PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ماجرای جنگ احد



sina-tondar
23rd March 2014, 02:14 AM
در قرآن، آیه 121 سوره آل عمران تا تقریباً آخر این سوره در رابطه با جنگ اُحُد است، اختصاص بالغ بر صد آیه به ماجرای اُحُد بیانگر آن است كه ماجرای نبرد اُحُد دارای درسهای بسیار آموزنده برای مسلمانان هر عصر است كه فرا گرفتن آن درسها موجب عزّت آنان خواهد بود.
دورنمایی از جنگ اُحُد
بت پرستان در جنگ بدر، دستخوش ضربات شدید از جانب مسلمانان شده بودند، و بسیاری از سرانشان كشته شده بودند. آنها تصمیم گرفتند با نیروی مجهّزی برای انتقام و سركوبی مسلمانان به سوی مدینه حركت كنند، آنها با پنج هزار نفر به اضافه زنان و غلامان و ساز و برگ نظامی و استمداد از قبایل مختلف حركت نمودند در حالی كه شعار می‎دادند: انتقام! انتقام.
این لشكر مجهّز روز پنجشنبه 5 شوّال سال سوم هجرت در دامنه كوه اُحُد (یك فرسخی مدینه) مستقر شد.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ روز جمعه را در مدینه ماند و نماز جمعه را خواند و در خطبه‎های نماز، مردم را به دفاع و جهاد، دعوت كرد و سپس با سپاهی كه افراد آن حدود هزار نفر بودند، از مدینه به سوی اُحُد حركت كردند. در بین راه «عبدالله بن ابی سلول» منافق كه معتقد به ماندن در مدینه بود با طرفداران خود كه حدود سیصد نفر از سپاه را تشكیل می‎دادند به مدینه بازگشتند، و در نتیجه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با سپاه 700 نفری به سرزمین اُحُد وارد شد، و در نقطه‎ای در كنار كوه مستقر گردید، در آن جا در پشت سر، دهانه شكاف كوهی را دید، «عبدالله بن جُبیر» را با پنجاه تیرانداز، نگهبان آن دهانه كرد، و به آنها تأكید كرد كه تا پایان جنگ در آن جا بمانند و حركت نكنند.
در روز هفتم، پس از نماز صبح، چند نفر از دلاوران دشمن پیاپی به میدان تاختند و طلب مبارزه كردند، امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ به میدان آنها رفت و آنها را به هلاكت رسانید، در این هنگام جنگ دسته جمعی آغاز گردید، پیامبر و علی و حمزه در پیشاپیش سپاه اسلام با دشمن می‎جنگیدند، ولی عواملی موجب شكست مسلمانان شد، افراد برجسته‎ای مانند: حضرت حمزه ـ علیه السلام ـ عموی پیامبر، مُصعب بن عُمیر، عبدالله بن جحش، حنظله و... به شهادت رسیدند.
شایعه قتل پیامبر، و پیام خدا
در درگیری شدید نبرد اُحُد یكی از جنگجویان كافر به نام «عمرو بن قمیه» سنگی به سوی پیامبر افكند، كه موجب مجروح شدن پیشانی و شكستن بینی و دندان، و شكافته شدن لب پایین آن حضرت شد، به طوری كه خون چهره نازنین حضرت را پوشانید، او خواست آن حضرت را بكشد، یكی از سرداران جوان و رشید اسلام به نام مُصعب بن عُمیر كه شباهت زیادی به پیامبر داشت، خود را سپر آن حضرت قرار داد و با حمله‎های كوبنده‎اش از پیشروی دشمن جلوگیری كرد و در این میان به شهادت رسید. دشمن خیال كرد كه پیامبر را كشته است، از این رو با صدای بلند همین خبر را اعلام كرد و موجب شایعه شد.
این شایعه باعث تضعیف روحیه مسلمانان گردید، و در مدینه پیچید و زن و مرد را نگران و گریان نمود، حتی عده‎ای از مسلمانان آن چنان خود را باختند كه از میدان گریختند، در این هنگام آیه 144 آل عمران نازل شد كه: «اگر فرضاً محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ كشته شد، خدای محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ هست، شما شخص و پیوند جسمانی را محور قرار ندهید، بلكه شخصیت و پیوند مكتبی را محور خود سازید.» در این آیه چنین می‎خوانیم:
«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ ینْقَلِبْ عَلى عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئاً وَ سَیجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرِینَ؛ محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط فرستاده خدا است، و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند، اگر او بمیرد یا كشته شود، شما به عقب بر می‎گردید؟ (اسلام را رها كرده و به دوران جاهلیت و كفر بازگشت می‎كنید؟) و هر كس به عقب برگردد، هرگز به خدا ضرری نمی‎زند، خداوند به زودی شاكران مقاوم را پاداش خواهد داد.»[1]
چهار عامل مهم شكست
در میان عوامل، چهار عامل زیر، از عوامل مهم شكست بود كه مسلمانان همواره باید به آن توجه كنند:
1. عبدالله بن ابی سلول منافق، در حسّاس‎ترین شرایط، با حدود یك سوم لشكر اسلام از سپاه اسلام كنار گرفت و به مدینه برگشت، این خود یك نوع تفرّق و اختلاف بود كه می‎توانست نقش و اثر مهمّی در ضربه زدن به فشردگی و اتحاد كه در جنگ بسیار ضروری است داشته باشد. بنابراین نباید مسلمانان به افراد منافق و دو رو تكیه كنند، چنین افرادی یاران ظاهری نیمه راه هستند، و تا آن جا با اسلامند كه با هدفشان بسازد و گرنه از پشت، خنجر می‎زنند.
2. عدم رعایت انضباط نظامی، و هرج و مرج در كارها، یكی از عوامل شكست است، چنان كه اكثر نگهبانان دهانه شكاف كوه كه نقطه حسّاسی بود، به طمع غنائم و مال دنیا آن جا را رها كردند، و در نتیجه آن شد كه نمی‎بایست بشود. بنابراین نباید هیچ گاه در جنگ، انضباط و روحیه عالی معنوی و اخلاص و جنگ برای خدا را فراموش كرد.
3. شایعه سازی در جنگ نقش مهم دارد. شایعه قتل حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ اثر عجیبی در فرار و وحشت مسلمانان داشت. مسلمانان باید به شایعه‎ها توجه نكنند، تا ناخودآگاه روحیه خود را نبازند.
4. استقامت نكردن مسلمانان نیز عامل دیگر شكست بود، اگر آنها با ایمان قوی، هم چون علی ـ علیه السلام ـ و مقداد و ابودُجانه ایستادگی می‎كردند، آن طور شكست نمی‎خوردند. آیا می‎دانید استقامت و جان نثاری این چند نفر بخصوص علی ـ علیه السلام ـ چقدر كارساز بود؟ خود قضاوت كنید.
ماجرای حمراء الاسد
یكی از حوادثی كه در سال سوم هجرت، پس از جنگ اُحُد رخ داد، ماجرای «حمراء الاسد» است، كه در قرآن در آیه 172 تا 174 سوره آل عمران به آن اشاره شده است، در آیه 172 خداوند از آنها تقدیر و تمجید كرده و چنین می‎فرماید:
«الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ؛ آنها كه دعوت خدا و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را پس از آن همه جراحاتی كه به ایشان رسید، اجابت كردند، (و هنوز زخمهای میدان احد التیام نیافته بود به سوی «حمراء الاسد» حركت نمودند، برای كسانی از آنها كه نیكی كردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگی است.»
دورنمایی از غزوه حمراء الاسد
در پایان جنگ احد، به فرمان ابوسفیان لشكر به ظاهر فاتح او به سرعت به سوی مكّه حركت كرد، هنگامی كه این لشكر به سرزمین «روحاء» رسیدند، از كار خود سخت پشیمان شدند، و تصمیم به بازگشت به مدینه گرفتند تا بقیه مسلمانان را به قتل رسانند.
دستگاه اطّلاعاتی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ این موضوع را به پیامبر گزارش داد، پیامبر فوراً دستور داد كه مسلمانان، بسیج شوند و برای یك جنگ دیگر آماده گردند، مخصوصاً فرمان داد كه مجروحان نیز در این جنگ شركت نمایند.
مسلمانان همراه مجروحین، بسیج شده و به سوی لشكر دشمن، حركت كردند.[2]
در ارزش كار این دلیرمردان كفرستیز آیات 172 تا 174 سوره آل عمران نازل شد كه ترجمه آن آیات چنین است: «آنها كه دعوت خدا و پیامبر را پس از آن همه جراحات اجابت كردند، از میان آنها برای كسانی كه نیكی كردند و راه تقوا را پیمودند، پاداش بزرگی خواهد بود ـ اینها كسانی بودند كه (بعضی از) مردم به آنها گفتند مردم (لشكر دشمن) برای (حمله به شما) اجتماع كرده‎اند از آنها بترسید، اما آنها ایمانشان زیادتر شد و گفتند: خدا ما را كافی است و بهترین حامی ما می‎باشد ـ به همین جهت (از این میدان) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند در حالی كه هیچ ناراحتی به آنها نرسید، و از فرمان خدا پیروی كردند و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگی است.»
اینك پیرامون این ماجرای عجیب، به داستان‎های زیر توجه كنید:
مجروحی، مجروح دیگر را حمل می‎كند!
یكی از یاران پیامبر می‎گوید: من از جمله مجروحان بودم ولی زخمهای برادرم از من سخت‎تر و شدیدتر بود، تصمیم گرفتیم هر طور كه هست خود را به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ برسانیم، چون حال من كمی از برادرم بهتر بود، هر كجا برادرم باز می‎ماند، او را به دوش می‎كشیدم و بالاخره با زحمت خود را به لشكر رساندیم. به این ترتیب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ارتش اسلام در محلی به نام «حمراء الاسد» (هشت میلی مدینه) رسیده و در آن جا اردو زدند.[3]
گزارش «معبد»
خبر حركت ارتش اسلام به لشكر دشمن رسید، به خصوص كه شنیدند حتی مجروحین مسلمان همراه لشكرند، همین خبر كه حاكی از نهایت مقاومت مسلمانان بود، دشمن را به وحشت انداخت.
در این بین «معبد خزاعی» كه یكی از مشركان بود و از مدینه به سوی مكه می‎رفت، در سرزمین «روحاء» به لشكر ابوسفیان رسید، ابوسفیان در مورد چگونگی لشكر اسلام از او سؤال كرد، او گفت: «محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ را دیدم تا لشكری بسیار كه تا كنون، همانند آن را ندیده بودم در تعقیب شما هستند و به سرعت پیش می‎آیند.»
ابوسفیان با نگرانی و اضطراب گفت: «چه می‎گویی؟ ما آنها را كشتیم و تار و مار كردیم...

منبع :http://www.andisheqom.com/Files/quranqesas.php?idVeiw=2850&&level=4&subid=2850

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد