشام گفت :پس ناچار باید نزد یوسف بن عمر ثقفی فرستاده بشوی تا تو را با خالد روبرو کند.زید از هشام خواست که اینکار را نکند ودر این زمینه بسیار با هشام گفتگو کرد.آنگاه هشام به وی گفت که شنیده ام ،که تو با این که کنیز زاده ای،خود را شایسته خلافت می دانی!زید در پاسخ گفت:اسماعیل نیز فرزند یک کنیز بود.پس از این گفتگوها هشام زید را به سوی یوسف روانه کردو به او نوشت:هر گاه زید بن علی بر تودر آمد،او را با خالد روبرو کن و ساعتی نزد تو نماند؛چه من او را مردی شیرین زبان و خوشبین یافتم که می تواند سخن را فریبنده سازد.(6)وبه این ترتیب زید وارد کوفه گردید.(در جلسه یوسف بن عمر ،خالد اظهار میدارد که هیچ پولی در نزد زید ندارد وآنها برای ستم به زید وی را به عراق کشانده اند.)یوسف زید را کوفه بیرون کرد ،ولی زید بار دیگر به کوفه باز گشت و تعدادی از مردم کوفه به گرد وی درآمدند.(7)
داستان شهادت او نيز همانند داستان شهادت پدران بزرگوارش مى باشد يعنى او نيز از بى وفايى و پيمان شكنى مردم كوفه در امان نماند بدين گونه كه در ابتدا 25 هزار نفر با او بيعت كردند اما در جنگى كه ميان زيد و يوسف بن عمر ثقفى (استاندار عراق) در گرفت تعداد كمى از اين افراد به يارى زيد شتافتند در همين جنگ بود كه تيرى به پيشانى زيد برخورد نمود و در آن فرو رفت و سرانجام زيد به شهادت رسيد.(8) قيام زيد در سال 122 هجرى قمرى به وقوع پيوست.
دقت در چندين روايت كه از ائمه معصومين(ع) نقل شده مطيع و معتقد بودن زيد به اصل امامت را براى ما ثابت مى كند. مانند روايتى كه از او نقل شده كه مى گفت: جعفر امام ما; در حلال و حرام است (9) ودر روایتی از امام صادق درباره زید چنین آمده است :
«خدا او را رحمت کند،مرد مومن و عارف و عالم و راست گوئی بود،که اگر پیروز می شد وفا می کرد و اگر زمام امور را به دست می گرفت ؛می دانست آنرا به دست چه کسی بسپارد.»(10)البته روایات دیگری متعارض با این روایات آمده است.به نظر می رسد که زید امامت علمی امام جعفر صادق را پذیرفته باشد ؛لیکن امامت سیاسی امام را نپذیرفته باشد.چنانکه در سند روایت صحیفه کاملیه سجادیه در گفتگوی متوکل بن هارون ثقفی از اصحاب یحیی بن زید آمده است که او به اعلم بودن امام اعتراف کرده و پیش گوئی آن حضرت را در مورد به شهادت رسیدن زید و خودش تصدیق کرد و گفت :خداوند دین خودش را با ما تائید کرد و علم و شمشیر را برایمان یکجا گرد آورد.وپسر عموهای ما(امام باقر و صادق)به علم تنها اختصاص یافتند؛آنگاه یحیی در پاسخ متوکل که گفته بود مردم به امامت و پیشوائی پسر عمویت امام صادق تمایل بیشتری دارندتا ازشما و پدرت ؛گفت:«همانا که عمویم محمد بن علی و پسرش جعفر مردم را به زندگی دعوت کرده اند و ما ایشان را به مرگ خوانده ایم.»متوکل بار دیگر می پرسدکه کدامیک از آنان دانا ترند و یحیی در پاسخ میگوید:«هریک از ما از علم بهره ای داریم جز آنکه ایشان هر آنچه را که ما می دانیم ،می دانند.ولی ما هر آنچه را که ایشان می دانند،نمی دانیم....»(11) از سوی دیگر روایاتی وجود دارد که قیام زید مورد تائیید امام بوده است ؛چنانکه آمده است:
اولين روايتى كه رضايت امام صادق(عليه السلام) را از قيام زيد براى ما روشن مى سازد اين روايت است كه امام رضا(عليه السلام) از پدر بزرگوارشان موسى بن جعفر(عليه السلام) و ايشان نيز از پدر بزرگوارشان امام جعفر صادق(عليه السلام) نقل مى كنند كه آن حضرت مى فرمود: «زيد براى قيامش با من مشورت كرد من به او گفتم عمو جان اگر دوست دارى كه همان شخص به دار آويخته كوى كناسه كوفه باشى راه تو همين است» و موقعى كه زيد از حضور امام صادق(عليه السلام) بيرون رفت امام فرمود: واى به حال كسى كه نداى او را بشنود و به يارى او نشتابد.(12)
ودر جای دیگر امام صادق فرمودند:«خدا عمويم زيد را رحمت كند هرگاه پيروز مى شد (به قرار خود) وفا مى كرد. عمويم زيد مردم را به رهبرى شخص برگزيده اى از آل محمد دعوت مى كرد و آن شخص منم. »در روايتى ديگر آن حضرت چنين فرموده اند: «خدا او(زيد) را رحمت كند مرد مومن و عارف و عالم و راستگويى بود. اگر پيروز مى شد به عهد خود وفا مى كرد و اگر قدرت و حكومت را به دست مى آورد، مى دانست آن را به چه كسى بسپارد. (13)همچنين از آن حضرت نقل شده هنگامى كه فردى شعرى در مذمت زيد بن على گفته بود و حضرت آن را شنيد او را نفرين كرد.(14) در نقل ديگرى آمده است كه حضرت چنين فرمود: «ستايش كنندگان از زيد در بهشتند و شماتت كنندگان شريك خون او. (15) در روايتى ديگر كه كلينى در كافى به نقل از آن حضرت آورده است آن حضرت چنين فرموده است: «نگوييد كه زيد خروج كرد زيرا زيد عالم و راستگو بود و شما را به امامت خويش دعوت نمى كرد بلكه به سوى رضاى آل محمد(صلّي الله عليه وآله) مى خواند و چنانچه غالب مى شد، حق را به صاحب حق مى داد جز اين نبود كه عليه حاكم جائرى كه اسباب قدرتش فراهم شده بود و ظلم مى كرد قيام نمود تا قدرتش را در هم شكند.
ابن خلدون می نویسد:«زید هشام را به کتاب خدا و سنت فرا می خواند و می گفت:باید با ستمگران بستیزد؛از ناتوانان دفاع کند؛محرومان را به مال یاری دهد؛غنیمتها را به عدل تقسیم کندورد مظالم کرده،کارهای نیکو کند و اهل بیت را یاری رساند.»(16)
خبر شهادت زيد و يارانش در مدينه اثرى عميق و ناگوار داشت و بيش از همه امام صادق(عليه السلام) از اين واقعه متاثر بود.اين دسته از روايات و روايات ديگرى رضايت امام صادق (عليه السلام) و ائمه ديگر را از قيام زيد نشان مى دهد. ولى ظاهرا دليل اصلى عدم تصريح امام به موافقت با قيام زيد اين بوده كه مساله خروج زيد مى بايست با رعايت احتياط كامل صورت گيرد و ممكن بود مداخله امام (عليه السلام) و موافقت صريح او با قيام زيد به گوش دشمن برسد و مشكلاتى بر سر قيام زيد پيش آيد. همچنین موقعيت حساس امام ، و رياست او بر شيعيان عموما و بنى هاشم خصوصا سوء ظن دشمن را بيشتر جلب مى كرد و هرگونه اقدام اعتراض آميزى كه از ناحيه اين مجاهدين صورت مى گرفت ، امام را محرك اصلى مى شناختند لذا امام خيلى محتاطانه بعبارت ديگر به نحو (تقيه ) به مبارزه ادامه مى داد.در صورت هرگونه دخالت علنى امام ، شهادت امام قطعى مى شد و مردم از فيض درك علوم و معارف اسلام محروم مى ماندند و به قيمت بهم پاشيدن اين نظام فرهنگى صحيح مى گرديد. ونتيجه مطلوب نيز بدست نمى آمد و بنا به فرموده بعضى از دانشمندان بزرگ اسلام عدم دخالت مستقيم امام خود يك نوع سياست صحيح بوده است. البته روايات ديگرى نيز كه با مضمون اين روايات تعارض دارد نقل شده است.مرحوم آیۀ الله خوئی پس از نقد وبررسی روایاتی که در نکوهش زید نقل شده ،آنها را از نظر سند ضعیف و غیر قابل اعتماد معرفی نموده و می نویسد:«حاصل آنچه گفتیم این است که زید فردی بزرگوار و مورد ستایش بوده است و هیچ مدرکی که برانحراف عقیدتی یا نکوهش او دلالت کند وجود ندارد.»(17)ونیز علامه مجلسی می نویسد:«بدان که اخبار،در حالات زید مختلف و متعارض است.لکن اخبارحاکی از جلالت و مدح وی و اینکه او ادعای نادرستی نداشت،بیشتر است و اکثر علمای شیعه به بزرگی شان زید نظر داد ه اند.بنابراین درست نیست به او حسن ظن داشت و از نکوهش او خودداری کنیم...»(18) بنابراين مى توان گفت كه حضرت امام صادق عليه السلام با قيام زيد از آن جهت كه قيامى بر ضد ستمگرى انجام گرفته موافق بوده است ولى اختلافاتى در اين كه خواسته زيد امامت سياسى بر مردم بوده است (باتوجه به اين كه امامت علمى امام را قبول داشته) و يا اينكه بدون اذن صريح آن حضرت دست به اين قيام زده باشد وجود دارد.
قیام یحیی بن زید:
قيام زيد (عليه السلام ) با شهادت او تمام نشد، و انقلابيون به رهبرى فرزند رشيدش (يحيى ) پرچم شورش و قيام بر ضد حكومت اموى را به دست گرفتند؛گرچه يحيى مانند پدر بزرگوارش به شهادت رسيد، امّا اين دو قيام مقدمه اى براى سقوط حكومت بنى اميه گرديد.
مادر وی ریطه دختر ابو هاشم –عبدالله بن محمد بن حنفیه است.چون زید بن علی (ع)به شهادت رسید؛یحیی فرزندش شبانه او را به خاک سپرد(گویا زید را در کف رودخانه از ترس دست یافتن امویان به جسدش دفن کردند)به جبانه بسیع رفت و به جز ده نفر مردمان دیگری که همراه زید بودند از گرد یحیی پراکنده شدند.(19)
یحیی هنگامی که از کوفه خارج شد،راهی خراسان شد،وی مسیر خاصی را انتخاب کرد.وی ابتدا به سصمت مدائن رفت؛پس از آن به ری وارد شده و بعد از مدتی توقف کوتاه از راه سرخس به بلخ فرود آمد و در این شهر در خانه یکی از شیعیان به نام «حریش بن عمر بن داوود»سکنی گزید.یحیی تا زمان مرگ هشام بن عبد الملک آنجا بود تا اینکه ولید بن یزید به خلافت رسید.در این هنگام یوسف بن عمر که از ورود یحیی به خانه حریش در بلخ اطلاع یافته بود ،به والی خراسان نصر بن سیار نوشت که کسی را به نزد حریش روانه کن تا یحیی را به سخت ترین وضعی دستگیر کند.نصر بن سیار مردی را نزد فرماندارخود در بلخ که نامش عقیل بن معقل لیثی بود فرستاد و به او پیغام داد حریش را بگیرد و او را رها نکند تا اینکه او را بکشد و یا یحیی را تحویل دهد.لیکن حریش حاضر به تحویل یحیی نبود.قریش فرزند حریش مخفی گاه یحیی را به حاکم نشان داد و آنها وی را زندانی کردند.(20)ولید بن مروان از یوسف بن عمر خواست تا از نصر بخواهد یحیی را آزاد کند.نصر وی را آزاد و او را به تقوی سفارش کرد و از فتنه و آشوب بر حذر داشت. يحيى در پاسخ گفت: آيا در امت محمد فتنه‏اى بزرگتر از شما ديده مى‏شود؟ نصر او را پاسخ نگفت و دستور داد دو هزار درهم و نعلينى بدو بدهند و از وى خواست تا نزد وليد رود.(21)
ابو الفرج داستانى از آزاد شدن يحيى نوشته است كه اگر درست‏باشد، نشان دهنده ميزان تعهد مردم زمان او به دين و دوستى با خاندان رسول (ص) و پايدارى آنان در حفظ اين دوستى و ديندارى است. بلكه نشان دهنده تعهد مردم در بيشتر دورانهاست. مردمى كه اين بزرگواران را به قيام مى‏خواندند و به آنان وعده يارى مى‏دادند. اما اين يارى و حرمت را تا آنجا پاس مى‏داشتند كه خطر جانى براى آنان نداشته باشد. مردمى كه مصداق فرموده حسين بن على (ع) هستند: «دين را تا آنجا مى‏خواهند كه زندگانى‏شان را بدان سر و سامان دهند» .
ابو الفرج نويسد: «چون پاى بند را از پاى يحيى برداشتند، تنى چند از شيعيان كه توان مالى داشتند، نزد آهنگرى رفتند كه آن را برداشته بود، و از او خواستند آن را به آنان بفروشد. پاى بند را به مزايده گذاشتند و هر يك مبلغى به بها افزود تا به بيست هزار درهم رسيد. آهنگر ترسيد مبادا حكومت از كار او آگاه شود و پول را از او بگيرد گفت: همگى پولها را روى هم بگذاريد، آنان چنان كردند آهنگر پاى بند را خرد كرد و پاره‏هاى آن را بر آنان قسمت نمود و هر يك پاره‏اى را براى تبرك نگين انگشترى خود ساخت.»(22) اما پس از چندى كه يحيى در جوزجان خروج كرد، جز هفتاد تن با او نبود. راستى آن روز خريداران نگين انگشترى كجا بودند؟ و چرا نزد حاكم سرخس نرفتند و از او نخواستند يحيى را نكشد يا در باره او از خليفه وقت پرسش كند؟
به نظر می رسد یحیی در این حرکت خود غافلگیر شده،فرصت کافی برای بسیج نیرو و جمع آوری شیعیان خراسان پیدا نکرد.(در قیام زید عده زیادی خراسانی حضور داشتند.و شهادت وی بر کثرت و جرات شیعیان خراسان افزود.چنانکه یعقوبی می نویسد:«هنگامی که زید به شهادت رسید،در میان شیعیان خراسان حرکتی پدید آمد،آنها مسائل خویش را آشکار کردند و لذا کسان زیادی به نزد آنها آمده،به آنها متمایل شدند.آنه نیز جرایم امویها را در حق آل رسول الله برای مردم بیان میکردند.در آن میان ،شهری نبود مگر آنکه این خبر فضای آن را آکنده بود.»(23))
به همین خاطر بعد از زندان به ظاهر از قصد قیام منصرف شده،به همراهی تعداد 70 نفر از پیروانش به سوی بیهق رهسپار شد ودر مسیرش با عمروبن زراره ،حاکم نیشابور که با ده هزار نفر به جنگ او بسیج شده بودند،مواجه شد.یحیی سپاهیان عمرو راشکست داده وخود وی را کشته به سوی هرات رفت.حاکم هرات متعرض وی نگشت و یحیی از آنجا گذشت تا به سرزمین جوزجان رسیداهالی این شهر و اطراف آن و گروهی از مردم طالقان و فاریاب و بلخ به وی ملحق شدند.سرانجام مسلم بن احوز هلالی ،مامور سرکوب حضرت یحیی شد و در ناحیه ارغری جوزجان بین دو سپاه جنگ در گرفت و یحیی در اثنا جنگ به شهادت رسید.شهادت یحیی در سال 125 اتفاق افتاد و جنازه اش همچنان بالای دار بود تا وقتی که دولت عباسی روی کار آمد و او را از بالای دار به زیر آورده ،غسل داده و کفن کرده ؛به خاک سپردند.(24)
قیام یحیی و شهادتش بر شمار طرفداران خاندان پیامبر و علویان در شرق سرزمینهای اسلامی ؛بویژه خراسان افزود و نفرت مردم خراسان را به خاندان اموی دو چندان کرد؛به طوری که وقتی ابو مسلم در خراسان قیام کرد و سرزمین خراسان را از دست حاکم اموی آزاد ساخت نخست جسد یحیی را به احترام به خاک سپرد.حرکت یحیی ادامه راه زید بود.یحیی به امامت علمی امام جعفر اعتقاد داشت ،ولی بنا به عقاید پدرش امامت سیاسی را فقط مختص به کسی می دانست که قیام به سیف کند،اگر چه در این راه کشته شود.چنانکه یحیی بواسطه امام صادق از کشته شدن خویش آگاه شده بود.(25)
به هر حال پی از شهادت زید و یحیی ،گروهی از شیعیان و طرفداران خاندان پیامبر که از ستمگری حکام و خلفای اموی به ستوه آمده بود؛مخالفت با خاندان اموی را تنها در مبارزه مسلحانه می دیدند و از اینرو ،راه زید و یحیی را مفید دانسته ؛آنان را امام و رهبر تلقی کردند و به همین سبب به زیدیه معروف شدند.بعد از یحیی عبد الله بن معاویه یکی دیگر از علویان خروج کرد.این امر همزمان با فعالیت دعوتگران عباسی در خراسان بود.عبد الله شنیده بود که ابو مسلم دعوت به «الرضی من آل محمد(ص)»میکند.بدین سبب وارد هرات شد .ابو مسلم زمانی که از این امر آگاه شد ،دستور به قتل او داد و آن حضرت در سال 129 در هرات به شهادت رسید.
بنی عباس از علاقه مردم به علویان استفاده کرده؛در آغاز بامحمد بن عبدالله «نفس زکیه»بیعت کردند(26) و در شعارشان از ذکر نام شخص خاصی خودداری کردند.آنا پس از پیروزی چهره واقعی خود را نشان دادند و دست به اعمالی زدند،که امویان را رو سفید کردند.در دوران منصورعباسی شدت عمل نسبت به خاندان پیامبر بویژه نسبت به فرزندان عبدالله بن حسن افزون گردید،بنابراین فرزند وی به نام محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه در مدینه قیام کرد.
قیام محمد نفس زکیه:
کنیه اش ابو عبد الله و مادرش هند دختر ابو عبیده بن عبدالله...بن زمعۀ بن اسود بن ...است.(27)
محمد بن عبد الله را «صریح»و خلّص قریش می گفتند،چون در میان مادران او تا به قریش برسد؛کنیزی وجود نداشت.وخاندان او وی را مهدی موعود می دانستند.ولی علما و دانشمندان آل ابی طالب او را نفس زکیه و مقتول احجاز الزیت می دانند.محدث قمی در تتمۀ المنتهی گوید:محمّد را از جهت کثرت زهد و عبادت نفس زکیه لقب دادند.محمد در میان خاندان خویش از همه برتر و نسبت به کتاب خدا از همگان داناتر بود و در امور دینی فقیه تر و شجاعت وجود و صلابت و سایر مزایای او از همگان بیشتر بود.بدان حد که کسی شک نداشت که مهدی موعود اوست و این مطلب در میان عموم مردم منتشر گشت و بنی هاشم چه فرزندان ابو طالب و چه بنی عباس با او بیعت کردند؛به جز جعفر بن محمد که با او بیعت نکرد و خبر داد که او به حکومت نخواهد رسید و حکومت بدست بنی عباس خواهد افتاد...(28)(ناگفته نماند ابو الفرج؛چون خود زیدی مسلک است در جای جای کتابش امامان زیدی را برتر از امامی می داند.)محمدبن عبدالله معروف به نفس زكيه يكى از پسر عموهاى امام صادق (عليه السلام) بود از آنجايى كه قيام يحيى بن زيد در خراسان و شهادت او زمينه را براى قيام عباسيان فراهم نمود و عباسيان نيز در مرحله اول زمينه را براى قيام فردى از ميان خود مساعد نمى ديدند به همين علت تصميم گرفتند فردى از آل على (عليه السلام) را كه در بين مردم از احترام، شخصيت و وجاهت بيشترى برخوردار است مطرح سازند و بعد كه به هدف رسيدند او را از ميان بردارند .از طرفى چون نامش هم نام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بود و خال سياهى روى شانه اش بود و نيز بسيار زاهد و عابد بود.
ابو الفرج می نویسد:و هنگامی که ولید بن یزید کشته شد و میان فرزندان مروان اختلاف کلمه پدید آمد،طرفداران بنی هاشم برای دعوت مردم به سوی آنها به اطراف پراکنده شدند و ابتدا از راه ذکر فضائل علی(ع)و فرزندان آنحضرت و مصیبتهائی که بر سر آنها آمد،از کشت و کشتار و دربدری و گوشزد سایر مصیبتهای آنان مردم را به سوی آنها متوجه کردند.و چون کار به مراد ایشان پیش رفت،هر دسته مدعی وصیت منصب امامت برای رهبر خویش گشت تا سرانجام بنی عباس رقبای خویش را کنار زده،منصب خلافت را ربودندوچون سفاح و پس از او منصور به خلافت رسیدند،برای دستیابی برمحمد و ابراهیم پافشاری داشتند و این بدان خاطر بود که هر دوی آنها با محمد بیعت کرده و بیعت او در گردن ایشان بود.محمد و ابراهیم هم از روزی که آنها بر سر کار آمدند مخفی گشته و پیوسته مخفی گاه خود را عوض می کردند تا بالاخره مامورین بنی عباس که در تعقیب آن دو بودند ایشان را به تنگ آورده ؛ناچار خود را ظاهر کرده و سرانجام به قتل رسیدند.(29)
عبدالله (پدرنفس زکیه) به عنوان مهدى آل محمد (صلّي الله عليه وآله) از مردم براى او بيعت مى گرفت.چنانکه اصفهانی می نویسد:
«...بنی هاشم گرد هم اجتماع کردند؛در آن میان عبد الله بن حسن به پا خاست و پس از حمد و ثنای الهی گفت:به راستی خداوند شما را به رسالت خویش برتری داده و بدان مخصو صتان داشته و در میان شما ای ذریّه محمد (ص)آنکه برکتش بیشتر است،همان عمو زادگان و عترت او هستند و آنها از مردم دیگر سزاوارترند که در امر (دین)خدا ترسان و بی تاب باشند و کیست که خدا این موهبت و مقامی را که به شما نسبت به رسول خدا داده به او داده باشد و اکنون شما به خوبی مشاهده میکنید که چگونه کتاب خدا معطّل مانده و سنت پیامبرش متروک گشته.جان باطل زنده شده و حق یکسره مرده است.بیائید و برای رضای خدا-به انسان که او خواهد پیکار کنید،پیش از آنکه(خداوند)نامتان و شخصیت و افتخارتان را از شما بگیردو پیش از آنکه در دین سستی کنید،چنانکه بنی اسرائیل با اینکه محبوبترین خلق خدا بودند؛سستی کردند و اینرا هم دانسته اید که ما پیوسته شنیده ایم،که هرگاه این قوم(اموی)به کشتن یکدیگر دست زدند؛کار از دستشان بدر رودو اکنون اینها ولید بن یزید را کشته اند.پس بیائید تا همگی با محمد بیعت کنیم،زیرا به خوبی دانسته اید که مهدی موعود اوست.»(30)
موضع امام صادق (ع) در برابر قيام نفس زكيه به عنوان مهدى آل محمد (ص) از همان روز اول مخالفت بود زيرا عبدالله محض يعنى پدر نفس زكيه معتقد شده بود كه فرزندش مهدى آل محمد است و سكوت امام مى توانست نوعى صحه گذاردن بر ادعاى آن ها باشد به همين دليل امام صادق (ع)با اين قيام مخالف بود. دليل ديگر اين بود كه امام شكست و كشته شدن او را پيش بينى مى كرد .از اين رو است هنگامى كه آنها از امام براى نفس زكيه بيعت مى خواستند چنين فرمود: «آن مساله امام مهدى «عج» است كه پيغمبر خبر داده است، حالا وقتش نيست. و اى عبدالله اگر تو مى پندارى كه اين پسرت (محمد) همان مهدى موعود است، بدان كه او نيست. و نه اكنون زمان خروج مهدى است و اگر مى خواهى به محمد (پسرت) دستور خروج دهى به خاطر امر به معروف و نهى از منكر باشد. ولی عبد الله بن حسن امام را به حسادت متهم کردند.(31)
چنانکه می بینیم امام با قیام نفس زکیه به عنوان قیام ضد ستمگری و امر به معروف و نهی از منکر موافق است.هر چند آنحضرت این انقلاب را مورد پشتیبانی قرار نداد،ولی در عین حال علیه آنهم اقدامی نکرد.واین نشان می دهد که امام با قیام تحت عنوان مبارزه با ظلم موافق بوده است.
در جائی دیگر امام صادق خطاب به کسانی که از او درباره بیعت با نفس زکیه سوال میکردند،چنین می فرمود:«از خدا بترسید،زیرا پدرم فرمود:کسی که شمشیر به رخ مردم بکشدوآنها را به سوی خود دعوت کند ،با اینکه در میان مسلمین کسی باشد که از او داناتر است،گمراه شده و بی جهت خود را به زحمت انداخته است.چون صلاحیت احراز آنمقام را ندارد.(32)محمد نفس زکیه و برادرش خویش را صاحب میراث امام علی(خلافت) (ع)می دانستند.چنانکه نفس زکیه در نامه نگاری خویش با منصور به آن اشاره میکند.(رجوع شود به تشیع در مسیر تاریخ،ص324)این امر نشان می دهد که اینان نیز به مانند زید و یحیی خویش را مستحق امامت سیاسی می دانستند،چرا که این امر را از طریق قیام به سیف می دانستند.ودر برابر اینکه امام کشته شدن آنان را پیش بینی کرده بود ؛باز دست به قیام میزدند.
قیام عبدالله قتیل باخمری:
ابراهيم بن عبد الله نیز، مانند برادرش محمد، از شخصيت‏هاى ممتاز بنى‏هاشم در علم و عمل بود. آنگاه كه محمد در حجاز بر ضد منصور قيام كرد، او در بصره بر علیه منصور عباسی قيام كرد. آغاز قيام او با اول رمضان سال 145 مصادف بود(33) سپاه، در مكاني به نام "باخمري" واقع در 16 فرسنگي كوفه به يكديگر رسيده و نبرد بزرگي را آغاز كردند.در ابتدا، سپاهيان ابراهيم بر سپاهيان منصور فائق آمده و آنان را به عقب نشيني وادار كردند و به پيروزي رسيدند. ولي ابراهيم به سپاهيان خويش فرمان داد، كه از تعقيب فراريان دست بر داشته و به اردوگاه خويش برگردند. آنان در بازگشت، كه كار را تمام شده پنداشته بودند، يك باره با تهاجم ديگر سپاهيان منصور مواجه شدند و در اين مرحله، كشته زيادي دادند و در ميدان نبرد، تيري به ابراهيم اصابت كرد و او را نقش بر زمين نمود. پس از كشته شدن ابراهيم، سپاه وي از هم گسست و متحمل شكست نهايي شد. سر ابراهيم را از بدن جدا كرده و به نزد منصور دوانقي رسانيدند.(34)رويداد، در 25 و به قولي در 26 ذي قعده سال 145 قمري واقع گرديد و چون ابراهيم در آن مكان [باخمري] كشته شد، به مقتول باخمري، معروف گرديد.گفتني است، ابوحنيفه [پيشواي حنفيان] از هواداران جدي ابراهيم بود و به او كمك هاي مالي و تبليغاتي زيادي نمود و فتوا به پشتيباني از وي و حضور در قيامش داده بود. بدين لحاظ، پس از قتل ابراهيم، مورد خشم منصور دوانقي قرار گرفت.
این قیام نیز به مانند سایر قیامها مورد تایید امام جعفر صادق (ع)نبودچنانکه امام جعفر صادق در جریان شورش نفس زکیه در مدینه از شهر خارج گردیدند.و پس از پایان ماجرا به مدینه باز گشتند.(35)امام حتی کشته شدن محمد و عبدالله را خبر داده بودوامام آنان را از قیام برحذر ساخت و به آنان یاد آور شد که وقت آن نرسیده است. .(36)پس از قیام این دو قیامهای دیگری از علویان شکل گرفت که همگی به شکست انجامیدند،که از جمله مهمترین آنها می توان به قیام حسین بن علی(شهید فخ)اشاره کرد.اوج موفقیت علویان حسنی را می توان در تشکیل دولت علویان طبرستان مشاهده کرد.
نتیجه گیری:
با توجه به جدائی میان علویان و انشعاب آنان به دو شاخه حسنی و حسینی،فرزندان بنی الحسن دست به قیامهای متعددی در جامعه اسلامی زدند.آنان با تاسی از افکار زید بن علی (ع)دست به این قیامها می زدندو امامت سیاسی را مختص هر علوی می دانستند که در برابر ظلم حکام اموی و عباسی قیام کند.لیکن فرزندان بنی الحسین ودر راس آنها امامان معصوم با توجه به انحراف جامعه اسلامی و دور شدن آن از ارزشهای اصیل اسلامی در صدد اصلاح جامعه از طریق فعالیتهای فرهنگی و عقیدتی بر آمدند.تلاشهای امامان معصوم سبب گردید که جامعه تشیع اثنا عشری بتواند به رشد و گسترش خویش ادامه دهد.همچنین سیاست تقیه که از زمان امام باقر بوجود آمده بود به این امر کمک شایانی کرد.وما می بینیم که در مکتب امامان معصوم شاگردان بزرگی تربیت شدند ،که هر چه بیشتر در غناو تعمیق مکتب تشیع در جای جای مناطق اسلامی کمک کردند.
منبع:پی نوشتها:
1-شخصیت و قیام زید بن علی(ع)،سید ابو فاضل رضوی اردکانی،کتاب دیجیتال،ص15
2-مقاتل الطالبیین،ابو الفرج اصفهانی،ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی،تصحیح علی اکبر غفاری،کتابفروشی صدوق،ص129
3-همان،ص131
4-همان،ص132
5- تاریخ یعقوبی،ابن واضح یعقوبی،ترجمه ابراهیم آیتی،انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ نهم،تهران،1382،ج2ص296
6-همان،ص297وص298ومقاتل الطالبیین،ص133و134
7-تاریخ یعقوبی،ج2،ص298
8- مقاتل الطالبیین،ص156وتاریخ تشیع،محمد کاظم خواجویان،جهاد دانشگاهی مشهد،1379،ص67
9-حیات فکری-سیاسی امامان شیعه،رسول جعفریان،انتشارات انصاریان،تهران،1381،ص363به نقل از حیاۀ امام باقر،ج1ص361
10-همان،ص363
11-صحیفه کامله سجادیه،ترجمه سید جعفر حسینی،نشر دار الثقلین قم،1380،ص9و11
12-شخصیت و قیام زید بن علی(ع)،ص24 نقل در ریاض السالکین در شرح صحیفه سجادیه سید علی خان شیرازی
13- حیات فکری-سیاسی امامان شیعه،ص363
14-همان،ص364
15-همان،ص364
16-العبر،ابن خلدون،ترجمه عبد المحمد آیتی،تهران،1363،ج2ص158
17-سیره پیشوایان،مهدی پیشوائی،موسسه امام صادق،قم،1383،ص407به نقل از معجم رجال حدیث،ج7ص345تاص356
18-همان،ص408به نقل از بحار الانوار،ج46ص25
19- مقاتل الطالبیین،ص154
20-همان،ص154تاص157
21- همان،ص157 وتاریخ یعقوبی،ج2ص306
22- مقاتل الطالبیین،ص159
23- تاریخ یعقوبی،ج2ص299
24- مقاتل الطالبیین،ص158تاص161
25- صحیفه کامله سجادیه،ص13
26-- مقاتل الطالبیین،ص240
27-همان،ص221
28- همان،ص222
29- همان،ص223
30- همان،ص241تاص242
31- همان،ص242
32-تاریخ تشیع،ص82به نقا از پرتوی از زندگانی امام صادق،ص262
33- مقاتل الطالبیین،ص324و325
34- همان،ص319تا322
35- حیات فکری-سیاسی امامان شیعه،ص372به نقل از نثر الدر،ج1،ص355
36- مقاتل الطالبیین،ص242


☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ ☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ ☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد