PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گفتگوی بنده و خدا یا گفت و گوی خدا و بنده اش



vahid5835
21st April 2013, 05:03 PM
گفتگوی بنده و خدا یا گفت و گوی خدا و بنده اش

http://funrooz.com/wp-content/uploads/2011/02/w57h6r09fc2nx4w9eh1n1.jpg (http://funrooz.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D9%86%D8%AF-%D9%88-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D9%88-%D8%A8%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B4.html) گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را
که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم
آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی
که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،
من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،
من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،
با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟..
گفت: عزیزتر از هر چه هست،
اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید
عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی
بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان
چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم،
آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی،
توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد
بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی،
می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.
آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،
تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،
من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی
وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.
گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت
گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت

بنت الهدی
21st April 2013, 05:20 PM
خدایا تنهاترین ادم دنیارو اونقدر تنها نذاااار که به بی لیاقترین ادم دنیا بگه عشقم....................

بنت الهدی
21st April 2013, 05:26 PM
خدایا تورا عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم...
تورا بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم...
تورا وفادار دیدم و هرجا که رفتم بازگشتم...
تورا گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت امدم...
....
....
تو مرا چه دیدی که همواره مهربان ماندی...؟

morta.z
21st April 2013, 05:31 PM
خدای مهربان ما بنده لایقت نبودیم اما تو همیشه بهترینها را به ما عطا کردی .......

maede raha
21st April 2013, 05:37 PM
ممنون خیلی زیبا بود[tashvigh]
فکر میکنم خدا خواست بهم بگه این سنگی که جلوی پامه برای چیه

mahmoodmah
21st April 2013, 06:59 PM
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند.. پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند. پسرک گفت : ”اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.” مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.. برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد.. در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما،
پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند! خدا در روح ما زمزمه می کندو با قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت
نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند

"golbarg"
21st April 2013, 07:36 PM
فقط باید سکوت کرد الان

h.khakpour
21st April 2013, 08:19 PM
دلم کـــــــــــمی خدا میخواد…
کمی سکـــــــــــوت…
کمی دل بریدن میخواد…
کمی اشک…
کمی بهت…
... کمی آغوش آسمانی
کمی دور شدن از این آدمها…!
کمی رسیدن به خدا

k.ahmadi
21st April 2013, 11:21 PM
خدایااااااا
خیلی دوست دارم.[golrooz][golrooz][golrooz]

Dorna dordone
22nd April 2013, 09:46 AM
روزها فکر من این است و همه شب سخنم...که چرا غافل از احوال دل خویشتنم!



بارپروردگارم

اینبار در خانه ات را کوبیده ام

باز کن

گلهایی را که برایت ارمغان آورده ام

دارند میمیرند...[negaran]

s.s.n
22nd April 2013, 02:49 PM
چه باید گفت؟!
بسیار زیبا بود.[golrooz]

ياكريم11
22nd April 2013, 04:26 PM
الهی
گر تو دلم را بشکنی از من چه بشکن بشکنی.
الهی نامه ی علامه حسن زاده ی آملی حفظه الله

*masoumeh*
22nd April 2013, 10:40 PM
خدایا!
عظمت ژرفای تورانمیشناسم فقط میدانم
چون ماهیان که ازعمق وسعت دریا بیخبرند که معبود این می خسته هستی و
اگردیدازمن برگیری
.
.
خواهم مرد

- - - به روز رسانی شده - - -

5000
22nd April 2013, 11:04 PM
خداوندا تو خود خوب می دانی بهترین لحظاتم با تو رقم می خورد وقتی به گذشته ام می نگرم چیزی جز محبت و توجه از تو چیزی نمی یابم عشق تو انسان را به اوج می برد . دوستت دارم نگذار دستم را از دستت جدا کنم...[golrooz]

fly in the sky
24th April 2013, 08:58 PM
ممنون

- - - به روز رسانی شده - - -

ممنون

- - - به روز رسانی شده - - -

ممنون

- - - به روز رسانی شده - - -

ممنون

موازنه
28th April 2013, 09:31 AM
خدایا تنهاترین ادم دنیارو اونقدر تنها نذاااار که به بی لیاقترین ادم دنیا بگه عشقم....................

عاااااااااااااااااااااااا ااااالی بود................واقعا عالی بود............مررررررررررررررر رررررسی

موازنه
28th April 2013, 09:33 AM
خدایا....................
گاهی مردن چه سخت میشود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یا بمیران یا برای زندگی انگیزه ای قرار ده....................

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد