PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نگاهى به مشكلات تاريخ نگارى، با تكيه بر تاريخ بيهقى



MR_Jentelman
9th February 2010, 07:28 PM
اهميت تاريخ در زندگى بشر باعث شده كه همواره گروهى به تحقيق و بررسى آن بپردازند. محققان مى كوشند كه اطلاعات ذى قيمتى را از زندگى مردم در زمان هاى گذشته به دست آورند. آن ها مى خواهند از كم و كيف زندگى گذشتگان آگاه شوند و نقاط قوت و ضعف آن را بيابند و با تقويت نقاط قوت و برطرف كردن نقاط ضعف، زندگى با نشاط و سالم ترى را به نسل هاى حال و آينده ارمغان دهند و به نظر مى رسد اين يكى از مهم ترين آرزوهاى هر مورخى است. ليكن مورخان و محققان در عمل با مشكلات عديده اى روبه رو هستند كه در اين جا مهم ترين آن ها فهرستوار بررسى مى شود:


1. فقدان اطلاعات كافى از زندگى گذشتگان

تاريخ دو روى دارد: يك روى آن، حوادثى است كه در تاريخ اتفاق افتاده و روى ديگر آن، حوادثى است كه از مجموع آن ها ضبط شده، و آن چه ضبط شده، نسبت به آن چه اتفاق افتاده، بسيار ناچيز است و شايد بتوان گفت كه نسبت آن، يك به هزار است و اين امرى است كه مورخان بدان معترف اند.
نسوى در مقدمه سيرت جلال الدين منكبرنى كه شيوه تاريخ نگارى خود را بيان مى كند، از كثرت اتفاق وقايع در زندگى جلال الدين خوارزمشاه سخن مى گويد و مى نويسد: «كه صد سال اگر زو كنى داستان هنوز از هزاران يكى باشد آن
ابن اثير نيز در مقدمه كتاب خود به اين مطلب اشاره كرده است كه در هيچ تاريخى، تمام رويدادهايى كه به وقوع پيوسته و آن چه به وجود آمده، موجود نيست. او كه كتاب هاى تاريخى قبل از خود را جامع و كامل نمى داند و مى خواهد تاريخ كاملى كه وقايع شرق و غرب در آن باشد، بنويسد;اعتراف مى كند كه چنين امرى ممكن نيست. وى مى نويسد: نمى گويم كه همه رويدادهاى تاريخى را گرد آورده ام، چون كسى كه در موصل به سر مى برد ناچار، از آن چه در دورترين سرزمين هاى خاور و باختر روى مى دهد، بى خبر مى ماند، ولى مى گويم من در كتاب خود مطالبى جمع كرده ام كه در هيچ كتاب ديگرى يك جا جمع نشده است.
ودر جاى ديگر مى نويسد:«اعتراف مى كنم كه آن چه نمى دانم بيش تر است از آن چه مى دانم».
با توجه به امكانات موجود آن زمان، مورخان نمى توانستند آن چه را كه اتفاق مى افتاد ضبط كنند. اگر به اين امر، انگيزه، تعصب، مرام ومسلك مورخان را(كه در ضبط وقايع تأثير مهمى داشتند)اضافه كنيم، به درستى درخواهيم يافت كه چه مقدار از وقايعى كه اتفاق افتاده ضبط شده است.
2. مفقود و نابود شدن اسناد و مدارك جمع آورى شده توسط مورخان


يكى ديگر از مشكلات تاريخ نويسى اين است كه مورخان فرصت نيافتند اسناد و مداركى را كه به مرور زمان جمع آورى كرده بودند، ثبت و ضبط كنند. بيهقى در اين مورد مى نويسد: «من مى خواستم كه اين تاريخ بكنم هر كجا نكته بودى در آن آويختى».
و در جاى ديگر مى گويد:«اگر كاغذها و نسخت هاى من همه به قصد ناچيز نكرده بودندى، اين تاريخ از لونى ديگر آمدى».
اسناد و مدارك در كار مورخانِ دقيق و نكته سنج و آشنا به روش تاريخ نگارى علمى، نقش اصلى را ايفا مى كند. حال تصور كنيد كه مورخى براى نوشتن حادثه اى با زحمت فراوان اسناد و مدارك آن را تهيه كرده باشد، اگر چند برگى از آن ها مفقود شود، مورخ با مشكل حادى روبه رو خواهد شد، چرا كه آن اسناد را نمى تواند با بافته هاى ذهنى خود خلق كند، ناگزير يا بايد از كار خود منصرف شود يا اين كه به داستان سرايى بپردازد كه مورخان همواره از اين امر اجتناب مى كردند و يا اين كه با همان اسناد و مدارك ناقص، دست به تأليف بزند. واضح است كه با فقدان بعضى از مدارك، آن چه مطلوب آن ها بود، حاصل نمى شد.

3. مفقود شدن كتب تاريخى


يكى ديگر از مشكلات مورخان معاصر،از بين رفتن بسيارى از كتاب هاى تاريخى بر اثر عوامل طبيعى و غير طبيعى، از قبيل حمله ها و غارت هاى مهاجمان و آتش سوزى ها است كه از بسيارى از آن ها صرفاً نامى باقى مانده و از بعضى ديگر يك يا دو مجلد باقى مانده است. مؤلف تاريخ بيهق از كتابى به نام مشارب التجارب و غوارب الغرايب نامى مى برد كه از تأليفات خود اوست كه وقايع بعد از تاريخ يمينى تا زمان خود را در آن ذكر كرده، ولى امروزه در اختيار ما نيست.
بنا بر قول او، تاريخ ابوالفضل بيهقى حدود سى مجلد بوده كه وى بعضى از آن ها را در كتابخانه سرخس و بعضى ديگر را در كتابخانه مدرسه خاتون مهد عراق ـ رحمهااللّه ـ نيشابور ديده است،ولى از آن همه مجلدات، جز يك بخش باقى نمانده است. ذبيح الله صفا در اهميت مجلدات تاريخ بيهقى مى نويسد: «اگر همه اجزاى آن در دست مى بود ممكن بود ما را از مراجعه به بسيارى كتب ديگر مستغنى سازد و يا اطلاعات گران بهايى را كه اكنون فاقد آن هستيم، در اختيار ما نهد»


.4. تحريف كتب تاريخى


اين مسئله از ديد مؤلفان آن ها نيز پنهان نبود، از اين رو آن ها براى حفظ آثار خود به روش هاى متعددى متوسل مى شدند، مثلاً آن را به نام سلطانى مى كردند يا اين كه آن را وقف مى نمودند و باز هم به اين اكتفا نمى كردند و با سوگندهاى غلاظ و شداد از نويسندگان و خوانندگان مى خواستند كه در آن دست نبرند و آن را تحريف ننمايند. براى مثال، راوندى در مقدمه راحة الصدور و آية السرور «صد هزار لعنت به جان و خان و مان و زن و فرزندان آن كس مى فرستد كه از اين كتاب حرفى يا كلمه اى حذف كند يا زيادت و نقصانى نويسد يا طعنى زند و تصرفى كند»

.5. آتش سوزى كتابخانه ها


آتش سوزى يكى از مصيبت هاى بزرگى است كه بسيارى از كتب ذى قيمت را به تلّى از خاكستر تبديل كرده و مورخان بعدى را از اطلاعات آن ها محروم نموده است. كتابخانه بخارا يكى از اين كتابخانه هايى است كه در سال 387 هجرى قمرى طعمه حريق شده. ابن سينا كه مدتى از اين كتابخانه استفاده كرده، آن را چنين توصيف مى كند:
كتابخانه اى ديدم سخت بزرگ داراى اطاق هاى بى شمار بود و در هر اطاقى قفسه هاى فراوانى نهاده بودند و كتاب ها را درونشان مرتب و منظم چيده بودند و هر اطاقى به كتب يك فن از فنون اختصاص داشت، مثلاً اطاقى فقط مربوط به ديوان هاى شعرا بود و اطاق ديگر مربوط به كتب فقه، و هم چنين اطاق هايى بود كه به كتب علومى خاص اختصاص داده بودند. اين كتابخانه داراى فهرستى بود كه آن را مطالعه كردم و آن چه احتياج داشتم از آن فهرست برگزيدم و به مطالعه آن ها پرداختم. در اين كتابخانه كتب بسيار ديدم كه اسامى آن ها را بسيارى از مردمان نشنيده اند و من خود نيز مانند آن كتاب ها را تا آن هنگام نديده بودم. اين كتابخانه گران بها تصادفاً در سال 387 هجرى قمرى طعمه حريق شد كه اين حادثه را بايستى ضايعه اى بزرگ در جهان اسلام محسوب كرد، به علت اين كه نسخه هاى خطى منحصر به فرد در اين كتابخانه وجود داشته كه بر اثر آتش سوزى نابود شده است».
متأسفانه خطر آتش سوزى هنوز كتابخانه هاى ما را تهديد مى كند، چنان كه در سال 1366 كتابخانه ادبيات دانشگاه اصفهان بر اثر بى احتياطى طعمه حريق شد و هزاران جلد كتاب در شعله هاى آتش سوخت و محققان را از محتواى كتب خطى منحصر به فرد آن محروم كرد.

6. گزينش مطالب توسط مورخان


يكى ديگر از عواملى كه باعث شده آن چه اتفاق افتاده و دانستن آن براى نسل هاى بعدى مفيد بوده، ضبط نشود، ثبت گزينشى رويدادها توسط مورخان است. آن ها با توجه به شرايط زمانه خويش، كه در آن و هدف خود از نوشتن تاريخ، حبّ و بغض نسبت به اشخاص يا وقايع و با توجه به آن چه در نظرشان مهم جلوه مى كرد; برخى حوادث را مى نگاشتند و بقيه را رها مى كردند. البته اين را نمى توان به عنوان ضعف تاريخ نگارى آن ها تلقى كرد، بلكه اين ناشى از فقدان شرايط و امكانات لازم بوده است. به عبارت ديگر، حيطه كار مورخان گذشته نسبت به مورخان معاصر بسيار محدودتر بوده است و ما نبايد از مورخان گذشته همان انتظارى را داشته باشيم كه از مورخان معاصر داريم، چرا كه گروه اخير از امكانات وسيع تر و شرايط بهترى برخوردارند، چنان كه بيهقى در اين مورد مى نويسد:
و غرض من نه آن است كه مردم اين عصر را باز نمايم. حال سلطان مسعود ـ اناراللّه برهانه ـ كه او را ديده اند و از بزرگى و شهامت در همه ادوات سياست واقف گشته. اما غرض من آن است كه تاريخ پايه اى بنويسم و بنايى بزرگ افراشته گردانم، چنان كه ذكر آن تا آخر روزگار باقى ماند.
با توجه به سخن بيهقى، ديگر نمى توان به او خرده گرفت كه چرا از مردم ذكرى به ميان نياورده، بلكه به مناسبت هايى از وضع مردم سخن گفته است كه بسيارى از حقايق زندگى آن ها را براى ما روشن مى سازد و حتى با نقل حكايات متعددى، سلطان ودرباريان را به عدالت نسبت به رعايا سفارش مى كند، ولى كتاب او همان طور كه خودش گفته، درباره شخصيت سلطان مسعود غزنوى و اعمال و رفتار خصوصى، سياسى ونظامى اوست.
مؤلف كتاب قابوس نامه نيز در مقدمه كتاب خود مى نويسد:
پس آن چه از موجب طبع خويش يافتم، در هر بابى سخنى چند جمع كردم وآن چه بايسته تر بود و مختصرتر درين نامه نبشتم.
تمام مورخان براى نوشتن تاريخ به امر گزينش مطالب متناسب با سليقه خود، توجه خاصى داشتند كه به سبب تكرارى بودن آن ها به همين مقدار بسنده كرده واز ذكر همه آن ها خوددارى مى كنيم.


7. فترت تاريخ نگارى


بنا بر عوامل گوناگونى در برخى دوره ها يا تاريخى نوشته نشده يا اگر نوشته شده، چنان از نظر مطالب ضعيف است كه مورخ نمى تواند اطلاعات لازم را از آن به دست آورد. بديهى است آگاهى از وضع اين دوره ها تا حدود زيادى براى نسل هاى بعدى مبهم است و براى اطلاع از اوضاع آن دوره بايد به حدس و گمان متوسل شد واز روى شواهد و قراين تا حدودى وضع آن دوره را روشن ساخت كه ممكن است با حقيقت فاصله زيادى داشته باشد.
بيهقى در مورد فترت تاريخ نگارى در قرن پنجم و ششم هجرى مى نويسد: «عهد مورخان منقرض شده است و همم بقاياى امم در مهاوى قصور و نقصان قرار گرفته». جرفادقانى نيز در مورد فترت تاريخ نويسى در دوره سلجوقيان مى نويسد:
ذكر محامد سلجوقيان، كه مملكت اين دو پادشاه قطرى بود از اقطار ممالك ايشان و حكم اين دو سردار قطره اى بود از درياى سلطنت و پادشاهى ايشان، تا نه پس مدتى سپرى خواهد شد و نام ايشان از جرايد خواطر محو خواهد گشت، و چون اهل فضل در ايام ايشان خطى نيافته اند و به شرح مقالات و مقامات و غزوات ايشان اعتنايى ننموده، كسى از ايشان ياد نيارد و از معالى و مساعى ايشان يادگار نماند». لمتون هم در اين مورد مى نويسد:
شگفت اين جاست كه به نظر مى رسد سلجوقيان بزرگ در خلال سردمدارى شان مورخى نداشته اند. بعدهاست كه متوجه منابعى مى شويم كه نويسندگان تواريخ سلسله اى، يك قرن بعد از آن ها به طور كلى اطلاعات بسيار كمى را در مورد آن ها جمع آورى كرده و به روى كاغذ آورده اند. ولى به هر حال به نظر ما، منابع ضرورى براى تاريخ طغرل بيك، آلب ارسلان و ملكشاه با نوعى ويژگى عمومى در تاريخ نگارى بغداد به وقوع پيوست كه بدون تغييرات عظيم عهد آل بويه هم چنان ادامه يافت.
كلود كاهن هم كه به بررسى منابع دوره سلجوقى پرداخته، از اين كه سلاجقه بزرگ طى زندگى خود هيچ مورخى را نپرورانده اند، تعجب مى كند.
كتاب هاى مورخان گذشته، پايه و اساس كار مورخان بعد است، بنابراين، مسلماً هر گونه ضعف و سستى كه در كتب گذشتگان وجود داشته باشد، به همان اندازه محققان بعدى را در رسيدن به حقيقت دچار مشكل مى كند.

8. مخلوط بودن حقايق با افسانه هاست


مورخان بايد با شمّ تاريخى خود، حقايق تاريخ را از جعليات و افسانه هاى بى اساس تشخيص دهند وآن چه را كه مى تواند براى نسل هاى حال و آينده مفيد باشد، نقل كنند. مورخان كه اطلاعات خود را از طريق راويان معاصر خود به طور شفاهى و يا از كتاب هايى كه در گذشته در زمينه كار ايشان نوشته شده، كسب مى كنند، بايد توجه داشته باشند كه چه مقدار ازآن چه مى شنوند يا مى خوانند واقعيات تاريخى است و چه مقدار از آن ها افسانه و داستان هاى جعلى است.
مورخينى، همچون بيهقى، مسكويه و بيرونى كه به علم تاريخ و فن تاريخ نگارى اشتهار داشتند، به چنين مسائلى عنايت خاصى نموده اند. بيهقى در اين مورد مى نويسد:
بيشتر مردم عامه آنند كه باطل ممتنع را دوست تر دارند، چون اخبار ديو و پرى و غول بيابان و كوه و دريا كه احمقى هنگامه سازد و گروهى همچنو گرد آيند و وى گويد: در فلان دريا جزيره يى ديدم و پانصد تن جايى فرود آمديم در آن جزيره، و نان پختيم و ديگ ها نهاديم، چون آتش تيز شد و تبش بدان زمين رسيد، از جاى برفت، نگاه كرديم ماهى بود و به فلان كوه چنين چيزها ديدم و پيرزنى جادو مردى را خر كرد و باز پيرزنى ديگر جادو گوش او را به روغنى بيندود تا مردم گشت وآن چه بدين ماند از خرافات كه خواب آرد نادانان را، چون شب برايشان خوانند و آن كسان كه سخن راست خواهند تا باور دارند ايشان را از دانايان شمرند و سخت اندك است عدد ايشان نيكو فرا ستانند و سخن زشت را بيندازند.
وى باتوجه به مطالب ياد شده مى كوشد كه اعتماد خوانندگان كتاب خود را به آن چه نقل كرده، جلب نمايد و بنابراين مى گويد:
من كه اين تاريخ پيش گرفته ام التزام اين قدر بكرده ام تاآن چه نويسم يا از معاينه من است يا از سماع درست از مردى ثقه.
بيهقى در اين زمينه كارهاى ابوريحان بيرونى را الگوى خود قرار داده است. مسكويه نيز از متد و روش خاصى در تاريخ نگارى پيروى مى كرد واز نقل هرمطلبى كه به دست وى مى رسيد يا مى شنيد، احتراز مى كرد و تا صحت و سقم آن برايش معلوم نمى شد و آن را براى آيندگان مفيد نمى دانست، نقل نمى كرد. وى در اين مورد مى نويسد:
ليك، اين گونه گزارش ها را آميخته با گزارش هايى ديدم افسانه مانند، يا چون مثل ها كه در آن ها سودى جز خواب آوردن، يا سرگرم شدن به تازگى پاره اى از آن ها نباشد، آميخته بدان سان كه گزارش هاى درست در ميان افسانه ها تباه شدند يا پراكنده گشتند، چنان كه ديگر سودى نبخشند و شنونده يا خواننده، پيوندى در ميان شان نبيند، بلكه هنوز همتاشان روى نداده، نكته شان فراموش شود، و پيش از آن كه تكرار همانندشان، در ياد نگاهشان دارد، از ياد بروند، يا ذهن تنها به شيوه گزارش آن ها سرگرم بماند، بى آن كه از آن ها سودى برد، از اين روى، اين كتاب را گرد آورده ام.مشكلاتى كه در اين مختصر بدان اشاره شد، واقعياتى است كه در آثار گذشتگان وجود دارد و نمى توان آن را انكار نمود. بنابراين، مورخان معاصر براى دست يافتن به حقايق زندگى گذشتگان، علاوه بر كتاب هاى، تاريخى و بناها و آثارى كه هر كدام گوياى بخشى از زندگى گذشتگان هستند، بايد به علمى هم مجهز شوند و دانشى را فرا گيرند كه در تاريخ به اجتهاد برسند، چنان كه بتوانند نانوشته هاى تاريخ را در ذهن خود با معيارهاى علمى خلق كنند و براى نسل حال و آينده بنويسند. ميزان صحت اين گونه مطالب بستگى تام به تبحر و سبك و روش نويسنده آن دارد. منابع موجود نمى تواند همه جوانب زندگى گذشتگان را براى ما روشن سازد. در واقع، اين منابع نقطه شروعى هستند كه مورخان و محققان معاصر بايد از آن آغاز كنند و حتى اگر مى خواهند چيزى را استنباط كنند، بايد بر مبناى نوشته هاى گذشتگان باشد. براى نمونه، اگر بخواهند از مشاغل دوره اى اطلاع پيدا كنند كه در منابع آن دوره از آن ها ياد نشده است، با كمى دقت در همان منابع به بسيارى از آن ها پى خواهند برد. مثلاً وقتى كه مورخى كاخ سلطانى را توصيف مى كند، مى توان از توصيف وى به بعضى از مشاغل زمان او، از قبيل بنّا، گچ كار، خشت مال، آجرپز، سنگ تراش، معمار و ده ها شغل ديگر پى برد. همين طور هنگامى هم كه از مجلس شراب و ميهمانى سلطانى صحبت مى كند، بسيارى ديگر از مشاغل آن دوره براى ما معلوم مى شود. بنابراين، مسئوليت سنگين بر دوش صاحب نظران و گروه هاى تاريخ است كه دانشجويان تاريخ را به مرحله اى از علم و دانش برسانند كه بتوانند با توجه به توانايى خود، كاستى هاى منابع تاريخى را تا حدودى جبران كنند و در غير اين صورت، ما نبايد از تاريخ انتظار داشته باشيم كه رسالت خود(يعنى روشنگرى براى نسل حال و آينده) را به خوبى ايفا كند.


منابع:

1. دكترى. تاريخ ايران.
2. زيدرى نسوى، سيرت جلال الدين منكبرنى، به كوشش مجتبى مينوى (شركت انتشارات علمى وفرهنگى) ص 5. 3. ابن اثير، تاريخ بزرگ اسلام وايران، ترجمه ابوالقاسم حالت (موسسه مطبوعاتى على اكبر علمى) ج 1، ص 131.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد