PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جهان پيش از ظهور!



kamanabroo
23rd June 2013, 09:59 PM
جهان پيش از ظهور




«عليرغم تبليغات فريبنده اى كه در زمينه حلّ مسايل و مشكلات جهانى صورت مى گيرد، وضع آشفته و پر تشنّج كنونى وحشت انگيز و نگران كننده است. با وجود تلاشهاى مجامع بين المللى و كنفرانسهاى طولانى و خسته كننده، هنوز بسيارى از مسايل بين المللى منظمى، مانند: تأمين صلح پايدار، خلع سلاح عمومى، زندگى مسالمت آميز، منع گسترش سلاح هاى اتمى، عدم مداخله در اُمور داخلى كشورها، امثال اينها حلّ نشده است. صف بندى و رقابت خطرناك قدرتهاى بزرگ جهان، مسابقه تسليحاتى و جنگهاى سردر گم، در چهار گوشه جهان ادامه دارد.
بر اثر استعمار و اقتصاد استعمارى، روز به روز بر شكاف و فاصله طبقاتى ميان ملل ثروتمند و فقير افزوده مى شود. آمار جرايم و جنايات به طور سر سام آورى بالا رفته و دستگاه هاى انتظامى و پليسى را با دردسر و مشكل بزرگى رو به رو ساخته است. فقدان اخلاق و معنويّت، ضعف و تزلزل مبانى ايمان و عقيده، موجب بروز انواع مفاسد اخلاقى و دشواريهاى اجتماعى شده است».( [49] (http://www.njavan.com/forum/#_ftn49))
آرى ! اين است اوضاع جهان كنونى، و اين است دستاوردهاى تمدّن صنعتى، و حقيقت و واقعيّت عصر مشعشع طلايى! اينك براى روشن شدن مطلب، پيرامون دست آوردهاى تمدّن صنعتى و عوارض شوم آن با كمى تفصيل سخن مى گوييم.






کتاب:ظهور حضرت مهدي از ديدگاه اسلام ملل و مذاهب

kamanabroo
23rd June 2013, 10:02 PM
1 ـ عوارض شوم تمدّن صنعتى
بر احدى پوشيده نيست كه تمدّن صنعتى در جهان كنونى نه تنها موجبات رفاه و خوشبختى مردم را فراهم نياورده; بلكه با تمام قدرت و مظاهر دلفريب خود به جنگ بشريّت شتافته، پايه هاى تمام فضايل اخلاقى و انسانى را در هم ريخته، خانواده ها را متلاشى ساخته، جهان بشريّت را دچار وحشت و اضطراب نموده و مى رود تا به وسيله عوارض شومى كه با خود به همراه آورده است، طومار جامعه بشرى را در هم پيچيده و حوادث جانكاهى براى جهانيان به ارمغان آورد.
اكنون براى اين كه معلوم گردد كه تمدّن كنونى باعث انحطاط بشر و سقوط ارزشهاى انسانى و اخلاقى گرديده، و انسان را از مقام شامخ انسانيّت تنزل داده و قدر و منزلتش را پايين آورده است سه مشكل بزرگ اجتماعى را كه از بلاهاى اجتماعى قرن ماست به اختصار مورد بررسى قرار مى دهيم.


1-1ـ يأس و نااميدى
يكى از عوارض شوم تمدّن صنعتى كه دامنگير جامعه بشرى گرديده، كابوس وحشتناك يأس و نااميدى است. يأس و نااميدى در دنياى كنونى همانند يك بيمارى واگير و مسرى، يا همچون ميكروبهاى كشنده سل و سرطان، در شئون زندگى همه انسانها راه يافته و مانند يك بلاى عمومى و خطرناك كليه جوامع بشرى را تهديد مى نمايد.
متأسّفانه در دنياى امروز، اين بلاى خانمان سوز كه يكى از بلاهاى اجتماعى قرن ما محسوب مى شود، به صورت خطرناكى سايه سنگين خود را بر پهنه تمام گيتى گسترده و آسايش و آرامش را از همگان سلب نموده، و روزنه اُميدى براى محرومان و دردمندان باقى نگذاشته است.
همين كابوس وحشتناك يأس و نااميدى است كه روز به روز آمار انتحار و خودكشى را بالا برده و هر روز بيش از يك هزار انسان در سطح جهان به زندگى خود خاتمه مى دهند، و تعداد كسانى كه اقدام به خود كشى مى كنند و موفق نمى شوند هشت برابر اين عدّه است.
همين كابوس دهشتزاى يأس و نااميدى است كه هر روز هزاران نفر از جوانان درس خوانده و تحصيل كرده را در چنگال اعتيادهاى خطرناك گرفتار مى سازد، و منحنى تعداد بيماران روانى را افزايش داده، جامعه بشرى را با مشكلات فراوانى مواجه مى سازد، و اين قرن را «قرن بيماريهاى روانى» نام نهاده است.


«در حال حاضر بيش از 33 ميليون بيمار روانى در 150 هزار تيمارستان و درمانگاه روحى تحت درمان هستند. تنها در ايالات متحده آمريكا، يك ميليون و هشتصد هزار تخت خواب در بيمارستان ها و مراكز مخصوص، براى معالجه بيماران روحى اختصاص داده شده است. مردم آمريكا در يك سال، دو و نيم ميليون دلار صرف خريد قرصهاى مسكن و خواب آور مى كنند تا بتوانند قسمتى از تشنّجات عصبى خود را تسكين داده، در خواب مختصرى فرو روند.
در آلمان 670 نوع داروى خواب آور در دسترس مردم مى باشد، و در فرانسه ساليانه 300 ميليون فرانك صرف قرصهاى مسكن و خواب آور مى شود. در ايران خودمان در چهل سال گذشته تعداد بيماران روانى 75 برابر شده، و هر سال چهل هزار نفر بر شماره ديوانگان كشور افزوده مى شود».( [50] )


ديل كارنگى در كتاب «آيين زندگى» مى گويد:
«متأسّفانه بايد اقرار كرد كه در نتيجه وضع اسفبار زندگى امروز، نصف بيشتر تخت خوابهاى بيمارستان ها را اشخاصى اشغال كرده اند كه بيمارى آنها عصبى و روحى است».( [51] )


آرى ! در جهان كنونى بر اثر پيشرفت علوم طبيعى و صنايع ماشينى، زندگى از مسير صحيح و اصلى خود منحرف گرديده، مشكلات و مصايب فراوانى به بار آمده، سعادت انسانها مورد تهديد جدّى قرار گرفته، و افراد زيادى را دچار بيمارى افسردگى نموده، و آن چنان آنها را بى نشاط و دل مرده ساخته كه از خود مأيوس شده، وجود خود را لغو و بيهوده تلقّى مى كنند، و زندگى را پوچ و بى معنى مى دانند، و براى آن كه از اين وضع رنج آور زودتر خلاص شوند اغلب دست به خود كشى مى زنند.


روانپزشكان مى گويند:
«بيمارى افسردگى آن چنان بشر قرن حاضر را در محاصره خود قرار داده و به سرعت در روح انسانها لانه مى كند كه بايد اين قرن را، قرن افسردگى ناميد. در دنياى كنونى يك صد ميليون بيمار افسرده وجود دارد و هر سال ميليونها ]نفر[ بر آن افزوده مى شود».( [52] )


«در شهرهاى بزرگ كه همه چيز غول آسا است، احساس افسردگى، شدّت بيشترى دارد، و افراد به سبب نابود شدن الفت ها و همبستگى ها، خود و زندگى خود را پوچ و تهى مى بينند. از اين رو، خيلى زود مفهوم خستگى از حيات و بيگانگى از همه چيز و همه كس را احساس مى كنند.
بالا رفتن ميزان جرايم و جنايات و شدّت يافتن قساوتها و سنگدليهايى كه حتّى در شأن درندگان و سباع نيست، آن هم در ممالك و اجتماعاتى كه نظام اجتماعى خويش را طليعه ايجاد مدينه فاضله مى دانستند، ارمغان سلطه ماشين و اوضاع و احوالى است كه اشاره شد».( [53] )


به هر حال، دنيايى كه در آن زندگى مى كنيم درد آلود و رنج آور است، و جهان كنونى سراسر درد و رنج و غم و اندوه است، و تنها راه درمان اين دردهاى بى درمان بازگشت به خدا و معنويّت، و پاى بند بودن به دين و مذهب است.

«اگر هيچ فايده اى براى اديان آسمانى نباشد و به هيچ وجه مقرون به واقع نبوده و به كلّى ـ العياذ بالله ـ دروغ باشند، اين فايده عظيم را نمى شود از آنها سلب كرد كه آنها بهترين عواملى هستند كه بشر را از ارتكاب جرايم و جنايات جلوگيرى كرده و به خوبيها وادارش مى سازند; زيرا دين صحيح آن است كه مردم را به جميع نيكى ها امر، و از تمام بديها نهى نمايد.

. . . اگر در اجتماعى، ايمان و عقيده حاكم باشد، مى توان گفت: نمونه اى از بهشت خواهد بود كه در آنجا كسى را با كسى كارى نيست، هر كسى به حقوق خويش قانع است; نه دزدى وجود دارد نه تقلب، نه انتحارى هست و نه قتل و تجاوزى.
ولى متأسّفانه چندى است در اثر عوامل گوناگونى كه فعلا از ذكر آنها خوددارى مى شود . . . ريشه هاى عقيده و ايمان در مغزهاى مردم در حال خشك شدن است، و انحراف عقيده و ايمان و يا عقيده هاى مسخ شده جاى اعتقاد صحيح را گرفته، و يك مشت تعاليم غير قابل قبول كه نتوانسته اند جاى خلئى را كه از زوال عقيده دينى پيدا شده بود پر كنند، مردم را به سوى انحرافات خطرناك سوق دادند.
شكّى نيست تا زمانى كه بشر از سرمايه نفيس عقيده و ايمان بى بهره است روزگارش نيز هر روزش از روز پيش بدتر خواهد بود. اين همان معنايى است كه در قرآن خداوند آورده شده است:
(وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرى فَإِنّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً)( [54] )

«هر كس از فرمان ما سر پيچيد و ياد ما از دلش بيرون رود، يك زندگى تيره و تنگى خواهد داشت» »( [55] )


خوشبختانه امروز چندى است كه روان كاوان، روانشناسان و دانشمندان بشر تنها راه درمان دردهاى بى درمان را در بازگشت به معنويّت جستجو مى كنند تا با كمك اديان، يأس و نا اميدى را از اُفق زندگى انسانها دور ساخته و فروغ اميد و آرزو را به ديدگان نگران اين مردمان بازگردانند.


دكتر «كارل» مى گويد:
«من به عنوان يك پزشك بايد بگويم كه در دوران طبابتم به مريضهايى بر خورد كردم كه هيچ يك از طرق درمان بر روى آنان مؤثّر واقع نشد; ولى با توسّل به مبانى مذهبى . . . نتيجه مثبت گرفتند و از مرض و حزن و اندوهى كه بر اثر بيمارى در آنان به وجود آمده بود، رهايى يافتند».( [56] )


«منتسكيو» در كتاب «روح القوانين» مى گويد:
«انسان چون موجود حساسى است دچار هزار هوس مى گردد، و يك چنين مخلوقى كه گرفتار هوس خود مى باشد هر لحظه ممكن است خالق خود را فراموش كند، و حتّى چنين مخلوقى هر لحظه خود را فراموش مى كند، و بلكه هر آن ممكن است دگران را هم فراموش نمايد. به همين جهت است كه خداوند عالم به وسيله قوانين مذهبى او را به طرف خود مى خواند تا از ياد خدا و خالق خود غافل نگردد . . .»( [57] )


«ايگو شافاروتيچ»، استاد رياضى دانشگاه مسكو ... مى گويد:
«آنچه ما نياز داريم تغيير و تحوّل روحى است، ما بايد به سوى خدا و به سوى خود بازگرديم».( [58] )



«ديل كارنگى» مى گويد:
«. . . دين به من، ايمان، اميد و شهامت مى بخشد و هيجان، اضطراب، ترس و نگرانى را از من دور مى سازد و براى زندگى من سير و هدفى معيّن مى كند . . .
امروزه جديدترين علم، يعنى روان پزشكى همان چيزهايى را تعليم مى دهد كه پيامبران تعليم مى دادند . . . يكى از پيشوايان علم مزبور مى گويد: كسى كه حقيقتاً معتقد به مذهب است هرگز گرفتار امراض عصبى نخواهد شد . . .
اگر مذهب حقيقت نداشته باشد، زندگى بى معنى و پوچ است و بازيچه اى بيش نخواهد بود . . . ويليام جيمز ـ در اين باره ـ مى گويد: ايمان، يكى از قوايى است كه بشر به مدد آن زندگى مى كند، و فقدان كامل آن در حكم سقوط بشر است».( [59] )


«ويكتور هوگو» مى گويد:
«به عقيده من، امروز تعليم مذهب از همه وقت واجب تر است، هر چه انسان ترقى مى كند ايمانش بايد كامل تر و عقيده اش محكم تر شود. به عقيده من، در دوره ما يك بدبختى پيش آمده است كه شايد تنها بدبختى ما باشد، و آن تمايلى است كه پيدا شده است كه همه چيز انسان را منحصر به اين زندگانى دنيا كنند، و چون زندگانى مادى دنيا را هدف آرزوهاى خود قرار دادند عاقبتش نيستى و فنا خواهد بود، آن وقت سختيها و شدايد، فزونى مى يابد و بر رنج و محنت كه لازمه حيات است نوميدى هم مزيد مى گردد، يعنى زندگانى درست جهنّم مى شود، و احوال مردم دست خوش تشنّجات و انقلابات خواهد گرديد.

ما خواه قانونگزار باشيم خواه كشيش و خواه نويسنده، موظّفيم كه كلّيه نيروهاى اجتماعى را به انواع گوناگون براى تخفيف شدايد مردم بكار بريم، سرهاى آنها را به سوى آسمان متوجّه كنيم، و آنها را به قيامت و به زندگى آينده، اميدوار سازيم كه آنجا سراى عدل است و سزاى هر كس داده مى شود، و به بانگ بلند بگوييم كه: هر كس رنج مى بيند به هدر نمى رود و مزد خود را مى يابد، و مرگ عدم نيست، و فراموش نكنيم و به هر كس بگوييم كه اگر فرجام انسان عدم مى بود زندگى ارزش نمى داشت.
آنچه زحمت را گوارا و كار را مقدّس مى كند و انسان را نيرو مى بخشد و خردمند و مهربان و بردبار و نيكو كار و دادگر مى سازد، و در عين فروتنى مناعت مى دهد، و مستعد علم و معرفت مى نمايد اين است كه بداند كه چون از اين دنياى تيره و تاريك گذشتيم، به جهانى با صفا و روشن مى رسيم، و من به آن عالم با صفا كاملا معتقدم و اين فكر هميشه پيش نظرم هست و به آن ايمان كامل دارم. و پس از مجادله ها، مطالعات و امتحانات، عقلم به آن يقين مى كند و روحم از آن تسلّى مى يابد. بنابراين، من تعليم و ترويج و تبليغ دين را صميمانه و جازمانه و مشتاقانه هواخواهم».( [60] )

kamanabroo
23rd June 2013, 10:04 PM
2 ـ 1 گسترش فساد اخلاقى و ازدياد بزهكارى

با كمال تأسّف بايد به اين حقيقت تلخ اعتراف كنيم كه تمدّن صنعتى، هر روز بر حيرت و سرگردانى انسانها افزوده، مردمان را در وادى ضلالت و گمراهى قرار داده، و آنچنان توجّه انسانها را به جهان مادّى و شئون مادّى آن معطوف گردانده كه به طور كلّى از خدا غافل شده، معنويات را از ياد برده، ايمان را ناچيز شمرده، و مسئوليّت خود را در برابر خدا فراموش نموده است. بعضى در اين باره به قدرى دچار تند روى گرديده و جسورانه سخن مى گويند كه خدا پرستى را ارتجاع، دين را خرافات، تقوا را كهنه پرستى و اخلاق انسانى را موهومات مى شمارند. بر اثر اين گناه بزرگ و نابخشودنى، انسانيّت سركوب گرديده، ارزشهاى انسانى بر باد رفته، پيوندهاى روحى و معنوى يكى پس از ديگرى از هم گسسته، بشر به طغيان و سركشى گراييده، و فساد اخلاق مانند ابر تيره اُفق زندگى انسانها را پوشانده است.

«مگر زندگى عصر حاضر، سطح فكرى و اخلاقى مردم را تنزل نداده است؟ چرا بايد هر سال چندين بيليون دلار براى مبارزه با جنايتكاران صرف شود؟ چرا بايد در برابر چنين خرج گزافى، باز هم دزدان و راهزنان به بانك ها حمله برند، مأمورين انتظامى را بكشند، و كودكان را بدزدند و مقتول يا گرو كشى نمايند؟ جاى آن دارد كه با مشاهده سير قهقرايى تمدّن، از خود بپرسيم: آيا منشأ اين انحطاط در خود ما و تشكيلات ما نيست؟».( [61] )


در جهان متمدّن كنونى، با اين كه در كشورهاى پيشرفته، حفظ امنيّت مورد كمال توجّه است و براى حفظ نظم و امنيّت شهرهاى بزرگ، سازمانهاى وسيعى تشكيل داده و مأمورين انتظامى با مدرن ترين وسايل لازم، به شدّت مراقب اوضاع و احوال هستند، جرايم و جنايات، پيوسته رو به ازدياد و فزونى است، و به موجب آمار و ارقام، همه ساله بر تعداد بزهكارى و بزهكاران افزوده مى شود.

«از سال 1966 تا سال 1971 جمعيّت آمريكا به نسبت پنج درصد افزايش پيدا كرد و انتظار مى رفت جرايم نيز به همين نسبت افزايش يابد، ولى در طول اين پنج سال ميزان جرم و جنايت به حد 74 درصد بالا رفت.
مقايسه بين سال 1960 و 1970 به درجه تكان دهنده اى رسيد، به اين توضيح كه: در سال 1960 در هر 58 دقيقه يك جنايت روى مى داد، و در سال 1970 به 33 دقيقه رسيد. در سال 1960 در هر 6 دقيقه يك سرقت روى مى داد، ولى در سال 1970 در هر 91 ثانيه. تجاوز به عنف و اجبار از هر 34 دقيقه يك فقره به 14 دقيقه رسيد».( [62] )

با توجّه به آمار جرايم و جنايات كه همه روزه در تمام نقاط جهان به طور سر سام آورى بالا مى رود، و دستگاه هاى انتظامى و پليسى و قضايى را در همه كشورها با درد سرها و مشكلات عجيبى مواجه ساخته است، جاى شك نيست كه اوضاع كنونى جهان بسى درد زا و درد آلود است، و آينده اى كه در برابر ديدگان حيرت زده جهانيان ترسيم مى شود، تاريك، ابهام آميز، و يأس آور است.

«آيا ارقام هر بيست و پنج دقيقه يك جرم بزرگ، و در هر بيست و چهار ساعت، سى قتل نفس، پنجاه عمل منافى عفت با اعمال قهر و غلبه، و هفتصد و سى فقره سرقت بزرگ، و بالغ بر سه هزار سرقت كوچك، در يك كشور به اصطلاح پيشرفته و متمدّن آمريكا كه شايد از نظر تمدّن و فرهنگ، در دنيا بى نظير است رقمهاى كوچكى است و حكايت از يك بلاى عمومى و خطرناك نمى كند؟!».( [63] )

به هر حال، جاى هيچ ترديد نيست كه در دنياى متمدّن امروز، بر اثر پيشرفت علوم طبيعى و صنايع ماشينى، تمام اوضاع زندگى مردم دگرگون شده، ميدان تاخت و تاز براى ارضاى غرايز و شهوات نفسانى هموار گرديده، و زمينه هوا پرستى و مفاسد اخلاقى در سطح بسيار وسيعى فراهم شده، و اكثر مردم بر اثر از دست دادن مبانى ايمان و عقيده، در پرتو اين بت عجيب تازه، خودسر و متجرّى شده اند و به همين جهت، امراض اخلاقى در كليّه جوامع بشرى با سرعت شگفت آورى پيشروى نموده، و فساد اخلاقى و تبهكارى و آدمكشى، و انواع و اقسام جنايت، خيانت، فساد و تباهى حتّى در كشورهاى متمدّن جهان، روز به روز گسترش مى يابد، و جرايم و جنايات لحظه به لحظه رو به فزونى مى رود.

«ويل دورانت» مى گويد:
«در سال 1749، آكادمى (يژون) سئوالى مطرح كرد به اين مضمون: (آيا پيشرفت علوم و صنايع، در تصفيه و تزكيه اخلاق مؤثّر بوده، يا در تباهى آن؟)، در آن زمان براى كسى كه بهترين پاسخ را بنويسد جايزه اى تعيين شده بود كه البته پاسخ «روسو» جايزه را ربود; زيرا او معتقد بود كه پيشرفت علوم و صنايع در اروپا، اخلاقيّات را تضعيف كرده و از اهل تقوا كاسته است».( [64] )

شايان ذكر است كه از تاريخ اين پرسش و پاسخ متجاوز از دو قرن مى گذرد، و در طول اين مدّت به موازات پيشرفت هاى علوم طبيعى و صنايع ماشينى، فساد اخلاقى و جرايم و جنايات نيز به طور سرسام آورى پيشروى نموده است. اين حقيقت تلخ، از خلال اخبار و آمار جنايى كه در جهان منتشر مى شود به خوبى مشهود است، و از مطالعه آنها روشن مى شود كه بشر امروز در عصر تمدّن و فرهنگ تا چه پايه دچار سقوط اخلاقى گرديده و چگونه در منجلاب فساد و تباهى غوطهور شده است.

نكته قابل توجّه آن كه، آنچه از روايات اسلامى استفاده مى شود اين است: آينده جهان از نظر فساد و تباهى به مراتب بدتر از وضع موجود خواهد شد; زيرا اولياى گرامى اسلام در احاديث بسيارى خاطر نشان ساخته اند كه در دوران غيبت حضرت مهدى(عليه السلام)جرم و جنايت، دروغ و خيانت، تجاوز و تعدّى، دزدى و آدمكشى، و خلاصه انواع پليديها و زشتكاريها پيوسته افزايش مى يابد، و گناه و ناپاكى به قدرى زياد مى شود كه تمام جهان را فرا مى گيرد; ولى اين تيره روزى و بدبختى براى هميشه پايدار نمى ماند، و سرانجام روزى فرا مى رسد كه اوضاع جهان تغيير مى كند، بيدادگرى و ستم پايان مى پذيرد، و زمين پر از عدل و داد مى شود همان گونه كه پر از ظلم و ستم شده است.

3 ـ1 مسابقه تسليحاتى و رقابت خطرناك قدرتهاى جهانى


در عصر كنونى، با پيشرفت سريع علوم طبيعى و استقرار تمدّن صنعتى، مشكلات بى شمارى در سراسر جهان پديد آمده، و بشر با خطرات بسيار بزرگى مواجه شده است. اين تمدّن، انسان را بر ضدّ خودش بر انگيخته، و قسمت مهمّى از نيروى علم و صنعت را در راه مسابقه تسليحاتى، قتل و كشتارها، ويرانى و تخريبها و ديگر جرايم و جنايات به جريان انداخته، و كشورهاى پيشرفته را وادار نموده است كه براى استثمار و استعمار ملّتها و كشورهاى ضعيف، هر چه بيشتر سلاح هاى مخرّب و مرگبار بسازند، و خود را براى نابود كردن انسانها مجهّز نمايند.

در دنياى متمدّن امروز، كشورهاى پيشرفته صنعتى واجد تمام امكانات مادّى هستند و از رفاه در زندگى بر خوردارند، با وجود اين، آرامش فكر و آسايش خاطر ندارند، و همواره از تعدّى و تجاوز به يكديگر در بيم و هراسند. از اين رو، هر روز به سلاحهايى هر چه قوى تر مسلّح مى شوند تا از تعرّض رقباى خود مصون بمانند.

مسابقه تسليحاتى و ازدياد روز افزون سلاح هاى مدرن، روشنگر اين حقيقت است كه بشر در جهان امروز، به درنده خويى گرايش يافته، انسانيّت را از ياد برده و سجاياى انسانى را ترك گفته، و دنياى امروز به صورت انبار باروتى در آمده كه هر آن و هر لحظه ممكن است جرقه كوچكى آن را منفجر سازد. همه جا وحشت و اضطراب به چشم مى خورد، و همه نگرانند كه مبادا جنگ جهانى سوم شروع شود و ريشه بشر را بسوزاند.

هم اكنون در كشورهاى پيشرفته جهان، بر اثر بيمارى برترى جويى و توسعه طلبى، نسبت به همديگر بد بين و بد گمانند، و از هجوم و تجاوز به يكديگر ايمنى ندارند. از اين رو عدّه زيادى از مهندسان متخصص و تكنسينهاى تحصيل كرده، با حقوق و مزاياى ويژه مشغول كارند تا سلاح هايى هر چه مدرن تر بسازند.

مسابقه جنون آميز تسليحاتى و اتمى بين قدرتهاى بزرگ و كشورهاى ـ به اصطلاح ـ پيشرفته، انفجار جهان را در برابر ما مجسّم مى كند. هم اكنون به چشم خود مى بينيم كه دولتهاى بزرگ، براى در هم كوبيدن قدرتهاى يكديگر و نابود ساختن دولتهاى كوچكتر، چگونه ميليونها دلار خرج مى كنند، و با ادامه اين وضع، گويا خود را براى محو حيات و زندگى بشر در روى كره زمين آماده مى سازند.


در اين زمينه يكى از آگاهان سياسى جهان چنين مى گويد:
«هم اكنون ظرفيت انهدام كننده اى كه در اختيار آمريكاست، كافى است تاخصم، يعنى شوروى را بيست و پنج بار نابود كند، و نيروى متقابلى كه در دست خصم ـ شوروى ـ است به قدرى است كه مى تواند ده مرتبه ما را معدوم نمايد، و قدرت دو گانه ما و شوروى كافى است تا هفت بار، نسل بشر را منهدم كند».( [65] )

«اينشتين»، دانشمند و رياضى دان معروف، در يكى از سخنرانيهاى خود مى گويد:
«بشر بر سر دو راهى حيات و ممات، آيا راه صلح و آرامش را انتخاب مى كند، يا به راه كهنه قديمى لجاج و ستيز ادامه مى دهد؟».( [66] )

همين دانشمند در خطابه ديگرش كه در كنفرانس خلع سلاح در سال 1932 ميلادى ايراد نموده، چنين مى گويد:
«پيشرفتهاى محير العقول گذشتگان در دست اين نسل، به تيغ تيزى در دست طفلى سه ساله مى ماند.
آيا اين وحشتناك نيست كه از يك طرف كاخهاى دادگسترى براى اعدام آدمكشان سر به فلك مى سايد، و از طرفى ديگر افراد را انيفورم نظامى بپوشانند و دو دستى تفنگ تقديم كنند كه برود آدم بكشد؟! لحظه اى به اين تناقض زشت فكر كنيد !».( [67] )

آرى ! اوضاع فعلى جهان به قدرى وحشت انگيز و نگران كننده است كه دانشمندان، متفكّران، سياستمداران و صلح جويان جهان را نگران و نا اميد و مضطرب ساخته است. اينك براى اين كه علّت اين اضطراب و نگرانى معلوم شود، به گزارش مشروحى كه در باره بمبهاى اتمى ذخيره شده در سطح جهان، از سوى «انستيتوى بين المللى تحقيقات صلح» انتشار يافته است، توجّه فرماييد.
15 تُن ماده «تى ـ ان ـ تى» براى هر نفر:

«استكهلم ـ يونايتدپرس ـ انستيتوى بين المللى تحقيقات صلح كه مقرّ آن در استكهلم قرار دارد، اعلام كرد كه كلّ بمبهاى اتمى ذخيره شده در سراسر جهان به ميزانى رسيده است كه اگر آن را به جمعيّت دنيا تقسيم كنند، به هر نفر معادل 15 تن ماده منفجره «تن ـ ان ـ تى» خواهد رسيد، و در كشورهاى عضو پيمان آتلانتيك شمالى و پيمان ورشو، تناژ سرانه نيروى هسته اى جنگى، تقريباً بالغ بر 60 تن ـ برابر هر نفر ـ خواهد بود.
گزارشى كه حاوى اين آمارهاى تكان دهنده است، قسمتى از مضمون كتابى به نام «تسليحات سلاح در عصر هسته اى» است كه به مناسبت دهمين سالگرد تأسيس انستيتوى بين المللى تحقيقات صلح انتشار يافته است. انستيتوى مذكور مؤسسه مستقلى است كه در سال 1966 براى بزرگداشت صد و پنجاهمين سال پى در پى بر قرارى صلح در كشور «سوئد» به وسيله پارلمان اين كشور تأسيس شده است تا در باره راه هاى تقويت صلح تحقيق كند.


در گزارش مذكور گفته شده كه: بر اساس برآوردهاى محافظه كارانه، در حال حاضر، در حدود 50 هزار «مگا تون» بمب اتمى در سراسر جهان انبار شده است، و تنها سلاح هاى هسته اى تاكتيكى «آمريكا» و «شوروى» ـ بدون به حساب آوردن سلاح هاى هسته اى استراتژيكى آنها ـ تقريباً 50 هزار بمب اتمى از نوعى كه بر سر شهر «هيروشيما» پرتاب شد برابرى مى كند.
جاى ديگرى از همان گزارش حاكى است كه تنها در اروپا در حدود 10 هزار بمب اتمى تاكتيكى انبار شده است كه در صورتى كه فقط تعداد بسيار اندكى از آنها بر سر اين قاره پرتاب شود نشانى از شهر و شهر نشينى در سراسر اين قاره باقى نخواهد ماند. و تازه غبارهاى «راديو اكتيو» كه بعد از بمباران اتمى نازل خواهد گرديد، براى به بار آوردن تلفات بسيار سنگينى كفايت خواهد كرد».( [68] )

آرى ! انسان امروز، عليرغم پيشرفتهاى سريع و روز افزون علوم و صنايع، و عليرغم دانش و بينش وسيع خود كه توانسته است از كره خاكى گامى فراتر نهاده، بر فراز كره ماه پياده شود، و هم اكنون در صدد تسخير كره مريخ و ديگر كرات آسمانى بر آمده است، هنوز نتوانسته است سعادت و خوشبختى بشر را فراهم كند، و آلام درونيش را تسكين بخشد، و حتّى از حل ساده ترين مشكلات سياسى جامعه بشرى عاجز و ناتوان مانده است.
امروزه عليرغم پيشرفت انسان در علوم جديد، جهان در آتش جنگ و تبعيضات نژادى و انحطاط اخلاقى مى سوزد، و در سرتاسر جهان، ترس و وحشت، دلهره و اضطراب، نگرانى و ناراحتى، و يأس و نااميدى از فراورده هاى تمدّن بشرى بر مردم جهان حكومت مى كند، و هم اكنون كشورهاى پيشرفته صنعتى و حكومتهاى فعلى جهان ايمنى فكر و آسايش خاطر ندارند، و پيوسته در بيم و هراسند و زندگى را با سختى و تلخكامى مى گذرانند.


«وضع كنونى جهان خواب را از چشم متفكّرين و خير خواهان عالم ربوده، و با موشكافى عجيبى به آينده مى نگرند، چون مى بينند بشريّت آن چنان زرّاد خانه (اتمى) خود را مملوّ از خطرناك ترين وسايل نابودى خود كرده كه يك پنجاهم آن ـ فقط يك پنجاهم ـ براى نابودى تمام آباديهاى كره زمين، كافى است».( [69] )

kamanabroo
23rd June 2013, 10:07 PM
2 ـ انتقاد دانشمندان غربى از تمدّن كنونى

متأسّفانه، پيشرفت علوم طبيعى و گسترش سلطه ماشين در جهان كنونى، نه تنها باعث انحطاط اخلاق و تحقير انسانيت و پايمال شدن ارزشهاى انسانى در جوامع بشرى گرديده و مشكلات و مصايب فراوانى را در شئون مختلف زندگى انسانها به بار آورده است، بلكه بر خلاف دوران گذشته، ابزارهاى جنگى مدرن ترى را در اختيار كشورهاى پيشرفته قرار داده، و قدرتهاى جهانى را به نيرومندترين وسايل نابود ساختن انسانها مجهّز ساخته است كه اين امر اصل حيات و بقاى نسل بشر را در روى كره زمين تهديد مى نمايد. از اين رو، مدّت زمانى است كه اين تمدّن با وضع موجود و عوارض شومى كه دارد به شدّت مورد انتقاد دانشمندان غربى قرار گرفته و عدّه زيادى از آنها با اقامه دليل و برهان به مخالفت با آن بر خاسته اند.
بسيارى از دانشمندان غرب عقيده دارند كه سلطه ماشين در جوامع غربى و نفوذ عميق آن در جميع مظاهر زندگى، شخصيّت آدمى را در هم شكسته، ارزش استقلال و اراده را از ميان برده، خلاقيّت فكر و ابتكار انديشه را كاهش داده، و مردم را به صورت ابزارهاى صنعتى در آورده است.

دكتر «كارل»، در مقدّمه كتاب خود مى نويسد:
«تمدّن ماشينى در راهى كه افتاده است شايسته پيروزى نيست; زيرا به سوى انحطاط پيش مى رود. زيباييهاى علوم ماده بى جان، چنان بشر را خيره كرده است كه خود را از ياد برده و فراموش نموده است كه جسم و جان وى از قوانين مرموزى پيروى مى كنند كه مانند قوانين ستارگان لايتغيّرند، و نمى توان بى آن كه خطر و زيانى متوجّه شود آنها را پايمال نمود. بنابراين، شناسايى روابطى كه آدمى را به جهان و همنوعانش پيوند مى دهد، و همچنين آشنايى به روابط بين بافتها در دانش ضرورت دارد. در حقيقت، قبل از هر چيز بايد انسان را شناخت و به انسان پرداخت، چه با انحطاط او زيباييهاى تمدّن ما و حتّى عظمت جهان ستارگان نيز از ميان مى رود».( [70] )

و در همين زمينه «لوئى منفورد» در كتاب «افسانه ماشين» مى گويد:
«. . . در شرايط فعلى، جامعه غربى از ماشين پيروى مى كند. يعنى در حقيقت راه و روش زندگى به وسيله ماشين تعيين مى شود، و اراده انسان توسّط ماشين انجام مى گيرد. دولتها و سازمانها هرچند در ظاهر از خود اختيارى دارند و صاحب اقتدراند، ولى در معنى از خود اختيارى ندارند و كاملا تابع ماشين و منطق خاص آن شده اند. در جوامع غربى، اجسام و اشيا، يعنى كالاها و محصولات ماشين بر مردم و گروه هاى مختلف اجتماعى مسلّط شده اند، و اين سلطه مخوف و سرد و بى روح، روز به روز فزونى مى يابد و بيشتر مى شود و پيشتر مى رود.
احساس افراد جامعه اين است كه با ماشين همجنس شده اند و سرنوشت مشتركى يافته اند، و اين نظامات و تشكيلات ماشينى است كه همه كارها را انجام مى دهد، و افراد ديگر نمى توانند از خود ابتكارى نشان دهند و ماشين، حتّى عدالت، آزادى، دموكراسى و رفاه افراد را نيز در اختيار خود گرفته است و به همين دليل، اشخاص در مقابل اين دستگاه عظيم اجتماعى، ماشينى شده، اراده اى ندارند و حتّى احساس شخصيّت انسانى نمى كنند، به خوبى متوجّه شده اند كه در تنظيم و اداره اُمور، وظيفه و سهمى به آنها محوّل نشده و همانند پيچ و مهره هايى در دستگاه جامد و حاكم هستند».( [71] )

«لكنت دو نويى» مى گويد:
«سرعت پيشرفت تمدّن در قسمت مادى توجّه مردم را جلب نمود، و ديگر وقتى براى حل مشكلات حقيقى، يعنى مسايل انسانى باقى نماند. شكوه و جلوه اختراعات جديد كه پشت سر هم از ]سال [1880 به بعد واقع مى شد، مردم را مانند كودكانى كه براى نخستين بار به تماشاى سيرك بزرگى رفته و خور و خواب را فراموش كرده باشند، مفتون ساخته بود. اين نمايش مجلل، مظهر واقعيت شده، و ارزشهاى حقيقى كه در مقابل اين ستاره جديد، تاريك به نظر مى آمدند، در درجه دوم قرار گرفتند.

بسيارى از صاحب نظران به نادرستى اين روش آگاه بودند و اعلام خطر مى كردند، امّا كسى توجّه نمى نمود; زيرا بت عجيب تازه اى به دنيا آمده و بت پرستى خاصى كه ستايش چيزهاى نوين است پايبند مردم شده است. جهان هر روز تغيير مى يافت و جامه ديروزى خود را به لباس فاخرترى مبدّل مى نمود، و ابناى بشر آن چنان مقهور قدرت بى حد و حصر علم شده بود كه به تذكرات خير خواهانه مردان دانا، ترتيب اثر نمى دادند».( [72] )

به هر حال، جاى هيچ گونه شكّ و ترديدى نيست كه تمدّنى كه هم اكنون بر جهان حاكم است با سرشت فطرى و ساختمان طبيعى انسان هماهنگ نيست; زيرا در اين تمدّن جنبه حيوانى بشر ـ كه نيمى از انسان است ـ مورد حمايت بيش از حد واقع شده، و جنبه معنوى بشر ـ كه نيمِ مهم تر انسان است ـ مورد بى اعتنايى قرار گرفته. و از اين رو، اين تمدّن با همه درخشندگى و فروغى كه دارد انسان را خوش بخت نساخته، دردهاى جامعه را درمان ننموده، و موجبات سعادت و رستگارى او را فراهم نكرده است.

«بناى معظم و خيره كننده تمدّن جديد، چون بدون توجّه به سرشت و طبيعت و احتياجات حقيقى انسان بالا رفته است براى ما متناسب نيست، و چون مولود اكتشافات و اتّفاق علمى و تصوّرات و تئوريها و تمايلات و تفننات آدمى است، با آن كه به دست ما و براى خود ما ساخته شده، مع هذا در خور ما نمى باشد.

واضح است كه علم، هيچ گونه طرحى را تعقيب نكرده، و به طور اتّفاقى با پيدايش نوابغى چند، در راهى كه كنجكاوى ايشان تعقيب نموده، رشد و تكامل يافته است و در اين مسير هيچ گاه از آرزوى اصلاح وضع آدمى ملهم نبوده است».( [73] )

ناگفته نماند كه يكى از مسايلى كه موجب بد بينى دانشمندان غرب به تمدّن جديد شده و آنان را وادار به انتقاد نموده اين است كه مى گويند: كيفيت استفاده از دانش و تكنيك، در وضع موجود به هيچ وجه عادلانه نيست، و مصلحت ملّتها و انسانها در بهره گيرى از علم و صنعت مراعات نمى شود; زيرا بعضى از كشورها از نيروى علم و دانش و صنعت و تكنيك سوء استفاده مى كنند، و علم و صنعت را در راه پيش برد مقاصد غير انسانى خود بكار مى گيرند.

«يكى از مسايلى كه در چند سال اخير مورد توجّه محقّقان سازمان يونسكو قرار گرفت، رفتار و نظر جوانان در باره علوم و تكنولوژى بود; يعنى سعى در درك اين نكته كه طرز تلقّى نسل جوان نسبت به علوم و تكنولوژى چگونه است؟ و جوانان امروز چه نظرياتى در مورد علوم و تكنولوژى و آينده آن دارند؟
براى آگاهى از اين امر، دو سال پيش مجمعى در هلند تحت عنوان «جوانان و علم در جامعه حاضر» تشكيل يافت. شركت كنندگان در اين مجمع، عدّه اى از دانشمندان كشورهاى غربى و ژاپن و معدودى دانشمندان كشورهاى در حال توسعه بودند. غرض از تشكيل اين مجمع، آگاهى از نظرات دانشمندان جوان در باره نقش علوم در جامعه بود. در اينجا قسمتى از نتايج مذاكرات و مطالعات آن مجمع به اطلاع مى رسد.
نظر دانشمندان جوان كشورهاى آمريكا و اروپاى غربى مانند فرانسه، آلمان، هلند در باره علوم و تكنولوژى جديد، بيشتر منفى و انتقادى بود. آنها مى گفتند در مقابل مسايل مهم دنياى كنونى كه عبارت است از انفجارهاى اتمى، مخاطرات ناشى از آزمايش ها، تسليحات اتمى، انهدام و فساد محيط، تباهى منابع طبيعى، تقليل مواد معدنى، افزايش جمعيت و فقر و عقب ماندگى اقتصادى، علم نه تنها نتوانسته است راه حل هاى قابل ملاحظه اى نشان دهد، بلكه خود موجب و موجد پديد آمدن بسيارى از اين مشكلات بوده است.

نظر دانشمندان جوان اين بود كه ما بايد براى علمى كه انسانى تر باشد تلاش كنيم; علمى كه واقعاً در خدمت انسان باشد و هدفهاى انسانى را مدّ نظر داشته باشد. بايد با فردپرستى مبارزه كرد تا دانشمندان به مسئوليتهاى اجتماعى خويش آگاهى يابند.
خلاصه اين كه، دانشمندان جوان غربى، اعتقاد خوش بينى مفرطى را كه تا اين اواخر نسبت به علوم وجود داشت مورد شك و ترديد قرار داده اند. آنها معتقد بودند علوم جديد، اجزاى واقعيت هاى اُمور را مورد مطالعه قرار نمى دهد و به كلّ واقعيات توجّه ندارد. و نظر دادند كه بينش و روش متعارف علوم جديد، چه در زمينه تعليم و تحقيق و چه در زمينه كاربرد تحقيقات علمى در صنعت، اُصولا بايد تغيير كند و علم بايد داراى چشم انداز جهانى گردد و مصالح عموم ملّتها را در نظر آورد. همچنين بايد از قدرت استيلا جويانه گروه معدودى از كشورهاى جهان كه پيشرفت علوم موجب قدرتشان شده است جلوگيرى به عمل آيد. در علوم، شيوه ها و قواعدى را بايد پيش گرفت كه عموم مردم جهان بتوانند از آن منتفع گردند و بهره گيرند چرا كه در حال حاضر جوامع مختلف بشرى در برابر تكنولوژى، شرايط نابرابر دارند».( [74] )

آرى ! تكنيك و صنعت و ماشين كه تا ميانه راه تمدّن صنعتى در خدمت آدمى و براى رفاه و آسايش آدمى بود، اينك به مرحله اى رسيده است كه آدمى را مسخر خود ساخته و به خدمت خود در آورده و به صورت ابزار و آلات مدرن جنگى و نيرومندترين وسايل كشنده و تخريبى، در دست ابر جنايتكاران تاريخ قرار گرفته است. اگر در جنگ جهانى دوّم سخن از اين بود كه چند ميليون بشر كشته شدند، چند هزار نفر دچار نقص عضو شدند، و چه مقدار خرابى و ويرانى در نقاط جنگ زده به بار آمد امروز سخن از محو بشر است، و كارشناسان آگاه در باره جنگ احتمالى آينده از نابودى بشر سخن مى گويند و محو حيات را در روى كره زمين پيش بينى مى كنند.

«راسل در كتاب خود نوشته است: بمب اتمى و حتّى بيشتر از آن بمب ئيدروژنى سبب ايجاد وحشتهاى تازه اى شده و نتايج علم را در زندگى بشر بيش از پيش در معرض ترديد قرار داده است. حتّى بعضى از صاحب نظران برجسته، خاطر نشان ساخته اند كه خطر محو حيات، اين سياره خاكى را تهديد مى كند.

اگر پيش بينى وقوع جنگهايى در آينده صحيح باشد در آن صورت مجبوريم در پنجاه سال آينده يكى از اين دو شق را بپذيريم: يا بايد اجازه دهيم كه بشر به دست خود حيات خويش را نابود كند، يا بايد از بعضى از آزاديها ـ كه خيلى هم مورد علاقه ما است ـ صرف نظر كنيم. شايد ما اكنون در آخرين دوره حيات بشر زندگى مى كنيم و اگر چنين باشد در محو و نابودى حيات، مديون علم هستيم».( [75] )

به هر حال، بر هيچ انسان عاقل پوشيده نيست كه امروز از نيروى علم و دانش، و وسايل تكنيك و صنعت سوء استفاده مى كنند، حقوق ملّتها را پايمال، و باعث بدبختى و تيره روزى مردم جهان مى شوند.
آيا دنيايى كه در هر ساعت آن، ميلياردها «دلار» خرج تسليحات دفاعى مى شود و ميليونها دلار، صرف دستگاه هاى پليسى و قضايى مى گردد و در عين حال، آمار جرايم و جنايات، آن به آن و لحظه به لحظه در حال افزايش است و جنايتكاران حرفه اى نيز كه خود را قيّم مردم جهان مى دانند، براى حفظ تسلّط و برترى نظامى خود با تهيّه هر چه بيشتر جنگ افزارهاى موحش و خطرناك مسابقه تسليحاتى مى گذارند، به خوبى نشان نمى دهد كه راهى را كه بشر امروز براى رسيدن به مقصد برگزيده است بى راهه است، و اگر وضع همچنان ادامه يابد فرجام بدى در انتظار بشر خواهد بود؟!

به گفته آگاهان:
«هم اكنون طبق يك آمار، در هر دقيقه در دنيا، هزار ميليون دلار، كه در هر ساعت معادل شصت هزار ميليون دلار مى شود، مخارج تسليحاتى حكومتهاى جهان است».( [76] )




[1] ـ الملاحم و الفتن، باب 178، ص 173 و در چاپ ديگر، ص 83، باب 186، ط بيروت.

[2] ـ مجازات النبويّه، ص 419; منتخب الاثر، ص 160، فصل 2، باب 1، ح 57.

[3] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 133، ح 4 ; الزام الناصب، ج 1، ص 216 ; منتخب الاثر، ص 205، ح 4 ; كفاية الاثر، ص 232.

[4] ـ ينابيع المودّة، ج 3، ص 78; منتخب الاثر، ص 294 ، ح 5.

[5] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 191، ح 24 ; منتخب الاثر، ص 292.

[6] ـ تفسير عياشى، ج 1، ص 183 ; بحار الانوار، ج 52، ص 340، ح 89.

[7] ـ سوره آل عمران، آيه 19.

[8] ـ سوره حج، آيه 78.

[9] ـ سوره نمل، آيه 44.

[10] ـ سوره آل عمران، آيه 52.

[11] ـ سوره آل عمران، آيه 84 و 85.

[12] ـ سوره الذاريات، آيه 36.

[13] ـ سوره بقره، آيه 133.

[14] ـ سوره فصّلت، آيه 33.

[15] ـ تاريخ تمدّن اسلام و عرب، ص 142، به نقل از امامت و مهدويّت.

[16] ـ امامت و مهدويت، ج 2، ص 62.

[17] ـ سوره آل عمران، آيه 64.

[18] ـ سفينة البحار، ج 1، ص 376 ماده «ختم»

[19] ـ الطبقات الكبرى، ج 1، ص 322، ذكر خاتم رسول اللّه.

[20] ـ كافى، ج 6، ص 473، ح 1 ; سنن بيهقى، ج 10، ص 128، باب ختم الكتاب.

[21] ـ قاموس قرآن، ج 2، ص 226.

[22] ـ سوره بقره، آيه 7.

[23] ـ سوره يس، آيه 65.

[24] ـ صحيح بخارى، ج 3، ص 10973، از ابواب و كتب صحيح بخارى ; كتاب المناقب، باب 18، ح 3534 و ح 3535.

[25] ـ صحيح مسلم، ج 15 ـ 16، كتاب الفضائل، ص 52.

[26] ـ الصواعق المحرقه، ص 177; ذخائر العقبى، ص 79; تاريخ بغداد، ج 7، ص 453.

[27] ـ بحار الانوار، ج 21، ص 381، ح 8.

[28] ـ نهج البلاغه فيض، ص 35، خ 1.

[29] ـ همان، ص 558، خ 172.

[30] ـ همان، ص 412، خ 132.

[31] ـ تفسير صافى، ج 2، ص 243.

[32] ـ كافى، ج 1، ص 177، حديث 4.

[33] ـ همان، ص 269، حديث 3.

[34] ـ سوره حجر، آيه 9.

[35] ـ سوره نحل، آيه 89.

[36] ـ سوره انعام، آيه 38.

[37] ـ سوره انعام، آيه 59.

[38] ـ نهج البلاغه فيض، ص 567 و صبحى صالح، ص 252، خطبه 176.

[39] ـ صحيفه سجاديه، دعاى 42.

[40] ـ بحار الانوار، ج 92، ص 84، ح 16، به نقل از بصائر الدرجات ص 6.

[41] ـ بحار الانوار، ج 2، ص 280، ح 44.

[42] ـ همان، ج 92، ص 14، ح 6 ـ عيون الاخبار، ج 2، ص 130.

[43] ـ تفسير فخر رازى ج 29، ص 29 ; تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 39 آيه اول سوره انبياء ; تفسير قرطبى، ذيل آيه 18 از سوره محمّد; صحيح بخارى، ج 6، ص 554، در تفسير سوره نازعات.

[44] ـ بحار الانوار، ج 2، ص 260، ح 17.

[45] ـ نهج البلاغه فيض، ص 638، خ 189 و صبحى صالح ص 313 خ 198.

[46] ـ كافى، ج 1، ص 58، ح 19.

[47] ـ كافى، ج 1، ص 58، ح 19.

[48] ـ سوره بقره، آيه 124.

[49] ـ نور مهدى(عليه السلام)، ص 113.

[50] ـ روزگار رهايى، ج 1، ص 12.

[51] ـ آيين زندگى، ص 10.

[52] ـ اخلاق فلسفى ج 2 ص 33.

[53] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 33 ، به نقل از غربت غرب، ص 6.

[54] ـ سوره طه، آيه 124.

[55] ـ بلاهاى اجتماعى قرن ما، ص 39.

[56] ـ گفتار فلسفى اخلاق، ج 2، ص 108، به نقل از سيرى در جهان دانش، ص 73.

[57] ـ روح القوانين، ص 4.

[58] ـ اخلاق فلسفى، ج 2، ص 95 به نقل از «كيهان» شماره 10510.

[59] ـ آيين زندگى، ص 188 ـ 193.

[60] ـ قسمتى از سخنرانى «ويكتور هوگو» در مجلس اعيان فرانسه، به آيين سخنورى فروغى، ج 2، ص 320 ـ 325 مراجعه فرماييد.

[61] ـ گفتار فلسفى، ج 2، ص 21، به نقل از انسان ناشناخته، ص 265.

[62] ـ گفتار فلسفى، ج 2، ص 25، به نقل از مجله نسل نو، سال 3، شماره 7، صفحه 18، نقل از مجله آمريكايى.

[63] ـ روح بشر، ص 32 و به سوى جهان ابدى، ص 8.

[64] ـ گفتار فلسفى،اخلاق، ج 1، ص 230، به نقل از روزنامه اطلاعات، شماره 15084، نقل از تاريخ فلسفه.

[65] ـ حكومت عدل گستر، ص 211، به نقل از استراتژى صلح كندى، ص 66.

[66] ـ حكومت عدل گستر، ص 211، به نقل از دنيايى كه من مى بينم، ص 67 و 72.

[67] ـ حكومت عدل گستر، ص 212.

[68] ـ حكومت عدل گستر، ص 224.

[69] ـ اسرار عقب ماندگى شرق، ص 224.

[70] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 3، به نقل از انسان ناشناخته، ص 7.

[71] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 32، به نقل از غربت غرب، ص 5.

[72] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 19، به نقل از سرنوشت بشر، ص 1.

[73] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 4، به نقل از انسان ناشناخته، ص 22.

[74] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 35 و 36، به نقل از غربت غرب، ص 51.

[75] ـ تأثير علم بر اجتماع، ص 146.

[76] ـ امامت و مهدويّت، ج 2، ص 60، به نقل از روزنامه رستاخيز، شماره 899، نقل از سالنامه سال 1978، انستيتوى بين المللى پژوهشى كه مقرّ آن استكهلم است.

kamanabroo
23rd June 2013, 10:10 PM
3 ـ اختراع سلاح هاى مرگبار و هزينه هاى سنگين

مايه بسى تأسّف و كمال شرمسارى است كه دنياى متمدّن امروز، به نام حفظ امنيّت جهان، مصارف سنگينى را براى ساختن سلاح هاى پيشرفته تحمّل مى نمايد; ولى يك دهم آن پولها را در راه انسان سازى، و پرورش حسِّ وظيفه شناسى، و احياى سجاياى انسانى ـ كه عامل اصلى حفظ امنيّت است ـ صرف نمى كند.

دكتر آدولف هوده، نويسنده كتاب «بشريّت مضطرب» در يكى از روزنامه هاى آلمانى چنين نوشته:
«چهار هزار ميليارد دلار هزينه مسابقات تسليحاتى جهان در ده سال آينده است. چرا جهان به خود نمى آيد؟ و چرا اين پولها را صرف آموزش و پرورش و مبارزه با فقر نمى كند؟ به راستى نمى توان با اين پول، فكر جنگ را از ذهن بشر خارج كرد. چرا بشر بيدار نمى شود؟ چرا شب و روز فكر و ذكرش اين است كه خود را براى جنگ آماده سازد؟! اگر تمدّن ما به اين ترتيب پيش رود سقوط ارزشهاى اخلاقى به بار خواهد آمد.
در جهان كنونى هزينه تسليحات، خيلى بيش از هزينه آموزش عمومى است. سازمان ملل مى گويد: هزينه متوسط يك سرباز در سال، 7800 دلار است و هزينه متوسّط آموزش سالانه يك كودك از 100 دلار تجاوز نمى كند. اين چه جهانى است؟ چرا نشسته ايم و كارى براى نجات بشر انجام نمى دهيم؟».( [1] )

در اينجا مى پرسيم: آيا هدف از اين همه مخارج سنگين و هزينه هاى هنگفت و سر سام آور چيست؟ آيا دوران انسانيّت و زندگى انسانى سپرى شده است؟ آيا بشر از پرورشهاى معنوى و احياى اخلاق انسانى مأيوس گرديده است؟ آيا انسان در دوران تمدّن صنعتى تا اين پايه دچار انحطاط اخلاقى شده است كه فقط آتش و خون و اختراع سلاح هاى مدرن و مرگبار مى تواند جلوى تجاوز و تعدّى او را بگيرد؟! آيا مسابقه تسليحاتى و ازدياد روز افزون سلاح هاى كشنده و ويرانگر، روشنگر اين واقعيّت نيست كه ـ متأسفانه ـ بشر در دنياى امروز به درنده خويى، تجاوز گرى و زور گويى گرايش يافته، و انسانيّت را پشت سر انداخته، و مى رود تا با چنگال هايى درنده تر، و دندانهايى برنده تر از درندگان، فاجعه اى عظيم و هولناك بيافريند، و با دست خود بشر را محو و نابود كند؟
آيا اين دنيايى كه در آن هر روز سلاح هاى جديدتر با قدرت تخريبى بيشتر ساخته مى شود و در دست جنايتكاران و زمامداران خودسر و بى ريشه قرار مى گيرد، با آن حسّ خود خواهى، جاه طلبى و جنون قدرتى كه در برخى از اين زمامداران بى مسئوليت سراغ داريم، به سوى فاجعه پيش نمى رود؟! آيا مى توان گفت: اين همه سلاح هاى پيشرفته و خطرناك كه با هزينه هاى سنگين اختراع كرده اند، كه تنها با ارقام نجومى قابل بيان است، بيهوده و بى جهت ساخته اند؟! بنابراين، با توجّه به اين حقيقت كه:
«آگاهان بين المللى مى گويند: تنها، حجم بمبهاى هسته اى موجود در زرّاد خانه هاى دولتهاى بزرگ جهان براى نابود ساختن تمام آباديهاى كره زمين، «نه يك بار، بلكه هفت بار!» كافى است».( [2] )

آيا اين امر نشان دهنده اين واقعيّت نيست كه جهان كنونى بيمار است و به سوى فاجعه اى هولناك و مرگبار پيش مى رود؟
«شكى نيست كه در يك نظر ابتدايى، قراين گواهى مى دهد كه دنيا به سوى «فاجعه» پيش مى رود. فاجعه اى كه زاييده ترك عواطف، افزايش فاصله ميان جوامع ثروتمند و فقير، شدّت گرفتن اختلافات و برخوردهاى دولتهاى بزرگ و كوچك، سير تصاعدى جنايات، نابسامانيهاى اخلاقى و روحى و فكرى و فراورده هاى نامطلوب و پيش بينى نشده زندگى ماشينى و مانند آن است».( [3] )




4 ـ جنگ جهانى سوّم، ارمغان تمدّن صنعتى

از روايات اسلامى و پيشگويى هاى پيشوايان استفاده مى شود كه: پيش از ظهور حضرت ولى عصر(عليه السلام)، فتنه ها، شورشها و انقلابهاى نظامى اتّفاق مى افتد و طى جنگى جهانى، يك سوّم جمعيّت روى زمين به هلاكت مى رسد، و به دنبال آن بيمارى طاعون شايع مى شود، و يك سوّم ديگرش را نيز نابود مى كند.
براى روشن شدن مطلب به چند روايت كه در اين زمينه مى آوريم، توجّه فرماييد.

1 ـ در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
«لا يَخْرُجُ الْمَهْدِيّ حتّى يُقْتَلَ ثُلْثٌ، وَ يَمُوتَ ثُلْثٌ، وَ يَبْقى ثُلْثٌ».( [4] )
«مهدى(عليه السلام) قيام نخواهد كرد تا اين كه يك سوّم مردم كشته شوند، و يك سوّم بميرند، و يك سوّم باقى بمانند».

2 ـ در حديث ديگرى از آن بزرگوار نقل شده كه فرمود:
«بَيْنَ يَدَىِ الْقائِم(عليه السلام) مَوْتٌ أحْمَرُ وَ مَوْتٌ أبَيَضُ . . . فَأمّا الْمَوْتُ الاْحْمَرِ فَبالْسَّيفُ، وَ أمّا الْمَوْتُ الأبْيَضُ فَالْطّاعُونُ».( [5] )
«پيشاپيش ظهور حضرت قائم(عليه السلام) دو نوع مرگ خواهد بود: مرگ سرخ (كشته شدن) و مرگ سفيد (مردن) . . . مرگ سرخ به وسيله شمشير و مرگ سفيد با طاعون محقق مى شود».

3 ـ در حديثى كه ابو بصير و محمّد بن مسلم از حضرت صادق(عليه السلام) نقل كرده اند، چنين آمده است:
«لا يَكُوْنُ هذَا الأمْرُ حتّى يَذْهَبَ ثُلْثا النّاسِ. فَقِيلَ لَهُ: فإذا ذَهَبَ ثُلثا النّاسِ فَما يَبْقى؟ فَقالَ(عليه السلام): أما تَرْضَونَ أنْ تَكُونوا الثُّلُثَ الْباقِي؟».( [6] )
«اين امر ـ ظهور ـ صورت نخواهد گرفت تا اين كه دو سوّم مردم از ميان بروند.
عرضه شد: اگر دو سوّم مردم از ميان بروند، چه كسى باقى مى ماند؟
فرمود: آيا خوشحال نيستيد كه شما يك سوّم باقى مانده باشيد؟».

4 ـ در حديثى كه بزنطى از هشتمين پيشواى معصوم شيعه، حضرت على بن موسى الرضا(عليهما السلام) نقل نموده، چنين آمده است:
«قُدّامَ هذا الأمْرِ قَتْلٌ بَيوُحٌ. قلْتُ: وَما الْبَيُوحُ؟ قالَ: دائمٌ لا يَفْتُرُ».( [7] )
«پيشاپيش اين امر ـ ظهور ـ كشتار بسيار داغى هست.
عرض كردم: «بيوح» به چه معناست؟
فرمود: كشتار مداومى كه سرد نشود و سستى نپذيرد و از شدّت و حِدّت آن كاسته نشود».

5 ـ در ضمن حديثى كه به خط امام حسن عسكرى(عليه السلام) در پشت جلد كتابى يافت شده، و بزرگان شيعه آن را نقل كرده اند، چنين آمده است:
«شِيعَتُنا الْفِئةُ النّاجِيَةُ والفِرقَةُ الزّاكِيَةُ، صارُوا لَنا رِدْءاً وصوناً، وَعَلَى الظَّلَمَةِ إلْباً وَعَوْناً، سَيُفَجَّرُ لَهُمْ يَنابِيعُ الْحَيَوانِ بَعْدَ لَظى النيرانِ».( [8] )
«شيعيان ما گروه رستگاران و طايفه پاكيزگان هستند. آن ها بازو و پشتيبان ما هستند و در برابر ستمگران يار و ياور ما مى باشند. پس از شعله ور شدن آتش ]فتنه ها و جنگ ها[ چشمه هاى زندگى حقيقى برايشان روان خواهد شد».

6 ـ در حديثى كه حضرت ولى عصر(عليه السلام) در باره برخى از نشانه هاى ظهور به يكى از تشرّف يافتگان محضر اقدسش فرموده، چنين آمده است:
«عَلامَةُ ظُهُورِ أمْرِي كثْرَةُ الْهَرْجِ وَالْمَرْجِ وَالْفِتَنِ».( [9] )
«نشانه ظهور من، كثرت هرج و مرج و فتنه و آشوب است».


رواياتى كه در باره نشانه هاى ظهور و فتنه و آشوبهاى آخرالزمان از پيشوايان معصوم(عليهم السلام)رسيده، فراوان است و ما به همين مقدار بسنده مى كنيم.
در اينجا مى خواهيم مطلبى را به موضوع مورد بحث اضافه كنيم و آن اين كه: ممكن است برخى تصوّر كنند كه آنچه درباره حوادث آخرالزمان و جنگ هاى آن دوران روايت شده، كمى مبالغه آميز است; ولى قطعاً چنين نيست. زيرا حوادث مربوط به آخر الزمان در كتب مقدّسه آسمانى نيز از زبان پيامبران عظيم الشأن پيشين بازگو شده، و نشان مى دهد كه جنگ آينده براى جهان يك امر غير قابل اجتنابى است كه دير يا زود شعله آن فروزان مى شود، و حوادث فراوانى كه امروز در سراسر جهان جارى است جز با ظهور آن يكتا منجى جهان، پايان نمى پذيرد.
اينك فرازهايى از كتب مقدّسه تورات و انجيل كه در اين باره آمده است، نقل مى نماييم:

در تورات مى خوانيم:
«و خداوند مى گويد: در تمامى زمين دو حصّه منقطع شده، خواهند مرد، و حصّه سوّم در آن باقى خواهد ماند. و حصّه سوّم را از ميان آتش خواهم گذرانيد و ايشان را مثل قال گذاشتن نقره قال خواهم گذاشت و مثل مصفّى ساختن طلا ايشان را مصفّى خواهم نمود. و اسم مرا خواهند خواند و من ايشان را اجابت نموده، خواهم گفت كه، ايشان قوم من هستند و ايشان خواهند گفت كه، يهوه خداى ما مى باشد».( [10] )

در انجيل مى خوانيم:
«و در آفتاب و ماه و ستارگان، علامات خواهد بود و بر زمين، تنگى و حيرت از براى اُمّتها روى خواهد نمود به سبب شوريدن دريا و امواجش، و دلهاى مردم ضعف خواهد كرد از خوف و انتظار آن وقايعى كه بر ربع مسكون ظاهر مى شود».( [11] )

آرى خوانندگان گرامى! از مجموع روايات و پيشگويى هاى پيشوايان استفاده مى شود كه: مسأله جنگ و خونريزى و درگيريها و نابسامانيها و كشمكشهاى امروز جهان همچنان ادامه خواهد داشت تا زمانى كه به جنگ جهانى سوّم و ظهور يگانه منجى عالم منتهى گردد، و خورشيد تابناك امامت از افق مكه معظّمه طلوع نمايد، و همه ستمكاران و متجاوزان را طعمه شمشير سازد، و انتقام خون مظلومان را از ستمگران تاريخ بستاند، و هر حقى را به صاحب حق برساند، و به تمام بدبختيها، خاتمه دهد. ان شاء اللّه



[1] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 29 و 30، به نقل از كيهان، مورخ 21/2/1351.

[2] ـ مهدى انقلابى بزرگ، ص 17.

[3] ـ مهدى انقلابى بزرگ، ص 17.

[4] ـ عقد الدرر، ص 63.

[5] ـ غيبت نعمانى ص 277، ح 61 ; غيبت شيخ طوسى، 267 ; عقد الدرر، ص 65 ; بحار الانوار، ج 52، ص 211، حديث 59.

[6] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 207، ح 44.

[7] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 182، ح 6 ; بشارة الاسلام، ص 162، باب 9، في علامات الظهور عن علي بن موسى(عليه السلام).

[8] ـ بحار الانوار، ج 75، ص 378; بشارة الاسلام، ص 168 و نوائب الدهور، ج 3، ص 336.

[9] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 320; بشارة الاسلام، ص 169.

[10] ـ تورات، كتاب زكرياى نبى، باب 13، بندهاى 8 و 9.

[11] ـ انجيل لوقا، باب 21، بندهاى 25 و 26.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد