PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله چه کسی مغزها را فراری می‌دهد؟



M@hdi42
11th July 2014, 10:02 PM
چه کسی مغزها را فراری می‌دهد؟


نخبگان و برگزیدگان یک جامعه، راهبران آن جامعه‌اند. برای تربیت یک نخبه، در هر زمینه‌ای، نیازمند سال‌ها برنامه‌ریزی، مدیریت و کنترل زیرساخت‌ها، روش‌ها، رویکردها و … است. طبعا استفاده‌ای که آن کشور از آن نخبه می‌برد آنقدر زیاد هست که هزینه‌های بالای آن را توجیه کند. البته تنها منافع مادی مطرح نیست، هنگامی‌که استعدادی در کشوری بجوشد و به ثمر بنشیند، منافع معنوی و ارتقای جایگاه آن کشور نزد افکار عمومی‌جهان را به دنبال خواهد داشت.کشور ما، به لحاظ شرایط آب و هوایی و بهره‌مندی از نعمت‌های ذاتی و خدادادی، در طول تاریخ همواره موطن دانشمندان، ادیبان و نخبگان علمی، فرهنگی، هنری و اجتماعی بوده و پایتخت علم در جهان گذشته است. با پیشرفت‌‌های سریع بشری، دانشمندان ایرانی توانسته‌اند تا حد بضاعت در علوم مختلف به جهانیان خدمت کنند.

قطعا هر نخبه‌ ایرانی که بتواند خدمتی به بشریت کند موجبات مباهات و افتخار همه ایرانیان جهان خواهد بود. اما چرا اکثر نخبگان ایرانی که در جهان مطرح هستند در ایران زندگی نمی‌کنند؟ چرا ترجیح می‌دهند علیرغم امیال ناسیونالیستی خود، زندگی خود را مهمان کشور دیگری باشند و برخی حتی تابعیت آن کشور را نیز پذیرفته‌اند؟ چرا هیچ‌کس در کشور، نخبگانی که رنج سفر و غربت و سختی‌های مهاجرت را به جان می‌خرند سرزنش نکرده و تحسین نیز می‌کند. هزینه‌ تربیت یک نیروی شایسته، از دوران ابتدایی تا تحصیلات عالیه و سپس تقدیم او به کشورهای دیگر را چه کسی و از جیب چه کسانی پرداخت می‌کند؟ به نظر می‌آید کشورمان در این زمینه با سه مشکل عمده روبه‌روست. مشکل اول کشور در شناسایی این نخبگان است.
در کشورهای توسعه یافته کمیته‌های محلی برای شناسایی نخبگان در زمینه‌های گوناگون فعال هستند و با شناسایی افراد از سنین بسیار کم زمینه را برای رشد و نمو آنها فراهم می‌کنند. موضوعی که در کشور ما از اساس بی معنی و تعریف نشده است. در کشور ما نخبه کسی است که جزو نفرات برتر کنکور بوده یا در بهترین حالت در جشنواره‌ها یا المپیادهای علمی‌دستاوردی داشته باشد. در چنین شرایطی نخبگان فرهنگی، ادبی، اجتماعی و یا حتی تجربی کاملا فراموش شده‌اند. مشکل دوم پرورش نخبگان است.


http://www.psyop.ir/wp-content/uploads/2014/03/download-1v.jpg
فرار مغزها


در کشور فرصت برای پرورش استعدادهای درخشان بسیار اندک است. تعداد مراکز آموزشی در سطح استعدادهای درخشان یک عدد به ازای تقریبا هر هجده هزار دانش آموز است! از طرفی این مراکز در بخش‌ها و مناطق محروم چندان فعالیت ندارند و بدیهی‌ست که بسیاری از نخبگان کشور فرصت پرورش استعدادهای خود را نمی‌یابند. مشکل سوم و مهم‌ترین مشکل کشور، نگهداری و مدیریت این نخبگان است. به دلیل مشکل بحرانی بیکاری در کشور، جایگاه مناسب نخبگان کشور قاعدتا توسط افرادی کاملا بی‌تخصص که به واسطه اتصال به جریانات خاص سیاسی به قدرت رسیده‌اند اشغال شده است. فضای بسته اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز در این میان نقش بسزایی دارد، نخبگان کشور، شایستگان کشورند. آنچه دیگران را چندان آزار نمی‌دهند، ایشان را به شدت آزرده‌خاطر می‌سازد.

مسئله‌ای که حتی اعراب شیخ‌نشین همسایه‌مان درک کردند اما حاکمیت ما هنوز به اهمیت آن پی نبرده‌است. بنابراین هنگامی‌که سایر کشورها به نخبگان ما در صورت مهاجرت، امکانات مناسب زندگی، زیرساخت‌های تحقیقاتی مورد نیاز، تامین آتیه و … ارائه کنند، اکثریت قاطع نخبگان ما سودای سفر نموده و تحریک احساسات ملی‌گرایانه آنان نیز بی‌نتیجه خواهدماند. باید بپذیریم درصد بالایی از نخبگانی که در کشور زندگی می‌کنند یا آمادگی روحی مهاجرت را ندارند یا در حال بررسی پیشنهادها هستند. باید بپذیریم که آنها ترجیح می‌دهند عمری که قرار است در کشورشان دنبال شغل و مسکن بوده یا با بی‌مهری‌های پی‌در‌‌پی سپری کنند را در کشور دیگری در رفاه و آرامش سپری کرده و سهم مردمشان نیز از آنان، قلبی باشد که همیشه برایشان تپیده یا دلی باشد که گاهی برایشان تنگ می‌شود.




امین ترابی – قانون

علي پارسا
24th July 2014, 11:13 PM
سلام،
مطالب خوبي ارائه فرموده ايد،
يک سوال از همه دارم: آيا اين شرايط را چه کسي بايد اصلاح کند؟ جز نخبگان؟
پس اگر من نخبه بگويم: اه اه و پيف پيف .... شرايط خوب نيست و مي روم خارج و هر موقع شرايط را برايم فراهم کرديد بر مي گردم! ...... آيا من واقعا" يک نخبه ام يا يک ........!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟
البته کمترين انتظار از يک نخبه اين است که قادر به فهم اين نکته باشد که: "غرور مانع سير انسان در مسير تکامل است" و اينکه "استعداد يک نعمت است و هر نعمت ذکاتي دارد"
و اينکه "کسي که به طور خدادادي استعداد کمي دارد نوکر کسي که خدادادي استعداد وافري دارد نيست!"
در پناه حق باشيد. خدا نگهدار

حسین متقی
25th July 2014, 12:13 AM
سلام،
مطالب خوبي ارائه فرموده ايد،
يک سوال از همه دارم: آيا اين شرايط را چه کسي بايد اصلاح کند؟ جز نخبگان؟
پس اگر من نخبه بگويم: اه اه و پيف پيف .... شرايط خوب نيست و مي روم خارج و هر موقع شرايط را برايم فراهم کرديد بر مي گردم! ...... آيا من واقعا" يک نخبه ام يا يک ........!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟
البته کمترين انتظار از يک نخبه اين است که قادر به فهم اين نکته باشد که: "غرور مانع سير انسان در مسير تکامل است" و اينکه "استعداد يک نعمت است و هر نعمت ذکاتي دارد"
و اينکه "کسي که به طور خدادادي استعداد کمي دارد نوکر کسي که خدادادي استعداد وافري دارد نيست!"
در پناه حق باشيد. خدا نگهدار

البته میدونم که برای خیلی از افراد داخل ایران جایی برای فعالیت در سطوح بالا وجود نداره
حتی در سطوح پایین قوانین نا نوشته ی اجتماعی و فرهنگی و بعد قوانین پشتیبانی درستی (نمیگم کاری نمیکنند) ندارند

نمیشه به این افراد خرده گرفت
ولی نخبه و اینجور اسامی رو فراموش کنید - من و شما چیکار میکنیم
ما وضع خودمونو درست کنیم - سطح خودمون رو همینجا تا میشه بالا ببریم(نیاز به ریسک بالایی دار)
جامعه به همین روش خود به خود درست میشه

M@hdi42
25th July 2014, 12:43 AM
سلام

به نظرم بحث نخبه و غیر نخبه در ایران یه مقداری شوخی به نظر می رسه چون همین افراد به اصطلاح معمولی هم از همان توانایی معمولی هم استفاده نمیکنن. مثل این می مونه که ما با یک خودرو بیش از 50 کیلومتر در ساعت حرکت نمیکنیم اما از اینکه چرا بزرگراه 8 بانده و مناسب نیست گلایه میکنیم. اول باید از پتانسیل های موجود استفاده کنیم و به قول جناب متقی "ما وضع خودمونو درست کنیم - سطح خودمون رو همینجا تا میشه بالا ببریم" بعد در مورد عدم حمایت از نخبه وغیر نخبه حرف بزنیم

یک کشوری مثل چین رو یه مقدار توجه کنین بهش متوجه حرف من میشین. در کشوری مثل چین همه یک میلیارد جمعیت که نخبه نیستند. چین نماد اتحاد انسانهای معمولی با مدیریت وپشتکار عالیست در مقابل کشوری مثل ایران با اینهمه نخبه .....

پس اگر همین معمولی ها از توانایی خودشون استفاده نکنن دیگه به مرحله ای نمیرسیم که یک نخبه بخواد به عنوان سرعت دهنده عمل کنه

توچه کنین که نخبه ها سرعت دهنده هستن نه همه کار و همه بخش های لازم برای موفقیت



این جدول رو یک مقدار توجه کنین:


جدول وضعیت ساعات کار مفید در 11 کشور جهان





کشور
ساعت کار مفید (سالیانه)


ایران
800 ساعت


ژاپن
2420 ساعت


کره جنوبی
1900 ساعت


چین
1420 ساعت


آمریکا
1360 ساعت


ترکیه
1330 ساعت


پاکستان
1100 ساعت


افغانستان
950 ساعت


آلمان
1700 ساعت


کویت

600 ساعت


عربستان
720 ساعت

نو آور
25th July 2014, 12:20 PM
خیلی ساده؛ نخبگان به این دلیل مهاجرت می کنند که باهوشند! .... آنها نمیخواهند مثلا یک پروپوزال دستشان بگیرند و بعد مثل مسخره ها، از اتاق یک مدیر شومپت نفتی به اتاق یک مدیر شومپت نفتی دیگر پاس داده شوند و آخر هم هیچی به هیچی. آنها نمی خواهند مدیر ساده شعبه یک بانک بهشون بگه من سرم نمی شه توی اون گواهی ثبت اختراع چی نوشته، من فقط اعتبار حساب بانکی و املاک رهنی و ضامن را می شناسم و ...

شما فرض کن ما موفق شویم یک نخبه را در آستانه بالارفتن از پله های هواپیما، از مهاجرت منصرف کنیم؛ خوب ........ ، حالا چه برنامه ای برایش داریم؟! چه امکانات و اختیاراتی برای دادن به او آماده داریم؟! جایگاه مدیریتی؟ آزمایشگاههای مجهز؟ بودجه های پژوهشی؟ یا فقط وام مسکن و بلیط حج عمره ؟
در یک جمله:

پخمه ها، نخبه ها را فراری می دهند!



یکی از بهترین مصاحبه ها در پیوند با همین تاپیک (پیشنهاد می کنم تا جائی که وقت و حوصله دارید، آن را بخوانید):

http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_46055.aspx

hossien
26th July 2014, 01:50 AM
چه کسی مغزها را فراری می‌دهد؟







به نظر من دولت فراری می دهد چون نیاز به این جماعت نداریم به هزار و یک دلیل......................

hossien
26th July 2014, 01:52 AM
پخمه ها، نخبه ها را فراری می دهند!


بهتر هست بگیم
بیشعورها، نخبه ها را فراری می دهند!

یک کتاب هم با این عنوان بیشعوری هست کتاب جالبی هست بخونید.

دانلود (http://ketabnak.com/comment.php?dlid=28843)

؛ شادی ؛
26th July 2014, 04:25 AM
سلام
من برای حضور و ادامه تحصیل شون مانعی نمی بینم
اینکه چرا برنمیگردند تا کشورشون را آباد کنن ، نخبگی شون برام جای تعجب و سوال ایجاد می کنه

محسن مهابادی زاده
26th July 2014, 03:00 PM
نخبگان و متفکرین و عاقلان با جماعتی مواجه هستن که به شدت در مقابل "فهمیدن" مقاومت میکنن

و از هر گونه تغییر و زلزله که صندلی و جایگاه اونها رو تکون بده میترسن

و نابود میکنن هر کسی رو که باعث بشه ناتوانی و بی لیاقتی و بی سوادیشون نمایان بشه...

من نه نخبه هستم و نه عاقل ولی متاسفانه با این جماعت خیلی برخورد داشتم ...

منم ترجیح میدم ساکت بشم تا از غصه دق نکنم...

و این داستان ادامه دارد

optici
26th July 2014, 11:29 PM
البته میدونم که برای خیلی از افراد داخل ایران جایی برای فعالیت در سطوح بالا وجود نداره
حتی در سطوح پایین قوانین نا نوشته ی اجتماعی و فرهنگی و بعد قوانین پشتیبانی درستی (نمیگم کاری نمیکنند) ندارند

نمیشه به این افراد خرده گرفت
ولی نخبه و اینجور اسامی رو فراموش کنید - من و شما چیکار میکنیم
ما وضع خودمونو درست کنیم - سطح خودمون رو همینجا تا میشه بالا ببریم(نیاز به ریسک بالایی دار)
جامعه به همین روش خود به خود درست میشه
حیف جوون ایرانی نیست که میگین سطح خدمونو همینجا بالا ببریم ؟؟؟؟؟؟ اینجا چی هست؟؟؟؟
نبود امکانات و افراد متخصص در کشور البته بماند افراد متخصص در خارج از کشور اکثرا ایرانی هستن که اونا هم کمی قبل تر دچار این فرار شدن
باز ما که گذشت دوستان نخبه برین ودوباره برگردین تا نسل بعدی دچار فرار نشه

علي پارسا
29th July 2014, 12:03 PM
من يک پخمه و يک بي شعور هستم![shaad]
نخبه ها را فراري مي دهم، با فرار آنها جا براي من باز مي شود تا بتوانم موقعيت هاي خوب را در اين کشور ثروتمند تصاحب کنم[khande]
البته براي آنها هم بد نمي شود! چون اينجا قدر آنها را نمي دانند و مي روند آن ور، هم قدرشان را مي دانند و استعدادهايشان شکوفا مي شود.[nishkhand]
خوب مي ماند مردم عادي!
خوب ..... آهاي مردم عادي! يک فکري بکنيد! جان بکنيد و زحمت بکشيد و با امثال من مبارزه و خلع يدمان کنيد! نخبه ها که نبايد اين کار را بکنند! آنها آقا هستند و اين کارها کسر شأن آنها است.
بعد که امثال من را شکست داديد براي نخبگان فرش قرمز پهن کنيد که با سلام و صلوات و دبدبه و کبکبه و فخر فروشي به کشور برگردند!
البته اگر بتوانيد از پس امثال من برآييد! شده جانتان را هم بگيريم نمي گذاريم به اين راحتي بر ما پيروز شويد.
البته با اينکه منافع ما و شما با هم در تضاد است ولي باز هم يک نصيحت برايتان دارم! اگر هم بر ما پيروز شديد و خواستيد نخبگان برگردند و در فضايي که شما با جانفشاني محيا کرده ايد خدمت کنند، در انتخاب آنهايي که بايد برگردند خيلي دقت کنيد و همه را راه ندهيد، شايد خيلي هايشان از ما بدتر باشند![negaran]
مي دانيد چرا اين را مي گويم؟ .... چون:
راستش آن ور دنيا هم پخمه و بي شعور مثل من بسيار است اتفاقا" اغلبشان هم مثل من در راس کارند ولي فرقشان اين است که خيلي زبلند خودشان را لو نمي دهند! استعدادهاي اينور را جذب کرده و هندوانه زير بغلشان مي گذارند و البته امکانات هم در اختيارشان مي گذارند تا به پيشرفت علم کمک کنند و بعد از همان علم که استعدادهاي فراري ما در بدست آمدنش تلاش کرده اند براي چاپيدن کشور خود نخبگان بهره مي برند! در اصل شايد آن به اصطلاح نخبه ها! بيشتر از ما به شما ضرر زده باشند! بعد شما با اين جانفشاني جاده صاف کن آنها شده ايد و بعد هم اغلبشان که بر مي گردند جوري با شما برخورد خواهند کرد که انگار شما نوکر آنها بوده ايد و وظيفه داشته ايد که شرايط را براي آنها محيا کنيد. ......... پس دقت کنيد.
-----------------------------------------
[B]تذکر: مطلب فوق در قالب طنز بيان شده از اين رو در آن قدري بزرگ نمايي به کار گرفته شده، البته هدف نويسنده تلنگري بوده تا بلکه يک مقدار موشکافانه تر به اين ماجرا نگاه کنيم و نويسنده ادعاي اينکه يک تفسير جامعه شناختي صد در صد درست از موضوع ارائه نموده باشد را ندارد.

hossien
29th July 2014, 06:14 PM
پروفسور حسابی می گوید:
اگر می خواهید مملکتتان را آباد کنید خانه خود را خراب کرده اید و اگر بخواهید خانه خودتان را آباد کنید مملکتتان را خراب نموده اید.

نو آور
30th July 2014, 12:49 AM
پروفسور حسابی می گوید:
اگر می خواهید مملکتتان را آباد کنید خانه خود را خراب کرده اید و اگر بخواهید خانه خودتان را آباد کنید مملکتتان را خراب نموده اید.

قصه اش جالبه، پروفسور حسابی در یکی از خاطراتش می گوید:


روزي در آخر ساعت درس، يك دانشجوي دوره دکتراي نروژي ، سوالي مطرح

کرد: استاد؛ شما می فرمائید از جهان سوم مي آييد، جهان سوم کجاست ؟؟

فقط چند دقيقه به آخر کلاس مانده بود. من در جواب مطلبي را في البداهه

گفتم که روز به روز بيشتر به آن اعتقاد پيدا مي کنم. به آن دانشجو گفتم:

جهان سوم جايي است که هر کس بخواهد مملكتش را آباد کند، خانه اش

خراب مي شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد، بايد در تخريب

مملكتش بكوشد!

؛ شادی ؛
30th July 2014, 02:52 PM
پروفسور حسابی می گوید:
اگر می خواهید مملکتتان را آباد کنید خانه خود را خراب کرده اید و اگر بخواهید خانه خودتان را آباد کنید مملکتتان را خراب نموده اید.

و جناب پروفسور کدام را برگزید ؟

hossien
30th July 2014, 03:39 PM
و جناب پروفسور کدام را برگزید ؟

خودتان چه فکر می کنید؟

محسن آزماینده
30th July 2014, 05:32 PM
البته مشکل ما فرار مغزها نیست

حکومت بی مغزهاست

نارون1
30th July 2014, 06:23 PM
سلام

من يك فرضيه اي تو ذهنم هست كه ازتون ميخام براي درستي و نادرستيش استدلال و دليل بيارين

من فكر ميكنم بعداز يك برهه , تب رفتن در بين افراد ايجاد مي شود .

چه بسا شرايط و روال براي يك فرد مهيا باشد , ديدگاه رفتن برايش دروني شده مي باشد.

ریپورتر
30th July 2014, 07:08 PM
والا قطعا رفتن بهتر هست تا موندن آدم باید جایی بره که براش ارزش قائل باشند نه اینکه کلی زحمت بکشه آخرش هم یک بی مغز بشه مسئولش و همه طرحها و کارهای علمیش رو بدرد نخور بدونه

hossien
30th July 2014, 10:36 PM
سلام

من يك فرضيه اي تو ذهنم هست كه ازتون ميخام براي درستي و نادرستيش استدلال و دليل بيارين

من فكر ميكنم بعداز يك برهه , تب رفتن در بين افراد ايجاد مي شود .

چه بسا شرايط و روال براي يك فرد مهيا باشد , ديدگاه رفتن برايش دروني شده مي باشد.

تب رفتن نه ، نمی توان این گونه گفت معمولا به چند طریق صورت می گیره رفتن.
1-نفرات برتر دانشگاه هایی مثل شریف ، امیرکبیر و ... یا جشنواره خوارزمی و .... هسنتد که خود خارجی ها میان می برند اینا عاقبت بخیر میشن .
وقتی در دسته اول نباشیم دوحالت پیش میاد
2-مهندس شدم نمی تونم این جا دکترا قبول شم یا می خوام برم دانشگاه ازاد و یا سراسری پول بدم بخونم می رم خارج درس بخونم و اونجا می مونم.
3-اینجا نمی تونم کاری کنم و از شان مهندسی نمی تونم پایین بیام کارهای غیر مهندسی یا مهندسی کوچک از دیدگاه خودم انجام بدم می رم خارخ اخرش یک کار درپیتی انجام می دم.

مشکل 90 درصد بالا برای اینکه کار را یا خیلی موارد را به ما یاد ندادن و آب دو خیاری همه چیز یاد گرفتیم و فقط و فقط می گیم همین که من می دونم هست
ااز طراحی 10 درصد فهمیدیم از ساخت 50 درصد تولید 50 درصد و پشتیبانی 20 درصد و از کارهای تحقیقاتی 30%
اما هیچ کدومم نرفتیم تا انتهای کار را یاد بگیریم یا خودمان خالق کاری باشیم سبکی داشته باشیم.

مثال بزنم تو ایران بگین طراحی مفهومی هزاران مدل و الگو بهتون می دن می گن این طراحی مفهومی هست و معمولا نهایتا 1 ماه وقت می زارن و میرن مرحله بعدی کار

پس این دسته هم فرار می کنه می ره خارج

البته بیشترشون هم موفق می شن البته اینو نمی تونم 100 درصد بگم نسبی هست چون شرایط و محیط در سرنوشت فرد تاثیر بسزایی داره چه ایرانه باشه چه خارج

در اینجا فک کنم فقط بند 1 مغز هستن که دارن می رن نه موارد دیگه با این اهداف برن

hossien
30th July 2014, 10:45 PM
والا قطعا رفتن بهتر هست تا موندن آدم باید جایی بره که براش ارزش قائل باشند نه اینکه کلی زحمت بکشه آخرش هم یک بی مغز بشه مسئولش و همه طرحها و کارهای علمیش رو بدرد نخور بدونه

اون مسئول بی مغز و بیشعور را کی اونجا گذاشته به نظر شما؟
به نظر من کارهای خودمان این افراد را در این جایگاه ها گذاشتن.
انیشتن می گوید:
بدون تغییر در الگوهای تفکر خود، قادر نخواهیم بود مسایلی را حل کنیم که با سطح تفکر فعلی خود، ایجاد کرده ایم.

یا امام علی (ع) می فرماید:
نادانی انسان به عیب های خود، از بزرگترین گناهان اوست.

یا
دیوانگی آن است که بارها و بارها به یک شیوه عمل کنیم و انتظار کسب نتایج متفاوت داشته باشیم

اینا رو گفتم اگر بخواهیم مدیر یا مسئولی که درک کار درست داشته باشه یا تفکر اونو تغییر بدیم پدر خودمان در می آید و با فرهنگ سازی می توان انجام داد و اینجا هم مثل کشورهای پیشرفته میشه.

نارون1
30th July 2014, 10:51 PM
تب رفتن نه ، نمی توان این گونه گفت معمولا به چند طریق صورت می گیره رفتن.
1-نفرات برتر دانشگاه هایی مثل شریف ، امیرکبیر و ... یا جشنواره خوارزمی و .... هسنتد که خود خارجی ها میان می برند اینا عاقبت بخیر میشن .
وقتی در دسته اول نباشیم دوحالت پیش میاد
2-مهندس شدم نمی تونم این جا دکترا قبول شم یا می خوام برم دانشگاه ازاد و یا سراسری پول بدم بخونم می رم خارج درس بخونم و اونجا می مونم.
3-اینجا نمی تونم کاری کنم و از شان مهندسی نمی تونم پایین بیام کارهای غیر مهندسی یا مهندسی کوچک از دیدگاه خودم انجام بدم می رم خارخ اخرش یک کار درپیتی انجام می دم.

مشکل 90 درصد بالا برای اینکه کار را یا خیلی موارد را به ما یاد ندادن و آب دو خیاری همه چیز یاد گرفتیم و فقط و فقط می گیم همین که من می دونم هست
ااز طراحی 10 درصد فهمیدیم از ساخت 50 درصد تولید 50 درصد و پشتیبانی 20 درصد و از کارهای تحقیقاتی 30%
اما هیچ کدومم نرفتیم تا انتهای کار را یاد بگیریم یا خودمان خالق کاری باشیم سبکی داشته باشیم.

مثال بزنم تو ایران بگین طراحی مفهومی هزاران مدل و الگو بهتون می دن می گن این طراحی مفهومی هست و معمولا نهایتا 1 ماه وقت می زارن و میرن مرحله بعدی کار

پس این دسته هم فرار می کنه می ره خارج

البته بیشترشون هم موفق می شن البته اینو نمی تونم 100 درصد بگم نسبی هست چون شرایط و محیط در سرنوشت فرد تاثیر بسزایی داره چه ایرانه باشه چه خارج

در اینجا فک کنم فقط بند 1 مغز هستن که دارن می رن نه موارد دیگه با این اهداف برن



ممنون از پاسختون [golrooz]

یک فرد نخبه ، بااستعداد ، نوآور ، چرا شرایط رو خلق نمیکنه ؟ چرا وقتی با مشکلات مواجه میشن ، از راههای مقابله ای ، گریز رو انتخاب میکنن ؟

اینطور دور باطل ادامه پیدا میکنه و همینطور به صورت متوالی نسل به نسل بدتر از قبل میشه

مواردی که پررنگ شده رو در کنار سایر موارد کاملا قبول دارم ، ولی خب الان این مشکل به نظر شما متقابل نیست ؟ هم خود فرد و هم کشور

به نظر من این افراد تا زمانی که تغییر نگرش ندادن ، حتی اگر در دانشگاههای خارج از کشور هم برن ، این دید رو باخودشون میبرن

( سوای گزینه اول که مطرح کردین ) .

ممنون میشم نظر شما رو بدونم

ببینین یک زمانی هست مثلا من میدونم روانشناسی تو کشور ما دنباله روی تحقیقات خارجی هست ، میرم کشورهای آلمان ، آمریکا یا ... ، دوره میبینم میام و با فرهنگ خودم ادغام میکنم و

مسیرمو اینجا ادامه میدم >> این موارد با موارد مطروحه فرق داره .

علي پارسا
31st July 2014, 12:20 AM
سلام

من يك فرضيه اي تو ذهنم هست كه ازتون ميخام براي درستي و نادرستيش استدلال و دليل بيارين

من فكر ميكنم بعداز يك برهه , تب رفتن در بين افراد ايجاد مي شود .

چه بسا شرايط و روال براي يك فرد مهيا باشد , ديدگاه رفتن برايش دروني شده مي باشد.

منظورتان اين است که: چه بسا شرايط و روال براي يك فرد براي ماندن مهيا باشد، ولي با اين همه ديگر در يک برهه اي ديدگاه رفتن برايش دروني شده مي باشد؟

اگر اين طور است من هم موافقم. از نظر من متاسفانه يک تفکر مرغ همسايه غاز است و بيگانه پرستي از ديرباز در بين بعضي ها وجود دارد.
سوء تفاهم نشود، اصلا" بحثم سر اين نيست که مرغ همسايه غاز نيست ها! بحثم سر اين حس خودباختگي خيلي ها است.
يک شاهد بي طرف هم مياورم که نگوييد از روي تعصبات و .... دارم حرف مي زنم.
شاهدم هم نوار شهر قصه است که قبل از انقلاب اجرا شده و هم در رژيم سابق و هم الآن ممنوع است! (بنا براين نمي توانيد بگوييد در آن نوار تعصبات خاصي وجود داشته)
اگر آن را شنيده باشيد در قسمتي از آن يک نفر دنبال کلفت مي گردد، بعد يک خانمي به او مراجعه مي کند و او از وي مي پرسد مثلا": ديپلم خياطي داري، گواهي فلان داري؟ ديپلم بهمان داري؟
و آن خانم همه مدارک را دارد، دست آخر مي پرسد: انگليسي بلدي؟ خانم مي گويد: نه! بعد يارو ردش مي کند و استخدامش نمي کند! فقط چون انگليسي بلد نيست!
در اصل به صورت ظريفي اين تفکر از خود بيگانگي که آن موقع هم بوده است را به تمسخر گرفته است!
يک مثال ديگر بزنم، شايد يک مثلا" چيني را مثال بزنم بهتر باشد: اين درست است که غرب از لحاظ علمي (علوم مادي!) الآن پيشرفته است و يک چيني هم طبيعي است که براي ياد گرفتن اين علم به غرب سفر کند و يا به هر صورت توجه علمي اش را معطوف به غرب سازد براي ياد گيري. ولي اگر اين چيني بيايد و موهايش را رنگ بلوند کند چه احساسي به شما دست مي دهد؟ با اينکه اصلا" مملکت ما و چين به هم ربطي ندارد و .... با اين همه اين خود باختگي در آن چيني آنقدر انزجار انگيز است که حال ما را هم به هم مي زند.
خلاصه گذشته از اينکه نخبه ها بايد بروند يا بايد بمانند و يا اينجا شرايط خوب هست يا نه، کلا" اون چيزي که آزار دهنده است اين خود باختگي بعضي افراد است، و من اين خودباختگي را توهين به کشور عزيزمان تلقي مي کنم. آدم خوب است حداقل براي خودش شخصيت قائل باشد.
چرا راه دور برويم همين آلان هم در تبليغات تلويزيون متاسفانه اين از خود بيگانگي جاري است: "بستني پريما دبل ميکس بري (يا يک همچين چيزي)!!!!" اينقدر هم آدم .....
چي بگم والا! به قول معروف دست رو دلم نگذار که دلم خونه!
يک بار هم من يک جايي تو سايت اشاره کرده بودم ولي جزو اون دو ماه اطلاعاتي بود که بر اثر طوفان پاک شد!، در اونجا من شهيد چمران را مثال زده بودم، ايشان استعداد داشت، به آمريکا رفت، تحصيل کرد، و هيچ کس هم بر کارهاي ايشان خرده نمي گيرد، ولي براي خودش شخصيت قائل بود. خود باخته نبود.
ضمنا" عزيزان من اين روند تحول به سوي پيشرفت در کشور آهسته آهسته رخ خواهد داد تا مملکت به جاي درست خودش برسد، و از آنجايي که کشور روي منبع عظيم ثروت قرار دارد طبعا" در اين راه مشکلات خيلي بيشتر از جاهاي ديگر گريبان گيرمان خواهد بود!
شايد خيلي از شماها يادتان نباشد، همين استقلالي که الآن داريم الکي به دست نيامده است! بچه ها خونها برايش داده اند! شما ذلت تحقير را نچشيده ايد. مثلا" در همين تهران اسامي خيابانها اينچنين بود: کندي! روزولت! آيزنهاور! بلوار اليزابت! و بعد از انقلاب شد: توحيد، مفتح، آزادي و بلوار کشاورز! چرا بايد بلوار کشاورز ما به نام بلوار اليزابت دوم مي بود؟
کاش مي شد اون حس را براي برخي از اين نسل جديد تداعي کرد تا درک کنند که تحقير يعني چه و اينکه واقعا" تلاش شده تا اينجا رسيده ايم. مملکت با جانفشاني همين خواهر و برادراي خودمون دارد کم کم جلو مي رود (هرچند آهسته) اون وقت فکر کنم به اين راحتي زبان به شکوه باز نمي کردند که آي داد و آي هوار .... چرا کسي شرايط را براي ما فراهم نمي کند!
يکي از دوستان در چند پست قبل اشاره به کتابي با عنوان بيشعوري کرده بود، تشکر مي کنم، واقعا" جالب بود، عزيزان واقعا" ما يک عده آدم بيشعور زرنگ طرف هستيم، نون به نرخ روز خور هستند، نگاه مي کنند ببينند وضعيت چطوري است، خوب .... امروز شاهنشاهي است، کراوات مي زنيم، امروز يک طور ديگر است ... پيراهن سفيد بي يقه مي پوشيم! خلاصه خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو!
قصد سياه نمايي ندارم، اينها اصولا" عددي نيستند، ديديد سر باطري يک کم سولفاته مي کند ماشين استارت نمي زند؟ اينها همان سولفاته هستند، ناچيز ... ولي مزاحم. اين دليل نمي شود که بگوييم بابا اين ماشين روشن نمي شود پس اوراق است، نه خير .... فقط سولفاته کرده. واقع بين باشيم.
اتفاقا" اکثر اين بلاها که سرمان مي آيد به دليل همين افراط و تفريط هايي است که بعضي به نام دين و بعضي به نام علم و تجدد و تمدن انجام داده اند.
به قول مولانا: هر کسي را بهر کاري ساختند - ميل آن را در دلش انداختند.
من هم نخبه هستم و هم توانايي روحي مبارزه در کشور را در خود مي بينم پس مي مانم
اون دوستمون نخبه است ولي روحياطش لطيف است و بايد يک فضاي آرام برايش محيا باشد تا بتواند استعدادش را شکوفا و علم بياموزد، پس او را مي فرستيم خارج درس بخواند، تا بعد بتواند به ما کمک کند
اون يکي ...... اون ديگري .....
هيچکس نوکر ديگري نيست و هيچ کس منتي سر ديگري ندارد.
هرکسي توانايي دارد و هر کدام يک گوشه کار را مي گيريم و پيش مي رويم و بعد ..... در زمان جنگ يک اصطلاحي بود که مي گفتند يگان ها در فلان نقطه با هم دست مي دهند. يعني هر يگان از طرفي حمله مي کرد و يک نقطه به هم مي رسيدند.
وعده ما .... نقطه موعود.

hossien
31st July 2014, 01:26 AM
ممنون از پاسختون [golrooz]

یک فرد نخبه ، بااستعداد ، نوآور ، چرا شرایط رو خلق نمیکنه ؟ چرا وقتی با مشکلات مواجه میشن ، از راههای مقابله ای ، گریز رو انتخاب میکنن ؟

اینطور دور باطل ادامه پیدا میکنه و همینطور به صورت متوالی نسل به نسل بدتر از قبل میشه

مواردی که پررنگ شده رو در کنار سایر موارد کاملا قبول دارم ، ولی خب الان این مشکل به نظر شما متقابل نیست ؟ هم خود فرد و هم کشور

به نظر من این افراد تا زمانی که تغییر نگرش ندادن ، حتی اگر در دانشگاههای خارج از کشور هم برن ، این دید رو باخودشون میبرن

( سوای گزینه اول که مطرح کردین ) .

ممنون میشم نظر شما رو بدونم

ببینین یک زمانی هست مثلا من میدونم روانشناسی تو کشور ما دنباله روی تحقیقات خارجی هست ، میرم کشورهای آلمان ، آمریکا یا ... ، دوره میبینم میام و با فرهنگ خودم ادغام میکنم و

مسیرمو اینجا ادامه میدم >> این موارد با موارد مطروحه فرق داره .

درسته با خودشون می برن این تفکرات را اما در آنجا محیط تغییرشان می ده یک مثال در رشته خودتان می زنم.
شخصی به یکروان شناس مراجعه می کند و می گوید به تازگی ، برای هفتمین بار در پنج سال گذشته از کار اخراج شده با همسر مشکل دارم و قبلا هم سه بار جدا شدم من از شما تقاضا کمک دارم بفهمم چرا در آن دنیای بیرون، این همه آدم نادان وجود داره؟
حالا فک کنید این شخص پیش شما می امد و شما هم بخواهید به او کمک کنید چه پاسخی به او می دهید؟
ممکن است برای ابراز همدردی بگویید بله تعداد زیادی رییس بد وجود دارد و من مطمئنم که برخی همسران غیر نرمال بیرون هستند . اما اگر بخواهید کار مفیدی در بلند مدت انجام داده باشید دیر یا زود به او باید نشان دهید که مشکلات او منظور دنیای بیرون ایجاد نشده است بلکه مشکلات او حداقل تا حدی ریشه در مفروضات و باورهای او درباره سایر مردم دارد تا راهی برای فهماندن این مطلب به او نیابید همه تلاش های شما برای کمک به او کوتاه مدت و احتمالا محکوم به شکست خواهد بود.
مدل های ذهنی به معنی باورها مفروضات و گفتگوهای درونی است که ما درباره هر جنبه ای از خودمان دیگران ، موقعیت ها و زندگی داریم.

حالا فردی میره خارج مجبوره مدل تفکر خوش را تغییر بده و رویکردهای آنها را انجام بده.
بله درسته ممکن هست فردی بره چند سال یک کشور و در پایان کسب تجربه برگردد به این فرار مغز نمی گن.

نارون1
31st July 2014, 09:32 AM
درسته با خودشون می برن این تفکرات را اما در آنجا محیط تغییرشان می ده یک مثال در رشته خودتان می زنم.
شخصی به یکروان شناس مراجعه می کند و می گوید به تازگی ، برای هفتمین بار در پنج سال گذشته از کار اخراج شده با همسر مشکل دارم و قبلا هم سه بار جدا شدم من از شما تقاضا کمک دارم بفهمم چرا در آن دنیای بیرون، این همه آدم نادان وجود داره؟
حالا فک کنید این شخص پیش شما می امد و شما هم بخواهید به او کمک کنید چه پاسخی به او می دهید؟
ممکن است برای ابراز همدردی بگویید بله تعداد زیادی رییس بد وجود دارد و من مطمئنم که برخی همسران غیر نرمال بیرون هستند . اما اگر بخواهید کار مفیدی در بلند مدت انجام داده باشید دیر یا زود به او باید نشان دهید که مشکلات او منظور دنیای بیرون ایجاد نشده است بلکه مشکلات او حداقل تا حدی ریشه در مفروضات و باورهای او درباره سایر مردم دارد تا راهی برای فهماندن این مطلب به او نیابید همه تلاش های شما برای کمک به او کوتاه مدت و احتمالا محکوم به شکست خواهد بود.
مدل های ذهنی به معنی باورها مفروضات و گفتگوهای درونی است که ما درباره هر جنبه ای از خودمان دیگران ، موقعیت ها و زندگی داریم.

حالا فردی میره خارج مجبوره مدل تفکر خوش را تغییر بده و رویکردهای آنها را انجام بده.
بله درسته ممکن هست فردی بره چند سال یک کشور و در پایان کسب تجربه برگردد به این فرار مغز نمی گن.



دقيقا منظور منم همينه ,ولي چرا اينجا به دنبال تغيير نباشه ?

فرد مثال شما , تا زماني كه به يك روانشناس مراجعه نكرده با اين تفكرات زندگي ميكنه

زمين و زمان رو مقصر ميدونه , بعد از مدتي ديگه تلاشي هم براي پيدا كردن كار نميكنه , چون معتقد ميشه همه روسا همينطورن

كاري مناسب او نيست , در زندگي مشترك ممكنه از خانمها بدش بياد

ولي وقتي به يك روانشناس مراجعه ميكنه ميبينه نه از طرفي بايد خودشم يه سري تغييرات در رفتار و افكارش ايجاد كنه , يك سري مهارتها ياد بگيره

حالا به نظر شما يك فرد نخبه در همينجا افكار و نگرشش رو تغيير بده و خالق شرايط باشه بهتره يا در كشور ديگر ?

اگر افراد نخبه همه بگن اينجا خوب نيست خداحافظ , ديگه نخبه اي نيست كه كمك كنه شرايط نخبه پروري ايده ال بشه و كشور

پيشرفت كنه

من خودم براي تحقيقم بنياد نخبگان استانمون رفتم , ميگفتن اكثرا رفتن خارج از كشور !!!!


ممنون [golrooz]

ریپورتر
31st July 2014, 05:41 PM
اون مسئول بی مغز و بیشعور را کی اونجا گذاشته به نظر شما؟
به نظر من کارهای خودمان این افراد را در این جایگاه ها گذاشتن.
انیشتن می گوید:
بدون تغییر در الگوهای تفکر خود، قادر نخواهیم بود مسایلی را حل کنیم که با سطح تفکر فعلی خود، ایجاد کرده ایم.

یا امام علی (ع) می فرماید:
نادانی انسان به عیب های خود، از بزرگترین گناهان اوست.

یا
دیوانگی آن است که بارها و بارها به یک شیوه عمل کنیم و انتظار کسب نتایج متفاوت داشته باشیم

اینا رو گفتم اگر بخواهیم مدیر یا مسئولی که درک کار درست داشته باشه یا تفکر اونو تغییر بدیم پدر خودمان در می آید و با فرهنگ سازی می توان انجام داد و اینجا هم مثل کشورهای پیشرفته میشه.
حرف شما درست ولی باید قدرت داشته باشی اون مسئول نفهم رو اصلاح کنی یا کنار بزاری ولی وقتی شده ملک شخصیشون و هر چی تلاش هم کنیم وقت تلف کردن و عمر نابود کردن هست .پس بهتر هست آدم جایی باشه که از عمرش استفاده کنه نه این صرف یک تلاش که معلوم نیست آخرش چی میشه بزاره.

نو آور
31st July 2014, 06:41 PM
دقت کنید که بعضی وقتها:
نخبه بودن یک زیر دست، درست همون چیزی است که مدیر بی شعور نمی خواهد!

دلیلش این است که در حضور یک انسان بسیار فهیم ، توانا، آگاه، تیز هوش و مدبر؛ صد البته بی کفایتی، بی سوادی و بی شعوری او برای همگان و مدیران رده های بالاتر، بیشتر هویدا و نمایان می شود و این دقیقا همان تهدیدی است که مدیر می خواهد از آن دوری کند. لذا تلاش می کند او را به لطایف الحیل دک کند و یا به هر قیمتی شده، زیر آب وی را بزند.

hossien
31st July 2014, 07:59 PM
حرف شما درست ولی باید قدرت داشته باشی اون مسئول نفهم رو اصلاح کنی یا کنار بزاری ولی وقتی شده ملک شخصیشون و هر چی تلاش هم کنیم وقت تلف کردن و عمر نابود کردن هست .پس بهتر هست آدم جایی باشه که از عمرش استفاده کنه نه این صرف یک تلاش که معلوم نیست آخرش چی میشه بزاره.

شما اگر بتونید کار اشتباهی که انجام می شده را درست کنید دیگر ان مسیر درست عمل می کند چون برای درست عمل کردن فرهنگ سازی آموزش و اجرا شده دیگه اون کار اشتباه جلو نمی ره و این کار بسیار بزرگی هست اما خیلی سخت برای فردی که مشکل را شناسایی کرده که می خواهد تغییر دهد.

محسن مهابادی زاده
31st July 2014, 11:07 PM
به نظرم بهتره به جای انرژی صرف کردن برای اینکه دنبال مشکل و راه حلها بگردیم

که البته کار خوبیه ولی بسیار وقت گیره و مشکلات هم فراوان...لذا پیشنهادم اینه که این انرژی رو بذاریم برای جا انداختن یک تفکر ...

که خارجی ها خوب بهش رسیدن و دارن ازش بی سرو صدا بهره میبرن و اونم اینه که :

من متفکرم و تولید فکر میکنم پس منم که ارزش دارم و نه مدرک و نه فلان دانشگاه و نه فلان کشور و نه اعتبار اونها ...

من نباید دنبال این باشم که آقا توروخدا بیاید از من استفاده کنید چون حرف برای گفتن دارم...

بلکه دنیای بیرونه که به فکر من نیاز داره و باید دنبال من باشه...من نباید دنبال این باشم که دانشگاه شریف

و امثالهم تورو خدا منو راه بدید و اجازه بدید از اعتبار اسمی شما که منو امثال من بهش دادیم استفاده کنم...

دانشگاه شریف باید بگرده دنبال منو امثال من ...امتحان سنگین بده و گزینش رو هم قبول شو ..

تازه شاید اجازه بدن که من برم اونجا از اسمش استفاده کنم و البته مهمتر از اون از فکر خودم!!!!!

باید از دانشگاه فلان تقاضا کنم که اجازه بدید من از فکرم به اعتبار شما استفاده کنم ؟؟؟!!!

واقعا جای تامل داره...

تا یه جایی نیاز بود که فکرمو اثبات کنم یا خودمو معرفی بکنم که این کارو کردم...

از یه جایی به بعد این منم که به دنیای اطرافم ارزش و اعتبار میدم...

مالک این فکر منم و صاحب این ارزش و اعتبار هم منم...

من مدتهاست شروع کردم و از محیطهای اطراف خودمون هم باید شروع کنیم

محسن آزماینده
31st July 2014, 11:20 PM
دوستان بحث را پیچیده نکنید.

مسئله اصلاا فرار مغزها نیست.

خیلی از مردم دلشون میخواد فرار کنند.

فقط نخبه های علمی و تحصیل کرده ها فرصت پیدا میکنند

همین.

علي پارسا
31st July 2014, 11:22 PM
حرف شما درست ولی باید قدرت داشته باشی اون مسئول نفهم رو اصلاح کنی یا کنار بزاری ولی وقتی شده ملک شخصیشون و هر چی تلاش هم کنیم وقت تلف کردن و عمر نابود کردن هست .پس بهتر هست آدم جایی باشه که از عمرش استفاده کنه نه این صرف یک تلاش که معلوم نیست آخرش چی میشه بزاره.

با حرف شما کاملا" موافقم، بسيار حرف درستي است، من خودم يک تجربه خوب در اين زمينه دارم که برايتان تعريف مي کنم:
روزي که جنگ شروع شد من در سوسنگرد زندگي مي کردم، اون موقع تازه انقلاب شده بود و ايران هيچ انسجام نظامي براي دفاع از خودش نداشت. دشمن حمله کرد و شهرمون را گرفت، قدرت نداشتيم اون متجاوز نفهم رو بيرون کنيم، شهر ما شده بود ملک شخصيشون! اگر هر چي هم تلاش مي کرديم وقت تلف کردن و عمر نابود کردن بود. پس خانواده ام را برداشتم و جايي رفتم که از عمرم استفاده کنم، تو سوسنگرد نموندم تا عمرم را صرف يک تلاش که معلوم نبود آخرش چي ميشه کنم!
الآن هم در کاليفرنيا مدير هستم![sootzadan]
----------------------------------------------------------------------
توضيح: شهر سوسنگرد عاقبت با مجاهدت دکتر چمران (دکتراي رشته پلاسماي فيزيک از دانشگاه برکلي کاليفرنيا) و يارانش آزاد شد و او در اين راه جان خود را گذاشت (روحش شاد)
در نوشته فوق البته منظور از "من" در اصل "من فرضي است" نه شخص علي پارسا

محسن مهابادی زاده
31st July 2014, 11:29 PM
روی پیشنهاد حقیر در پست قبلیم فکر کنید...

خوب فکر کنید...

فکر برای من و شماست ..

ما مالکش هستیم و به دنیای اطرافمون اعتبار میدیم...

مثلا همین سایت !!! با فکر اعضا اعتبار پیدا کرد...وگرنه یک صفحه خالی بود

hossien
31st July 2014, 11:42 PM
روی پیشنهاد حقیر در پست قبلیم فکر کنید...

خوب فکر کنید...

فکر برای من و شماست ..

ما مالکش هستیم و به دنیای اطرافمون اعتبار میدیم...

مثلا همین سایت !!! با فکر اعضا اعتبار پیدا کرد...وگرنه یک صفحه خالی بود



بستگی داره .
سایت با فکر اعضا اعتبار پیدا نکرده این رو مطمئن باشین.

اما برای اینکه کسی دنبالمون بیاد در زمینه ای خاص باید مهارت کسب کنید مهارت شامل تجربه کاری و آموزش و دانش هست.
خوب دانشگاه شریف دنبال چنین ادمی میره حالا به نظر شما چطور ایجاد کنیم ؟

علي پارسا
31st July 2014, 11:43 PM
روی پیشنهاد حقیر در پست قبلیم فکر کنید...

خوب فکر کنید...

فکر برای من و شماست ..

ما مالکش هستیم و به دنیای اطرافمون اعتبار میدیم...

مثلا همین سایت !!! با فکر اعضا اعتبار پیدا کرد...وگرنه یک صفحه خالی بود



فرمايش جنابعالي کاملا" متين است، اگر توجه کنيد نقطه عطف تمام نوشته هاي بنده هم در اين موضوع در راستاي همين است: خودباوري

محسن مهابادی زاده
31st July 2014, 11:50 PM
سایت با فکر اعضا اعتبار پیدا نکرده این رو مطمئن باشین.

جالبه؟؟؟؟!!!!!!!!


باید مهارت کسب کنید مهارت شامل تجربه کاری و آموزش و دانش هست.


به نظرمن:
مهارت به خوب مشاهده کردن ..فکر کردن و آزمایش کردن نیاز داره...تمام علوم عالم ، همینطوری پیشرفت کردن..دانشگاه شریف رفتن هم نیاز نیست( اینو تجربه کردم و با یقین دارم عرض میکنم)

hossien
31st July 2014, 11:55 PM
جالبه؟؟؟؟!!!!!!!!




به نظرمن:
مهارت به خوب مشاهده کردن ..فکر کردن و آزمایش کردن نیاز داره...تمام علوم عالم ، همینطوری پیشرفت کردن..دانشگاه شریف رفتن هم نیاز نیست( اینو تجربه کردم و با یقین دارم عرض میکنم)

نگفتین چه کار می کنید؟

نارون1
31st July 2014, 11:58 PM
گی روشه ، یک جامعه شناسی فرانسوی نخبگان را اینطور تعری می کند :

" نخبگان اشخاص و گروههایی هستند که در نتیجه قدرتی که به دسست می آورند و تاثیری که بر جای می گذارند یا به وسسیله تصیماتی که اتخاذ می کنند و یا به واسطه ایده ها و احساسات

و هیجاناتی که به وجود می آورند در کنش تاریخی جامعه موثر واقع می شود .


** با انتخاب گریز ، نخبگان چه تاثیری در جامعه خواهند گذاشت ؟


افکار ما بر رفتار ما اثر دارد . هنگامی که عقیده یا فکری را کسب می کنیم و رد می دهیم به یک باور می رسیم ، آن فکر باعث پالایش و تصحیح تمام اطلاعاتی که به ما می رسد می شود

و تمام رفتار آینده را تحت الشعاع قرار می دهد .


برخی باورهای شکل گرفته دربین افراد و نخبگان ممکن است اشتباه و غلط باشد ، نباید همسو با این باورها الگوهای رفتاری را تکرار کنیم که همین تکرار باعث شود دچار یک درماندگی آموخته شده

گردیم .

می توان با بررسی ساختارها و عوامل زیربنایی و زمینه ساز ، باورها و بالتبع الگوهای رفتاری رو تغییر داد .

محسن مهابادی زاده
31st July 2014, 11:59 PM
چه کار می کنید؟

چی رو چی کار میکنم؟؟؟

hossien
1st August 2014, 12:07 AM
چی رو چی کار میکنم؟؟؟
مهارت به خوب مشاهده کردن ..فکر کردن و آزمایش کردن نیاز داره...تمام علوم عالم ، همینطوری پیشرفت کردن

شما چگونه برنامه ریزی می کنید ؟
همانطور که می دانید چرخه محصول از علم -----------> فناوری ------------> محصول تشکیل میشه.
به نظر شما کدوم یک از مراحل بالا را انتخاب کنیم؟ و چرا؟ و چطور می تونیم برنامه ریزی کنیم یا به قول دوستمون به خودباوری برسیم.

محسن مهابادی زاده
1st August 2014, 12:20 AM
شما چگونه برنامه ریزی می کنید ؟

درچه مورد برنامه ریزی؟؟؟
خوب مشاهده کردن ..فکر کردن و آزمایش کردن( خیلی قضیه رو پیچیده نکن..این چرخه هم فکر نمیکنم از این مواردی که عرض کردم خارج باشه)

اگه بخوایم از هر علم و هنر و فنی ، نمونه بومیش رو داشته باشیم ..برای هر کدام از این قسمتهای چرخه ، تمام مراحلی رو که عرض کردم اجرا کنیم

نو آور
1st August 2014, 12:29 AM
یک مورد که می بینم کمتر دوستان به آن توجه کرده اند این است که خوب..... از مدیران دولتی کم خرد و فاسد قطع امید کردیم. اما چرا صنعت خصوصی ما بر خلاف صنایع در دیگر کشورهای پیشرفته، آنچنان که باید و شاید، در به در به دنبال کشف و جذب نخبه ها(ی ایران و جهان) نیست؟!

محسن مهابادی زاده
1st August 2014, 12:32 AM
اما چرا صنعت خصوصی ما بر خلاف صنایع در دیگر کشورهای پیشرفته، آنچنان که باید و شاید، در به در به دنبال کشف و جذب نخبه ها(ی ایران و جهان) نیست؟!

به نظرم هنوز تفکر استفاده از نخبه حاکم نشده ...به شدت درمقابل تغییر و اصلاح ، مقاومت صورت میگیره...چون منافع خیلی ها به خطر میفته

hossien
1st August 2014, 12:40 AM
دقيقا منظور منم همينه ,ولي چرا اينجا به دنبال تغيير نباشه ?

فرد مثال شما , تا زماني كه به يك روانشناس مراجعه نكرده با اين تفكرات زندگي ميكنه

زمين و زمان رو مقصر ميدونه , بعد از مدتي ديگه تلاشي هم براي پيدا كردن كار نميكنه , چون معتقد ميشه همه روسا همينطورن

كاري مناسب او نيست , در زندگي مشترك ممكنه از خانمها بدش بياد

ولي وقتي به يك روانشناس مراجعه ميكنه ميبينه نه از طرفي بايد خودشم يه سري تغييرات در رفتار و افكارش ايجاد كنه , يك سري مهارتها ياد بگيره

حالا به نظر شما يك فرد نخبه در همينجا افكار و نگرشش رو تغيير بده و خالق شرايط باشه بهتره يا در كشور ديگر ?

اگر افراد نخبه همه بگن اينجا خوب نيست خداحافظ , ديگه نخبه اي نيست كه كمك كنه شرايط نخبه پروري ايده ال بشه و كشور

پيشرفت كنه

من خودم براي تحقيقم بنياد نخبگان استانمون رفتم , ميگفتن اكثرا رفتن خارج از كشور !!!!


ممنون [golrooz]
بزارین شفاف تر بگم.
به دیاگرام زیر دقت کنید
http://www.uc-njavan.ir/images/czs2pmmrdg4vqi1ufl5.gif
یگ نخبه فک می کند کاری که اجام میدهد درست هست و محیط هم یا بگیم مدیر فک می کند کاری که انجام می دهد درست هست
هر دو طرف برای حل مسئله که هر یک آنر طرف مقابل می بیند اقدام می کند. این الگو را escalation می نامند در این الگو راه حل اتخاذ شده توسط هر یک از طرفین علمل گسترش مسئله هست اما بخواهیم این مسئله را حل کنیم فقط کافی دقیقا عکس راه حلی و پیشفرض عمل کنیم یا نخبه طرز فکرش را عوض کند و یا مدیر یا محیط .

حالا اینکه نخبه ای بره خارج اگر مبحثی یا کاری را به فکر خودش بخواهد انجام بده ولی اشتباه باشد در ان محیط متوجه میشه چون اون طرف را بالاتر از خودش می بینه و فکرش یا مدل ذهنی خودشو تغییر میده.

در صورت کلی یک فرد یکی از راه های زیر را انتخاب می کنه.
1-درک یا حل آن مشکل
2-برای مدتی طولانی رفتاری انجام نمی دهد.
3-در مقابل اقدام ها مقاومت می کند.
به شکل زیر توجه کنید .
http://www.uc-njavan.ir/images/pod1ann5ren8n5ktvw4b.gif

نو آور
1st August 2014, 12:44 AM
به نظرم هنوز تفکر استفاده از نخبه حاکم نشده ...به شدت درمقابل تغییر و اصلاح ، مقاومت صورت میگیره...چون منافع خیلی ها به خطر میفته

اساس حرفتون قطعا درست و متینهhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gif، اما احساس می کنم یک یا چند دلیل بزرگتر و ریشه ای تر پشت این مطلب هست. همانطور که Hossein عزیز هم به نحوی اشاره کرد، مدیران آنها شدیدا به حضور نخبه، تولید فن آوریهای تازه ، ایده های جدید و نوآوری احساس نیاز می کنند ولی صنایع تولیدی خاور میانه تا این حد، چنین نیازی را احساس نمی کنند.

شاید پای پول مسموم نفت در میان باشد!

hossien
1st August 2014, 12:49 AM
اساس حرفتون قطعا درست و متینه[golrooz]، اما احساس می کنم یک یا چند دلیل بزرگتر و ریشه ای تر پشت این مطلب هست. آنها شدیدا به حضور نخبه، تولید فن آوریهای تازه ، ایده های جدید و نوآوری احساس نیاز می کنند ولی صنایع تولیدی خاور میانه تا این حد، چنین نیازی را احساس نمی کنند.

شاید پای پول مسموم نفت در میان باشد!

نکته مهمی اشاره کردین چون نیاز ما کشورها نیست.
ما بدون اینکه توجه داشته باشیم دانش پیشرفته ترین محصولات آمریکا و اروپا را بدست میاریم و رایگان در اختیار آنها می گذاریم با مقاله و اختراع
در مقابل در بعضی مواقع فرد را دعوت می کنند میره و بعضی مواقع نه.

چرا ما خودمان این کار را نمی کنیم بتونیم این استفاده را از دانش کشور خودمان و سایر کشورها استخراج کنیم؟

نارون1
1st August 2014, 12:56 AM
بزارین شفاف تر بگم.
به دیاگرام زیر دقت کنید
http://www.uc-njavan.ir/images/czs2pmmrdg4vqi1ufl5.gif
یگ نخبه فک می کند کاری که اجام میدهد درست هست و محیط هم یا بگیم مدیر فک می کند کاری که انجام می دهد درست هست
هر دو طرف برای حل مسئله که هر یک آنر طرف مقابل می بیند اقدام می کند. این الگو را escalation می نامند در این الگو راه حل اتخاذ شده توسط هر یک از طرفین علمل گسترش مسئله هست اما بخواهیم این مسئله را حل کنیم فقط کافی دقیقا عکس راه حلی و پیشفرض عمل کنیم یا نخبه طرز فکرش را عوض کند و یا مدیر یا محیط .

حالا اینکه نخبه ای بره خارج اگر مبحثی یا کاری را به فکر خودش بخواهد انجام بده ولی اشتباه باشد در ان محیط متوجه میشه چون اون طرف را بالاتر از خودش می بینه و فکرش یا مدل ذهنی خودشو تغییر میده.

در صورت کلی یک فرد یکی از راه های زیر را انتخاب می کنه.
1-درک یا حل آن مشکل
2-برای مدتی طولانی رفتاری انجام نمی دهد.
3-در مقابل اقدام ها مقاومت می کند.
به شکل زیر توجه کنید .
http://www.uc-njavan.ir/images/pod1ann5ren8n5ktvw4b.gif


ممنون از شما


با توجه به نمودار در واقع رفتار اشتباه هرکدوم باعث تقویت رفتار اشتباه طرف مقابل میشه

وقتی میره خارج تغییر میکنه : پس این پیش فرض رو داره که اون محیط بالاتر از خودش هست ، پس باید تغییر کنه ، درسته ؟ این پیش فرض باعث شکسته شدن این escalation میشه ؟


یک سوال :

با توجه به مدلی که ارائه دادین ،

ما در هنگام مواجه شدن با مشکل از بالا به پایین در نظر میگیریم ، یعنی وقایع ----> الگوهای رفتار ----- > ساختار

ولی برای تغییر از پایین به بالا اقدام میکنیم ، یعنی تغییر ساختار ---- > تغییر رفتار ----- > حل مشکل


به این صورت هست ؟

محسن مهابادی زاده
1st August 2014, 01:17 AM
یگ نخبه فک می کند کاری که اجام میدهد درست هست و محیط هم یا بگیم مدیر فک می کند کاری که انجام می دهد درست هست

نه نخبه میتونه مطلق و و بی نقص فکر کنه وعمل کنه و نه مدیر...پس یه توافق نیاز هست برای همکاری با یک تلورانس ، تا به نتیجه مناسب برسن... ( زیان ناشی از تست و آزمایش رو باید شریک بشن تا به سود برسن)

hossien
1st August 2014, 01:19 AM
زیان ناشی از تست و آزمایش رو باید شریک بشن تا به سود برسن

این زیان را در چه مرحله ای از طراحی می رسید چه قدر هست منظور شما ریسک پروژه هست درسته؟

محسن مهابادی زاده
1st August 2014, 01:45 AM
این زیان را در چه مرحله ای از طراحی می رسید چه قدر هست منظور شما ریسک پروژه هست درسته؟

به جز ایده و مطالعه ، برای طرح اولیه و نمونه سازی اولیه و تست های قبل از تست نهایی، ریسک وجود داره تا به نتیجه برسه...(نتیجه چه مثبت باشه و چه منفی ، در هر حال یک مسیر رو با نتیجه منتهی به اون مسیر برای همگان روشن کرده و این بسیار با ارزشه که دیگران این راه رو وارد نشن)

hossien
1st August 2014, 02:16 AM
به جز ایده و مطالعه ، برای طرح اولیه و نمونه سازی اولیه و تست های قبل از تست تنهایی ریسک وجود داره تا به نتیجه برسه...(نتیجه چه مثبت باشه و چه منفی ، در هر حال یک مسیر رو با نتیجه منتهی به اون مسیر برای همگان روشن کرده و این بسیار با ارزشه که دیگران این راه رو وارد نشن)

ریسک وجود داره اما تا انتهای طراحی مفهومی و امکانسنجی عدم قطعیت تان فقط باید 30 درصد باشه که این را به تایید مدیر یا کارفرما می رسونید بعد میرین مرحله بعدی .
در طراحی اولیه این عدم قطعیت حدود 7 درصد میشه بعد میری مرحله بعدی طراحی تون.
تا اینجا شما طرحی دارین با 93 درصد قطعیت انجام که فقط در کاغذ و مدل سازی و شبیه سازی بوده .
حالا به نظرتون کدوم مدیر قبول نمی کنه این محصول را ؟
در طراحی نهایی تون محصول آزمایشگاهی را براش ساخته شده تحویل می دی اگر ok باشه وارد طراحی جزئیات و ساخت و ... می شی .

پس اگر سوالی یا ابهامی وجود داره ما درست کارمون را انجام نمی دیم . تمام این درصد ها را از استانداردهای dod و nasa و استانداردهای اروپایی گفتم .
حالا به نظر شما چند درصد طراحان یا نخبه هامون میان در مرحله طراحی مفهومی بگن این محصول فقط حدود 30 درصد و کمتر عدم موفقیت داره یعنی بیش از 70 درصد درست عمل می کنه؟

محسن مهابادی زاده
1st August 2014, 08:36 AM
تمام این درصد ها را از استانداردهای dod و nasa و استانداردهای اروپایی گفتم .

ممنونم ولی یه سوال اساسی : اونها چطور به این اعداد و تجربه رسیدن؟؟؟ ما هم برای بومی شدن باید خودمون راه رو بریم ..شاید غیرمنطقی باشه ولی ممکنه به چیزهایی برسیم که اونها ازش حرفی نزده باشن


حالا به نظر شما چند درصد طراحان یا نخبه هامون میان در مرحله طراحی مفهومی بگن این محصول فقط حدود 30 درصد و کمتر عدم موفقیت داره یعنی بیش از 70 درصد درست عمل می کنه
هرچی دقت در مطالعه و بررسی و طراحی اولیه بالابره این ضریب خطا پایین میاد...نخبه یا طراح یا پیمانکار ذاتا برای کارفرما ، ریسک رو بالا عنوان میکنه وکارفرما هم ذاتا ریسک رو پایین توقع داره ...پس باید به یک تعادل و تفاهم برسن...تا وقتی ما با خیال راحت از علم و تجربه ی غیر بومی استفاده میکنیم و برامون اهمیت نداشته باشه که اصلا این علم عیب و نقص داره یا نه ، یا اصلا درست گفتن یا نه ، وضع ما بهتر از این نمیشه...اونها فوت کوزه گری رو به ما یاد ندادن و نمیدن و نخواهند داد......من نظرم اینه

نو آور
1st August 2014, 11:47 AM
هرچی دقت در مطالعه و بررسی و طراحی اولیه بالابره این ضریب خطا پایین میاد...نخبه یا طراح یا پیمانکار ذاتا برای کارفرما ، ریسک رو بالا عنوان میکنه وکارفرما هم ذاتا ریسک رو پایین توقع داره ...پس باید به یک تعادل و تفاهم برسن...تا وقتی ما با خیال راحت از علم و تجربه ی غیر بومی استفاده میکنیم و برامون اهمیت نداشته باشه که اصلا این علم عیب و نقص داره یا نه ، یا اصلا درست گفتن یا نه ، وضع ما بهتر از این نمیشه...اونها فوت کوزه گری رو به ما یاد ندادن و نمیدن و نخواهند داد......من نظرم اینه

_ این فوت کوزه گری که می فرمائید، همان عاملی است که سبب می شه شما مثلا اگه صد تا فارغ التحصیل دکترای سخت افزار کامپیوتر دانشگاه شریف را در مکانی در ایران جمع کنید، نتوانند یک کارت گرافیک، مادربورد و یا cpu رایانه را بسازند.

این مشکل، همان تفاوت بین علم با مقوله فن آوری است. در ایران، ما بیشتر به دنبال اولی بوده ایم.

_ یک نکته دیگر؛ معمولا ریسک برای نخبه، کار کردن نهائی سیستم تکمیل شده و تامین تمام اهداف تعیین شده اولیه است ولی برای کارفرما یا سرمایه گذار؛ ریسک اصلی، فروش و موفقیت تجاری و درست بودن چشم انداز اولیه تعریف شده بازاریابی سیستم ابداعی است. یعنی عملا از دو دید مختلف به پروژه می نگرند.

_ نکته دیگر: یک تفاوت ماهوی بین وضعیت فرآیند نوآوری در کشور ما با کشورهای پیشرفته وجود دارد. آن را از زبان دکتر نیلی، رئیس دانشگاه تهران عرض می کنم:
اقتصاد ما یک اقتصاد مبتنی بر تولید و خرید نوآوری نیست. ما یک اقتصاد رقابتی نداریم تا بنگاه‌های بزرگ، به دنبال خرید دستاوردها و نوآوری‌ها باشند.
منبع: http://isna.ir/fa/news/93051003649/80-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B1%DB%8C%DB%8C%D8%B3-%D8%A7%D8%B4

plarak12
1st August 2014, 12:33 PM
نظرات همه دوستان جالب و قابل تامله اما چخوبه یه تعریف کامل تر از نخبه داشته باشیم
بسیاری از استعداد های خاص و منحصر به فرد در افراد بصورت بالقوه وجود داره اما مهم به عرصه ظهور رسوندن اون استعداد هاست
برا نمونه نام حسابی مرحوم که تو این تاپیک چند بار اومده خود دکتر حسابی فکر میکنید چرا وقتی که از نقطه صفر تا 100 علمی به نقطه 100 رسید و حال نوبت ایجاد نقاط 100 به بالا و به اصطلاح تو سعه و پیشرفت علم بود . غرب و تمام امکانات و بقول برخی دوستان عزت و احترام و تشکیلات علمی و ... رو بکنار انداخت و وارد سرزمینی شد که وزیر اون حتی معنی واژه فیزک و حتی شیمی رو نمیدونست و اون ها رو با داروسازی یکی میدونست و در برابر تقاضای دکتر حسابی برای 2 اتاق جهت کار در جواب اینطور میگه : شما که دکتری یه اتاق برات بسته برو همون جا مرض ها تو ویزیت کن . 2 تا اتاق برا چی میخوای ؟؟!!!!!!!!!!!!!! حالا خودتون ببنید و تصور کنید فضا و جامعه ای رو که حسابی تو اون نقطه علمی ول میکنه و وارد این چنین فضایی میشه ،، که وزیرش فیزیک و شیمی و داروسازی رو یکی میدونه و دکترای فیزیک رو با پزشک یک میگیره ………
اینجا ست که با وجود تمام این مشکلات و عقب موندگی های فکری و ابزاری ، مایوس نمیشه و از هر کار و تلاشی دریغ نمیکنه و نتیجه تلاش هاش تاسیس و بنای همین دانشگاه ها و پیشرفت های علمی ما تو عرصه هسته ایی و علوم دیگست و حتی این هارو هم پیشرفت ندونیم !!!!!!!!!! همین که یه عده دانشجو از همین دانشگاه ها در مخیلات نخبگی خودشون سودای سفر و ... دارن
این مسئله برا بسیاری دیگه نظیر دکتر چمران و .... صدق میکنه البته در سطوح دیگه

بنظر من نخبگی به معدل بالا و ثبت مقالات و رتبه بالای کنکور و ... نیست
نخبگی به معرض ظهور در اووردن و بالفعل در اوردن استعداد ها ، در همین فضا های جهان سومیه ، وگرنه کسی تو دل امکانات و ابزار و .... بخواد کاری انجام بده که هنر نکرده
در بیابان سبز بودن هنر است --- ورنه هر خاری به بوستان دعوی گل دارد
و دیدگاهی که من در طی این مدت فعالیتم پیدا کردم : نتنها در کشورهای جهان سومی حتی در بسیاری از کشورها پیشرفته تر و مدرن هم اگر پیشرفت خاصی رو در عرصه ای شاهد بودیم این پیشرفت متکی به حمایت ارگان و سازمان دولتی و .... نبوده بلکه مبنا و سرچشمه اصلیش تلاش و کوشش فردی و شخصی بوده و متاسفانه این مسئله در کشورما تغریبا 99% و حتی 100% صدق میکنه و بعضا مانع تراشی هایی هم در جهت رشد میشه
اما نکته مهم و امیدوار کننده اینه که
مگر ما چند تا امثال حسابی و چمران ها نیاز داریم تا وضعیتمون در عرصه های دیگه بهبود پیدا کنه ....

hossien
1st August 2014, 12:37 PM
ممنونم ولی یه سوال اساسی : اونها چطور به این اعداد و تجربه رسیدن؟؟؟ ما هم برای بومی شدن باید خودمون راه رو بریم ..شاید غیرمنطقی باشه ولی ممکنه به چیزهایی برسیم که اونها ازش حرفی نزده باشن



حالا چرا از تجربیات انها استفاده نکنیم و درس نگیریم از اشتباهاتشون حدود 80 ساله داریم استفاده می کنیم و هنوز از اولین مدل طراحی اروپایی ها پامونو فراتر نگذاشتیم .
این مسیر که شما میگین سرمایه زیاد و وقت زیاد می خواد که در این عصر دیگر جواب گو نیست و باید هوشمندانه عمل کرد نه اینکه کورکورانه با سعی و خطا بریم جلو و این قدر تغییرات بدیم که آخرش دستگاه یا محصول کار کنه اما ندونیم چطور کار کرد و یک نمونه داریم دیگه نمی تونیم ازش بسازیم.

hossien
1st August 2014, 01:16 PM
_ یک نکته دیگر؛ معمولا ریسک برای نخبه، کار کردن نهائی سیستم تکمیل شده و تامین تمام اهداف تعیین شده اولیه است ولی برای کارفرما یا سرمایه گذار؛ ریسک اصلی، فروش و موفقیت تجاری و درست بودن چشم انداز اولیه تعریف شده بازاریابی سیستم ابداعی است. یعنی عملا از دو دید مختلف به پروژه می نگرند.



این درسته تو کشورهای در حال توسعه و جهان سومی این مشکل هست اما در کشور های پیشرفته از اول با هدف دنبال محصولی جدید می روند و قبل از طراحی و ساخت بازاریابی ان انجام شده و مطمئا محصول اگر با این فناوری ها ساخته شود فروش خوبی دارد.
این مشکل را میشه اینجا هم حل کرد

علي پارسا
1st August 2014, 04:19 PM
يک سوال کليدي دارم:
فرض کنيم در ايران زير خانه هر نفر يک گنج طلا بود و همه در رفاه کامل زندگي مي کردند و تمام تکنولوژي هاي برتر هم در کشور موجود بود! و علم آن هم در کشور موجود بود و همه تکنولوژي ها هم در داخل توليد مي شد!

تا اينجا درست؟

فقط اگر کسي مي خواست به علم آن دست پيدا کند در ايران اين علم به او ياد داده نمي شد و بايد مي رفت مثلا" در اتيوپي بيست سال در بدترين شرايط درس مي خواند و تحقيق مي کرد! خارج کردن ثروت هم از کشور ممنوع بود!

خوب حالا فکر مي کنيد چه تعداد مغز [shaad] از کشور فرار مي کرد؟

جوابتان هر چند تا که باشد بايد گفت که دقيقا" همان تعداد مغز متفکر و نخبه در کشور داريم! بقيه مان فقط افرادي هستيم که خود خواهي ها و راحت طلبي هاي خود را زير يک مشت القاب پر طمطراق داريم پنهان مي کنيم!

اگر شما هم عاشق علم و دانش و ياد گيري باشيد مي دانيد که وقتي آدم دارد يک موضوع را ياد مي گيرد و دارد در مورد يک موضوع تحقيق مي کند و در جهت کشف يا اختراعي قدم بر مي دارد، اصلا" محيط اطراف را فراموش مي کند! گذشت زمان را، روز و شب را، غذا خوردن را، حتي يادش مي رود که من مرد هستم؟ زن هستم؟ .....
اکثر نوابق هم مي بينيم اين علاقه به ياد گيري و درک جهان جرقه حرکتشان بوده و لزوما" هم از کلاس درس به جايي نرسيده اند! خيلي از برجسته ترين ها هم در بدترين شرايط کسب علم کرده اند.

البته من در اين چند سطر خيلي سياه و سفيد به موضوع نگاه کردم ام، نمي گم خيلي جامع حرف زده ام، ولي خوب است اين ديدگاه من هم مد نظرمون باشد تا حواسمان باشد يک وقت خودمان را گول نزنيم.

محسن مهابادی زاده
1st August 2014, 05:41 PM
حالا چرا از تجربیات انها استفاده نکنیم و درس نگیریم از اشتباهاتشون

خب اگه نقاط کلیدی ضعف و اشتباهاتشون رو بگن که همه چیز حله دیگه...مشکل اینه که یک سری اطلاعات از رده خارج رو در اختیار ما میذارن که برای ما خیلی با ارزش جلوه میکنه...ما هم واقعا از صفر که شروع نمیکنیم ...یعنی در جایی که الان قرار داریم نقطه ی صفر نیست ...ولی نباید چشممون به دست اونها باشه تا لطف کنن و دست مارو هم بگیرن...مارو سالهاست که از حرکت کردن ترسوندن..برخی مسئولین بی لیاقت خودمون هم همراهی کردن این تفکر مسموم رو

hossien
2nd August 2014, 01:07 AM
خب اگه نقاط کلیدی ضعف و اشتباهاتشون رو بگن که همه چیز حله دیگه...مشکل اینه که یک سری اطلاعات از رده خارج رو در اختیار ما میذارن که برای ما خیلی با ارزش جلوه میکنه...ما هم واقعا از صفر که شروع نمیکنیم ...یعنی در جایی که الان قرار داریم نقطه ی صفر نیست ...ولی نباید چشممون به دست اونها باشه تا لطف کنن و دست مارو هم بگیرن...مارو سالهاست که از حرکت کردن ترسوندن..برخی مسئولین بی لیاقت خودمون هم همراهی کردن این تفکر مسموم رو

لزوما این طور نیست .
قبول دارین آمریکا از ما حداقل 70 سال جلو تر هست؟
ارگان های معروف امریکا برای انکه نشان دهند این فاصله را میان محصولات آینده و استراتژی های خودشون را معرفی می کنند مثل سایت DARPA ، NASA و ....
شرکت های داخلی و حتی خارجی طبق برنامه های اونا میان اهداف خودشون را می نویسن .
می دونید چرا تردید ندارن این اطلاعات را می زارن روی سایت و اینترنت.
ما کجایم پله اول اونا هم پله 10 هستن این گپ (9 تا پله) تجربه و ... هست .
بله کاملا قبول دارم هیچ کشوری نمیاد دستمون را بگیره و بلند کنه شخص هم نمیاد که چنین کاری کنه اگر کنه باید شک کنیم .

برای نحوه و چگونگی انجام طراحی یک تاپیک ایجاد کردم که بحث را انجا ادامه دهیم.
http://www.njavan.com/forum/showthread.php?212693-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C&p=598449#post598449

m.g.s.t.r
2nd August 2014, 11:38 AM
سلام،
مطالب خوبي ارائه فرموده ايد،
يک سوال از همه دارم: آيا اين شرايط را چه کسي بايد اصلاح کند؟ جز نخبگان؟

یه مسئله ای که در کشور ما هست اینه که اکثریت نخبگان جذب رشته های فنی و مهندسی و یا علوم پایه میشن. و آخر کار مجبورن زیر دست یه مدیر کارنابلد عمرشون را سپری کنن.در حایکه ما برای مدیریت کشور و علی الخصوص مدیریت اقتصادی کشور نیازمند نخبگانیم و باید کاری کرد تا نخبگان وارد این بخش بشن تا تاثیرشون بر کشور بیشتر باشه

نو آور
2nd August 2014, 02:26 PM
یه مسئله ای که در کشور ما هست اینه که اکثریت نخبگان جذب رشته های فنی و مهندسی و یا علوم پایه میشن. و آخر کار مجبورن زیر دست یه مدیر کارنابلد عمرشون را سپری کنن.در حایکه ما برای مدیریت کشور و علی الخصوص مدیریت اقتصادی کشور نیازمند نخبگانیم و باید کاری کرد تا نخبگان وارد این بخش بشن تا تاثیرشون بر کشور بیشتر باشه

به نکته بسیار بسیار مهمی اشاره کردید. مسئله، ریشه در «نوع نگرش کاسبکارانه ما ایرانیها به علم» دارد.
یعنی فرهنگ غلطی که در ایران متداول شده است.
شوربختانه اکثر نخبگان و استعدادهای برتر تحصیلی کشور، تنها به چند رشته محدود دانشگاهی کشیده می شوند.
این شیوه نگرش به مقوله دانش، سالانه ضرر هنگفتی به کشور ما می زند و در دراز مدت سبب عقب افتادگی هر چه بیشتر ما از کشورهای پیشرو می شود.

راه حل درست:

هر استعدادی باید درست در آن راهی قدم نهد که نهایتا در جائی که به بالندگی، شکوفائی و کمال می رسد، قرار بگیرد، مثلا اگر کسی دارنده مدال طلای المپیاد جهانی شیمی است، باید صرفا در همین مسیر قدم نهد نه اینکه به خاطر اتمسفر حاکم بر جامعه، مثلا به مسیر دندانپزشکی پای بنهد. درک این مسئله دیگر برای ما ایرانیها سخت شده ولی واقعیت این است که یک دانشجوی رتبه های پائینتر هم می تواند دندانپزشکی حاذق بشود، ولی مسئله اصلی این است که هر کسی نمی تواند نوبلیست شیمی شود.

بهتون اطمینان می دهم که این فرهنگ در ایران، به این زودیها اصلاح نخواهد شد! [golrooz]

نارون1
2nd August 2014, 03:15 PM
به نکته بسیار بسیار مهمی اشاره کردید. مسئله، ریشه در «نوع نگرش کاسبکارانه ما ایرانیها به علم» دارد.
یعنی فرهنگ غلطی که در ایران متداول شده است.
شوربختانه اکثر نخبگان و استعدادهای برتر تحصیلی کشور، تنها به چند رشته محدود دانشگاهی کشیده می شوند.
این شیوه نگرش به مقوله دانش، سالانه ضرر هنگفتی به کشور ما می زند و در دراز مدت سبب عقب افتادگی هر چه بیشتر ما ما از کشورهای پیشرو می شود.

راه حل درست:

هر استعدادی باید درست در آن راهی قدم نهد که نهایتا در جائی که به بالندگی، شکوفائی و کمال می رسد، قرار بگیرد، مثلا اگر کسی دارنده مدال طلای المپیاد جهانی شیمی است، باید صرفا در همین مسیر قدم نهد نه اینکه به خاطر اتمسفر حاکم بر جامعه، مثلا به مسیر دندانپزشکی پای بنهد. درک این مسئله دیگر برای ما ایرانیها سخت شده ولی واقعیت این است که یک دانشجوی رتبه های پائینتر هم می تواند دندانپزشکی حاذق بشود، ولی مسئله اصلی این است که هر کسی نمی تواند نوبلیست شیمی شود.

بهتون اطمینان می دهم که این فرهنگ در ایران، به این زودیها اصلاح نخواهد شد! [golrooz]




متاسفانه

علاه بر مواردی که مطرح کردین ، اینطور بین مردم و جامعه جاافتاده که انگار فقط علوم مهندسی و پایه ، علم هستن و علوم انسانی ، جزو علوم مهم قلمداد نمیشه

در صورتیکه علوم انسانی به نظر من پایه تمام علوم هست .

ولی ارزشی که در جامعه ماا برای علوم دیگر قائل میشن خیلی بیشتر از علوم انسانی می باشد .


اصولا مشکلات ریشه ای هست [cheshmak]

محسن مهابادی زاده
2nd August 2014, 03:55 PM
یه پیشنهاد ساده ولی کاربردی و تاثیر گذار:

خب تاحالا خوب ریشه یابی کردیم و ماشالا خوب هم نظر میدیم و خوب هم انتقاد میکنیم...تا همینجا کافیه//////

از همین الان و از همین سایت شروع کنیم ...نتیجه اش واقعا جالب میشه و تامل برانگیزه( برام روشنه)[cheshmak]

علي پارسا
2nd August 2014, 08:30 PM
یه مسئله ای که در کشور ما هست اینه که اکثریت نخبگان جذب رشته های فنی و مهندسی و یا علوم پایه میشن. و آخر کار مجبورن زیر دست یه مدیر کارنابلد عمرشون را سپری کنن.در حایکه ما برای مدیریت کشور و علی الخصوص مدیریت اقتصادی کشور نیازمند نخبگانیم و باید کاری کرد تا نخبگان وارد این بخش بشن تا تاثیرشون بر کشور بیشتر باشه
بله بسيار اشاره خوبي کرديد، اتفاقا" دقيقا" رشته هاي مديريت و مديريت بازرگاني در دسته بندي هاي تحصيلي جزو آن دسته هستند که استعداد هاي برتر جذبش نمي شوند. همچنين حسابداري! البته اميدوارم به کسي بر نخورد! من خودم هم در قسمت حسابداري يک شرکت فعاليت مي کنم، ولي انصافا" حسابداران همچين فيس و افاده اي دارند که نگو! در صورتي که جز چهار عمل اصلي و بلد بودن قوانين هيچ چيز ندارد! يک حد و مشتق يا انتگرال در دبيرستان سخت تر از کل حسابداري تا مقطع دکترا است[nishkhand].

علي پارسا
2nd August 2014, 08:38 PM
یه پیشنهاد ساده ولی کاربردی و تاثیر گذار:

خب تاحالا خوب ریشه یابی کردیم و ماشالا خوب هم نظر میدیم و خوب هم انتقاد میکنیم...تا همینجا کافیه//////

از همین الان و از همین سایت شروع کنیم ...نتیجه اش واقعا جالب میشه و تامل برانگیزه( برام روشنه)[cheshmak]


اتفاقا" خيلي جالب است که اين موضوع چقدر جنبه هاي مختلف دارد، اصولا" اين تاپيک براي همين مو شکافي مطلب ايجاد شده، اشکالي هم ندارد عريض و طويل شود! و البته ناخودآگاه به صورت غير مستقيم همين مطلب هم کمابيش القا مي شود که ما که نظر مي دهيم بايد در اجرايش هم کوشا باشيم.

علي پارسا
2nd August 2014, 10:14 PM
متاسفانه

علاه بر مواردی که مطرح کردین ، اینطور بین مردم و جامعه جاافتاده که انگار فقط علوم مهندسی و پایه ، علم هستن و علوم انسانی ، جزو علوم مهم قلمداد نمیشه

در صورتیکه علوم انسانی به نظر من پایه تمام علوم هست .

ولی ارزشی که در جامعه ماا برای علوم دیگر قائل میشن خیلی بیشتر از علوم انسانی می باشد .


اصولا مشکلات ریشه ای هست [cheshmak]

بسيار عالي،

يک بحث مهم موجود همين است که: اصولا" آيا تمدن و تکنولوژي چه ميزان در راستاي اعتلاي بشريت در مسير کمال وجودي خود موثر بوده است؟
من در همين سالهايي که از عمرم گذشته افراد زيادي را ديده ام که در مسير پيشرفت در امور مختلف گام برداشته و موفق شده اند، ولي در هنگام مرگ اين حس را داشتند که خيلي از چيزهايي که کسب کرده اند ارزش به دست آوردن را نداشته است و بهتر بود عمرشان را وقف چيزهاي برتري مي کردند!
مثلا" يک مطلبي اين روزها مد شده اين است که در مقام مقايسه اديسون با "خشک مذهب هاي بي سواد متعصب" بر مي آيند و .... بعد مي گويند که چطور قبول کنيم که اديسون برود جهنم و اين "خشک مذهب هاي بي سواد متعصب" بروند بهشت!
البته در مقام تحقير متعصبان حرف درستي مي زنند، خود قرآن هم از اين گونه افراد اينطور تعبير مي کند که (نقل به مضمون): فقط به ظاهر چيزي که مي شنوند بدون تعقل مي چسبند.
ولي بياييد يک ذره فکر کنيم، انصافا" برق در کنار فوايدش، چه بدي هايي داشته؟
من خودم را مي گويم: شب اگر برق نبود، فرصتي داشتم که در باره خود تفکر کنم، درباره دنيا تعقل بيشتري کنم، يا مطالعه کنم (زير نور شمع!) حالا يا سرگرم وسايل صوتي و تصويري ام يا مهماني، يا گردش، يا خلاصه وقت تلف کردن الکي! نور شهر چنان شديد است که ديگر ستاره ها ديده نمي شوند! يک موقع آخر شب که مي روم زباله ها را بگذارم بيرون يک مرتبه سرم را بالا مي کنم و يک ستاره مي بينم، به خودم نهيب مي زنم! علي! کجا داري ميري؟ روي يک سياره کوچک وسط اين فضاي لايتناهي، صبح تا شب درگير مشکلات الکي! سرگرمي هاي الکي!
هر کسي را مي بيني يک گوشي ميليوني دستش گرفته و جوک مي فرستد و جوک مي خواند و .....
نگوييد خوب الآن هم مي شود تعقل کرد و .... به برق چه ربط دارد، بله درست است، ولي اين کار را نمي کنيم عزيزان من! جو چنان سوق پيدا مي کند که عملا" مردم درگير تکنولوژي مي شوند آن هم در راستاي اهداف بيهوده!
فکر مي کنيد با وجود چندين برابر جمعيت جهان چرا متفکرين به اون نسبت زياد نشده اند؟
الآن چند تا مولوي و حافظ و ابن سينا و ابوريحان و .... و چند تا گاليله و دکارت و نيوتون و .... بايد مي داشتيم؟
بله الآن محققين و دانشمندان زيادند ولي برآيند کوشش آنها به چه سمتي است؟
همانطور که دوستمان به خوبي اشاره کرده اند متاسفانه علوم انساني (در کل دنيا) رها شده است و علم به سمتي پيش مي رود که مثلا" کل بيماري ها را نابود کند، يا فرضا" تکنولوژي به حدي برسد که يک دگمه بزني و هر چه مي خواهي انجام گردد!
ولي وقتي انسان نمي داند که کيست و چه مي خواهد! اون دگمه به چه درد خواهد خورد؟ وقتي نمي داني براي چه زندگي مي کني! مردنت شايد بهتر از اين زندگي حيواني باشد.
خوب حالا در اين فضا ...... فکر مي کنيد "من نوعي" که کورکورانه دنبال کسب اين علوم به در و ديوار مي زنم چقدر مغز متفکر حساب مي شوم؟
فکر مي کنيد چند سال از دنياي متمدن عقبيم! آيا در جهاني که همه در آن در خواب خرگوشي اند کسي از کسي عقبتر است؟
به قول مولانا:
جان جمله علم ها اين است اين
که بداني من کي ام در يوم دين
که البته تفسير همان حديث است که: من عرفه نفسه فقد عرفه ربه (هرکس خود را شناخت خداي خود را شناخته است)
و دوستمان چه زيبا اشاره کرده اند که: "علوم انسانی به نظر من پایه تمام علوم هست"
در خاتمه باز هم از ايشان تشکر مي کنم
دوستان من نويسنده نيستم و با زبان الکنم سعي مي کنم يک مفاهيمي را روشن کنم، يک تلنگري به اين روزمرگي هامون بزنم، اگر ريز شويد شايد خيلي اشکالات جزئي بتوان در آن يافت، من هم ادعايي ندارم، ولي اون منظور کلي که مي خواهم القا کنم (اون تلنگره) مهم است، فکر نکنم اون مفهوم و منظور اصلي مورد اشکال باشد.
در پناه حق

محسن مهابادی زاده
2nd August 2014, 10:40 PM
پیرو پیشنهادم در پست قبلی خودم :

یه سوال ساده اما عمیق و سخت مطرح میکنم

چه کسی از بین مدیران و همکاران حاضره به خاطر پیشرفت بهتر انجمن (به معنای واقعی کلمه ونه سلیقه ای ) ،

زمانی که فکر میکنه از عنوانی که داره خیلی راضی و خشنوده ،

استعفا بده و به یک کاربر ساده تبدیل بشه و تمام توانشو برای کمک به مدیر جدید به کاربگیره تا تالار یا بخش رو تقویت شده تر ببینه؟؟؟؟؟؟
(بدون حاشیه و سنگ اندازی و...)

اگه این تفکر رو در خودمون استارت بزنیم و ملکه ی ذهن و عملکردمون قرار بدیم ،

میشه به آینده ی نخبگان و عاقلان و متفکرین در ایران امیدوار بود...

من خودم شروع کردم

( البته لازمه با حفظ کرامتهای انسانی و ادب و احترام کامل از زحمات مدیرمستعفی

به نحو مطلوب و شایسته قدردانی بشه و در رزومه ی نامبرده درج بشه)

m.g.s.t.r
3rd August 2014, 12:47 PM
بله بسيار اشاره خوبي کرديد، اتفاقا" دقيقا" رشته هاي مديريت و مديريت بازرگاني در دسته بندي هاي تحصيلي جزو آن دسته هستند که استعداد هاي برتر جذبش نمي شوند. همچنين حسابداري! البته اميدوارم به کسي بر نخورد! من خودم هم در قسمت حسابداري يک شرکت فعاليت مي کنم، ولي انصافا" حسابداران همچين فيس و افاده اي دارند که نگو! در صورتي که جز چهار عمل اصلي و بلد بودن قوانين هيچ چيز ندارد! يک حد و مشتق يا انتگرال در دبيرستان سخت تر از کل حسابداري تا مقطع دکترا است[nishkhand].

راستش یکی از آشنایان ما که یکی از مدیران ارشد یک شرکت بسیار بزرگ کشور بود قصد اخذ لیسانس حسابداری داشته و در اون ایام کلی گله میکرده که بابا من رو چه به رادیکال گرفتن! آخه من رادیکال میخام چکار!!
یعنی یه جذر گرفتن اینقدر براش سخت بوده!!!!!

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد