PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله وجه تسمیه مازندران و طبرستان



م.محسن
7th August 2013, 11:50 PM
سرزمین مازندران(=طبرستان = تبرستان)،‏ با مناظر زیبای خود،‏ نگینی است كه در گوشه انگشتر زرین ایران قرار گرفته است.
این سرزمین با دارابودن دریا،‏ جنگل ،‏ كوه منقوش،‏ عجایب و قلاع ،‏ یك مجموعه جالب و زیبایی را تشكیل داده كه توجه عموم و به ویژه هرتازه واردی را به خودجلب می كند.
مازندران،‏ سرزمین پرماجرا و خاستگاه افسانه،‏ اسطوره ها،‏ دلیران،‏ جادوگران،‏ سلحشوران،‏ كوهها،‏دشتها،‏تاجران ،‏پیشه وران،‏كشاورزان،‏ اسپهبدان ،‏علویان ،‏قیامها و حركتهای بسیاری است كه همگی صحنه های پرشور و عظیمی را در تاریخ ایران به وجود آورده اند.
وسعت سرزمین مازندران دردوران كنونی،‏ گاهی گسترش یافته و زمانی هم ثابت مانده است.در این دوران درپی تغییروسعت ،‏ گاهی اسامی مناطق نیز تغییر می یافته چنانكه زمانی نام طبرستان از طرف غرب تادیلمان را شامل می شده و زمانی نیز تاسرحدگرگان را؛واژه های « مازندرانی»و « طبرستانی»گاهی به صورت مترادف دركنار هم قرارداشتندو از آنها یك معنی افاده می شده است و زمانی هم جدا از هم محدوده ای خاص را شامل می شده اند.
واژه های مازنداران و طبرستان در بلیشتر اوقات ترادف هم به یک معنی بوده اند. اما در همان حال که نام طبرستان بر تمام نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحلی نامیده می شد، کلمه مازندران بر منطقه ارضی پست ساحلی که از دلتای سفید رود تا جنوب شرقی در یای مازندران امتداد داشته گفته می شده است. پس از آنکه واژه مازندران بر تمامی نواحی کوهستانی و ساحلی گفته شد،دیگر کلمه طبرستان از استعمال افتاده است.

مازندران کنونی با شهرستانهایش که از کناره جنوبی در یای مازندران ،از مرز گلستان تا مرز گیلان گسترده شده است. همیشه دارای مفهوم و گستردگی و تاریخی امزروزی نبوده است. نخستین اطلاعات ما از منطقه جنوب دریای مازندران از نوشته های چند تن از جغرافی دانان و مورخان بیگانه ، به ویژه یونانی ، مانند ؛ هردوت، استرابن، گزنفون ، بطلیموس، پلوتارک، دیودرو، آریان و کنت کورات به دست می آید. برای مثال، استرابن، جهانگرد و جغرافی دان معتبر ، درباره مردم حوالی دریای مازندران چنین می گوید: « تپوران مانند هیرکانیان و آریانها زندگی می کنند و گردادگرد دریا ، پس از هیرکانیان ، آمادرها ، اناریاها،کادوسیها،آلبانها ،کسپیها،وینیها و شاید قومهای دیگر و در پایان ، سکاها ساکن هستند. » و یا می گوید: « در بخشهای شمال رشته کوهها نخست گلا ها ( = گیلها ) و کاوسیها جای دارند و برخی از هیرکانیان*، و پس از آنان گروه پارته زندگی میکنند و همه بخشهای این منطقه بارور است مگر بخشی که در شمال قرار دارد. بخش کوهستانی سرد و جایگاه کوهنشینان به نام کادوسیها، آمادرها، تپورها، کورتها ونظایر ایشان است.

الف: مازندران:
صاحب کتاب تاریخ طبرستان درباره مازندران می گوید:
«این ولایت را « موزاندرون » گفتند به سبب آنکه « موز » نام کوهی است که از حد گیلان تا به لار وقصران که « موزکوه » گویند. همچنین تا جاجرم معنی این ولایت درون کوه موز است.« و میان مازندران و طبرستان تفاوت قائل شد و مازندران را در حد مغرب و طبرستان را داخل حد « فرشوذگر» می داند و به این ترتیب طبرستان ومازندران را دو منطقه در جنوب دریای مازندران ذکر می کند.»
« یاقوت حموی » در المعجم البلدان ، طبرستان را همان مازندران قلمداد می کند و می گوید: در هیچ یک از کتب قدیمی به کلمه « مازندران » بر نخورده است و مازندران را در زبان عامیانه اهالی آن دیار رایج می داند.
«لسترنج » جانشینی کلمه مازندران را به جای طبرستان ، تقریبا همزمان با حمله مغول به ایران می داند. به نظر وی آن دو کلمه مترادف و به یک معنی بوده اند. اما در همان حال که نام طبرستان بر تمامی نواحی کوهستانی واراضی پست ساحلی گفته می شود، کلمه مازندران ( فقط ) بر منطقه اراضی پست ساحلی که از دلتای سفید رود تا جنوب بحر مازندران امتداد داشته، گفته می شده است. پس ار آن کلمه مازندران بر تمامی نواحی کوهستانی ساحلی گفته شد، دیگر کلمه طبرستان از استعمال می افتد. وی از زمان استعمال کلمه مازندران اعطلاعی نداشته است.
«استاد پور داود » و « بار تولومه ». « دارمستتر » در این نظر هم عقیده اند که در اوستا همه جا کلمه « مازینیه » همراه با « دروغ پرستان ورنه » برای دیوان ستمگر به کار رفته است.
در آبان یشت، گروه 6،پاره 22 چنین آمده است:
« ای نیک، ای تواناترین ، ای اردویسور ناهید که من بر همه ممالک بزرگترین شهریار گردم، به همه دیو ها و مردم، به همه جاودان و پری ها کرپانهای ستمکار دست یابم که دو سوم از دیوارهای مازینیه و دوروغ پرستان ورنه را زمین افکنم.

«میر ظهیر الدین مرعشی» علاوه بر ذکر نظر اسفندیار، در این مورد می گوید: «مازیار، پس از فتح مازندران ، دیواری برای حراست منطقه کشیده و چند دروازه نصب ونگهبانی گماشته تا کسی بی اذن او رفت و آمد نکند و این دیواره را « ماز » می خواندند ودرون او را « مازاندرون » می گفتند.
«دار مستتر » نام مازندران را دال بر تفصیل جهتی و مکانی ، مشتق از مازنه می داند که ترکیب « مازنه ـ تره » از آن پدید آمده است. به نظر او واژه مازن (= مازندر ) از جهت ساختمان با دو نام جغرافیایی شوش و شوشتر یکسان است.
«نولدکه » دانشمند آلمانی « در » را به معنی دروازه دانسته است و بدین طریق واژه « مازندر » به معنی در یا دوازه است که به نظر او نام ناحیه ویژه ای بوده که از دیگر نواحی منطقه جنوب دریای مازندران، طبرستان نام داشته ، جدا بوده است.
«محمد جواد مکشور » با استناد به تواریخ باستانی ، سرزمین میان دو ولایت گرگان و گیلان را به نامهای مازندران وطبرستان و در مواردی، رویان خوانده است.
در دیوان « منوچهری دامغانی » ،شاعر قرن پنجم هجری ، در مدح « منوچهر بن قابوس » درباره مازندران چنین می گوید :
بر آمد ز کوه ابر مازندران / چو مار شکنجی و ماز اندران
چو سندان آهنگران گشته یخ / چو آهنگران ابر مازندران»
همانطور که ذکر شده است، واژه مازندران به معنای جغرافیایی آشکار خود در روزگار پس از ظهور اسلام ، پیش از آنکه در سده هفتم هجری جانشین قدیمی طبرستان گردد، گاه به معنای بخش بزرگی از طبرستان وگاه مترادف با آن به کار رفته است. گواهی دیگری که بر محدود و معین بودن به معنای جغرافیایی مازندران موجود است آن است که ظهیر الدین مرعشی گوید: شاه غازی رستم بن علی بن شهریار ( سده ششم هجری ) از گیل و دیلم، رویان، لاریجان و مازندران،کبود جامه،استراباد و قصران،سی هزارسپاهی گرد کرد و رو به « دهقان » تاخت وتا غزان جنگید.
«با تولد » بر اساس نظر های محققان ایرانی، درباره ناحیه مازندران سه تعبیر مختلف به شرح زیر ارئه داده است:

1. مازندران یعنی ولایت واقع در کوههای « ماز » که از سرحدات گیلان تا شهر جاجرم بسط یافته است.
2. مازندران مشتق از « ماز» بوده و « ماز » ظاهرا دیواری بوده که « مازیاربن قارن » آن را ساخته است.
3. مازندران از اسامی قدیمی بوده که در کتاب اوستا راجع به « دیوارهای مازان » مربوط به مازندران ذکر شده است.
جهت اطمینان بیشتر در تثبیت این واژه، که در گذشته های دور وجود داشته است، می توانیم به اشعار فردوسی استناد کنیم.
فردوسی برای گریز از خشم سلطان محمود غزنوی از هرات نزد اسپهبد شهریار شاه طبرستان ( از خاندان باوندیان با آل باوند )آمد. در آن روزگار مازندران کنونی به نام طبرستان هم خوانده می شد که همه « اسپهبدان »نیز،اسپهبدان طبرستان نامیده می شده اند.
ذکر کلمه مازندران ـ قبل از یاقوت ، علاوه بر آثار باستانی در شاهنامه فردوسی نیز به کار رفته است. بسیاری از حوادث افسانه ای شاهنامه در مازندران روی داده که مهمترین و دراز ترین آنها هفتخوان رستم زال است. رستم برای یافتن و رهانیدن کیکاوس ، پادشاه ایران که در بند دیوان مازندران گرفتار بود ، از زابلستان به مازندران سفر کرد و پس از هفت عمل پهلوانی کاووس و بازماندگان سپاه ایران را آزاد کرد.
فردوسی شهرهای حقیقی مازندران را مانند: تمیشه ( = طمیشه )، ساری،آمل به سرگذشتها و حوادث کمابیش افسانه ای خود در آمیخته است و مثلا می گوید:
فریدون بیشه تمیشه را نشستگاه خود ساخت که بیت زیر نشانگر آن است:

ز آمل گذر سوی تمیشه کرد / نشست اندر آن نامور بیشه کرد
او در شاهنامه از رامشگری مازندرانی صحبت می کند که برای کیکاوس نیز رامشگری می کرد:
به بربط چو بایست بر ساخت رود / برآورد مازندرانی سرود
که مازندران شهر ما یاد باد / همیشه برو بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گل است / به کوه اندرون لاله و سنبل است
هوا خوشگوار و زمین پر نگار / نه گرم و نه سرد و همیشه بهار
نوازنده بلبل به باغ اندرون / گرازنده آهو به راغ اندرون
گلاب است گویی به جویش روان / همی شاد گردد ز بویش روان
دی و بهمن و آذر و فریدون / همیشه پر از لاله بینی زمین
همه ساله خندان لب جویبار به هر جای باز شکاری به کار
اما در جای دیگر از شاهنامه از قصه هفتخوان ، شرحی درباره وسعت مازندران ، راهها و گذرگاههای آن آمده است که وسعت آن با وسعت امروزی تفاوت دارد.
لازم به توضیح است اولاد، آن پهلوانی که در مرغزار مدخل مازندران با رستم آشنا شد واو را به جایگاه دیوان و زندان کاوس و خوان دیو سپید راهنمایی کرد، جای بحث است. راهی که رستم برای رسیدن به جایگاه دیوان و زندام کاوس باید طی کند. حدود صد فرسنگ ذکر شده است که با موقعیت و محدوده جغرافیایی مازندران چندان منطبق نیست. ولی فردوسی بدان اشاره دارد وچنینی می گوید:
به جایی که بسته است کاووس شاه / نمایم تو را یک به یک شهر و راه
کنون تا به نزدیک کاووس کی / صد افکند فرسنگ بخشنده پی
وز آنجا سوی دیو فرسنگ صد / بیاید یکی راه دشخوار و بد
میان دو کوه است پر هول جای / نپرد بر آن آسمانش همای
میان دو صد پاهساری شگفت / به پیمایش اندازه نتوان گرفت

م.محسن
7th August 2013, 11:51 PM
« ملکونف روسی» معنی واژه « ماز» را زنبور عسل می دادند که زنبوران روی در ختان عسل می نهند.
«ماز» به زبان مازندرانی به معنی زنبور است ودر حال حاضر نیز زنبورها برای تکثیر، روی شاخه ای جمع می شوند و یا اغلب مشاهده شده است که در داخل شکاف درختان زندگی می کنندو عسل می نهند.
http://www.tabarestanonline.ir/images/uploads/Alavyan_tabarestan_kingdom.jpg (http://www.tabarestanonline.ir/images/uploads/Alavyan_tabarestan_kingdom.jpg)
ب: طبرستان (= تبرستان )

واژه طبرستان ماخوذ از واژه های «تپور، تیپور و تپیر » است. مرحوم دکتر محمد معین،نامگذاری تبرستان را نام قوم « تپور » می داند. آنچه مسلم است،واژه تبرستان ، تیپورستان ، پس از ورود اعراب به ایران به « طبرستان » تغییر شکل یافته است. زیرا شیوه خط فارسی این واژه به صورت « تبر» بوده که وسیله ای برای شکستن درخت و هیزم است.
واژه طبرستان در دوری باستان رواج داشته است. چینی ها در نوشته های کهن خود آن را «ت ـ پاس ـ تان » آورده اند. تپورها یکی از قومهای باستانی بودند که در کناره جنوبی دریای مازندران زندگی می کنند، برخی از دانشمندان مشهور و از مردمان بومی مازندران پیش از آمدن آریاییها می دانند که در برابر ایرانیان مهاجر به کوهستانهای بلند این سرزمین پناه بردند و به تدریج تمدن و فرهنگ آریایی و سپس دین « مزدیسنی » را پذیرفتند.

« استرابن» ودیگر خاورشناسان بارها از قوم « تپور» نام برده اند. چنانکه استرابن می گوید:« تپوران میان هیرکانیان و آریانها زندگی می کنند.»
درباره واژه طبرستان در روزگاران باستان مدارکی که دال بر رواج این واژه باشد، در دست نیست. تخستین باری که در نوشته های منسوب به روزگار پیش از اسلام به واژه طبرستان بر می خوریم، در« نامه تنسر » است. چنانکه معروف است ، موبد موبدان اردشیر اول به مان جشسنف( گشنسب شاه )، شاه طبرستان نوشته او را از پادشاهی ساسانیان آگاه کرده است
گشنسب شاه، به راهنمایی تنسر موبد موبدان ، به فرمان اردشیر بابکان اطاعات کرد و اردشیر پادشاهی او را در سرزمین نیاکان وی ابقا کرد و آن را به او بخشید. بنا به نوشته ابن اسفندیار ، گشنسب،پادشاهی را از پدر خود به ارث برده بود و نیاکان وی زمین طبرستان و « پشتخوارگر » را به قهر و غلبه از نایبان اسکندر گرفتند وپادشاهی طبرستان تا زمان قباد ( کواذ)،پسر فیروز و پدر انوشیروان در خاندان گشنسب ( جشنسف) دوام یافت.
موقعیت و محدود جغرافیایی طبرستان و جایگاه تپوریها، دقیقا مشخص نیست، ولی با توجه به شواهد و مدارک می توان حدود و جایگاه آن را مشخص کرد. در مورد جایگاه اصلی تپورها، می توان آسانتر نظر داد زیرا جایگاه اصلی آنان تقریبا ثابت بده است ولی در مورد گسترش یا عدم گسترش قلمرو آنان به صراحت نمی توان نظر داد،زیرا زمانی که دولتی در گذشته مقتدر می شد،قلمرو آن توسعه می یافت و زمانی رو به ضعف می نهاد محدوده آن کمتر می شد. بنابراین به طور دقیق نمی توان قلمرو حکومتی را در گذشته ثابت دانست. برای ترسیم جایگاه اصلی تپوریها ضرور به نظر می رسد تا درباره جایگاههای هیرکانیان ( گرگانیان ) ،پارتها ( اشکانیان ) آماردهاو گله ها سخنی به میان آوریم. می دانیم که هیرکانیان ( گرگانیان ) در محدوده شهرستان گرگان کنونی ، و پارتها در شمال شرقی ایران کنونی ، آماردها در حوزه ای شامل بخشهای آمل،نوشهر،تنکابن.و گله ها در محدوده گیلان امروزی می زیسته اند. از این رو می توان گفت که جایگاه نخستین تپورها، یعنی تپورستان ( تبرستان ) به معنی ویژه در شهرستانهای کنونی بهشهر ، ساری ، چهاردانگه، (ونیز دودانگه،سوادکوه،بندپی شرقی )و زمانی نیز محدوده طبرستان از گرگان تا دیلمیان بوده است.
«بار تولد » با توجه به سکه هایی که از دوره ساسانیان و اوایل ورود به اعراب به ایران حدود سده های اول و دوم هجری به دست آمده ، نام «تپورستان» به خط پهلوی بر آنها بوده است، به این نتیجه رسیده اند که طبرستان ، معرب تپورستان ( تاپورستان ) بوده است.
«ابن فقیه»،جغرافی دان قرن سوم هجری، در مورد نامگذاری طبرستان دو عقیده ارائه داده است: نخست:وجود درختان فراوان در این ناحیه ،موجب شد که مهاجران گیلانی، به هنگام ورود به این منطثه درختان را با « تبرها » بریده، آبادش کردند، از این رو آنجا را به نام « تبر ها» طبرستان نامیدند.
دوم: آنکه در زمان سلطنت خسرو ( انوشیروان ) زندانیان بیشماری بودند که وی مایل به کشتن آنها نبود، از اینرو آنها را در کوههای طبرستان که خالی از سکنه بودند، جای داد و پس از یک سال که انها را زمنده و خواستار «تبرها » دریافت،تبرهایی نیز به نزد آنها فرستاد تا درختان را براندازند و بنا سازند. در سال بعد آنها را طالب « زنان » یافت وفرمود زنان اسیری از کشورهای دیگر زندانی بودند به نزد آنها بفرستند و در نتیجه مردم طبرستان زاد وولد یافته و کلمه «تبرزنان» را تعریب کرده،طبرستان نامیده اند که به معنی تبرهاو زنان می باشد.

صاحب کتاب تقویم البلدان طبرستان را « ناحیه طبر » دانسته و می گوید:« ار آن روی طبرستان نامیدنش که طبر به زبان فارسی آلتی که آن را به عربی « فاس »(= تبر ) درختان پیش روی خود را قطع کنند و « استان» به زبان فارسی « ناحیه » باشد.

ابن فقیه و ابو الفدا ، دو جغرافی دان قدیم ، واژه « طبر » را معرب « تبر» به معنی وسیله ای برای بریدن درختان ذکر کرده اند ولی محققان جدید، عموما طبرستان را همان «تپورستان » یعنی محل زندگی بومیان تپوری می دانند.
در لغتنامه دهخدا « تحت عنوان کلمه طبرستان، چنین آمده است: طبرستان ( ط ب ر ) کلمه ای است مرکب از طبر ـ ستان ( مزید و موخر مکان ) و در لغت به معنی به مکان طبر ( تپور) ها که قومی قدیمی و ساکن آن ناحیه بوده اند، می باشد.
«لسترنج» مورخ وجغرافی دان قرن ۱۹ م. کلمه « طبر » را در زبان بومی ، به معنی کوه و طبرستان را ناحیه کوهستانی دانسته است.
« ابن حوقل » در قرن چهارم هجری درباره طبرستان چنینی می نویسد:
« در همه نواحی طبرستان ابریشم به دست می آید که به همه ها می فرستند... مردم طبرستان پر مو،پیوسته ابرو ودرای سرعت تکلم هستند... طلای آنجای بی مانند است چنانکه در جامه های زربفت طلای آن باقی می ماند و از این جهت مشهور است».
« حسن پیرنیا »و «سعید نفیسی» ، نیز طبرستان را ولایت تپوریها یا تپورستان ذکر کرده اند. استنباط از جمع بندی نظرهای ارائه شده درباره واژه های مازندران وطبرستان.
با توجه به آنچه که درباره واژه های مازندران و طبرستان گفته شده است می توان نتایج زیر را بدست آورد:

1ـ نظر مححقان متقدم:
می توان دریافت که محققان متقدم،بیشتر برداشتهای شخصی و گفته های رایج میان مردم را ملاک قرار دادند و بر این اساس از آنجا که تشابه بسیاری میان کلمه « تبر » فارسی و بخش اول کلمه طبرستان « طبر » وجود دارد، همچنین به دلیل اینکه نواحی ساحلی دریای مازندران عموما جنگلی بوده و « تبر » نیز وسیله ای ست برای استفاده این منطقه، لذا نتیجه گرفته اند که طبرستان ماخوز از کلمه « طبر » فارسی است.

2ـ نظر محققان متاخر:
با توجه به مستندات و مدارک تاریخی که ارائه می دهد می توان پذیرفت که نظرات ارائه شده ، از اعتبار بیشتری برخوردار است. همان طور که گفته شد، براساس آخرین تحقیقاتی که در این مورد صورت گرفته، طبرستان معرب تپورستان ،محل سکونت قوم « تپور» یوده است.
کشف سکه هایی از دوره ساسانی و اوایل نفوذ اسلام که برروی آنها نام « تپورستان » نقش بسته ، این نظر را قوت می بخشد.
3ـ کاربرد واژه مازندران به جای طبرستان:
در بعد ازظهر اسلام و به ویژه ، حدود قرن هفتم هجری که در بدو امر ذهن را به این قضاوت شتابزده می کشاند که مازندران نام جدید برای این سرزمین است، ولی مروری بر « اوستا » و مشاهده این واقعیت که در این کتاب از« دیوان مازندران » ذکری به میان آمده است،ذهن را متوجه بطلان نظر نخست می کند. همچنان که در « آبان یشت » در ذکر درخواست « هوشنگ » شاهزاده ایرانی از« زرتشت » برای غلبه بر « دیوان مازندران » وسایر « دروغ پرستان » و « جاودان » آمده است.
در « اوستا مینوی آیین زرتشت » درباره بر انداختن دو سوم از دیوان مازندران توسط « هوشنگ پیشدادی » آمده است:{ « فر » ی } که دیو زمانی از آن « هوشنگ پیشدادی » بود چنانکه در هفت کشور پادشاهی کرد و، مردمان و دیوان و جاودان ، پریان و دروغ پرستان ورنه را برانداخت.
نویسنده: نوری،نظام الدین
نشریه: زبان و ادبیات » دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » پاییز 1386 - شماره 183 (علمی-پژوهشی)


منبع (http://www.tabarestanonline.ir/132/%D9%88%D8%AC%D9%87-%D8%AA%D8%B3%D9%85%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B7%D8%A8%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد