PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : از اين دوست‌تون ياد بگيرين!



AvAstiN
29th April 2010, 06:19 PM
اولين تجربه سنتز من هم در دوران استاژري‌ام بود....

ما توي يه بخش به دليل امتحان‌هاي تئوري‌مون خيلي دو‌در بازي درآورديم که يه روز اتند قاط زد و گفت: «اگه فردا شرح‌حال نداشته باشين همه تجديد بخش.» مطلب انسداد روده رو تعيين کرد و گفت: «بخونين واسه فردا.» آقا درست مريض ما هم انسداد روده بود. مريض خيلي بدحال بود و شوهرش هم قاطي. خسته از بيمارستان و اين شرح حال گرفتن، شروع کرد دعوا که مگه ما موش آزمايشگاهيم. در يک کلام همکاري فرت! خلاصه منم گفتم: «خب شرح‌حال نمي‌دي که نده. من فردا به استادم مي‌گم!» دوباره فردا صبح زود پاشدم اومدم بيمارستان که تلاش دوباره کنم جهت شرح‌حال‌گيري. خبر رسيد مريض روز قبل اکسپاير شده. ما هم گفتيم: «خدا بيامرز خيرش بده ما رو هم از شرح‌حال‌گيري راحت کرد. هم خودش کمتر زجر مي‌کشيد تو اين دنيا.» با اين فکر که ديگه اين مريض که مرده و پرزنت نمي‌شه خوشحال رفتيم سر راند که اتند گفت: «خب مريض جديد دارين؟» همه گفتن: «نه!» اتند جان هم نه گذاشت، نه برداشت گفت: «حالا که مريض ندارين اون مريض که ديروز اکسپاير شد شرح‌حال‌شو گرفتين که؟!» آقا نفس‌ها همه در سينه حبس و همه نگاه‌ها به من بود. مي‌تونستم بهانه بيارم، ولي قبل‌اش بهمون ضرب‌الاجل داده بودن و سرنوشت گروه دست من بود. کاغذي که فقط اسم و فاميل مريض توش نوشته شده بود و کمي ‌از رو شرح‌‌حال اينترن کپ زده بودم رو باز کردم و شروع کردم به خوندن. فقط دو خط نوشته شده بود، ولي من يه صفحه پرزنت ايل‌نس گفتم! وقتي من داشتم سنتز مي‌کردم خودم داشتم از خنده مي‌مردم چون نگاه‌ام به دوستام مي‌افتاد که داشتن از خنده رو زمين غلت مي‌زدن! خلاصه با اين فکر که مريض اکسپاير است و هم‌اکنون در سردخانه به سر مي‌برد و هيچ مدرکي نيست که مچ ما را بگيرد! توي معاينه هم هر چي تا اون موقع، که ماه دوم استاژريم بود، نديده و نشنيده بودم گفتم. در کانون ميترال همراه با کليک ميان‌سيستوليک! رال انتهاي دمي ‌همراه با ويز بازدمي ‌در هر دو ريه! هي من مي‌خوندم هي اتندمان چشماش گردتر مي‌شد. مي‌گفت: «عجب سوفل هم داشت؟» مي‌گفتم: «بله استاد!» مي‌گفت: «چه جالب من دقت نکردم! انيکوليزيس هم داشت‌ها!» و آخر شرح‌حال بود که احسنت و مرحبا و تحسين نثار ما مي‌گشت! و اتند محترم هي ما را مي‌کوبوند تو سر هم‌گروهي‌هايمان که از اين دوست‌تون ياد بگيرين. چه‌قدر خوب شرح حال مي‌گيره! مثل شماها که نيست. اصلا نمي‌شناسين مريضتونو. خيلي ممنون دخترم. خيلي عالي بود. اصلا از مريضي که هيچ همکاري نداشت خيلي خوب شرح حال گرفتي! و اين هم‌گروهي‌هاي‌مان بودند که از خنده سرخ شده بودند، چون مي‌دانستند ما چه داريم مي‌کنيم!

منبع : هفته نامه سپید

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد