PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقايسه ای بر اندیشه های ديكانستراكشن و فولدينگ



s@ba
3rd May 2010, 05:52 PM
http://www.takimg.com/images/sfpoua4t7q5ufv5ulm5l.jpg (http://david662.blogfa.com/post-632.aspx)

در بررسي آثار معماري در ادوار مختلف تاريخ مي‌توان به رابطه‌ي مستقيم و عميق بين نحوه‌ي نگرش و ايدئولوژي بشر نسبت به هستي و اعتقادات او و به طور كلي آن چه را فرهنگ مي‌ناميم و آنچه كه به عنوان اثر معماري عرضه مي‌نمايد پي برد. به اين معني كه نحوه ی تفكر و تفسيرانسان از هستي در شكل‌گيري معماري او به شدت تأثيرگذار بوده است.
به عبارت ديگر آن چه به عنوان كالبد معماري شكل مي‌گيرد، متأثر از كيفيات روحي است، كه خالق آن اثر مدنظر داشته است درست به مثابه‌ي نقاشي كودكي كه از روي آن مي‌توان به نحوه تفكر و حالات رواني كودك در هنگام خلق نقاشي‌اش پي برد. مقارن با تحولات عظيمي كه در چند قرن اخير در حوزه‌ي تفكر صورت گرفته است، معماري نيز دستخوش دگرگوني‌هايي گرديده كه باز خورد آن را مي‌توان در تعدد سبك‌ها مشاهده كرد. به اين معني كه، اين معماري است كه آن تفكرات را توصيف مي‌كند. هر تفكر جديد و يا نظريه ی علمي تازه باعث ايجاد سبكي نو در معماري شده است. مطالعه حاضر، كه به عنوان تحقيق درس «آشنايي با معماري معاصر» صورت گرفته است در نهايت چنين نتيجه‌ي كلي را استنباط نموده است.
در اين مطالعه، ابتدا مقدمات فلسفي مرتبط با موضوع بررسي شده، آنگاه در بخش دوم و سوم به تعريف سبك‌هاي ديكانستراكشن و فولدينگ در معماري پرداخته شده و بخش چهارم به مقايسه‌ي اين دو سبك اختصاص يافته است. در بخش پنجم نيز نتيجه‌گيري و جمع‌بندي موضوعات مورد بحث درج گرديده است .
بايد توجه كرد كه در جاي جاي اين تحقيق به ويژه در بخش‌هاي مقايسه و نتيجه‌گيري از برداشت‌هاي فردي استفاده شده است. به اين معنا كه پس از مطالعه منابع، آنچه به عنوان برداشت فهميده شده درج گرديده است. «هرچند كه در بعضي از موارد از نقل قول‌هاي مستقيم نيز استفاده شده است»
بخش اول
مقدمات فلسفي قبل از بررسي ويژگي‌هاي معماري ديكانستراكشن(Deconstruction) و فولدينگ (folding)
ابتدا بايد به فلسفه‌اي كه اين دو نوع معماري از آن ملهم گرديده اشاره كنيم. فلسفه ی هر دو نوع سبك شباهت‌هاي بسيار زيادي دارد و اندك تفاوت بين فلسفه ی آن‌ها در بخش چهارم (به عنوان تفاوت دو سبك) آورده شده است. مكتب ساختارگرايي (ساخت‌گرايي – structuralism) كه در نقطه‌ي مقابل با ديكانستراكشن قرار دارد.
به عنوان يك روش تجزيه و تحليل، در ابتدا توسط فرديناند سوسور (F. Desaussure – 1857 – 1913) در زبان شناسي وارد و گسترش پيدا كرد. ساخت گرايي ريشه‌هاي خودش را به طور مستقيم در هرمنوتيك دارد. هرمنوتيك كه در آن به بررسي شناخت و فهم و تفسير متن مي‌پردازد، ابتدا در زبان شناسي مطرح بود، اما در فلسفه، روان‌شناسي، جامعه‌شناسي نيز گسترش يافت. در اينجا متن ديگر متن موردنظر زبان شناسان نيست بلكه متن به مثابه‌ي هستي و پديده‌هاي عالم است.
ساخت‌گرايان در هر پديده، عناصري مرتبط با يكديگر مشاهده مي‌كنند و در پي بررسي‌ قوانين حاكم بر اين روابط هستند. پيدا كردن ساخت‌ها در مواردي مانند قواعد خويشاوندي، اساطير، مناسك اجتماعي، هنرها، تغذيه و... هدف اصلي ساخت‌گرايان است. از ديدگاه ساخت‌گرايان پديده‌هاي انساني در حكم مجموعه عناصري هستند كه تحت تأثير قوانين حاكم بر آن پديده‌ها، با يكديگر در رابطه هستند.
به عبارت ديگر وقوع پديده‌ها (پديده‌هاي انساني) از ساحت ناخودآگاه انسان( رويدادهايي كه به ظاهر فراموش شده‌اند اما ناخودآگاه در ذهن باقي مي‌مانند و زندگي فرد را تحت تأثير قرار مي‌دهند، علت‌هايي كه وجود دارند، اما آشكار نيستند.) نشئت مي‌گيرد و چون انسان در انجام اين امور آگاهانه عمل نمي كند با بررسي اين پديده‌ها (و حالت تكراري حاكم بر آن‌ها) مي‌توان قوانيني استخراج كرد كه در موارد مشابه هم صادق باشند. (استدلال استقرايي) به طور خلاصه ساخت‌گرايي يك نظريه‌ي روش شناختي است كه در آن مي‌توان هر مسأله‌اي را مورد بررسي قرار داد و قوانين حاكم بر آن مسائل را استخراج و از آن قوانين در جهت پيش‌بيني مسائل بهره جست.ساختار گرایان معتقدند ، بخش بزرگی از آگاهی های ذهن بشر به صورت نا خوداگاه است ، به دیگر سخن مفاهیمی در زندگی اقوام گذشته وجود داشته ، که در زندگی انسان معاصرهم وجود دارد وما از این مفاهیم بعنوان ((کهن الگوها )) یاد می کنیم . ساخت‌گرايي، نقدي بر فلسفه و انديشه مدرن بود كه در آن تمامي پديده‌هاي انساني از ديدگاه عقل بشر مورد بررسي قرار مي‌گرفت و نقش عوامل ناخودآگاه (مانند تأثيرات فرهنگ، قوميت و..) در بررسي آن پديده‌ها ناديده گرفته مي‌شد. از سوسور زبان شناس سويسي و استراوس(claude levistrauss – 1908- ) مردم شناس فرانسوي مي‌توان به عنوان نظريه پردازان اين مكتب نام برد. در نيمه‌ي اول قرن بيستم، از سوي ژان پل سارتر (1980 – 1905) فيلسوف فرانسوي فلسفه‌ي( اصالت وجود) (اگزيستانسياليسم) مطرح گرديد. سارتر معتقد بود هر فرد ماهيت خويش را شكل مي‌دهد، هيچ دو فرد يا پديده‌ي مشابهي وجود ندارد و بنابراين تجزيه و تحليل ساختي كه مبتني به روش استدلال استقرايي (كشف قوانين و نظم موجود در پديده از طريق مشاهده و بررسي تكرار آن‌ها) است مردود است.
به اين ترتيب فلسفه اصالت وجود (به مثابه‌ي پايه مكتب ديكانستراكشن) نيز ريشه در هرمنوتيك و نحوه‌ي تفسير پديده‌ها دارد با اين تفاوت كه پيروان ساختارگرايي معمولاً متن مداراند، يعني به متن توجه مي‌كنند تا مؤلف آن ولي پيروان مكتب ديكانستراكشن مفسرمداراند، به اين مفهوم كه بيان مي‌دارند هر فردي (مفسري) مي‌تواند تفسيري متفاوت از يك متن واحد داشته باشد. يعني به تعداد افراد (مفسران) از يك متن، تفسير وجود دارد (كثرت معاني). مكتب فكري ديكانستراكشن كه اساس خود را از فلسفه‌ي اصالت وجود دارد توسط ژاك دريدا ( (Jaceques Derrida -1930 فيلسوف معاصر فرانسوي پايه‌گذاري شد . دريدا با ساختارگراها مخالف است و معتقد است چون فرهنگ و شيوه‌هاي قومي هر لحظه تغيير مي‌كنند، پس روش ساختارگراها كه مبتني بر مطالعه ی تكرارها است صحيح نيست. به عقيده دريدا يك متن هرگز مفهوم واقعي خودش را آشكار نمي‌كند و هر خواننده و يا هركس آن را قرائت مي‌كند (در اينجا مفسر)، مي‌تواند دريافت متفاوتي از قصد و هدف مؤلف آن داشته باشد. به عبارت ديگر يك متن معني واحدي ندارد و كثرت معاني (به تعداد مفسران) در مورد آن درست است پس چون تكرار و مشابهت در كليه متون وجود ندارد روش استقرايي ساختارگرايان مورد سوال است، به همين دليل در بينش ديكانستراكشن ما در يك دنياي چند معنايي زندگي مي‌كنيم. از نظر دريدا در تقابل‌هاي دوتايي چون روز و شب، زن و مرد، تقارن و عدم تقارن و... يكي بر ديگري ارجحيت ندارد. چون هر فرد مي‌تواند برداشتي متفاوت از معناي اين تقابل‌ها داشته باشد. به طور كلي در اين مكتب بيان مي‌شود كه هيچ تفسير نهايي از پديده‌ها وجود ندارد.
نكته‌ي حائز اهميت آن است كه تعريف مشخصي از ديكانستراكشن وجود ندارد، زيرا هر تعريفي از آن مي‌تواند مغاير با خود ديكانستراكشن تفسير شود، چون هر فردي به طور مجزا مي‌تواند تفسيرهاي خودش را از يك تعريف داشته باشد. چون عده‌اي از خود ساختارگرايان با عقايد ساختارگرايانه به مخالفت برخاستند، و به ديكانستراكشن متمايل گرديدند. از اين رو به مكتب ديكانستراكشن «پساساختارگرايي» نيز گفته مي‌شود. به طور خلاصه ساختارگرايان معتقدند : با استفاده از استدلال استقرايي و بررسي نظم پديده‌هاي مشابه و تكراري مي‌توان روابط پديده‌ها را كشف كرد و چون همه‌ي اعمال انسان از ضمير ناخودآگاه او شكل مي‌گيرد اين تكرار و نظم در پديده‌هاي انساني وجود دارد. ديكانستراكشن‌ها معتقدند: هر پديده و هر متني، ماهيت مستقل خود را دارد و هيچ دو فرد يا پديده‌ي مشابه و تكراري وجود ندارد. پس به تعداد مفسران يك متن، تفسير از آن متن وجود دارد و معاني يك متن متكثرند و در تقابل‌هاي دوتايي يك معني بر معني ديگر ارجحيت ندارد.
بخش دوم
معماري ديكانستراكشن
(ديكانستراكشن يعني ساختن ايده‌هاي ساخت‌ناپذير – پيتر آيزنمن) برپايه مكتب فكري ديكانستراكشن از سال 1998 و به طور دقيق‌تر از اوائل 1980 سبك معماري‌اي به نام ديكانستراكشن ابداع شد. نخستين بار توسط پيتر آيزنمن( -peter Eisen man – 1932 (معمار آمريكايي، معماري ديكانستراكشن شكل يافت. اصول فكري اين مكتب مانند : - : تعدد و كثرت در معناها - : عدم ارجحيت در تقابل‌ها و دوگانگي‌ها در قالب ساختمان‌هايي كه به اين سبك ساخته شده‌اند، كالبد يافت. در گذشته و همچنين در معماري مدرن و پست مدرن آن چه كه حضور داشته تقارن، تناسب، وضوح، ثبات، مفيد بودن و سودمندي بوده است، در اين تقابل‌هاي دوتايي همواره يكي بر ديگري ارجحيت داشته است. اما آنچه مورد غفلت قرار گرفته عدم تقارن، عدم وضوح، ايهام، ابهام، بي‌ثباتي، فريب، زشتي و عدم سودمندي است. مطابق با اصول ديكانستراكشن، اين تقابل‌ها و دوگانگي‌ها مي‌بايست در ساحت معماري به نمايش گذاشته شود.
همچنين برخلاف مدرنيست‌ها كه آينده را موردنظر داشتند و بر خلاف پست مدرنيست‌ها كه به گذشته توجه مي‌كردند، در انديشه معماران ديكانستراكشن شرايط امروز به اعتقاد آيزنمن «presentness» به معنای (اكنونيت) ، ملاك معماري است زيرا هر فردي اكنون (و بدون توجه به گذشته و آينده خود كه نمي‌توان نقش آن‌ها را در بينش فرد نفي كرد و در عين حال به دليل كثرت معاني در افراد نمي‌توان تشخيص داد چه بخشي از آن بينش به گذشته و يا آينده تعلق دارد «نه اين است و نه آن – هم اين است و هم آن» به معماري توجه مي‌كند).
به عبارت ديگر از نظر معماران ديكانستراكشن، طرح ساختمان بايد منعكس كننده جهان متكثر كنوني باشد و به قرائت‌ها و تفسيرهاي مختلف از طرح اجازه بروز دهد. اگر ساده بگوييم و درست متوجه شده باشيم، معماري ديكانستراكشن بايد هم پاسخگوي بينش‌هاي آينده‌نگر و هم بينش‌هاي گذشته‌نگر باشد و همه‌ي سلايق را در زمان حال در نظر بگيرد؛ شايد به همين دليل باشد كه سبك ديكانستراكشن را از زير مجموعه‌هاي پست مدرنيسم مي‌دانند. (مكتبي كه به آينده و گذشته توأماً نگاه دارد و در ضمن كثرت گرايي از اصول پست مدرنيسم نيز محسوب مي‌شود.) در معماري ديكانستراكشن فرم‌ها تعميم داده مي‌شوند و تنها پس از آن است كه برنامه‌اي كاركردي ارائه می شود، به جاي اين كه فرم به دنبال كاركرد باشد، كاركرد تابع تغييرشكل مي‌شود بر خلاف مدرنيست‌ها كه مي‌گويند فرم تابع عملكرد است. در آثار معماران اين سبك، عدم تقارن، ابهام، ايهام، بي‌ثباتي، دوگانگي، چند معنايي و عدم سودمندي همتراز تقارن، وضوح، ثبات، پايداري، يك معنايي و سودمندي مطرح می شود. (اگر درست متوجه شده باشيم در اين سبك، به عنوان مثال هم احجام متقارن وجود دارند و هم احجام نامتقارن ولي آنچه مهم است آن است كه هر دوي اين تقابل‌ها وجود دارند و هر كدام به صورت احجام مستقل با ماهيت جدا به كار رفته‌اند) كاربرد مصالح متفاوت، ايجاد عدم تعادل در تركيب‌بندي نماي ساختمان از اصلي‌ترين ويژگي‌هاي معماري ديكانستراكشن تقليدي در ايران است. از معماران مشهور اين سبك مي‌توان به پيتر آيزنمن، فرانك گهري، زاهاحديد، رم كولهاس، برنارد چومي را نام برد .
بخش سوم
معماري فولدينگ
معماري فولدينگ سبك ديگري از معماري، كه زاييده‌ي مكتب ديكانستراكشن است، و از دهه‌ي پاياني قرن بيستم مطرح گرديد فولدينگ نام دارد.
از نظر مقايسه، فلسفه‌ي فولدينگ كه نخستين بار توسط ژيل دلوز (gilles deleuze (1925 – 1996 فرانسوي مطرح شد، شباهت بسيار زيادي با فلسفه‌ي ديكانستراكشن دارد:
- : هيچ ارجحيتي در جهان وجود ندارد. (در تقابل‌ها)
- : معاني متون متكثراند (از ديدگاه مفسران مختلف)
- : سلسله مراتب وجود ندارد، به نظر مي‌رسد اين ويژگي فلسفه‌ي فولدينگ كه سلسله مراتب وجود ندارد خود زاييده‌ي اين ويژگي ديكاستراكشن است كه ارجحيتي در جهان وجود ندارد و از اين ديدگاه فلسفه‌ي ديكانستراكشن و فولدينگ كاملاً يكسان هستند. اما بايد توجه كرد در فولدينگ به عدم وجود سلسه مراتب و طبقه‌بندي و عمودگرايي توجه بيشتري شده است و به جاي آن به افق‌گرايي و هم ترازي اهميت بيشتري داده شده است. (درست مانند ریشه گياه ريزم (Rhaizom) به جاي آن كه درخت وار (عمودي) رشد كند در سطح زمين گسترش مي‌يابد) از ديگر نظريه‌پردازان فلسفه‌ي فولدينگ مي‌توان به فيليكس گاتاري فرانسوي (1992 – 1936 fielix gauttari)اشاره نمود. بحث فولدينگ در معماري از اوايل دهه 1990 ، با پيشگامي معماراني چون آيزمن، گهري، زاهاحديد و حتي معمار مدرنيست فيليپ جانسون (Philip johson – 1906- ) وارد شد. فولد يعني چين، لايه، لايه‌هاي هزارتو، در اين نوع معماري هر لايه در كنار لايه‌ي ديگر است، همه چيز در كنار هم است بدون اين كه لايه‌ها در هم فرو روند، ماهيت هر لايه به تنهايي حفظ مي‌شود و همه چيز افقي است، از نظر فولدينگ همه چيز همسطح يكديگرند. به عبارت ديگر در اين نوع معماري با مركز مداري مخالفت مي‌شود و مركز مداري جاي خود را به گسترش در جهت طول (و نه ارتفاع) مي‌دهد. به عنوان مثال، برج سيزر در 110 طبقه به عنوان نمادي از معماري مدرن و مرتفع‌ترين ساختمان اين سبك در شهر شيكاگو قرار داشت اين برج از تعدادي مكعب روي هم شكل يافته بود كه ارتفاع هر يك از اين مكعب‌هاي عمودي متفاوت بود و هر كدام تا ارتفاع معيني بالا رفته بودند (درست در نقطه‌ي مقابل تفكر فولدينگ كه سلسله مراتب را رد مي‌كرد) اين برج تخريب گرديد، گرگ لين ( - (gereg lynn - 1964 به صورت نمادين با تبر تيشه به ريشه‌ي اين نماد مدرنيته و معماري مدرن زد و عمود گرايي را به افق‌گرايي تبديل كرد. پس از انداختن برج به روي زمين، لين لايه‌هاي هندسي و طويل و قائم الزاويه آن را بر طبق شرايط سايت‌ همانند نوارهاي خميري شكل، در كنار هم قرار داد. اين لايه‌ها در عين اين كه هر يك خصوصيات خود را حفظ كرده‌اند ولي با توجه به شرايط موجود در سايت، به حالت نرم و انعطاف‌پذير به صورت افقي و بدون هيچ گونه ارجحيتي در بين عوامل موجود در سايت قرار گرفتند. پيتر آيزنمن به عنوان باني طرح فلسفه‌ي فولدينگ در حوزه‌ي معماري واژه «week form» يا «فرم ضعيف» را مطرح كرده است فرمي كه قابل انعطاف است و خود را با شرايطي محيطي وفق مي‌دهد همان طور كه ژله با شكل ظرف خود تطبيق مي‌يابد، از اين رو معماري فولدينگ نوعي معماري ارگانيك نيز محسوب مي‌شود به اين معنا كه لايه‌ها در عين اين كه خصوصيات خود را حفظ مي كنند ولي با توجه به شرايط موجود در سايت به حالت نرم و انعطاف‌پذير به صورت افقي و بدون هيچ ارجحيتي در بين عوامل موجود در سايت قرار مي‌گيرند.
ويژگي‌هاي معماري فولدينگ:
- : لايه‌ لايه بودن (چند لايگي) با حفظ ماهيت هر لايه و قرارگيري لايه‌ها در كنار هم
- : افق گرايي و همترازي لايه‌ها
- : فرم‌هاي قابل انعطاف و قابل تطبيق با شرايط محيطي سايت (week form و معماري ارگانيك)
- : در اين نوع معماري تباين‌هايي مانند تقارن، عدم تقارن و... به چشم مي‌خورند اما اين تضادها به نسبت ديكانستراكشن منعطف‌ترند و در هم مي‌آميزند، به عبارت ديگر مثل ديكانستراكشن تضادها كاملاً مجزا نيستند و با عناصر واسطه به هم مربوط‌اند.
بخش چهارم
مقايسه ی معماري ديكانستراكشن و فولدينگ
1- شباهت‌ها
1-1- در بسياري از جهات (تقريباً در همه‌ي موارد) ديكانستراكشن و فولدينگ در فلسفه مشابه هستند، و در واقع فلسفه‌ي فولدينگ كاملاً نشئت يافته از فلسفه‌ي ديكانستراكشن است. كثرت معاني و عدم ارجحيت در تقابل‌ها در هر دو فلسفه وجود دارد، اما در فلسفه‌ي فولدينگ تضادها با انعطاف بيشتري در كنار هم قرار مي‌گيرند .
2-1- هم در معماري فولدينگ و هم معماري ديكانستراكشن، هدف اصلي پاسخ‌گويي به قرائت‌ها و تفسيرهاي مختلف از طرح است .
3-1- در معماري فولدينگ لايه‌ها ضمن قرارگيري در كنار هم ماهيت خود را حفظ مي‌كنند (درهم فرو نمي‌روند) همان طور كه در معماري ديكانستراكشن احجام، اشكال، سطوح و... ماهيت خود را حفظ مي كنند .
4-1- هر دو سبك معماري فولدينگ و ديكانستراكشن با الگوبرداري از علم روز، فرم‌هايي را به وجود مي آورند .
2- تفاوت‌ها
1-2- در معماري ديكانستراكشن تضادها و تباين‌ها در معماري به صورت مجزا شكل مي‌يابند، اما در معماري فولدينگ هر چند اين تضادها شكل مي‌يابند اما اين تضادها به صورت انعطاف‌پذيري در هم مي‌آميزند. به عنوان مثال با استفاده از يك عنصر واسطه اين تباين‌ها در هم مي‌آميزند. (دقت داريم، چه در معماري فولدينگ و چه در معماري ديكانستراكشن اين كه مي‌گوييم تضاد به مفهوم ارجحيت يك عنصر در مقابل عنصر متضاداش نيست بلكه به معناي كاربرد همزمان هر دو عنصر متضاد در طرح است.) (اگر درست فهميده باشيم.)
2-2- در معماري فولدينگ به نسبت معماري ديكانستراكشن توجه بيشتري به افق گرايي و هم ترازي است.
3-2- در معماري فولدينگ به محيط اطراف سايت همزمان هم توجه مي‌شود و هم در بعضي قسمت‌هاي همان سايت توجه نمي‌شود، به عبارت ديگر بعضي قسمت‌هاي يك طرح، طراحي ارگانيك دارد و بعضي قسمت‌هاي همان طرح، طراحي ارگانيك ندارد. اما اين توجه به طراحي ارگانيك در معماري فولدينگ از معماري ديكانستراكشن بيشتر است
بخش پنجم
جمع‌بندي و نتيجه‌گيري
همان‌طور كه در قسمت قبل گفته شد، هم معماري ديكانستراكشن و هم معماری فولدينگ و حتي معماري پرش كيهاني نيز شباهت‌هاي زيادي به هم دارند و در امتداد تجربه‌هاي هم هستند كه اين خود ناشي از محوريت مشترك آن‌هاست كه اين محوريت مشترك همان «علم روز» است.
آن‌ها در پي الگوبرداري از علم روز و انتقال آن مفاهيم به فرم‌هاي معماري هستند و با اندكي تغيير در ويژگي‌هاي هر يك از اين سبك‌ها، نام آن‌ها تغيير كرده است. اين مسأله (توجه به علم روز) نه تنها در اين سبك‌ها، و نه فقط در معماري، بلكه در همه‌ي جوانب زندگي بشر امروز تأثيرگذارده و با جهت‌گيري‌اش، سمت و سوي بسياري از مسائل را عوض مي‌كند. هر نظريه ی جديد (در فلسفه و روان شناسي و جامعه شناسي و علوم تجربي و...) چون طوفاني مي‌ماند كه ساير اركان زندگي بشر را با اصول خود همسو مي‌سازد و در واقع، معماري نيز به عنوان يكي از اين اركان مي‌تواند تجسم اين تفكرات باشد. از همين جاست كه مي‌توان به رابطه‌ي تعدد تفكرات و بينش‌ها و تعدد سبك‌ها (به خصوص در سال‌هاي اخير) در معماري پي برد.
اگر صنعت را به مفهوم عام آن در نظر بگيريم (صنعت: هنر، علم و...) مي‌توان همه‌ي اين موارد را در جمله‌ي زير خلاصه كرد: صنعت (به مفهوم عام آن) چيزي نيست جز بر آمدن اجسام مادي از اين كيفيات روحي (نظريه‌ها، بينش‌ها، تفكرات و...) اسامي خاص: استراوس – كلود لوي Claudelevi Strauss آيزنمن – پيتر Peter Eisenman پسا ساختارگرايي Post Structuralism چومي – برنارد Bernard Tsehumi حديد – زاها Zaha Hadid جانسون – فيليپ Philip Johson دريدا – ژاك Jacequse Derrida ديكانستراكشنDeconstruction دلوز – ژيل Gilles Deleuze ريزم RhaiZom ساختارگراييسوسور – فرديناند F.De Saussre فرم ضعيف Weak Form فولدينگ Folding كولهاس – رم Rem Kool Hass گهري – فرانگ Frank Gehry گاتاري – فيليكس Felix Gattari لين – گرگ Gereg Lynn

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد