PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خوارج از آغاز تا نهروان



اسماعیل س
8th November 2012, 04:11 PM
خوارجاز شکل گیری تا نهروان
فهرست
چکیده
مقدمه
ریشه خوارج
معنای لغوی و اصطلاحی
گذری بر دوران خلافت علی (ع)
1 -1- خلافت
1-2- جنگ جمل
1-3- جنگ صفین 1
-4- ماجرای حکمیت
آغاز جنبش
نبرد نهروان
عقاید
نتیجه گیری
منابع
مقدمه
شکل گیری مذاهب و فرق در تاریخ اسلام از مهم ترین وقایع در تاریخ این دین توحیدی می باشد ، دین اسلام تا زمانی که پیامبر اکرم(ص) در قید حیات بودند از انسجام و نظم قابل توجهی برخوردار بود اما بعد از رحلت جانگداز این پیامبر عظیم الشان در حالی که هنوز جسد ایشان بر روی دست بود و کفن و دفن نشده بود عده ای از سران اسلام ( انصار ومهاجرین) در سقیفه بنی ساعده جمع شده و برای آینده اسلام شروع به تصمیم گیری و انتخاب جانشین نمودند و حتی کوچکترین یادی از وارثان نبوت (بنی هاشم) نکردند و خودسرانه سرانجام ابوبکر را به جانشینی انتخاب کردند و وصی نبی علی (ع) را واگذاشتند و اولین اختلاف را کاشتند و در مساله امامت نظریات جدیدی ارائه شد بعد از قتل عثمان و خلافت علی (ع) و بروز اختلافات ، جنگ جمل درگرفت هنوز جنگ جمل پایان نگرفته بود که دومین جنگ بین اعراب مسلمان برای سردمداری در جهان اسلام و به بهانه انتقام قتل عثمان از طرف معاویه در صفین به وقوع پیوست بعد از آتش بس و رضایت طرفین به حکمیت ، عمروعاص نماینده معاویه ، ابوموسی اشعری نماینده تحمیل شده از سوی عده ای از سپاه علی (ع) را بفریفت و در مساله ای که هیچکدام صلاحیت نداشتند خلیفه را از نظر عمروعاص تعیین کردند و قرار متارکه جنگی بسته شد بعد از حکمیت آن عده که علی (ع) را مجبور به آتش بس کرده بودند ، پشیمان شده و خواهان جنگ شدند آنها از سپاه علی (ع) جدا شده و در منطقه ای نزدیک کوفه مستقر شدند و باعث انشعاب در سپاه علی (ع) شدند و با افکار تندروانه در برابر آن حضرت موضع گرفتند.
ریشه خوارج
ابوسعید خدری نقل می کند که در نزد رسول خدا (ص) بودیم که مشغول تقسیم غنائم بود ، ذوالخویصره که مردی از بنی تمیم بود به نزد ایشان آمد و گفت ای رسول خدا عدالت را مراعات کن رسول خدا(ص) فرمود : وای بر تو اگر من عدالت نداشته باشم کیست بتواند مراعات عدالت کند ! تو با این سخنان خود به زیانکاری افتاده ای عمر در محضر رسول خدا (ص) بود گفت ای رسول خدا فرمان بده تا به خاطر این جسارت ادبش کنم و گردن او را بزنم ، پیامبر(ص) فرمود او را واگذار که برایش یارانی خواهد بود و آنقدر تظاهر به دین کنند که شما عبادات و نماز و روزه خود را در کنار عبادات آنها ناچیز می شمارید. این گروه قرآن میخوانند اما قرآن از گلویشان بالاتر نرود این جماعت از دین خدا خارج شوند چنان که تیر از کمان بیرون رود ، آن جماعت را علامتی است که رهبرشان مردی سیاه چهره است که در یکی از بازوانش برآمدگی چون پستان زن یا مانند تکه گوشتی است و این گروه در زمانی که مردم دچار پراکندگی و اختلاف شدند خروج نمایند.(خوارج و علل پیدایش آن ، صص 17 و 18) و (حیات الصحابه ، صص 335و336)هر که خروج کند بر امام به حق که جماعتی (عموم) بر امامت او اتفاق کرده اند ، او را خارجی خوانند؛ خواه آن خروج در ایام صحابه بر ائمه راشدین باشد یا بعد از ائمه بر تابعین باشد و بر امامان هر زمان.(الملل و النحل ، ص 114)در اثنای جنگ صفین که میان امام علی (ع) و معاویه در سالهای 36 و 37 ق. در گرفت اختلافی در سپاه امام علی (ع) رخ داد که مبدا پیدایش فرقه ای به نام خوارج گردید . هرچند در آغاز به نظر می رسید که خوارج صرفا" فرقه ای سیاسی_نظامی هستند ، اما در ادامه به یک فرقه اعتقادی_مذهبی تبدیل شدند.(آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی ، صص 17 و 18)
معنای لغوی و اصطلاحی خوارج
خوارج جمع خارجی به معنای خروج کننده و شورش است ف خارجی به دو معنای عام و خاص به کار می رود و معنای عام آن به کسی اطلاق می شود که علیه امام بر حق و مورد قبول مسلمانان شورش کند ؛ اما خوارج در معنای خاص به کسانی گفته می شود که در جنگ صفین در اعتراض به حکمیت و در مقابل امام علی (ع) شورش کردند و با او جنگیدند و سپس کار خود را با آرایی مانند کافر بودن گناهکارو وجوب جنگ با کافر توجیه کردند.(آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی ، ص 24) خوارج نام خود را به دلیل خروج از صفوف طرفداران علی (ع) به طور خاص و و خروج از میان عامه مسلمانان به طور عام دارند و در تاریخ به دلیل خطبه مشهوری که علی (ع) علیه آنان قرائت کردند به مارقین هم شهرت دارند. مارق در اصطلاح تیری است که از نشانه بگذرد و به خوارج به دلیل بیرون رفتنشان از دین اطلاق شده است.(اندیشه های سیاسی در اسلام و ایران ،صص60 و61)امام علی (ع) آنان را مارقین نامید و قبل از آن پیامبر این لقب را به آنها داده بود ، زیرا آنها از فرمان امام علی (ع) خارج شدند و علیه آن حضرت شوریدند و از این رو به آنان خوارج یا شورشیان نیز گفته می شود. تفاوت آنها با شورشیان دیگر این بود که مکتب و عقاید خاصی داشتند و بعدها آنها طرفداران ساکتی هم پیدا کردند و مکتب کلامی خاصی را به وجود آوردند . خوارج در ابتدا یک فرقه سیاسی بود که در جریان حکمیت در جنگ صفین به وجود آمد آنان عده ای مقدس مآب بودند ، زهد افراطی داشتند و تعصب را به همراه برداشت های نادرست از قرآن در هم آمیختند و جریان تحجر و جمود را در اسلام ایجاد کردند آنان نسبت به اسلام اعتقاد محکمی داشتند که از سر تحجر و قشری نگری بود ؛ متعبد ، شب زنده دار ، روزه دار و قاری قرآن بودند و تحجر ، تعبد و تعصب را همراه با خشونت و تندی به کار می بردند ، آنان شتاب زده و بدون شناخت صحیح دست به کاری زدند که به نتیجه نرسید ، به همین دلیل به آنها مارقین گفته شد ف زیرا مرق تیری است که به سرعت از کمان خارج می شود در حالی که به هدف برخورد نمی کند(سیره اجتماعی و سیاسی امام علی (ع) ، ص 239)خوارج از آن جهت به این نام خوانده شدند که از اطاعت خلیفه ، علی (ع) ، خارج شدند.(دولت و حکومت در اسلام ، ص68)در عراق جمعی از شیعه علی ، جهت قضیه حکمین ، بر او خروج کردند ، ایشان را خوارج خوانند علی در نهروان با ایشان جنگ کرد بیشتر خارجیان کشته شدند.(تاریخ گزیده ، ص196)چون جنگ نهروان در حروراء روی داده بود از این رو مارقون را حروریه نیز گفته اند و جملگی خوارج نامیده شدند و همه فرقه های خوارج از این دسته پدید آمده اند.(فرق الشیعه نوبختی ، ص 13)لقب هایی که به خوارج داده شده بسیارند : از آن جمله اند " حروریه ، شراة ، حراریه ، مارقه و محکمه " خوارج این نام ها را پذیرفته اند مگر مارقه را ! زیرا خود را بیرون شدگان از دین ندانند ، آنچنانکه تیر از کمان به بیرون پرتاب شود اما علت آنکه خوارج نامیده شده اند خروجشان بر علی (ع) بوده است و محکمه اند بدان سبب که حکمین را انکار کرده و گفتند : " لا حکم الا الله " جز حکم خدا را نپذیریم. حروریه لقب یافته اند که در حروراء نخستین بار خروج کردند. اما آن کسان که بدیشان شراة گویند ، به سبب سخنی است که در حق خویش گفته اند : خود را به عبادت حق فروختیم یعنی بهشت را خریده ایم.( مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین ، ص 67)و این خوارج طایفه مارقه اند آنانکه در نهروان جمع شده بودند.(الملل و النحل ، ص 115)
گذری بر دوران خلافت امام علی (ع)
خلافت بعد از قتل عثمان اصحاب پیامبر (ص) ، ابوالحسن علی بن ابیطالب را که بی تردید بزرگترین و ممتازترین شخصیت اسلام بود به خلافت برگزیده و خلیفه چهارم نامیدند و همه جهان اسلام عملا" به خلافت وی تسلیم شد. انتخاب علی (ع) در قدم اول با مخالفت عده ای از مدعیان این مقام و دشمنان شخصی آن حضرت مصادف گردید. وجود رقبا و دشمنانی چون طلحه ، زبیر ، و عایشه زن پیامبر (ص) مشکل بزرگی در راه خلافت علی (ع) بود.(تاریخ ایران از ظهور اسلام تا سقوط بغداد ، ص67)
جنگ جمل
زبیر و طلحه با خلافت علی (ع) موافقت نمودند و بعد از بیعت ، هر دو از مدینه به مکه رفتند و با عایشه مادر مومنان اتفاق کردند بر آنکه به بیعت علی (ع) راضی نشوند و خون عثمان بطلبند و زعم ایشان آن بود که علی (ع) مردم را بر قتل عثمان تحریض کرد و مروان حکم هم با ایشان متفق شد آنگاه با مردمان گفتند غوغا از شهرها و بندگانی که در مدینه بودند بر این مسکین عثمان بن عفان غالب شدند و او را به ظلم بکشتند و خونی حرام در شهری حرام در ماهی حرام بریختند و مردم را استمالت می دادند و به خود دعوت می کردند و روی به بصره نهادند تا به مدد اهل بصره در این کار شروع نمایند. بعد از آن خبر رسید که عایشه و طلحه و زبیر ، خلقی بسیار جمع کرده اند و عزم قتال دارند ف امیرالمومنین (ع) لشکری از مهاجر و انصار ترتیب داد و به بصره رفت.(تجارب السلف ، صص 42 و 43)علی (ع) با آگاهی از جریان به کوفه رفت تا از مردم آنجا کمک بخواهد و آنان به یاری علی (ع) آمدند.علی (ع) از کوفیان سپاهی فراهم آورد و برای نبرد با مخالفان شورشی روانه شد دو گروه در محلی نزدیک بصره روبرو شدند. در این واقعه عایشه در هودجی بر روی شتر نشسته و مردم را به جنگ با علی (ع) ترغیب می کردو از همین رو این کارزار به جنگ جمل معروف شد ، سرانجام نبرد با پیروزی علی (ع) پایان گرفت. طلحه با تیری نامعلوم و زبیر نیز پس از کناره گیری از نبرد در حالی که به سوی مکه می رفت به قتل رسید. ولی عایشه را نزد علی (ع) بردند و عایشه را با احترام به مکه بازگرداند. علی (ع) وارد بصره شد و مردم آنجا با وی بیعت کردند. علی (ع) پس از آن در عراق مستقر شد و کوفه را مرکز خلافت خود قرار داد.(دائرة المعارف تاریخی ؛ رویدادهای تاریخ اسلام ، ص49)
جنگ صفین
جنگ صفین نتایج بسیار مهمی بر اوضاع کلی اسلامی داشت و آن گام دیگری در راهی بود که با کشته شدن عثمان بن عفان آغاز شده بود.(امویان ، ص23)هنگامی که با امام علی (ع) برای خلافت بیعت شد ، معاویه از بیعت با او خودداری و او را متهم به قتل عثمان و پناه دادن قاتلان عثمان در میان سپاهیانش کرد مردم شام به خونخواهی عثمان و جنگ با امام علی (ع) با او بیعت کردند.(امویان ، ص 12)علی (ع) خبر یافت که معاویه برای نبرد آماده گشته و مردم شام بر او گرد آمده اندپس همراه مهاجران و انصار رهسپار شد.(تاریخ یعقوبی ، ص 88)مرتضی علی با نود هزار مرد به جنگ معاویه عزم شام کرد و معاویه با صد و بیست هزار مرد برابر آمد ، به موضعی که صفین خوانند در ذی الحجه سنه ست و ثلثین بهم رسیدند.(تاریخ گزیده ، ص 194)معاویه لشکری بزرگ فراهم آورد و به بهانه خونخواهی عثمان روی به عراق نهاد ، لشکر عراق در صحرای صفین با لشکر شام روبرو گشت و چون در آخرین روزهای جنگ ، مسلم شد که پیروزی از آن سپاه عراق خواهد بود ، مشاور معاویه ، عمرو عاص ، نیرنگی به کار برد بزرگان شام را گفت هرچند جلد قرآن همراه دارند بر سر نیزه کنند و سپاه عراق را به حکم قرآن بخوانند. و در سپاه علی تنی چند منافق بودند که از این پیشنهاد استقبال کردند هر چه علی (ع) گفت این حیله ای است که معاویه برای رهایی خود به کار می برد ، نپذیرفتند و گفتند اگر پیشنهاد شامیان را نپذیری تو را خواهیم کشت. علی (ع) به ناچار گفته آنان تن در داد.(تاریخ تحلیلی اسلام ، صص142و143)از طرف مرتضی علی بیست و پنج هزار کس کشته شدند و از جمله بیست و پنج صحابه بدری و از طرف معاویه چهل و پنج هزار کس به قتل آمدند و بیشتر روزها ظفر لشکر علی (ع) را بود.(تاریخ گزیده ، ص 194)در الکامل ابن اثیر آمده : چون عمرو دید که عراقیان دلیری می کنند و کارزار سخت شده از مرگ ترسید به معاویه گفت : آیا می خواهی یک پیشنهاد بکنم که بر اتحاد و اجتماع ما بیفزاید و موجب تفرقه و نفاق آنها گردد ؟ گفت آری ، گفت ما قرآن ها را بر سر نیزه بالا می بریم و می گوییم قرآن میان ما و شما حکم کند اگر بعضی از آنها قبول نکنند بعضی دیگر خواهند گفت باید حکم قرآن را قبول کنیم ، همین مخالفت موجب تفرقه و نفاق (سستی) خواهد بود.اگر همه قبول کنند ما جنگ را برای مدتی متو قف خواهیم کرد.آنگاه (معاویه و اتباع او) قرآنها بر سر نیزه ها افراشتند و گفتند قرآن میان ما و شما حکم خواهد کرد (اگر این جنگ و فنای قبایل باشد) برای دفاع از مرزهای شام کسی زنده نخواهد ماند. چون مردم (عراقیان) آن وضع را دیدند گفتند ما دعوت آنها را به کتاب خداوند قبول می کنیم.(الکامل ؛ تاریخ بزرگ ایران و اسلام ، صص 101 و 102)در ملل و نحل شهرستانی در مورد حکمیت چنین آمده است : و مقرر شد که دو حکم تعیین شود یکی از جانب مرتضی و یکی از طرف مخالفین تا بر رای ایشان کار را قطع نماید و خوارج در مقرر نمودن حکم مزاحم بودند مرتضی خواست که عباس بن عبدالله را حکم سازد خوارج به فرستادن وی راضی نشدند و گفتند که او از آن توست و ابرام نمودن به فرستادن ابو موسی اشعری که بر حکم کتاب خدای حکم کند و مرتضی او را فرستاد و بعد از فرستادن ابوموسی چون احوال موافق مرتضی جاری نشد به آن راضی نشد ، خوارج را ماده نزاع پخته شد و خروج ظاهر کردند و گفتند چرا رجال را حاکم می گردانی حکم نیست مگر خدای را جل و علا .(الملل و النحل ، ص 115)پس سپاه علی (ع) دو دسته شدند [گروهی فرمان علی (ع) کردند و گروهی خوارج شدند] و بر علی (ع) بیرون آمدند و گفتند ما کتاب خدای باز نتوانیم دادن اگر فرمان کنی و اگر نه ترا بکشیم که ما عثمان را از بهر آن برداشتیم که او بر کتاب خدای کار نکرد و مالک اشتر پیش اندر بود و حرب می کرد این خوارج گفتند اگر مالک را باز خوانی و اگر نه ما ترا و مالک را بکشیم چنانکه عثمان را. و شمشیر برکشیدند و آهنگ علی (ع) کردند علی (ع) مالک را گفت اگر تو باز نیایی مرا بخواهند کشت این مردمان. مالک باز آمد و گفت ای مردمان شرم ندارید که به قول فاسقان فریفته شدید و بر امیر مومنین بیرون آمدید و ندانید که ایشان شما را همی فریفتند. ایشان گفتند ما با آنکس که او ما را به کتاب خواند نتوانیم حرب کردن و شما را نیز همداستان نباشیم که حرب کنید تا ایشان دست از حربق باز داشتند.(تاریخ نامه طبری ؛ بازگردانیده منسوب به بلعمی ، صص 647 و 648)علی (ع) که می دانست این فریبی است که عمروعاص طراح آن است تصمیم گرفت که آن را رد کند ولی گروهی از سپاهش وی را به پذیرش آن واداشتند و او با بی میلی و ترس از بروز فتنه در میان سپاه به آن تن در داد.(دائرة المعارف رویدادهای تاریخ اسلام ، ص 50) لیکن اشعث بن قیس که معاویه از او دلجویی کرده و به او نامه نوشته زبان به اعتراض گشود و گفت مردم را به حق دعوت کرده اند ، علی (ع) گفت اینان با شما فریبکاری کردند و خواستند شما را از خود باز دارند اشعث گفت به خدا قسم باید پیشنهاد ایشان را بپذیری ، یا هم تو را به آنان تسلیم می کنیم.(تاریخ یعقوبی ، ص 90)
ماجرای حکمیت
آنگاه نوبت به تعیین داور دو طرف رسید. این داوران باید انتخاب می شدند و در محلی به نام دمة الجندل بروند و در آنجا با مراجعه به کتاب خدا و سنت رسول (ص) معین سازند که از علی (ع) و معاویه کدام یک شایسته رهبری مسلمانان خواهند بود.مسلم بود که داور شام عمروعاص است علی (ع) می خواست پسر عموی خود عبدالله بن عباس را برای این کار برگزیند ، اما همان منافقان عراقی راضی نشدند و ابوموسی اشعری را که مردی ساده لوح بود و از علی (ع) نیز دل خوشی نداشت نام بردند چرا که در جنگ بصره شرکت نکرده بود. سرانجام با اصرار سخن خود را به علی (ع) قبولاندند.(تاریخ تحلیلی اسلام ، صص143) حضرت امیر (ع) فرمودکه : من بر رای ابوموسی و حزم او شوقی ندارم ، عبدالله بن عباس باید که از جانب من حکم کند ، خوارج گفتند : به خدا قسم که میان تو و عبدالله فرق نمی کنیم.(تاریخ روضة الصفا فی السیرة الانبیا و الملوک و الخلفا ، ص 2008)در تاریخ گزیده درباره انتخاب داوران چنین آمده است : از طرف معاویه عمروعاص معین شد و از طرف علی (ع) عبدالله بن عباس. شامیان راضی نشدند و گفتند او عمه زاده توست و به قرابت نگردد و بر ابو موسی اشعری قرار گرفت.(تاریخ گزیده ، ص 195)در خصوص انتخاب ابوموسی اشعری به عنوان حکم نیز علی (ع) باز در مقابل رای همانها کوتاه آمد. معاویه عمروعاص را به عنوان نماینده خود برگزید. دو حکم در دومة الجندل یا نزدیکی آن ،اذرح، با یکدیگر ملاقات و مذاکره کرده و بر عزل هر دو و واگذاری امر خلافت به مسلمانان توافق کردند تا مسلمانان هرکه را می خواهند به خلافت برگزینند. وقتی مردم برای شنیدن نتیجه حکمیت گرد آمدند ، عمروعاص ابوموسی را به این بهانه که وی در مسلمانی با سابقه تر و از نظر سن بزرگ تر است برای اعلام نتیجه پیش انداخت. ابوموسی پیش آمد و گفت : ما توافق کردیم که هریک از ما طرف خود را عزل کند و انتخاب خلیفه بر عهده مسلمانان باشد تا هرکه را بخواهند انتخاب کنند. آنگاه عمروعاص پیش آمد و گفت : من با تصمیم ابوموسی با خلع طرفش یعنی علی (ع) موافقم ولی من طرف خود را تثبیت میکنم زیرا وی عثمان را یاری کرد و خونخواه اوست و شایسته ترین مردم برای جانشینی عثمان است. عمروعاص بدین گونه از غفلت ابوموسی بهره جست و خواسته خویش را عملی ساخت.(دائرة المعارف رویدادهای تاریخ اسلام ، ص 50) عمروعاص بر ابوموسی اشعری مکر کرد و گفت صلاح در آن است که هر دو را از خلافت معزول کنیم و ثالث اختیار کنیم همچنانکه عمر بن خطاب فرمود. ابوموسی دم او بخورد و به واسطه کبر سن و علم اول خطبه کرد و تشبیه به انگشتری کرده و علی را از خلافت معزول کرد ، عمروعاص تشبیه به انگشتری کرده ، و خلافت بر معاویه مقرر داشت.(تاریخ گزیده ، ص 195)وقتی برخلاف رای و رضای علی (ع) و فشار اشعث بن قیس و جمعی موضوع تحکیم تحمیل شد و صلحنامه به امضا رسید ، عده زیادی از سپاه اعتراض کردند و راضی نشدند چون اشعث مفاد آن صلحنامه را بر سپاه خواند گروهی از افراد گفتند تحکیم افراد در قرآن غلط است (لا حکم الا الله) حکم از آن خداست بعد به علی (ع) اعتراض کردند و گفتند اگر اینها مسلمان بودند و شما با آنها کار را به قرآن واگذار می کنید چرا با آنها جنگ کردید و کشتگان ما در این جنگ چه سرنوشتی دارند ؟ آیا ماجور و شهید هستند یا نه ؟ مقصودشان این بود اگر ما بر بینه و حق بودیم و جهاد این قوم بر ما واجب بود هنوز بر آن بینه هستیم باید بجنگیم تا تسلیم شوند کشته گردند و اگر غیر از این است جنگ ما غیر مشروع بوده و کشتگان ما معذب هستند و چون علی (ع) بر حق بودن آنها را گوشزد می نمود ، میگفتند پس از قول خود برگرد و جنگ را ادامه بده.(زندگانی حضرت علی (ع) ، ص353 ) چون علی (ع) ازقضیه ابوموسی و و عمرو خبر یافت گفت درباره این حکمیت از پیش به شما گفتم و شما را از آن نهی کردم ولی فرمان مرا نبردید اکنون نتیجه مخالفت مرا می بینید به خدا می دانم کی شما را به مخالفت و نافرمانی من واداشت ، اگر می خواستم او را می گرفتم ولی خدا سزای او را خواهد داد منظورش اشعث بن قیس بود. هر که از این حکمیت طرفداری کند اگر هم زیر عمامه من باشد بکشید، بدانید که این دو مرد خطاکار به عنوان حکم برگزیدید ، حکم خدا را رها کردند ، و بی دلیل و به ناحق مطابق دلخواه خود حکم کردند و حکم قرآن را رعایت نکردند و به خلاف حکم قرآن رای دادند و گفتارشان با حکمشان اختلاف داشت.(مروج الذهب و جواهر المعادن ، ج1 ، صص 760 و 761)آغاز جنبشمورخان به طور کلی پیدایش گروه خوارج را از جنگ صفین و داستان حکمیت می دانند و از آن فراتر نمی روند و همچنین معتقدند که حرکت آنها صد در صد انگیزه دینی داشته و از تقوای زیاد و اعتقاد محکم به مبانی اسلامی نشات گرفته است ، اگرچه در تشخیص خود دچار خطا و اشتباه شده اند ف حتی بعضی از نویسندگان آنها را به خاطر تقوا و دین باوری و شجاعتشان مورد ستایش قرار داده اند.(خوارج در تاریخ ، ص 13 )اول کسی که خروج کرد بر مرتضی علی _رضی الله عنه_جماعتی بودند از کسانی در جنگ صفین با وی بودند و غلیظ تر و سخت ترین آن طایفه اشعث بن قیس کندی است و مسعر بن فدکی تمیمی و زید بن حصین طایی گفتند قوم ما را به کتاب خدا دعوت می کنند و تو ما را به شمشیر دعوت می کنی. تا انکه مرتضی علی گفت من آنچه در کتاب خداست داناترم و به سرزنش گفت بروید و با باقی گروه ها از متمردان ملحق شوید که تکذیب خدا و رسول خدا می کنند و با وجودی که شما صدق الله و رسول می گویید ، و تمام آن گروه به مبالغه و مزاحمت گفتند که مالک اشتر از جنگ با مسلمانان منع کن و الا ما همان کاری که با عثمان آوردیم بر تو بیاوریم ، امیرالمومنین علی به ضرورت مالک اشتر را طلب فرمود و اشتر بعد از آنکه کمال اجتهاد و کوشش در شکست دادن مخالفان به ظهور آورده و انتظام احوال آنها را بر هم زده بود و باقی نمانده بود مگر اندکی از آن قوم. اطاعت امر مرتضی نمود.(الملل و النحل ، ص 114)پس از آنکه علی (ع) در میان خود و معاویه به تعیین داوران (حکمین) راضی شد ، گروهی از کسانی که هواخواه او بودند از پیروی او سرباز زده و گفتند که حکمی جز فرمان خدا نباشد. پس علی را کافر شمرده و از وی بیزاری جستند و ذوالثدیه را به سرداری خویش برگزیدند و برعلی (ع) خروج نمودند و ایشان را مارقون یعنی بیرون شدگان از دین خوانند. علی (ع) با این دسته نبردی سخت در نهروان روی داد و از آنان بسیار کشت و ذوالثدیه نیز در این نبرد کشته شد.(فرق الشیعه نوبختی ، ص 12)چون امیرالمومنین علی (ع) باز کوفه آمد به حکمین مردی بود نامش عروه بن ادیه تمیمی ؛ علی (ع) را گفت بدان که " لا حکم الا الله " حکم را خدای است ، و تو حکم خدای را بشکافتی و به بوموسی و عمر افگندی ، ایشان حکم خدای ندانند. ما به قول ایشان همداستان نه ایم ، اگر این حکم حکمین بشکافی و الا ما بر تو عاصی شویم و تو بدین که کردی کافر شدی. علی گفت : حکمین شما کردید نه من کردم اگر کافر شدید شما شدید. پس خوارج همه یکی شدند و بسگا لیدند و بر در کوفه دیهی است نامش حروراء ، آنجا گرد آمدند و گفتند ما امیری دیگر کنیم و با علی (ع) حرب کنیم و شبث بن ربعی را بر خویشتن امیر کردند.( تاریخ نامه طبری ؛ بازگردانیده منسوب به بلعمی ، 650)گروه خوارج بلافاصله پس از جریان حکمیت در جنگ صفین پیدا شدند و در مقابل علی (ع) سر بر آوردند پس از پایان دردناک جنگ صفین و درگیری های لفظی تندی که میان جمعی از یاران علی (ع) به وجود آمد آن حضرت همراه سپاه خود منطقه را به قصد کوفه ترک کرد اما دوازده هزار تن از سپاهیان به عنوان اعتراض به قبول حکمیت از آن حضرت جدا شدند و به جای کوفه عازم محلی به نام حروراء شدند ، حروراء آبادی کوچکی در نزدیکی کوفهبه گفته بعضی ها دو میل با کوفه فاصله داشت.(خوارج در تاریخ ، ص 45) چون حکمیت پایان یافت کسانی که موضوع حکمیت را پیشنهاد کرده بودند و امیرالمومنین را وادار به پذیرفتن آن پیشنهاد کرده بودند پشیمان شدند آنگاه بازگشته نزد علی (ع) آمدند و گفتند : داوری جز در نزد خداوند نیست ، علی (ع) گفت : آری داوری جز از طرف خداوند نیست ، گفتند پس چرا تو شخصی را برای داوری برگزیدی ؟ گفت من به قضیه انتخاب حکم راضی نبودم این شما بودید که بدان رضایت دادید ، من شما را آگاه کردم که این کار مکری از جانب مردم شام است و فرمان دادم با دشمنان شامی خود بجنگید ، اما شما جز داوری چیز دیگر نخواستید و بر رای من چیره شدید و چون چاره دیگر جز انتخاب داور نبود کار را استوار نموده و با حکمین شرط کردم به کتاب خداوند عزوجل عمل کنند ، و هرچه را کتاب خداوند زنده و پایدار ساخته آن را زنده و پایدار نمایند و آنچه را کتاب خدا مرده و از میان رفته دانسته آن را مرده و از میان رفته بدانند ، لیکن ایشان سرپیچی کرده با کتاب خدا مخالفت نمودند و به هوای نفس عمل کردند ولی ما همچنان بر رای اول خود یعنی جنگ با دشمن باقی هستیم. خوارج گفتند درست است که ما در آغاز به امر حکمیت رضایت دادیم لیکن بعدا" از این کار پشیمان شدیم و فهمیدیم که بر اشتباه و خطا بوده ایم ، تو نیز اگر اقرار به کفر خود کنی و و از خطا و اشتباهی که در امر حکمیت مرتکب شده ای خدا را استغفار کنی ما با تو به جنگ دشمن تو و دشمن خود می رویم و گرنه آگاه باش که با تو پنجه در می افکنیم.(تاریخ فخری ، صص 127 و 128)علی (ع) در طعن خوارج فرمود : سنگ بلا بر سرتان ببارد ، چنانچه نشانی از شما باقی نگذارد ، پس از ایمان به خدا و جهاد با محمدمصطفی (ص) بر کفر خود گواه باشم ؟! اگر چنین کنم گمراه باشم و در رستگاری بیراه. کنون گمراهی را راهنمای خویش و راه گذشته را پیش گیرید ف همانا پس از من همگی تان خوارید و طعمه شمشیر برنده مردم ستمکار ف که این رفتار را سنت شمارند –و شما را از میان بردارند-.(خطبه 57 نهج البلاغه ، ترجمه شهیدی ، ص47) و (خطبه 57 نهج البلاغه ، ترجمه دشتی ، ص 109 )علت خروج آنان اعتراض علیه پیشنهاد حکمیت درباره اختلافات بر سر قتل عثمان بود. اختلافاتی که اولین جنگ داخلی را میان علی (ع) ومعاویه شعله ور کرده بود طرح حکمیت مذکور در جنگ صفین به سال 37 ق. (657 م.) داده شد خوارج معتقد بودند این جریان نافرمانی خداوند و گناه است ، زیرا داوری انسانها را جایگزین حکم الهی کرده است. اینان در جنگ صفین فریاد * لا حکم الا الله* سر دادند. آنها از پذیرش خلافت علی (ع) سرباز زدند ، رفتار عثمان را محکوم کردند هرگونه تصمیمی را در انتقام قتل عثمان منتفی دانستند و هرکس را که با افکارشان مخالف بود کافر نامیدند و علی (ع) را مثل عثمان رد کردند آ«گاه دست به قتل و ترور زدند و حتی زنان نیز دراین امر مصون نماندند.(دولت و حکومت در اسلام ، صص 68 و 69) به هر ترتیب کیفیت خروج آن ملاعین چنان بود که در آن زمان که ابوموسی اشعری به جانب دومة الجندل می رفت ، حرقوص بن زهیر و زرعظ بن برج طایی به عرض امیرالمومنین علی (ع) رسانیدند که زمام حکم خداوند را به دست ابوموسی مده و از تحکیم اجتناب فرموده و به اجماع عساکر امر فرمای تا به اتفاق حرب اهل عناد و شقاق را وجهه همت سازیم. آن حضرت فرمود ک به مقتضای آیات بینات کلام ربانی ف وفا به عهد و پیمان از شرایط ایمان است و غدر و شکستن عهد سبب ناخشنودی مهیمن منان (یکی از اسمای الهی) است. من هرگز شکستن عهد روا ندارم و نقش این امر مذموم را بر لوح خاطر نگذارم. عبدالله بن الکوا و بعضی دیگر از اشقیا چون این کلمات از امیرالمومنین استماع نمودند به اتفاق آواز بر آوردند که " لا حکم الا الله " یعنی نیست حکم مگر به دست خدای سبحانه و تعالی.(تاریخ الفی ، ص 543)خوارج به قریه حروراء که میان آن و کوفه نیم فرسخ است رفتند و بدان جهت حروریه نامیده شدند و رئیس ایشان عبدالله بن وهب راسبی و ابن کوا و شبث بن ربعی بودند ، پس می گفتند : حکمی جز برای خدا نیست و چون خبر آن به علی (ع) رسید گفت : سخنی حق است که بدان باطل اراده شده ، سپس گروهی به شماره هشت هزار یا به قولی دوازده هزار بیرون رفتند و علی (ع) نزد ایشان فرستاد و با ایشان سخن گفت و بر او حجت آوردند. پس علی (ع) خود به سوی ایشان بیرون رفت و گفت : آیا بر من به نادانی گواهی می دهید؟ گفتند : نه ، گفت : پس احکام مرا به کار می بندید؟ گفتند : آری ، گفت پس به کوفه خود بازگردید ، تا با یکدیگر سخن بگوییم ، پس همگی بازگشتند سپس بر می خواستند و می گفتند : حکمی جز برای خدا نیست و علی (ع) می گفت : حکم خدا را درباره شما به کار می برم و از کوفه بیرون رفتند و بر عبدالله بن خباب بن ارت تاختند و او و همراهانش را کشتند.(تاریخ یعقوبی ، صص 93 و 94)
نبرد نهروان
گروه خوارج افراد گمنام و اجنبی نبودند تا مبارزه با آنان آسان باشد بلکه آنان افرادی سرشناس و در مملکت اسلامی و در خانواده های مسلمانان پرورش یافته بودند و در میان مسلمانان بستگان و خویشاوندانی داشتند که آنها با بر انگیختن عواطف آنها هر لحظه ممکن بود به حمایت خوارج برخیزند.(خوارج از دیدگاه نهج البلاغه ، ص 88)طبق روایت مسعودی چهار هزار کس از خوارج فراهم شدند و با عبدالله بن وهب راسبی بیعت کردند و به مدائن رفتند و عبدالله بن خباب بن ارت را که در آنجا از طرف علی (ع) حکومت داشت سر او را بریدند و شکم زنش را که آبستن بود دریدند و زنان دیگر را نیز کشتند. علی (ع) با سی و پنج هزار کس از کوفه بیرون آمده بود از طرف ابن عباس نیز که از جانب وی حکومت بصره را داشت ، ده هزار کس بیامد که اخنف بن قیس و حارث بن قدامه سعدی با آنها بودند ، و این به سال سی و هشتم بود. علی (ع) در شهر انبار فرود آمد و سپاه ها بدو پیوست و در آنجا برای مردم خطبه خواند و به جهاد ترغیبشان کرد و گفت : یکسر به سوی قاتلان مهاجران و انصار حرکت کنید که آنها مدت ها کوشیده اند تا نور خدا را خاموش کنند و به جنگ پیامبر (ص) و یاران وی ترغیب کرده اند ف اکنون به سوی ستمگران حرکت کنید که آنه برای ما از خوارج مهم ترند ولی قوم راضی نشدند مگر اینکه اول با خوارج جنگ کنند علی (ع) نیز به سوی آنها رفت تا به نهروان رسید و حارث بن مره عبدی را به رسالت نزد آنها فرستادو دعوتشان کرد که از گمراهی بازآیند ولی آنها حارث را بکشتند و کس پیش علی (ع) فرستادند که اگر از قبول حکمیت توبه کنی و اقرار کنی که کافر شده بودی با تو بیعت می کنیم وگرنه مارا رها کن تا برای خود پیشوایی انتخاب کنیم که از تو بیزاریم. علی (ع) کس پیش آنها فرستاد که قتله برادران مرا پیش من بفرستید تا آنها را بکشم پس از آن شما را رها می کنم تا از جنگ مردم مغرب فراغت حاصل کنم شاید خداوند دلهای شما را بگرداند ، بدو پیغام دادند همه ما قتله یاران تو هستیم و همگی خون آنها را حلال می دانیم و در قتل آنها شریک بوده ایم.(مروج الذهب و جواهر المعادن ، صص 763 و 764) هنگامی که امام علی (ع) تصمیم به جنگ با خوارج گرفت و به آن حضرت گفته شد که ایشان از پل نهروان عبور کرده اند فرمود : قتل گاه ایشان (موضع کشته شدگان) این طرف آب (نهروان) است ، سوگند به خدا ده تن از آنان (از کشته شدن) نجات نمی یابند. چون حضرت برای جنگ با خوارج در پی ایشان می رفت ، مردی از اصحابش آمد و گفت : یا امیرالمومنین خوارج از نهر عبور کردند ، فرمود : دیدی ایشان گذشتند ؟ آن مرد گفت : آری ، فرمود : سوگند به خدا عبور نکردند و هرگز عبور نمی کنند و محل کشته شدن آنها این طرف نهر است ، بعد از آن سوار شده رفتند ، چون نزدیک نهر رسیدند دیدند که همه خوارج غلاف شمشیرها را شکسته و اسب های خود را پی کرده آماده جنگ و فریاد می کنند " لا حکم الا الله " یعنی حکمی نیست مگر از جانب خدا ، این کلمه را شعار خود قرار داده غوغایی برپا می کردند ، پس حضرت فرمان جنگ داد ، چون جنگ تمام شد فهمیدند که نه تن از خوارج فرار کرده کشته نشده اند و از اصحاب حضرت فقط هشت تن کشته شده بودند.(ترجمه و شرح نهج البلاغه ، ج 1 تا 6 ، ص 149) و (خطبه 59 نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی ، ص 109)در تاریخ فخری این چنین آمده است : همچنین خوارج گروهی از زنان را به قتل رسانده گروه دیگر را به اسیری گرفتند و از این قبیل کار ها بسیار مرتکب شدند. پیش از این امیرالمومنین (ع) همواره در کوفه به خطبه برخاسته و مردم را به نبرد با اهل شام ف و از سرگرفتن جنگ با ایشان بر می انگیخت ولی چون خبر کارهای خوارج به امیرالمومنین (ع) رسید مردم بدو گفتند : آخر ما چگونه از کوفه خارج شویم و دست خوارج را بر روی زن و فرزند و مال خویش بازگذاریم ، ما را حرکت ده تا اول به جنگ با خوارج بشتابیم. امیرالمومنین (ع) نیز مردم را برداشته و در نهروان با ایشان روبرو شد و ایشان را تارومار کرد چنانچه گویی به ایشان فرمان رسید که بمیرید : ایشان نیز یکباره نابود شدند.(تاریخ فخری ، ص129)

عقاید
تمام خوارج بر تبری از عثمان و علی _رضی الله عنهما _اتفاق کردند و این خصلت نکوهیده را بر تمام طاعت ها مقدم دارند و گویند مناکحات به غیر این خصلت مذموم ، درست نباشد و کافر دانند صاحب گناهان کبیره را. و خروج کردند بر امام وقتی که مخالفت سنت کند حقی واجب دانند.(الملل و النحل ، ص 115)همگی خوارج جانشینی ابوبکر و عمر را باور داشته اما عثمان را به خاطر حواثی که بر او گذشت شایسته جانشینی ندانسته اند اما خلافت علی (ع) را پیش از تحکیم پذیرفته و پس از آن انکار کرده اند. خوارج معاویه ، عمروعاص و ابوموسی اشعری را کافر دانند و با امامت قریش و دیگران ، تا هنگامی که شایستگی خود را از دست نداده اند موافقند. با این همه امامت ستمکاران را جایز ندانند.( مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین ، ص 65) خوارج بر کفر علی بن ابیطالب (ع) به خاطر قبول حکمیت همداستانند ، اما در اینکه کفر علی (ع) شرک است یا نیست اختلاف دارند.( مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین ، ص 64)همه خوارج عقیده دارند که باید از علی (ع) و عثمان تبرا نمود و معتقدند که مناکحات بدون آن درست نیست و از کسانی که بدون تبرا ازدواج نمایند امر به بطلان عقد می دادند.(خوارج و علل پیدایش آنان ، ص 34) پس از خلفایراشدین زمام داران از حقیقت اسلام عدول کرده اند و انهدام این حکومت های جبار حتی به وسیله ترور فرد مسلمان از فرق خوارج واجب است. به گفته خوارج دولت اسلامی یعنی خلافت باید طوری سازمان یابد که همه مسلمانان با حقوق مساوی ، یک جامعه دینی را تشکیل دهند و در میان اعضای این جامعه تفاوت شدید از لحاظ تقسیم آن به غنی و فقیر وجود نداشته باشد. به عقیده خوارج ، مسلمانان باید ببا غنائم جنگی که در جنگ با کفار به دست می آورند زندگی کنند و به این ممر ، جزیه و خراج که مقامات عرب از اهل ذمه یعنی کفار مطیع و تابع اسلام ماخوذ می دارند اضافه گردد. زمین باید ملک جامعه اسلامی باشد تمام کسانی که اسلام آورده اند از عرب و غیر عرب باید از جزیه و خراج معاف باشند ، به خوارج خلیفه باید از اجماع مسلمین انتخاب شود و مردم حق داشته باشند گم نام ترین شخص را اگر شایستگی نشان داده باشد حتی چنانچه غلام حبشی باشد به خلافت برگزینند . خوارج تمام کسانی را که معتقد به اصول و مبانی آنها نبودند و هرکس را مرتکب معاصی کبیره می شد کافر می شمردند و بدین گونه کشتن مخالفان خود را جایز بلکه واجب می دانستند. عامه بلاد مسلمین را هم در حقیقت تحت سلطه و استیلای آنها نمی بود دارالکفر می خواندند و جنگ با آن بلاد و قتل مردم آن را بر خویش جایز و لازم می شناختند.(خوارج و علل پیداش آنان ، صص 26 و 27)همه خوارج در رد حقانیت امام علی (ع) بعد از جنگ صفین اتفاق نظر دارند و کسانی که با آن حضرت جنگیدند تایید می کنند. منصب امامت را از آن شایسته ترین مومنان صرف نظر از منصب آنان می دانند. به عقیده خوارج وظیفه مسلمانان است که پس از مشورت بسیار بین خود امام را تعیین کنند و نیز وظیفه آنهاست که امام را اگر خوب عمل نکرد عزل کنند. به زعم آنان هیچکس حق ندارد منصب امامت را به ارث ببرد ، اعقاب امام حق جانشینی ندارند ، مساوات مبتنی بر رای عامه مسلمانان عنصر اعتقادی اساسی است که خوارج در همه اوضاع و احوال به رغم شرایط تاریخی بسیار نامساعد آن را حفظ می کنند.(مسئله اختیار در تفکر اسلامی و پاسخ معتزله به آن ، ص 13)خوارج در اعتقادات خود شباهتی اساسی با اهل سنت داشتند ولی در سه نکته مهم از آنان جدا می شدند و این اختلافات از نوع تاکید و پافشاری بر اصولی خاص بود و نه ایجاد اصولی نو ، خوارج بر اعتبار مطلق برخی از شرایطی که اهل سنت در عقاید خود داشتند ، پافشاری می کردند.اختلاف اول آنها این بود محدود ساختن امامت به قریش اعتباری ندارد. طبق عقیده آنان لازم نبود امام به خانواده یا قبیله خاصی وابسته باشد بلکه برده هم میتوانست امام باشد ، تنها شرطی که آنها در امامت لازم می دیدند آن بود که باید بهترین مسلمان عصر خود و حاکمی نیک باشد ، امام باید مطابق قرآن ، سنت پیامبر(ص) و الگوی خلفای نخست حکم می راند. اختلاف دوم آن بود که خوارج وجود امام را در راس جامعه ، تکلیف اجتماعی مطلق نمی شمردند و به همین دلیل ، رهبری مذهبی جامعه را از رهبری سیاسی جدا نمودند. اختلاف سوم آن بود که خوارج اعتقاد به تکالیف افراد جامعه را در ابتدایی ترین شکل خود و با خشونتی شدید محفوظ می داشتند. آنها اصرار می ورزیدند تکلیفی که بر دوش همه مسلمانان در امر به معروف و نهی از منکر نهاده شده تکلیفی مطلق است و باید تحت هر شرایطی حتی به قیمت از دست دادن جان انجام پذیرد. آنها کسانی را که این تکلیف را محدود به شرایط می دانستند مرتد و از دین برگشته تلقی می کردند. همه مسلمانان از جمله خود امام در صورت ارتکاب گناه طبق عقیده آنان مرتد و همچون کافران محکوم به مرگ بود.(دولت و حکومت در اسلام ، صص 69 و 70) همگی خوارج از خلق قرآن سخن گفته اند.( مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین ، ص 64)در مورد وعده مجازات گناهکاران بزرگ گویند : گناهکارانی که پیش از توبه با گناه کبیره بمیرند ، در آتش دوزخ همیشه خواهند سوخت . گناهکاران بزرگ هرچند مسلمان با شند ، مانند کافران عذاب بینند. غالب خوارج قیام با شمشیر را بر ستمکاران و کافران واجب می شمارند مگر یکی از فرق خوارج به نام اباضیه که پرخاش مردمان با شمشیر روا ندانند ، با این همه نابودی ستمکاران و ممانعت از فرمانروایی آنان را به هر وسیله ای که ممکن باشد ، خواه شمشیر و خواه غیر شمشیر روا دانند.( مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین ، ص 65)
نتیجه گیری
شکل گیری خوارج نشان دهنده برداشت اشتباه عده ای از مسلمانان ظاهربین و سطحی نگر از حکومت در اسلام است که رویدادهای بعد از قتل عثمان و جانشینی حضرت علی (ع) و سربر نتافتن عده ای از صحابه و درگیری های خونین در دوره خلافت حضرت علی (ع) است. بروز جنگ جمل و جنگ صفین نیز که برای جامعه مسلمین فاجعه بار بود مزید بر علت و از عوامل اساسی شکل گیری قشر خاصی از مسلمانان بود که بین حق و باطل قدرت تشخیص نداشتند و با برگزیدن راه سومی یعنی کافر خواندن دو طرف درگیری جبهه ای تندرو را به وجود آوردند که عثمان و علی (ع) و معاویه و تمامی کسانی که حکمیت را پذیرفتند را به عنوان کافر ابلاغ کردند ، شکل گیری خوارج که ریشه آن در زمان پیامبر و طبق پیش بینی آن حضرت محقق شد از نتایج شوم سوئ استفاده از خلافت مسلمانان و بعضی از صحابه بود که ریشه آن به دوره خلافت عثمان می رسد. درگیری صفین که بین اعراب ساکن کوفه و شام ریشه ای تاریخی در زمان دو امپراطوری ساسانی و روم داشت (اگر چه مردم شام به قول فرموده علی (ع)در باطل خود مصمم بودند) ولی مردم کوفه دارای تشویش آرا و در منطقه ای بودند که از مدت ها پیش محل نشر افکار مختلف بود و این عامل باعث تردید و دو دلی کوفیان شد که قدرت تشخیص نداشتند و بین انتخاب علی (ع) و معاویه مردد بودند تا اینکه سرانجام فریفته سپاهیان شام با نقشه عمروعاص شده و با فشار بر علی (ع) باعث آتش بس در جنگ صفین شدند و راضی به انتخاب حکم شدند اما هنوز حکمین با هم روبرو نشده بودند که از رای خود مبنی بر قطع جنگ پشیمان شده و به رای حکمین اعتراض کرده و خواهان توبه علی (ع) و ادامه نبرد شدند ، که با مخالفت آن حضرت روبرو شدند لذا از جامعه مسلمین بریده و با شعار " لا حکم الا الله " در خارج از کوفه مستقر شده و به جنایات هولناکی دست زدند سرانجام علی (ع) به مقابله با آنها برخاست و همگی آنان جز عده ای انگشت شمار را به قتل رساند.خوارج داری عقیده ای خشک و تعصبی بودند که معاصی کبیره را کافر دانسته و از علی (ع) و عثمان تبری جسته و جامعه ای جدا از مسلمانان را تشکیل داده و سایر مسلمانان را کافر دانسته و به مبارزه با جامعه مسلمین برخاستند که در دوره امویان و عباسیان از مسائل عمده جامعه مسلمین به شمار می رفتند.
منابع
احسانبخش ، صادق ،خوارج و علل پیدایش آنان ابن اثیر، عزالدین علی ، کامل ؛ تاریخ بزرگ ایران و اسلام ، جلد 4 ، ترجمه عباس خلیلیابن طباطبا (ابن طقطقی)، محمد بن علی ، تاریخ فخری ، ترجمه محمدوحید گلپایگانیاشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل ، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین ، ترجمه محسن مویدی برنجکار ، رضا ، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی بهرامی ، اکرم ، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا سقوط بغدادبلعمی ابوعلی ، بازگردانیده تاریخ نامه طبری ؛ ، جلد 2 تتوی ، قاضی احمد / قزوینی ،آصف خان ، تاریخ الفی ، به تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد ترمانینی ، عبدالسلام ، دائرة المعارف تاریخی ؛ رویدادهای تاریخ اسلام ، جلد 1 ، ترجمه جمعی از پژوهشگران با نظارت سیدعلیرضا واسعی جعفری ، یعقوب، خوارج در تاریخ خلیلی ، محمدعلی ، زندگانی حضرت علی (ع) شهرستانی ، ابی الفتح محمد بن عبدالکریم ، الملل و النحل ، تحقیق محمد سید گیلانیشیخ بوعمران ، مسئله اختیار در تفکر اسلامی و پاسخ معتزله به آن ، ترجمه اسماعیل سعادت شهیدی ، سید جعفر ، تاریخ تحلیلی اسلام فغفور مغربی ، حمید ، سیره سیاسی اجتماعی امام علی (ع) فیض الاسلام ، ترجمه و شرح نهج البلاغه ، جلد 1 تا 6 قادری، حاتم، اندیشه های سیاسی در اسلام و ایران کاندهلوی ، علامه شیخ محمدیوسف ، ترجمه مجیب الرحمان رحیمی لمبتون آن.کی.اس ، دولت و حکومت در اسلام ، ،ترجمه و تحقیق سید عباس صالحی ، محمدمهدی فقیهی مستوفی ، حمدالله ، تاریخ گزیده ، به اهتمام عبدالحسین نوایی مسعودی ، علی بن حسین ، مروج الذهب و جواهر المعادن ، ترجمه ابوالقاسم پاینده میرخواند ، محمدبن خواوندشاه بن محمود ،تاریخ روضة الصفا فی السیرة الانبیا و الملوک و الخلفا ،، به تصحیح و تحشیه جمشید کیانفر نخجوانی ، هندوشاه بن سنجر بن عبدالله ، تجارب السلف ، به تصحیح و اهتمام عباس اقبالنوبختی ، فرق الشیعه ، ترجمه و تعلیقات محمدجواد مشکور نوری ، حسین ، خوارج از دیدگاه نهج البلاغه نهج البلاغه ، ترجمه سیدجعفر شهیدی نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی یعقوبی ، احمد بن ابی یعقوب ابن واضح ، تاریخ یعقوبی ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی
نوشته : اسماعیل سپهوند

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد