fatemeh.ghavami
27th January 2014, 09:33 AM
در زمستانی سرد، کلاغی برای جوجه هایش غذا پیدا نمیکرد و به
ناچار از گوشت تنش میکند و به آنها میداد تا زنده بمانند و نمیرند.
زمستان که تموم شد کلاغ مرد.
بعد از مرگ مادر جوجه هایش گفتند؛
چه خوب شد که مرد ، خسته شده بودیم از این غذای تکراری!!!
<<این است واقیعت تلخ روزگار>>
ناچار از گوشت تنش میکند و به آنها میداد تا زنده بمانند و نمیرند.
زمستان که تموم شد کلاغ مرد.
بعد از مرگ مادر جوجه هایش گفتند؛
چه خوب شد که مرد ، خسته شده بودیم از این غذای تکراری!!!
<<این است واقیعت تلخ روزگار>>