PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زیباترین متن ها و رقص کلمه ها از دکتر شریعتی



M@hdi42
22nd June 2012, 09:03 AM
بچه ها اینجا سخنان دکتر شریعتی رو قرار میدم. لطفا شما هم شرکت کنید وشما هم اینجا رو تکمیل کنین[golrooz]



قرآن !من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که


هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم

میپرسند " چه کس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی که

می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است .

قرآن !من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک
افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق میکند که ترا
بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی
ذوق میکند که ترابا طلا نوشته ،‌یکی به خود میبالد که ترا در
کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و ... ! آیا واقعا خدا ترا
فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که ترا می خوانند و ترا
می شنوند ،‌آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای
موسیقی های روزمره می نشینند . اگر چند آیه از ترا به
یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند " احسنت ...! " گویی مسابقه نفس است ...

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای
حفظ کردن تو با شماره صفحه ،‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک
معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ
کرده اند ،‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات
هوش نکنند . خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی
است برای تو . آنانکه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می
کنند ،‌گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است.
آنچه ما باقرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم

http://www.iec-md.org/monasebatha/digar/images/ali_shariati_5.jpg

M@hdi42
22nd June 2012, 09:06 AM
من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند .

و هر روز او متولد میشود ؛ عاشق می شود ؛ مادر می شود ؛ پیر می شود و میمیرد...
و قرن هاست كه او ؛ عشق می كارد و كینه درو می كند چرا كه در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش ؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد ؛ سینه ای را به یاد می اورد كه تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می كند ...

و اینها همه كینه است كه كاشته می شود در قلب مالامال از درد... !
و این ، رنج است ...
زن عشق می كارد و كینه درو می كند...
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر ...
می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ...
برای ازدواجش ، در هر سنی ، اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج كنی ...
در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو ...
او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی ...
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی ...
او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد ...
او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

M@hdi42
22nd June 2012, 09:07 AM
اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ، او جانشین همه نداشتن هاست ...

عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگی کنی ...
اگر مثل گاو گنده باشی ، میدوشنت ، اگر مثل خر قوی باشی ، بارت می كنند ، اگر مثل اسب دونده باشی ، سوارت می شوند... فقط از فهمیدن تو می ترسند !
آن روز که همه به دنبال چشم زیبا هستند ، تو به دنبال نگاه زیبا باش !
هر لحظه حرفی در ما زاده می‏شود هر لحظه دردی سر بر می‏دارد و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می‏کند این ها بر سینه می‏ریزند و راه فراری نمی‏یابند مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چه اندازه است ؟
« کلاس پنجم( دبیرستان ) که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ، آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود ، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم ، که از همه تهوع آور بود ، اینکه در آن سن و سال ، زن داشت !
چند سالی گذشت یک روز که با همسرم ازخیابان می گذشتیم ، آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ، سیگار می کشیدم و کچل شده بودم !
هر كس آنچنان می میرد كه زندگی می كند

M@hdi42
22nd June 2012, 09:09 AM
روزی از روزها ، شبی از شب ها ، خواهم افتاد و خواهم مرد ، اما می خواهم هر چه بیشتر بروم . تا هرچه دورتر بیفتم ، تا هرچه دیرتر بیفتم ، هرچه دیرتر و دورتر بمیرم . نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه ، پیش از آن که می توانسته ام بروم و بمانم ، افتاده باشم و جان داده باشم ، همین . ((دکتر علی شریعتی))



دكتر ِشريعتي مي‌نويسد:
كساني هستند كه فضاي انديشيدن آنها بر پول است،
مگر نمي‌بينيم كساني را كه امروز با پدرزنشان ازدواج مي‌كنند،
اين مگر براي پول نيست
نه دوست داشتن، نه عشق، بلكه بر اساس مقدار پول يا مثلا
تعداد قوم و خويش كه همسرش دارد. كسي كه اين محاسبه
را مي‌كند حتي احساسات غريزي حيوان را هم ندارد
براي اينكه وقتي يك حيوان نر و ماده به هم مي‌چسبند،
مي‌خواهند غريزه جنسي‌شان را ارضاء كنند، همان غريزه باز هم
معنوي‌تر از اين كاسبي است، هيچ وقت يك الاغ نر به خاطر پالان
الاغ ماده و يا به خاطر قاليچه و امثالهم به طرف آن كشش
پيدا نمي‌كند، وقتي انسان فضاي انديشه‌اش تا اين حد سقوط
مي‌كند، از الاغ هم پايين‌تر است!

M@hdi42
22nd June 2012, 09:10 AM
برای دیدن برخی رنگ ها و فهمیدن برخی حرف ها, از نگریستن و اندیشیدن کاری ساخته نیست. باید "از آنجا که همیشه هستیم" برخیزیم. آدمی در برشهای گوناگونش حقیقت های گوناگون می یابد. در هر برشی, بعدی دارد و در هر بعدی, موجود دیگری است و جهانش نیز جهانی دیگر می شود و لاجرم نگاهی دیگر وزبانی دیگر می یابد

M@hdi42
22nd June 2012, 09:12 AM
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال ها
مذهبی بودم بدون آنکه خدایی داشته باشم.
**بزرگ مرد اندیشه *علی شریعتی***

M@hdi42
22nd June 2012, 09:15 AM
میخواهم بگویم ......



فقر همه جا سر میكشد .......




فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......




فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......




فقر ، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفتهء یك كتابفروشی می نشیند ......





فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند ......




فقر ، كتیبهء سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند .....




فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....




فقر ، همه جا سر میكشد ........





فقر ، شب را " بی غذا " سر كردن نیست ..


فقر ، روز را " بی اندیشه" سر كردن است

وحید 0319
14th August 2012, 10:25 PM
خواستم از ” بوسوئه ” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از ” مریم ” سخن می‌گفت . گفت : هزار و هفتصد سال است که همه‌ سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌های مریم را بیان کرده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه ‌شان را به کار گرفته ‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی ‌های اعجاز‌گر کرده‌ اند.
اما مجموعه‌ گفته‌ها و اندیشه ‌ها و کوششها و هنرمندی‌‌های همه در طول این قرن‌های بسیار، به اندازه‌ این کلمه نتوانسته ‌اند عظمت‌های مریم را بازگویند که: “مریم (س)، مادر عیسی (ع) است “.

و من خواستم با چنین شیوه ‌ای از فاطمه بگویم. باز درماندم

خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه‌‌ی بزرگ است.
دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است.


دکتر علی شریعتی

roziye
14th August 2012, 11:57 PM
بچه ها خیلی قشنگ بود مرسی[tashvigh][tashvigh]

...آلوین...
15th August 2012, 05:55 AM
اینو برای شوخی گفتم دور هم بخندیم زیاد جدی نگیرید [nishkhand][nishkhand] http://www.uc-njavan.ir/images/cg17p6hcif6pvjbi19tn.png

elinaaa
15th August 2012, 10:25 AM
-اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست،او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو تنهای مهربان و جاوید و آسیب ناپذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی!تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.

-اگر گناه وزن داشت،هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی و من شاید کمر شکسته ترین بودم.

-دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد،در عزایش گوسفندها سربریدند.

-وقتی خواستم زندگی کنم،راهم را بستند/وقتی خواستم ستایش کنم،گفتند خرافات است/وقتی خواستم عاشق شوم،گفتند دروغ است/وقتی خواستم گریستن،گفتند دروغ است/وقتی خواستم خندیدن،گفتند دیوانه است/دنیا را نگه دارید،می خواهم پیاده شوم.

نارون1
15th August 2012, 02:06 PM
رنج تلخ است ولي وقتي آن را به تنهايي مي کشيم
تا دوست را به ياري نخوانيم،

براي او کاري مي کنيم و اين خود دل را شکيبا مي کند

طعم توفيق را مي چشاند

و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن

و چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدن

و چه بدبختي آزاردهنده اي ست "تنها" خوشبخت بودن

در بهشت تنها بودن سخت تر از کوير است

در بهار هر نسيمي که خود را بر چهره ات مي زند
ياد "تنهايي" را در سرت زنده ميكند

"تنها" خوشبخت بودن خوشبختي اي رنج آور و نيمه تمام است

" تنها" بودن ، بودني به نيمه است

و من براي نخستين بار در هستي ام رنج "تنهايي" را احساس کردم

چکامه91
11th September 2012, 12:04 AM
_ای که نمی دانم به چه نامت بخوانم،
مرا از این "بی تویی" سیاه رهایی بخش.


_ انسان خداگونه ای است در تبعید زمین،
حاکم بر همه ی کائنات و مسجود همه ی فرشتگان،
با دو سرمایه ی عشق و دانش.


_پیغمبر چیزی نمی آورد که به انسان بیفزاید،
وحی چیزی به آدم اضافه نمی کند.
آدم همه ی سرمایه های خودش را دارد.
هر چیزی را که خداوند باید به او می داده، داده است.
در درونش و سرشتش گذاشته {است}.
خود خداوند در سرشت آدم نشسته است.
پیامبر آمده که فقط به یاد {آدمی} بیاورد.


_چه قدر روح محتاج فرصت هایی است که در آن هیچ کس نباشد!


_تنهایی به معنای بی کسی نیست،
بلکه به معنای جدایی است.
به معنای بی کسی نیست،
به معنای بی اویی است.
و انسانی که خودش را تنها و غریب،
در زندان طبیعت و در زندان تنگ تر خویش
_که جداره هایش جداره های وجود من است_
زندانی احساس می کند،
جز با ضربه ی انقلابی عشق،
و جز با حیله ی عشق،
و جز با التهاب پرستیدن،
و جز با خواستنی عاشقانه راه نجات از آن را ندارد.


_من آن نی خشکم که بر لب های نوازشگر ناپیدای تو،
که قصه ی فراق را در من می نوازی،
به غربت خویش پی بردم.
و اکنون نه در این عالم،که در خویشتن قرار ندارم
و نه در زیستن که در بودن خویش نمی گنجم،
که جامه ی تنگ خویشتنم.


_ای خدای بزرگ!
تو چه باشی و چه نباشی،
من اکنون سخت به تو نیازمندم.
تنها به این نیازمندم که تو باشی.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد