PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چهار شمع



آبجی
15th June 2010, 05:54 PM
چهار شمع به آهستگي مي‌سوختند، در آن محيط آرام صداي صحبت آنها به گوش مي‌رسيد.
شمع اول گفت: من صلح و آرامش هستم، هيچ کسي نمي‌تواند شعله مرا روشن نگه دارد من باور دارم که به زودي مي‌ميرم ....... سپس شعله صلح و آرامش ضعيف شد تا به کلي خاموش شد.
شمع دوم گفت: من ايمان واعتقاد هستم، ولي براي بيشتر آدمها ديگر چيز ضروري در زندگي نيستم پس دليلي وجودندارد که ديگر روشن بمانم ......... سپس با وزش نسيم ملايمي ايمان نيز خاموش گشت.
شمع سوم با ناراحتي گفت: من عشق هستم ولي توانايي آن را ندارم که ديگر روشن بمانم، انسانها من را در حاشيه زندگي خود قرار داده‌اند و اهميت مرا درک نمي‌کنند، آنها حتي فراموش کرده‌اند که به نزديکترين کسان خود عشق بورزند .............. طولي نکشيد که عشق نيز خاموش شد.
ناگهان کودکي وارد اتاق شدو سه شمع خاموش را ديد، گفت: چرا شما خاموش شده‌ايد، همه انتظار دارند که شما تا آخرين لحظه روشن بمانيد ......... سپس شروع به گريستن کرد ........... پــــــــس...
شمع چهارم گفت: نگران نباش تا زمانيکه من وجود دارم ما مي‌توانيم بقيه شمع‌ها را دوباره روشن کنيم، مـن امـــيد هستم.
با چشماني که از اشک و شوق مي‌درخشيد ..... کودک شمع اميد را برداشت و بقيه شمع‌ها را روشن کرد.
نور اميد هرگز نبايد از زندگي شما محو شود.


غم و اندوه اگر هم روزي مثل باران باريد


يا دل شيشه‏ايت از لب پنجره ي عشق زمين خورد و شکست ...


با نگاهت به خدا چتر شادي وا کن و بگو با دل خود


که خدا هست... ! خدا هست ... !


غم و اندوه اگر هست بگو تا باشد


معني خوشبختي ، بودن اندوه است...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد